تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1848319718




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بكش و خندونم كن!


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: بكش و خندونم كن! رفتارها- ايثار قنواتي: از عمر باشگاه خنده در آن طرف دنيا چيزي بيشتر از 2 دهه مي‌گذرد اما در ايران 4 ـ 3 سال است كه باشگاهي به نام «خنده» سر از آگهي‌هاي مجلات ورزشي و خانوادگي درآورده است؛ آگهي‌هايي كه چيزي غير از چند ساعت جوك شنيدن و تقليد صدا درآوردن را تبليغ مي‌كنند. تبليغ‌كنندگان برنامه‌هاي اين باشگاه‌ها كه غالبا در مؤسسات فرهنگي‌ـ ورزشي برپا مي‌شوند، معتقدند در شكل و شمايل باشگاه خنده تكنيك‌هاي «شاد زيستن» را آموزش مي‌دهند. آنها پيش‌بيني وسوسه‌كننده‌اي هم در چنته دارند و مي‌گويند بالاخره روزي مي‌رسد كه روزمرگي و افسردگي دست از سر زندگي‌مان برمي‌دارد و ما ياد مي‌گيريم چطور خوش باشيم. چند نفري از خنده كف سراميك‌هاي كلاس پهن شده‌اند و به نظر مي‌رسد حالا حالاها خيال بلند شدن ندارند. 3 – 2 نفر به طرفشان مي‌روند تا دست‌هايشان را بگيرند و بلندشان كنند كه خودشان هم از خنده ريسه مي‌روند و مي‌افتند كف كلاس. حالا ديگر هيچ‌كس روي پاهايش بند نيست و هركس از خنده گوشه‌اي از كلاس غش كرده. صداي خنده بچه‌ها ساختمان را پر كرده. حالا معلوم مي‌شود چرا وقتي كلاس «باشگاه خنده» شروع شد، بقيه استادها كاسه كوزه‌شان را جمع كردند. رژيم خنده مرد با پيراهن سفيد و نارنجي – كه روي سينه‌اش «Laughter yoga» نوشته و پشت آن دايره‌وار عبارت «haha… hoo… ho…» چاپ شده – از خنده دولا شده و چيزي نمانده مثل بقيه بيفتد كف زمين ولي بالاخره كمرش را صاف مي‌كند و 3 مرتبه و با فاصله‌هاي چند ثانيه‌اي كف دست‌هايش را به هم مي‌كوبد و با «هاها... هوهو...» كردن تخليه تنفسي مي‌كند و دور كلاس راه مي‌رود. بچه‌ها كم‌كم خودشان را جمع‌وجور مي‌كنند و پشت سر استاد شروع مي‌كنند به «هاها... هوهو...» كردن. مجيد پزشكي استاد كلاس «باشگاه خنده» است. او اين دوره را در هند گذرانده و حدود 5 سالي است در اين مؤسسه فرهنگي – ورزشي نان خنداندن مردم به شكلي متفاوت را مي‌خورد. برخلاف شكل و شمايلي كه آدم از اين كلاس‌ها تصور مي‌كند، او نه جوك تعريف مي‌كند، نه تقليد صدا مي‌كند و نه هيچ ژانگولربازي ديگري. پزشكي با استفاده از انواع مدل‌هاي خنده شاگردان‌اش را مي‌خنداند؛ البته اين نوع خنداندن كار بسيار شاقي است چون نگاه‌هاي عاقلانه بچه‌ها وقتي پزشكي مدل خنده يك متري را توضيح مي‌دهد، نشان مي‌داد او بايد حسابي از خودش مايه بگذارد تا آنها از خنده ريسه بروند. بعد از اينكه بچه‌ها چند دوري با دست زدن و «هاها... هوهو...» كردن دور كلاس مي‌چرخند، استاد آنها را جمع مي‌كند و خنده يك متري را توضيح مي‌دهد. ماجرا از اين قرار است كه گروه بايد در كلاس پخش شوند و بعد به هم نزديك شوند و در فاصله يك متري هم كه رسيدند، شروع كنند به خنديدن. خود استاد اولين نفري است كه به سمت رامين مي‌رود و يكهو مي‌زنند زير خنده و بعد آنها دوباره از هم دور مي‌شوند. رامين 2 سالي هست كه از مشتري‌هاي پر و پا قرص كلاس‌هاي يوگا و مديتيشن پزشكي است و چند ماهي مي‌شود كه در كلاس‌هاي باشگاه خنده شركت مي‌كند. او چنان قهقهه‌هايي مي‌زند كه آدم باور مي‌كند خنده «يك متري» از هر فيلم كمدي ديگري خنده‌دارتر است. رامين مي‌گويد: «من 120 كيلو بودم و حالا بعد از 6 ماه 20كيلو وزن كم كرده‌ام. رژيم من يك ساعت خنده ‌در روز است و انرژي‌اي كه اين يك ساعت از من مي‌گيرد، چيزي معادل 500 كالري است». لطفا بي‌نزاكت باش پزشكي به بعضي از خانم‌ها – كه هنوز يخشان آب نشده – تذكر مي‌دهد كه «سعي نكنيد خنده‌هايتان را قورت بدهيد؛ دست‌هايتان را هم جلوي دهانتان نگيريد. به مجلس خاصي نيامده‌ايد كه بخواهيد نزاكت را رعايت كنيد. اينجا هر چه بي‌نزاكت‌تر بخنديد، بيشتر استفاده مي‌كنيد». بعد از اينكه بچه‌ها چند دوري «هاها... هوهو...»كنان دور كلاس چرخيدند، پزشكي دوباره آنها را جمع مي‌كند تا خنده «موبايلي» را آموزش بدهد. او از بچه‌ها مي‌خواهد تصور كنند گوشي موبايل دستشان است و دارند تلفني حرف مي‌زنند و مي‌گويد: «فرض كنيد دوست‌تان پشت خط است نه خواهرشوهرتان...». و بچه‌ها با ژست‌هايي تلفن به دست شروع مي‌كنند به راه رفتن و خنديدن. خنده موبايلي كه تمام مي‌شود، رامين همان‌طور با خنده فرياد مي‌زند: «موبايل من آنتن نمي‌ده». و بعد دوباره صداي خنده بچه‌ها بلند مي‌شود. حالا خنده‌هاي بچه‌ها جدي‌تر شده است و جمع كردن‌شان وقت بيشتري از استاد مي‌گيرد. او از بچه‌ها مي‌خواهد آستر جيب‌هايشان را دربياورند تا خنده بي‌پولي را با هم تمرين كنند. ليلا آستر جيب مانتويش را بيرون مي‌كشد، كلي پول مي‌ريزد بيرون و همه مي‌زنند زير خنده. از حالا به بعد، تقريبا هر حركتي بچه‌ها را از خنده روده‌بر مي‌كند. يكي از بچه‌ها – كه آستر جيب‌هايش بيرون نمي‌آيد – دست‌هايش را داخل جيب‌اش كرده و مي‌خندد، كه پزشكي مي‌گويد: «اين خنده پول‌داري است». و از بچه‌ها مي‌خواهد دست‌هايشان را داخل جيب‌هايشان كنند و تا جايي كه مي‌توانند با افاده راه بروند و بخندند. بعد از اين، استاد از بچه‌ها مي‌خواهد يك نفس از ته دل بخندند. پزشكي با دوباره راه انداختن قطار «هاها... هوهو...»، بچه‌ها را دور هم جمع مي‌كند. از خانم‌ها مي‌خواهد دست دور گردن هم بيندازند و خنده «دسته‌جمعي» را انجام دهند. حلقه بچه‌ها كه درست مي‌شود، بالاي سرشان مي‌ايستد و مي‌خواهد با 3 شماره به طرف همديگر بروند و بزنند زير خنده. چند باري تا 3 مي‌شمارد تا بالاخره همه با هم مي‌زنند زير خنده. چند نفري از بچه‌ها چنان از خنده ريسه مي‌روند كه انگار خنده‌دارترين اتفاق زندگي‌شان جلوي چشم‌هايشان شكل گرفته. حالا ديگر هيچ‌كدام از بچه‌ها را نمي‌شود جمع كرد. با تئوري لبخند كلاس تئوري، اتاق تقريبا بزرگي است با 6 رديف صندلي تاشو كه تا وسط‌هاي كلاس چيده شده است. پزشكي كه وارد كلاس مي‌شود، از اينكه با عكاس ما تعداد آقايان 3نفر شده خوشحال است. او كه به نظر مي‌رسد از اول با همين لبخند تا بناگوش دررفته‌اش به دنيا آمده، ماژيك را برمي‌دارد و روي تخته مي‌نويسد «به چي بايد خنديد؟» و بعد تقريبا تا يك ساعتي سؤال روي تخته را فراموش مي‌كند و از پزشك هندي‌اي به نام «كاتاريا» حرف مي‌زند كه پايه‌گذار «باشگاه خنده» در دنياست. پزشكي تعريف مي‌كند كاتاريا در سال1995 وقتي داشت مقاله‌اي درباره «خنده، بهترين درمان است» مي‌نوشت، يكدفعه راهي به ذهنش رسيد تا نتايج اين تحقيقات را به شكل عملي بررسي كند. او در ابتدا با 4 – 3 نفري كه دور خودش جمع كرده بود، به پارك‌هاي عمومي مي‌رفت و با جوك و لطيفه مردم را مي‌خنداند اما بعد از مدتي جوك‌ها تمام مي‌شود و او به ذهنش مي‌رسد تا تكنيك‌هايي براي خنده ارائه دهد. اما پزشكي ديگر اسمي از «پچ آدامز» بينوا نمي‌آورد كه حدود 20سال قبل وقتي استادان دانشكده پزشكي ويرجينيا او را يك دانشجوي دردسرساز مي‌دانستند، به سرش زد تا با استفاده از خنده، بيماران‌اش را درمان كند. پزشكي هنوز مشغول تعريف تاريخچه كارش است كه الهام پچ‌پچ‌كنان مي‌گويد: «اين را هم بنويس كه از نظر پزشكي، اثرات خنده و خنده‌درماني واقعا اثبات شده است». و همان‌طور درگوشي مي‌گويد: «من خودم پرستار هستم» و به بغل دستي‌اش اشاره مي‌كند؛ «اين من را آورده وگرنه من الان هم كه اينجا هستم خيلي به اين‌جور كلاس‌ها اعتقاد ندارم ولي كار بيمارستان واقعا وحشتناك است. شايد به مرور زمان از اين كلاس‌ها نتيجه بگيرم». دوست الهام- دختر ريزنقش و آرامي كه دانشجوي سال آخر كامپيوتر است- مي‌گويد: «من بيشتر براي تفريح آمده‌ام. مي‌خواهم 2 ساعت كاملا متفاوت با بقيه روزهايم داشته باشم بلكه از اين روزمرگي خفه‌كننده كمي فاصله بگيرم». بالاخره پچ پچ‌هاي آخر كلاس اندازه خنده روي صورت استاد را تغيير داده است. پزشكي مدام روي تخته جملات كليدي حرف‌هايش را مثل شاد‌بودن، اميد داشتن، به مشكلات فكر نكردن و... مي‌نويسد و پاك مي‌كند. حرف از فكر نكردن به مشكلات كه پيش مي‌آيد، خانمي كه از همه مسن‌تر است مي‌پرد وسط حرف استاد و مي‌گويد كه مگر مي‌شود به مشكلات فكر نكرد؟ بعد همه با هم شروع مي‌كنند به حرف زدن. پزشكي با همان لبخند هميشگي‌اش مي‌گويد: «ما اينجا جمع شده‌ايم تا جور ديگري فكر كنيم نه اينكه اصلا فكر نكنيم». حالا ساعت از 8 گذشته و به‌غير از بچه‌هاي كلاس خنده، هيچ‌كس در مؤسسه نيست و فقط صداي خنده آنهاست كه سكوت ساختمان را مي‌شكند اما هنوز اولين سؤال استاد روي تخته بي‌جواب مانده است؛ «به چي بخنديم؟».




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 517]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن