واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: یك جمله كه «جولیان مور» (ایفاگر نقش همسر پزشك) در گیر و دار دعوا و بزن بزن زندان به گابریل برنال میگوید؛ حاكی از... درباره فیلم «كوری» ساخته فرناندو میرالس «اگر از هر ۱۰۰ نفر علاقهمند به سینما كه شنبه یا یكشنبهها، برنامه فیلم دیدنشان ترك نمیشود؛ سوال كنید كه حاضرند «كوری» را مجانی برای بار دوم نگاه كنند؛ احتمالا پاسخشان منفی است، حتی اگر به آنها نفری ۵۰ دلار هم بدهید باز هم مایوس خواهید شد؛ كوری را هیچكس دوبار نمیبیند» این اظهارنظر «ایبرت» است، درباره فیلمی كه از قبل از اكران یك شكست مفتضحانه به شمار میرفت. مردم یك شهر در اثر یك اپیدمی بسیار ناشناخته؛ به كوری مبتلا میشوند. این بیماری وقتی به سراغشان میآید، خیلی سریع باعث میشود شخص ابتدا تار ببیند و بعد چشم راست و سپس در كسری از ثانیه چشم چپ مرخص شود و این تازه همه ماجرا نیست. اكثر بیماران به اثر شوك وارده این بیماری دچار رفتارهای خاص و عجیب و غریبی میشوند. عدهای پرخاشگر، بعضیها منفعل و منزوی و برخی هم دست به خودكشی می زنند. این وسط البته یك كاراكتر ممتاز هم وجود دارد. یك زن. زنی كه همسرش پزشك است. پزشكی كه خود نیز كور شده. اما همسرش تنها شهروندی است كه این اپیدمی رعبانگیز سراغش نیامده، بنابراین همسر دكتر تنها بینای شهر است. او كه از اعتماد به نفس بالایی برخوردار است تمام همتش را مصروف این مهم میكند كه مردم شهر را یاری نماید. البته او در این امر یكه و تنها نیست. چرا كه افراد زیادی كنار او میمانند تا به واسطه مدیریت او به بقیه كمك كنند هرچند تمامی این حامیان خود كورند. از سویی دیگر تعدادی نیز دست به اغتشاش میزنند (كورباشی اما هفتتیر بدست سراغ خلاف بروی!! این دیگر خیلی حرف است) و حتی به روی مردم اسلحه میكشند...● اقتباس ناكارآمد كوری «Blindness» یك فیلم متفاوت است و البته قرار نیست هر اثر سینمایی متفاوت كاری خوب هم باشد. رمان «خوزه ساراماگو» ی ۸۵ ساله در برگردان سینماییاش البته چند تغییر داشته (بویژه در نحوه فراگیر شدن اپیدمی كوری یا تعامل بیماران و مبتلایان با همسر دكتر) اما خود كتاب اصلا قابل مقایسه با فیلم ساخته شده از روی آن نیست و یك اقتباس ناكارآمد و ضعیف به نظر میرسد. «وان مك كلار» كه فیلمنامهنویس «كوری» است و البته ایفاگر نقش دزد در همین فیلم؛ آنچه كه در كتاب ساراماگو بوده را با چند تغییر گفته شده، به صورت فیلمنامهای تخت از كاردرآورده و ظرافتهای نوول هرگز در فیلمنامه وجود ندارد. صورتت را فراموش میكنم!یك جمله كه «جولیان مور» (ایفاگر نقش همسر پزشك) در گیر و دار دعوا و بزن بزن زندان به گابریل برنال میگوید؛ حاكی از یكی، ۲ وفاداری دان مك كلار به اصل كتاب است كه اگر حداقل در نیمی از فیلم این روند ادامه داشت شاید كوری این قدر آشفته از كار درنمیآمد.آنجایی كه برنال با چشم نابینایش دست به شورش بیدلیل میزند و قصد درگیری و سرقت و... اینها را دارد.جولیان مور كه از او توضیح میخواهد؛ برنال نبودن هیچ انگیزهای برای ادامه زندگی را فریاد میزند و مور هم فریاد میكشد كه پس صورتت را فراموش میكنم. این دیالوگها جزو معدود گفتگوهایی است كه به دل تماشاگر مینشیند چرا كه بدون توضیح اضافه بسیار قابل درك و البته بامسما هستند اما بلافاصله حرافیها ادامه مییابد و اینجاست كه گفتگو كردن طولانی درباره سرانجام تیراندازی به وسیله كله خرابی كه نابیناست و نمیداند به كجا شلیك میكند چقدر اضافه جلوهگری میكند از این دست دیالوگها كه اصلا وجودشان ضرورتی ندارد در فیلم فراوانند و این روند از ابتدا تا انتها در كوری وجود دارد. صحنههای آغازین كه به كوری یك راننده و ماندنش در ترافیك و كمك به او اختصاص دارد، حدود ۷۰ جمله دارد. سكانس كور شدن پزشك كه در یك نمای ۲ نفره پایان مییابد به اندازه حضور ۲۰ نفر گفتگو دارد و الی آخر.فرناندو میرالس (او را با شهر خدا به یاد بیاورید) عمدتا در كارهایش گروهی از آدمها را نشان میدهد كه بدجوری پریشاناند؛ اشخاصی در موقعیتهای بیثباتی و داغان كه اصلا روح آرامی ندارند و هر لحظه ممكن است منفجر شوند. حالا او جدای از به تصویر كشیدن روحهای آسیبدیده اشخاص در كوری سراغ آدمهایی میرود كه بهلحاظ جسمی هم بدجوری بههم ریخته شدهاند و شدیدا هم آسیبپذیرند. حتی آسیبپذیر بودن كاراكترهای او در فیلمش از تیفوسیشدن و خونآشام شدن هم تركیب بعدی وهمانگیزتری پیدا كرده و حاصل این تركیب بعدی یك بیمنطقی صرف است.در كارهای قبلی او نیز این روند موجود است (باغبان همیشگی The Constant gardener محصول ۲۰۰۵ با بازی راشل وایز و رالف فاینز را به یاد بیاورید)، اما شدت تركیب بعدی وهمآلود «میرالس» در كوری قابل اندازهگیری نیست. از سكانس افتتاحیه تا پایان فیلم اشخاصی را میبینیم كه همه جسمشان مورد تهدید قرار گرفته و رو به تخریب گذارده وهم روحشان به یك بیقراری تام و تمام نائل آمده و اینكه این روند به چه چیزی قرار است هدایت شود، معلوم نیست. سكانس افتتاحیه فیلم را بهیاد بیاورید كوری ناگهانی یك شهروند داخل اتومبیلاش و كمك مضحك و مثلا سرشار از سوسپانس یك شهروند دیگر با ظاهری غلطانداز به او. كه هر آن تماشاگر مثلا فكر میكند كه شهروند دومی ماشین را میدزدد و شهروند عاجز شده را وسط خیابان به امان خدا رها خواهد كرد.اما بعد از یكی، ۲ اینسرتكات شهروند دوم پیدایش میشود و كور عاجز را حتی تا بالای پلههای منزلش همراهی میكند و مثلا قرار است پیشداوریهای تماشاگر را كارگردان در این لحظهها به چالش بكشد. در حالیكه خودش مدام در طی فیلم به ارائه پیشداوری درباره آدمی و روح و روان او پرداخته است.كوری سرشار از شعارزدگی، پیشداوری و تكرار است. مطالب مرتبط: کوری عصا کش کور دگر شودشیرینیهای خانم فرنچ را بخورید! فیلم جدید ایستوود اثری ماندگار و قابل ستایش
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 558]