واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: ایران: قطار خلوت گردشگران روس به مقصد ایران تهران- ایرنا- «قطار خلوت گردشگران روس به مقصد ایران»، «شماره 27 هستم باربر سکوی 7»، «5 قرص نان سهم کودکان کار»، «رهایی از مثلث جنگ، مهاجرت و تنهایی» و «فوتبالیستی هستم با دستهای پینهبسته!» از مهم ترین موضوع های اختصاصی روزنامه ایران در شماره چهارشنبه 17 آذر است.
![ایران: قطار خلوت گردشگران روس به مقصد ایران](http://img7.irna.ir/1395/13950917/82335962/82335962-71227189.jpg)
** قطار خلوت گردشگران روس به مقصد ایرانآیا ایران باید از لغو ویزا برای سفر به روسیه استقبال کند؟ آیا لغو ویزای دو کشور به افزایش گردشگران روسیه در ایران منجر خواهد شد یا با توجه به ذائقه و رفتار گردشگران ایرانی، تنها باعث خروج گردشگر از ایران میشود؟ پاسخ «مرتضی رحمانی موحد» معاون گردشگری سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور به بخش اول این پرسش در گفتوگو با روزنامه ایران «منفی» است. او اعتقاد دارد که لغو ویزا به تنهایی نمیتواند به افزایش گردشگر منجر شود. شاهد حرفهای موحد رحمانی هم وجود دارد. روسیه در ابتدای ماجرا مخالف لغو روادید با ایران بود اما یک سال بعد این کشور جلو دار لغو ویزا با ایران شد. چون بدون لغو ویزا به یکباره با حضور 50 هزار گردشگر ایرانی در شهرهای خود رو به رو شد! توریستهای ایران تنها در گام نخست حضور در کشور تزارها، در ردیف 20 کشور نخست گردشگران ورودی روسیه قرار گرفتند اما دلیل حضور یکباره ایرانیها در روسیه چه بود؟** شماره 27 هستم باربر سکوی 7هر بار حمل چرخ دستی و رسیدن به سکوی قطار و بالا پایین رفتن از 33 پله برایشان 5 هزار تومان درآمد دارد. البته همه 5 هزار تومان هم برای حمل کننده بار نیست. 3 هزار تومان برای باربر و 2 هزار تومان برای پیمانکار. اینها روی هم جمع میشود و حقوق ماهانه یک باربر را میسازد.مرد 30 ساله است؛ سیگارش را لای انگشتها جا به جا میکند، تک سرفهای میزند: «کارمان سخت است دائم باید پلهها را بالا پایین برویم بخصوص زمانی که تا دم ایستگاهها میرویم. رمپ (پله برقی) هم هست ولی اجازه نمیدهند از آن استفاده کنیم. 10 نفرمان دیسک کمر گرفتند؛ همهشان رفتند. ما از ناچاری ماندهایم. روزی 30 هزار تومان درآمد داریم. یعنی ماهانه حدود 900 هزار تومان. میبینی تا شماره پنجاه هستیم. میگویند دیگر نباید بیشتر از این بشوید همه کار با ماست.»حرفهای باربرها مرا یاد باربران بازار تهران میاندازد؛ چه داستان مشترکی دارند. درد، رنج، سختی، کمردرد. اصلاً انگار واژه ناچاری ترجیعبند همه جمله هایشان است. نداشتن بیمه و سختی کار هم که جای خود دارد.** 5 قرص نان سهم کودکان کارروزی 5 قرص نان، سهم کودکان کار و خیابان خوابهای محل است. طرحی که از سوی گروهی دانشجو اجرا شده. روی شیشه نانوایی، یک برگه به چشم میخورد: «به نام خداوند مهربانی. این نانوایی روزانه 5 عدد نان رایگان برای افراد نیازمند در نظر گرفته است. شما میتوانید در صورت تمایل در این امر شرکت کرده و رسید فیش نان را در این محل بچسبانید.»ساعت 10 صبح است. 3 نانوا مشغول کار هستند. سه چهار نفری هم توی صف ایستادهاند. یکی از نانواها، بربریهای گرد را روی پیشخوان میاندازد و بخار خوشایندی در هوا پخش میشود. بوی نان تازه، هوش از سر آدم میبرد.**رهایی از مثلث جنگ، مهاجرت و تنهاییحمیدپور آذری، طراح و کارگردان نمایش «هنگامی که...» در گفتوگو با ایران، می گوید: شاید در یک جنگ متداول نیست بلکه در جنگ روانی. میل به جلو و حرکت کردن اساساً یک نوع جنگ با اطراف است. چالش به وجود میآید در حرکت... خود فضا و آدمها، متن و حرکت آدمها چه تغیراتی را به وجود آورد. ما در زمانی که دو سه هفته که تمرین کردیم بعد متوجه شدیم که بازیگران ما میتوانستند دخترها باشند یعنی در دل تمرین این میشود تصمیم، انتخاب و تغییر. یک مقدار که جلوتر میرویم خود این روال، از خودش زایش میکند. جنگ، مهاجرت و تنهایی. همه اینها معنای معمول خودش را ندارد. جنگ فقط مفهوم فیزیکی ندارد. مهاجرت الزاماً مهاجرت از این کشور به آن کشور و از این شهر به آن شهر نیست. و تنهایی محصول این جنگ و مهاجرت است. مهاجرت در واقع در خود این جغرافیای محدود هم پیدا میشود، محصول یک تصمیم میشود. محصول یک انتخاب میشود برای تغییر. و در نهایت از مضمون همه اینها یک قطره بیرون میآید به اسم فشار. اینکه فشار بالا میآید، چه اتفاقی میافتد. یک گذار است و ما باید متوجه بزنگاههایمان بشویم. ** فوتبالیستی هستم با دستهای پینهبسته!سرگذشت هر انسانی یک کتاب است. کتابی پر از رازهای نهفته، قصه های ناشنیده و حرف های ناگفته... در این میان کتاب زندگی آدم های موفق، با چهره هایی آشنا برای پیر و جوان، از آن دست کتاب هایی است که خیلی ها مشتاق خواندن شان هستند. تا بوده همین بوده که مردم دوست داشته اند بدانند و سردربیاورند که این چهره ها چگونه زیسته اند و چه گذشته ای دارند و راز موفقیت شان چه بوده است؟ بخصوص گذشته هایی که با مشکلات و سختی ها گره خورده باشد و در دل کمبودها و محرومیت ها استعدادها شکوفا شده و امروز به بار نشسته باشد. نمیتوان کتمان کرد، داستان کسانی که با تلاش و پشتکار و چشیدن طعم تلخ محرومیت و پریدن از روی موانع بزرگ زندگی به جایگاه بالایی دست پیدا کرده اند، متاعی بوده همواره پرمشتری. بیگمان شنیدن سرگذشت بسیاری از چهره های آشنا در عرصه های مختلف، علاوه بر ارضای حس کنجکاوی، این واقعیت را آشکار می کند و این درس را می آموزد که برای صعود به قله موفقیت، باید روی پاهای خودمان بایستیم و با پشت سر گذاشتن سختی ها و تسلیم نشدن برابر مشکلات و محرومیتها به هدفی که داریم، برسیم. *گروه اطلاع رسانی خبرنگار: مهسا شریفی**انتشار دهنده: فاطمه قناد قرصیپژوهشم**2059**2002
17/09/1395
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]