واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
غلبه برخشم و احساس تنهايي نويسنده :دکترپيمان آزاد آقاي دکتربا خشم چه بايد کرد؟ مي دانيم ،خشمي مي تواند غيظ فروخورده باشد،هنگامي که حقوق ما برآورده نمي شود و يا انتظارما جامعه عمل نمي پوشد و يا ما نمي توانيم به خواسته هاي خود برسيم،و سخت احساس اجحاف مي کنيم،اين از کودکي در ذهن ما جا مي گيرد.دروضعيت چهره ما اثر مي گذارد .نگاه ما را تيره و کدر مي کند. عقل ما را مي دزدد و ترمز وجود را معطل مي گذارد. بسياري از ما در برابرغليان و فوران خشم ناتوان و عاجزيم.تسليم آتشفشان مي شويم. رفته رفته غليان خشم به صورت عادت در مي آيد و ما در برابر کنش هاي خاص، واکنش خشم آلود نشان مي دهيم.اين عادت ثانوي ما مي شود و به صورت سرمشق هايي در زندگي ما در مي آيد.آنجا که نمي توانيم از خود دفاع کنيم،خشم خود را مي خوريم و آنجا که بتوانيم به ديگران اجحاف مي کنيم و از اين عمل خود، خرسند مي شويم!به اين ترتيب ناخودآگاه،ما انتقام خود را از ديگران مي گيريم . ولي آيا آسوده مي شويم؟ هرگز! بگذاريد همين جا بگويم که عوارض خشم بر جسم ما بسيارخطرناک است. سلسله اعصاب را فلج مي کند . در بسياري مواقع، در کم شدن ديد چشم اثر مي گذارددر ريزش مو موثراست. درتحقيقاتي که صورت گرفته، خشم، عوارض آن افسردگي و اختلال عصبي،گاهي باعث مي شوند که به صورت موضعي موي سرما (براي مثال ) بريزد و قسمتي از سر ما کچل شود. در واقع خشم بعضي از غدد را به شکل غير طبيعي فعال و برخي غدد را به همين صورت از کار مي اندازد. خشم مي تواند عامل سرطان باشد.مي تواند در ناتواني جنسي خانم ها و آقايان اثر بگذارد .حتي ممکن است به نازايي منجر شود.ازاين رو تخليه خشم،بسيارمهم است .خشم بايد تخليه بشود.اما درجاي خود! آيا بايد خشم خود را کنترل کرد؟ کنترل خشم،به صاحبش آسيب مي رساند . خشم لجام گسيخته نيز مي تواند به ديگران آسيب برساند.قضيه قدري پيچيده است شما در شرايطي خشمگين مي شويد،ولي به دلايلي نمي توانيد خشم خود را بروز بدهيد. در نتيجه آن را کنترل مي کنيد. اين کنترل، فشار مضاعفي بر شما وارد مي کند. نگهداشتن خشم،برسلسله اعصاب شما تاثير منفي مي گذارد. قواي بدني شما را تحليل مي برد. شما را همواره در موضع دفاعي يا تهاجمي نگه مي دارد .وضعيت طبيعي بدن را بهم مي ريزد.وضعيت رواني را کم و بيش مختل مي کند.آنکه نمي تواند خشم خود را بروز بدهد،هميشه از زندگي طلبکار است! بغض خود را بارها خورده است. از همه بدش مي آيد منزوي مي شودو بعيد نيست که رفته رفته افسرده بشود. -ابتدا اينکه هرگز به خاطر خشمي که بروز مي دهيد خود را ملامت نکنيد. ملامت خود، غيظ و نفرت بيشتري نسبت به خود و ديگران توليد مي کند . دوم اينکه هميشه که ما براي خشمگين شدن محق نيستيم .بسياري مواقع تنها به قاضي مي رويم و راضي بر مي گرديم .ازاين رو منصف بودن و عقلاني رفتارکردن و نتايج را از پيش ديدن شرط يک انسان فانکشنال و سالم است .فراموش نکنيد که در بسياري مواقع خشم خود را به ديگران تعکيس و فرافکني مي کنيد.به ديگران خشم مي ورزيد به اين بهانه که نسبت به شما با اهانت و تحقيررفتارمي کنند. شما را دوست ندارند. به منافع شما لطمه وارد مي کنند .باعث ازار و اذيت شما مي شوند. همين شناخت و آگاهي است که ترمزي مي شود،که در برابر تعکيس خشم مي ايستد و چهره واقعي اين توجيهات را به شما نشان مي دهد. شما را از تعکيس دوباره و چند باره خشم نسبت به ديگران،برحذرمي دارد. -درگذشته ،اتفاقات بسياري در زندگي ما افتاده که ما را به صورتي، از مردم طلبکار کرده است و حس انتقام گيري ما را هر از گاهي تحريک مي کند. پرونده هايي هست که هنوز در ذهن ما بازند.دراوراق اين پرونده ها آثاري از اجحاف به ما مشاهده مي شود . ما را درحالتي تهاجمي نسبت به ديگران نگه داشته است. ما را به خطاهاي شناختي دچار مي کند.اين خطاهاي شناختي اجازه نمي دهند که از ما عمل و يا کنش و يا واکنش درست سربزند.اينجا بايد از عقلانيت و تجربه استفاده کنيم. بازگشت به گذشته و مروراين تجربه ها هيچ اشکالي ندارد. خطاهاي شناختي خود را بشناسيم صدمه اي را که از تکرار پرونده هاي گذشته به ما وارد مي شود،بازبيني کرده و از آن ها عبورکنيم.توجه داشته باشيم که اين پرونده ها مي توانند هرآن بازگشايي بشوند، چند بارکه برخورد عقلاني و تجربي و منصفانه ما را نسبت به خود ببيند،از صورت عادت در مي آيند و دراعماق ذهن ما مدفون و يا براي هميشه پاک مي شوند فراموش نکنيم که خشم ،ناشي از ارتباط هاي ناسالم است.هميشه هم محتمل است. ارتباط نمي تواند مطابق ميل ما صورت بگيرد. آدميان مشکل دارند ما نيز مشکل داريم. گاهي زندگي ناخواسته، تبادل اين مشکلات را حل يا اداره مي کند. هرگز زندگي بدون مسئله وجود ندارد.ازاين رو نبايد به ايده آل ها و روياهاي دست نيافتني پناه برد زندگي سراسر چالش و مبارزه است. ولي بايد قواعد حل اين چالش ها را فراگرفت . -انسان موجود نيازمندي است ! نفي نيازها مشکلي را حل نمي کند. با سرکوب نيازهاي غريزي، موجودي مي شويم عاطل و باطل! براي برآوردن نيازهاست که بايد با ديگران ارتباط برقرار کنيم دراين ارتباط هاست که مي توانيم خود و ديگران را بشناسيم در اين شناخت است که راه درست را انتخاب مي کنيم .چرا که زندگي درخلاء نمي گذرد . زندگي درملاء،يعني دراجتماع مي گذرد . درجريان اين ارتباط ها هيچ اشکالي ندارد که عصباني هم بشويم.خشم هم بگيريم، ولي نبايد با خشم و عصبانيت بمانيم . درصورتي که پس از خشمگين شدن و عصبانيت متوجه شديم که حق با ما نبوده است،بهترين راه اين است که عذرخواهي کنيم.دراينجا سلامت رواني انسان مشخص مي شود.سالم ترين راه اقرار به گناه و اشتباه خويش است. در صورتي که کسي از کنش و يا واکنش ما خسارت ديده،بايد اين خسارت جبران شود. اين زندگي منصفانه است. وقتي ديگران احساس کنند که با فرد منصفي روبه رو هستند،ازشکايت خود در مي گذرند و خسارت خود را ناديده مي گيرند. منبع:نشريه راه کمال،شماره 33 /ن
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 805]