واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: ورزش > فوتبال ملی - حتما اتفاقی افتاده بود. تیم در کمتر از سه دقیقه مدال برنز را می بازد و باید با شکستی تلخ برگردد تهران . حتی دیگر خبری از مدال برنز هم نیست. تیم امید با همه ستاره هایش ، ستاره هایش که بازیکنان اصلی تیم بزرگسالان هستند به همین سادگی بازی را می بازد و باید بی هیچ توشه ای از بازی ها برگردد تهران. اینجا رختکن تیم ملی است دقایقی پس از شکست. علی کفاشیان خود را خیلی زود به رختکن رسانده. او روی صندلی نشسته و شاغلام ، کمی آن طرف تر ایستاده. محسن مسلمان و سینا عشوری بیرون از رختکن روی زمین لم داده اند ، سید مهدی رحمتی گوشه ای از رختکن افتاده و پاهایش را بالا گرفته. همه سعی می کنند نشان دهند خیلی ناراحتند . کفاشیان طبق معمول آرام حرف می زند:«؟ حالا دیگر گذشته ، خسته نباشید. فوتبال است دیگر.» او خسته نباشیدش را می گوید و بیرون می آید ، امیر پیروانی هم همراهش است ، آقای مربی اما علاقه ای به حرف زدن ندارد. او می گوید:« قرار شده تنها آقا غلام درباره بازی حرف بزند. » محسن مسلمان اما بهانه دارد. او با افسوس به بازیکنان ژاپن که در رختکن کناری خود را گرم می کنند اشاره می کند و می گوید:« این ها را ببین ، فرق بین فوتبال مان از سی سال هم بیشتر است. همین لوازم گرم کردن شان را ببین ...» لوازم گرم کردن اما چیزی خیلی بیشتر از چند تشک بادی در اشکال مختلف نبود که ژاپنی ها روی شان دراز کشیده بودند. او با افسوس می گفت اختلاف این قدر زیاد شده که ما دیگر توان شکست شان را نداریم. تیم ایران امما تا دقیقه 80 سه بر یک از حریف جلو بود. تیمی که 5 بازیکن فیکس تیم بزرگسالان ما را در ترکیب دارد چرا به این روز می افتد؟ احسان حاج صفی یکی از یاران فیکس تیم ملی وقتی این سئوال را می شنود ، سری تکان می دهد:« چی باید بگویم؟ دیدید دیگر. اصلا حال حرف زدن ندارم. خودتان دیدید همه چیز را.» و سینا عشوری که جوان تر است و یکی از بازیکنان واقعی رده سنی امید ، می گوید:« باور کن آنها یک چیزهایی دارند که ما نداریم ، دو گل عقب بودند اما خیلی راحت 20 توپ بین هم رد و بدل می کردند. واقعا ماندم چه باید بگویم . الان که هنوز تو شوکم.» و محسن مسلمان حرف هایش را کامل می کند:« واقعا اگر ما یک گل عقب باشیم چه اتفاقی برای تیم مان می افتد؟» دقایق می گذرند و انگار باخت کم کم می رود که به فراموشی سپرده شود. بچه ها مشغول پوشیدن لباس های شان هستند. شاغلام باید به کنفرانس مطبوعاتی برود اما با گذشت 30 دقیقه از زمان اعلام شده ، این کار را انجام نداده. این کار خشم نماینده کنفدراسیون فوتبال آسیا را به همراه دارد . سرپرست تیم ملی سعی می کند او را آرام کند و باز هم وقت اضافه بگیرد. کفاشیان ، می خواهد رختکن را ترک کند ، در آخرین لحظه اما تنها جمله ای کوتاه در جمع خودمانی اش با همراهانش می گوید، جایی که دیگر هیچ کدام از فوتبالیست ها نیستند ، واژه ای که « سرویس» دارد ، او حالا باید فشار زیادی را تحمل کند . همه ورزش ها در بازی ها موفق بودند. حتی هندبال در دل همه بحران هایش با سرپرستی موقت به فینال رسیده . بسکتبال با تیم دست و پا شکسته اش خیلی بهتر از فوتبال پر ستاره نتیجه گرفته. برابر فوتبالی که باخت هایش برابر تیم های زیر 21 سال کره بوده و برای این ناکامی باید کفاشیان توضیحاتی قانع کننده داشته باشد و بی دلیل نیست که چنین بگوید ! امیر حسین پیروانی که در این مدت کمی آرام تر شده درباره بازی می گوید:« نباید این گل ها را می خوردیم. باید برنز را می گرفتیم.» این حرف را سید جلال حسینی هم تکرار می کند و می گوید:« واقعا نمی دانم چطوری این اتفاق افتاد.» او و دیگر بزرگان تیم بی شک در برگشت روزهای پر دردسری را خواهند داشت و همه کاسه ها سر آنها شکسته خواهد شد. او می گوید:« چرا ما ؟ » و می رود . البته مهدی رحمتی هم تقریبا مثل سید جلال ، بزرگترها را عاری از تقصیر می داند. او که پیش از این گفته بود:« این تیم به 4 تا هم نمی رسد.» دیروز گفت رسیدن به جمع چهار تیم هم با این شرایط خیلی برای شان خوب بوده. او اعتقاد داشت بازیکنان جوان تیم نسبت به نسل های قبلی فوتبال افت داشته اند. این را قبلا به تلویزیون هم هم گفته بود و تاکید کرده بود شاغلام نباید بعد از بازی ها در این تیم بماند چون با این شرایط تنها نام نیکش را از دست می دهد. این درست نکته ای است که غلامرضا رضایی به آن تاکید می کند:« این تیم خیلی کار سختی دارد برای رسیدن به المپیک. اینجا باید خود بچه های امید در بازی ها می درخشیدند نه بزرگترها. من دلم می سوزد برای شاغلام. او کار خیلی سختی دارد. اشکالی ندارد اگر از ما انتقاد کنند اما باید بپذیریم توان این تیم خیلی بیشتر از اینی که دیدید نبود.» حتی جوانترهای تیم هم اعتمادشان را به تیمی که آنها باید ستاره هایش باشند از دست داده اند. جمعی دارند با چمدان هعای شان می روند تا سوار اتوبوس شوند و آماده برگشت. همگی در پاسخ به این سئوال که آیا این ناکامی را برای المپیک جبران می کنند می گویند:« برویم المپیک؟ حتما منظورتان هتل المپیک است؟» و این پایان تلخ تیمی است که در یکسال گذشته تمام وقتش درگیر اختلافات میان کمیته تیم های ملی و کمیته ملی المپیک شد. مربی اش تنها بازیکنانش را روزی دو روز در ماه در اختیار می گرفت تا:« ریکاوری بازیکنان را انجام بدهیم. بعد از لیگ دو روز می آمدند و این قدر خسته بودند که نای راه رفتن هم نداشتند.» این را غلام پیروانی می گوید . او که دیگر نا نداشت. در کنفرانس بعد از بازی هم هرچه خواست گفت تا شاید کمی از بار شکستش کم کند اما شاید کلیدی ترین جمله اش شعری بود که خواند و همه حقیقت فوتبال مان را با آن بیان کرد:« مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد!»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 565]