تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 15 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مسلمان آينه برادر خويش است، هرگاه خطايى از برادر خود ديديد همگى او را مورد حمله قرار ند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1838106163




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بخيل سوم


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بخیل سوم
بخیل
روزی روزگاری سه رفیق وسه همراه که یکی ازیکی بخیل تر بود ،همدل و همسفر شدند.آنها می رفتند که در بیابان کیسه ای زّر پیدا کردند. سکّه ها را بیرون ریختند و همه را شمردند؛ ولی هرچه کردند، نتوانستند آن را بین خودشان تقسیم کنند. این بود که به جان یکدیگر افتادند و شروع بهزدو خورد و دعوا کردند. کار دعوا گرم شده بود که ناگهان از دور گروهی سوار پیدا شدند. سه رفیق دست از دعوا کشیدند و منتظر ماندند. وقتی گروه سواران به آن جا رسیدند،یکی پرسید:«برای چه به جان هم افتاده اید؟مگر بیابان جای دعواست؟»اولّی پرسید:«شما کی هستید و چرا می پرسید؟»بزرگ سواران گفت:«من امیرزاده این شهر هستم.باید به من بگویید که چه شده؟»دومی گفت:«ما سه نفر بخیل هستیم،چیزی در راه پیدا کرده ایم که نمی توانیم آن را بین خودمان تقسیم کنیم.»امیرزاده گفت:«این که کاری ندارد،تقسیم آن چیزی را یافته اید به من واگذار کنید. قول می دهم هر سه از کار من راضی شوید.»سومی گفت:«درد ما این نیست!هیچ یک از ما سه دوست ندارد چیزی از آن چه دارد، به دیگری برسد، برای همین این طور به جان هم افتاده ایم!»امیرزاده به فکر فرو رفت و گفت :«این هم چاره ای دارد.هر یک از شما به من بگوید تا چه قدر بخیل است که من کیسه زر را به او ببخشم.»اوّلی پرسید:«یعنی چه؟»یعنی این که هر کس بخیل تر باشد،این کیسه زر به او می رسد.سه بخیل تا این را شنیدند،با سرو صدا شروع به تعریف از خودشان کردند که زودتر بگویند. امیرزاده آنها را ساکت کرد وگفت:«آرام باشید!من می گویم که چه کسی حرف بزند.»بعد روبه بخیل اوّلی کرد و گفت :«تو بگو که چه قدر بخیلی؟»اوّلی گفت:«جناب امیرزاده،من آنقدر بخیلم که حاضر نیستم حتی یک دینار به فرزندان خودم بدهم و در این کار آن قدر پیش می روم که می گویم پول و دارایی خودم، بر خودم هم حرام است.برای همین دوست ندارم چیزی به دیگران بدهم.»دومی گفت:«این که چیزی نیست!من آن قدر بخیل هستم که اگر کسی به دیگری چیزی ببخشد، چشم و دلم آتش می گیرد وحالم بد می شود!»
بخیل
امیرزاده گفت :«خب سومی توبگو!»هیچ کس به اندازه من بخیل نیست ،برای آن که اگر کسی چیزی به من ببخشد جگرم آتش می گیرد و می خواهم از غصه و اندوه بمیرم!»امیرزاده این حرف ها را که شنید به همراهانش دستور داد بخیل سوم را بکشند، بخیل دوم را از آن سرزمین بیرون کنند وپول و دارایی بخیل اوّل را گرفت و میان همراهمان خود تقسیم کرد. در حالی که با خود می گفت:«بخیل سومی را خدا لعنت کند!»  بخش کودک و نوجوان تبیانمنبع:نسیم رضوانمطالب مرتبط:داستان شاه عباس و شیخ بهایی  ایثار حاتم طاییانوشیروان و پیرزن فقیرمرد سقّا و خرشمرد شهری و باغ روستاییخانه بی زمین...خارکش پیرمرد دباغ و بازار عطر فروشانراه و رسم بندگیغریبی که به دنبال مسکن می گشتحکایت آن ناشنوا 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 260]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن