واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > چهرهها - اردیبهشت که آغاز می شود، یاد نبودن سهراب زنده میشود و هنوز هم باید نرم و آهسته به سراغ وارث آب، خرد و آینه و روشنی برویم. آذر مهاجر: اهل کاشان بود، متولد ماه مهر و بسیار بیش از سر سوزن ذوق داشت. هم شعر میگفت و هم نقاشی میکرد. وقتی رفت 51 سال داشت، درست در چنین روزی: اول اردیبهشت سال 59 و در مشهد اردهال برای همیشه آرام گرفت. زخمهایی که به پا داشت زیر و بمهای زمین را به او آموخته بود و شاید از این رو در چشم بسیاری، بیش از یک شاعر نقاش، تجلی داشت.خسرو شکیبایی وقتی «صدای پای آب» را دکلمه میکرد، درباره سهراب گفته بود: « فقط این را می دانم که سهراب برای من همه زندگیست. برای من تبلور انسان است. انسانی که رو به سوی روشنی دارد، انسانی که خود جهانی کوچک است، انسانی که در عین ساکن بودن در نقطهای، به ته دریاها و اوج آسمانها و هزار توی زمان راه یافته است.»سهراب سپهری را میتوان مثل هر هنرمند دیگری از محیط زندگی، هنر، افکار، نگاه او به انسان و جهان شناخت. بیوک ملکی، شاعر معتقد است که سهراب را از زندگینامه شاعرانه او شناخته است. ملکی به استناد اشعار سهراب دربارهاش میگوید: «سهراب نه تنها با آواز شقایقهایی که در قفس نقاشیهایش میخوانند، دل تنهایی ما را تازه میکند، بلکه چشمهای ما را با زلالی شعرهایش میشوید و از ما میخواهد تا جور دیگری به جهان نگاه کنیم. نگاهی غیر از نگاههای عادی و سطحی. او زندگی را با همه غمها و شادیهایش بین خود و دیگران تقسیم میکند و همیشه نگران بیگناهانی است که از گناهکاران گونه هایشان نمناک است و دلهایش غمناک . در فکر او، حتی مرغابیهای دریا نیز باید دلهای کوچکشان، چون دریای آرام باشد و پیوسته در این فکر است که مبادا آرامش آبی مرغابیها بر هم خورد. سپهری اگر چه اهل کاشان است اما هیچگاه خود را متعلق به آن نمیدانند و تنها کاشان شهر او نیست . شهر حقیقی او گم شده. او خانهای در طرف دیگر شب ساخته است. طرف دیگر شب کجاست؟ بی شک باید جایی باشد که چشمها به روشنی باز میشود. جایی که تا بخواهی در آن خورشید هست، نور هست ؛ جایی که حتی میشود در آن صدای نفس باغچه را هم شنید.»حتی آنها که با چشمان مسلح به دانش، شعر و کلام سهراب را مینگرند نیز جز خوبی چیزی برای گفتن درباره این شاعر ندارند. علی موسوی گرمارودی از این منظر سهراب را چنین توصیف کرده است: «سپهری از کسانی است که راه نیما را شناخته بود اما این را با خود با شخصیت یگانه خویش پیمود. او خود را با رنگ و کلمه بیان میکرد؛ مصالح خلاقیت او هم رنگ بود و هم کلمه و او با این هر دو نقاشی میکرد. یا با این هر دو ماموریت ادبی خود را انجام میداد.... سپهری نخستین کسی یا دست کم مهمترین شاعری است که زبان شعر نو را با زبان محاوره پیوند زد . توضیح آنکه در شعر نو شاعران در همانحال که برخی دارای زبان خاص خویشند، در یک چیز اشتراک دارند و آن زبان عام شاعرانه است در برابر زبان محاوره. در واقع میتوان گفت که زبان شاعرانه هر شاعر و زبان خاص وی جنس و فصل شعر او را تشکیل میدهند ...ویژگی شعر سپهری تصویر گرائی است. سپهری یک شاعر ایماژیست.»گرمارودی سهراب را عارفی میداند که در عرفان ویژه خویش، بلند پروازی عرفای فحل تاریخ اسلامی ما را ندارد و خدا را از طریق طبیعت جستجو میکند و با غرق شدن در طبیعت دستمایه ایماژهای شعر خود را فراهم میآورد.و پدر گرافیک ایران سهراب را بیش از شاعر بودن نقاش میداند البته نقاش با تعرفی که مرتضی ممیز قائل است. او درباره سهراب سپهری گفته است: «سهراب سپهری شاعر یا نقاش؟ سپهری شاعر نقاش و یا سپهری نقاش شاعر؟ در جائی خواندم که سپهری اولین دفتر شعرش را در نوزده سالگی منتشر کرده است. ظاهرا این نخستین نمایشی از فعالیتهای هنری او بوده است. نمیدانم که در همان اوان نقاشی هم میکرده است یا نه؟ ... هنگامی که او را شناختم او را یک نقاش یافتم. این به معنای تخطئه کار شاعری او نیست چرا که وقتی شعرهای او را میخوانید آنقدر تصویریست و آنقدر خوانا و دیدنی است که گوئی تابلوئی را با لحنی بسیار زیبا توصیف میکند. به طور کلی وقتی در هر رشتهای از هنر به پختگی برسید به شاعری در آن هنر میپردازید. وقتی تابلوهای سپهری را نگاه میکنید در واقع همان اشعار او را می خوانید منتهی با زبانی دیگر، با زبان تصویر .»این همه که از سهراب گفتهاند، تنها اندکی از بودن او بوده و از همین روست که سهراب مانده و میماند؛ برایش نمایشگاه روزنهای به رنگ در موزه هنرهای معاصر برپا میشود و بلند همتانی دست در دست هم در دنیای مجازی اینترنت فضایی ایجاد میکنند تا هر کسی خواست از سهراب بنویسد تا این نوشتهها در یک کتاب به چاپ برسد. سهراب کبوتری بود که پروازش را به خاطر سپردهایم حتی اگر او رفته باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 612]