واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: ایران: چه کسی جیب مردم را خالی کرد؟ تهران- ایرنا- «چه کسی جیب مردم را خالی کرد؟»، «بزرگترین گمرک ویتامین ایران»، «فصل کار این کارگران آغاز نمیشود»، «شیراز بر مدار خشکسالی میچرخد»، «در انتظار معجزه از درخت آرزوها»، «یک چشم به جای هزاران»، «خاورمیانه مهد زنانگی است» و «رنج تنهایی و لذت خلوتگزینی» از مهم ترین موضوع های اختصاصی روزنامه ایران در شماره چهارشنبه هشتم دی است.
**چه کسی جیب مردم را خالی کرد؟«جیب مردم» سه سالی است که برای برخی جریانهای سیاسی اهمیت زیادی پیدا کرده است، همان جیبی که از سال 1384 و با روی کارآمدن دولتهای نهم و دهم روز به روز کوچکتر شد و در سالهای پایانی دولت دهم این کوچک شدن سرعت بیسابقهای به خود گرفت. اما دراین دوران که هیچ ایرانی نمیتواند آن را فراموش کند و به جای آوردن نفت به سفره مردم، همان نانی که در سفرهها بود جمع شد، این جریانها و رسانههای معروف سکوت میکردند. اما اکنون که به گواه دوست و دشمن سیاستهای اقتصادی دولت یازدهم به صورت زیربنایی درحال بهبود معیشت مردم است، این رسانهها خود را جای مراجع تخصصی و آماری قراردادهاند و روزانه آمارهای جالبی از وضع اقتصادی کشور منتشر میکنند. این درحالی است که این گزارشهای آماری که تنها با هدفهای گروهی و به نیت تخریب دولت منتشر میشود، هیچ پشتوانه علمی و حتی منطقی ندارد. **بزرگترین گمرک ویتامین ایرانکامیون دنده عقب میگیرد به طرف حجره. طنابها باز میشود و چادر کنار میرود. بار کامیون هندوانه است. باری که از چابهار آمده. سر قیمت سر و صدا و بحث میشود. یکی 900 قیمت میدهد و آن یکی 950. چند دقیقهای نمیگذرد که یکی از حجره داران با پیشنهاد کیلویی هزار تومان همه بار را میخرد.میدان مرکزی میوه و تره بار تهران ساعت 2 شب شلوغ تر از هر جای دیگری است آنقدر شلوغ که آدم پیش خودش فکر میکند شاید زمان را دستکاری کرده باشند. این وقت شب که بیشتر مردم خواب و درحال عبور از خوان دوم به سوم هستند اینجا دقیقاً چه خبر است؟ این همه خاور و کامیون و وانت و نیسان از کجا آمده؟ ** فصل کار این کارگران آغاز نمیشودمعصوم زانوها را داخل شکم جمع کرده و روی نیمکت سیمانی چمباتمه زده است. چند تار سفید روی شقیقهاش زیر آفتاب بیرمق زمستان برق میزند. جوان است؛ 32ساله. 10 سال است نقاشی میکند. نقاشی ساختمان. اهل اسدآباد همدان: «اینجا همه اهل اسدآبادند.» منظورش از اینجا، میدان حسن آباد است که کارگران نقاش با سطلهای پلاستیکی و قلمموهای مستعمل، گوشه و کنارش در انتظارند. انتظاری که مدتی است بیش از حد طولانی شده.«اوضاع کارمان خیلی خراب است. از 4 سال پیش کار کم شده اما این چند ماه دیگر اصلاً کار نیست. قبلاً باز گاهی سفارش کار داشتم اما حالا همانها هم دیگر نیست. به خاطر همین هم از صبح میآیم اینجا و منتظر میمانم اما خبری نیست. اوایل یک روز که کار نمیخورد، وحشت میکردم. حالا اما عادی شده. خیلی روزها هست که میآیم و دست خالی برمیگردم.»** شیراز بر مدار خشکسالی میچرخدبحران آبی ایران هر روز در حال تشدید است. به طوری که آبهای سطحی به حداقل رسیدهاند و نیمی از 609 دشت کشور نیز در وضعیت ممنوعه قرار گرفتهاند و حفر چاه در آنها ممکن نیست. در چنین شرایطی تعرفه بسیار پایین و در واقع مجانی بودن آب شرب بویژه در روستا مشکل را چندین برابر میکند. به گونهای که در برخی از مناطق بویژه روستاها از آب شرب کمیاب برای آبیاری مزارع نیز استفاده میشود. حتی ارزان بودن آب شرب این پیام را به مشترکان مخابره میکند که هشدارهای وزارت نیرو در مورد مسأله خشکسالی و کم آبی چندان واقعی نیست و نیازی به صرفهجویی در مصرف آن وجود ندارد.** در انتظار معجزه از درخت آرزوهاسنی ندارد سرش بخیه خورده، از همان دوران جنینی زندگیاش خراش برداشته دقیقاً مانند خراش روی سرش.مربیش میگوید: وقتی مادرش او را باردار بود پدر شیشهایش او را زیر مشت و لگد خود میگیرد و سر «مهر سام» در شکم مادرش میشکند و سرنوشت، او را وقتی تازه چشمش به دنیا میافتد راهی اتاق عمل میکند. حالا او بعد از یک سال هنوز در زمره یکی از کودکانی قلمداد میشود که در انتهای محمدشهر کرج، تخت یکی از اتاقهای آن ساختمانهای عریض و طویلی را اشغال کرده که سردرش نوشته «آسایشگاه خیریه کهریزک استان البرز».** یک چشم به جای هزارانروزنامه ایران در گفتوگو با مریم زندی عکاس می نویسد: نخستین عکاس جدی زن سینمای ایران است.حقوق خوانده اما از همان روزهای اولی که دوربین عکاسی به دست گرفت، ثابت کرد که عکاسی قابل و چیرهدست است. نخستین تجربه عکاسی او برایش جایزه به ارمغان آورد. مریم زندی سال 1325 در گرگان به دنیا آمد. او در شاخههای متفاوتی عکاسی کرده اما بیشتر مخاطبان خاص زندی، او را با مجموعه پرترهها، عکسهای انقلاب و عکسهای مستند اجتماعیاش و مخاطبان عام هم او را با تقویمهایش میشناسند. زندی از جمله معدود هنرمندان حوزه تجسمی است که هر دو نوع مخاطب او را میشناسند و با کارهایش ارتباط برقرار میکنند. همیشه با عشق عکس برداشته و بر تأثیرگذار بودن، مفید بودن، نو و خلاقانه بودن و در نهایت جذابیت عکس تأکید دارد. در ادامه این گفتوگو میخوانیم: عکاسی را تجربی آموختم. با همان دوربین هدیه شروع به کار کردم بدون آنکه چیزی از عکاسی بدانم. در یک مسابقه سراسری که توسط وزارت فرهنگ و هنر وقت برگزار شده بود و از آماتور تا حرفهای در آن حضور داشتند، شرکت کردم و توانستم جایزه اول عکاسی را بهدست بیاورم و این شروع داستان بود.** خاورمیانه مهد زنانگی استزن، واژهای که از آن آفرینش لبریز میشود راوی «هزار و یک شب»هاست. راوی سرزمینی که تنها ازعاشقانههامیگوید، سرزمینی که ساکنانش دنبال معنای جهان بودند و حالا در نقطهای از تاریخ حبس شدهاند. به گفته حافظ موسوی «اینجا خاورمیانه است، سرزمین صلحهای موقت، بین جنگهای پیاپی» و «این لکنته که از میان خون ما میگذرد تاریخ است». کیومرث مرادی نمایش «نامههای عاشقانه از خاورمیانه» را بر روایت زندگی سه زن در همین حوالی بنا کرده است که خود راوی زندگیشان شدهاند، تن به هنجارها و ناکامیهای جنگ ندادهاند و نام همگی زیباست، نام همگی از صلح میآید، نام همگی زاینده نیکی است. هر اپیزود با سایه شعری آغاز میشود که بر پردهای سفید میآویزد. آنجلا روایت اول است، زندگی زنی که فرشتهوار از قارهای دور به یکی از روستاهای اطراف کابل میآید، برای یافتن عشق از کف رفتهاش در جنگ افغانستان، چراکه ایمان دارد قصهاش اینگونه تمام نمیشود و هنوز چیزی باقی است، چراکه امید دارد به رودخانهای میرسد که دیگر پر و خالی نمیشود، به سلیمی مهربان میرسد که شغلش میراث پیامبران است و گمشده آنجلا را در حیاط خانه، دوشادوش فرزندش به خاک سپرده است. ** رنج تنهایی و لذت خلوتگزینی«تنهایی» که همه ما با شدت و ضعف آن را تجربه کردهایم حسی است که قاطبه روانشناسان بر پررنگتر شدن آن در دنیای امروز اتفاقنظر دارند. شاید نخست، پذیرش این امر در عصر ارتباطات سخت به نظر برسد اما قطعاً درخور بررسی است که چطور انسان با حضور در میان «تن»ها، «تنها» است! «بحران تنهایی در عصر ارتباطات» را با دکتر نعمتالله فاضلی به بحث نشستیم. او دکترای انسانشناسی و فرهنگ دارد و اکنون عهدهدار ریاست «پژوهشکده مطالعات اجتماعی» پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. زیمل، از مفهوم «غریبه» برای توصیف انسان در فضاهای کلان-شهری استفاده میکند؛ «غریبه» کسی است که در روابط کلانشهری از حس صمیمت، قرابت، همدلی، همزبانی اصیل یا عمیق با اطرافیان خود محروم است. ** گروه اطلاع رسانیخبرنگار: مهسا شریفی** انتشاردهنده: شهربانو جمعهپژوهشم**2059**9131
08/10/1395
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4]