واضح آرشیو وب فارسی:اتحاد خبر: اتحادخبر: ششم آذر ماه سال یک هزار و سیصد و نود و یک، ساعت18... بارندگی شدیدی در شهر برازجان و حومه آن رخ داد... گزارش لحظه به لحظه اتحاد جنوب/ خبر فوری/ سیل در برازجان چند قربانی تازه گرفت/ سیل مرگبار جان ۵ برازجانی را گرفت... این غم انگیز ترین خبر سال 91 برای برازجانی ها بود، و حالا دلنوشته ی مادر دردمندی از آن سالها...دخترم آرام باش! کمی آرام تر! صبورباش ای دنیا دیده ی ناپخته ی من، بگذار زمان همه چیز را به تو درس دهد، بگذار صبوری ها تو را پخته کند، زمان، درس های بزرگی به توخواهد داد که ازدست هیچ بزرگ استادی برنمی آید. آرام باش! بگذار دنیا به کام دنیاییان باشد، توکه مادی نبودی توکه دنیایی نبودی، پس چرامی خواهی غرور مرا برای چندمین باربشکنی؟ چرا میخواهی رو در روی کسانی قرار بگیرم که نمی دانند از پول بیت المالی که من و تو درآن سهیم هستیم به اینجارسیده اند، حتی صندلی زیر پایشان نیز، چرا نمی خواهی بدانی که آنها نمی دانند، واگرهم بدانند نسبت به آن حساسیتی نشان نخواهند داد، مگراین تلویزیونی که تو پای آن، برنامه موردعلاقه ات را می بینی چه ایرادی دارد تاخداخدایی میکند بدون میزباشد؟وتو مجبورباشی گردنت را برای دیدن برنامه ات توی شکمت ببری بعدهم به من غُر بزنی که لعنت به این تلویزیون گردنم شکست، چه اشکال دارد تا خداخدایی میکند ما توی خانه اجاره ای باشیم و از شکم و لباس و دیگر وسایل زندگی بزنیم تا اجاره خانه جور شود؟ دخترم صبورباش! دنیامیگذرد، میدانم به اندازه من سردوگرم روزگار رانچشیده ای، اما میدانم که تا این اندازه میدانی که اوقات تلخی های همیشگی پدرت ریشه درکجا دارد. عزیزم آرام باش، دنیا میگذرد، میدانم که میدانی که دارد سخت میگذرد، برای من، برای تو، برای همه مان، چه کنیم؟دستمان به کجا بنداست؟مگر این خانه آسیب دیده راندیدند؟مگرکارشناس نیامد؟مگرهزار دریغ نخوردند؟مگر فیلم نگرفت؟مگرقول نداد؟مگراینجا نرفتم؟مگرآنجا نرفتم؟مگر وسایلمان که زیرآب رفته بود راندیدند؟ مگر ما چقدر وسیله برای زندگی داشتیم که نصفش را توی همان خانه سیل زده رها کردیم؟ از میزتلویزیون تاکمد لباس هایمان تاجارو برقی سوخته و پتوهایی که آب با خودبرد، اگرسقف خانه آب برنمی داشت، اگر آب تا بالای کلید پریز برق بالانیامده بود، شایدهنوز آنجابودیم. چه بگویم دخترم؟ مجبوربودیم مادرجان، مجبوربودیم آنجاراترک کنیم، اما پدرت را که زیر بار اجاره خانه کمرخم کرده راچه کنم؟ چه کاری ازدست من برمی آید؟دق دلی ات از زمین و زمان را برسرمن خالی نکن، اگرشکستنی بودکه شکستم، اگررفتنی بود که رفتم، در دنیایی که کسی ازکسی نمی پرسد چه کنم؟دخترم بساز! با زمانه بساز! بااین تلویزیون بدون میزبساز! یادکمدت به خیر!!! دخترم آرام باش! همه چیزرا به گردن طبیعت بینداز تابرکسی خشم نگیری، آنهایی که آمدند فیلم گرفتند و رفتند وپشت سرشان را هم نگاه نکردند، فقط غرور خردشده من و تو برجای ماند, انگارکسی نمی تواندکاری بکند, نه آنهایی که قول وام دادند, نه آنهایی که برحال ما تأسف خوردند آرام باش دخترم! میدانم درنهایت به چه فکرمیکنی, حتمافکر میکنی اگرسیل نیامده بود، هنوز درهمان خانه بودیم,نه زیربار اجاره خانه کمربابا خم می شد و نه آرزوهای کوچک ما هرروز کوچک وکوچکتر, آرام باش دخترم! اندکی آرام تر!!! نام محفوظ
یکشنبه ، ۷آذر۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اتحاد خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]