تبلیغات
تبلیغات متنی
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راهاندازی کسبوکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وبسایت
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
سفر به بالی؛ جزیرهای که هرگز فراموش نخواهید کرد!
از بلیط تا تماشا؛ همه چیز درباره جشنواره فجر 1403
دلایل ممنوعیت استفاده از ظروف گیاهی در برخی کشورها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1860391454
![نمایش مجدد: حال مادران سربازان جانباخته، 40 روز بعد از حادثه - ایسنا refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
حال مادران سربازان جانباخته، 40 روز بعد از حادثه - ایسنا
واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا:
![حال مادران سربازان جانباخته، 40 روز بعد از حادثه همدردی اهالی نیریز با خانواده سربازان](http://cdn.isna.ir/d/2016/06/24/3/57308379.jpg?ts=1476788518226)
40 روز بعد از جانباختن 13 سرباز وظیفه در یک سانحه جادهای، سربازهای بازمانده میگویند اتوبوس را اصلاً بازرسی نکردند، نه در ترابری و نه در ایست بازرسی. عکسی از مخزن اتوبوس نشان میدهند که پر از سیگار است و میگویند در نیریز بعد از تصادف یک عده این بارها را جمع میکردند. به گزارش ایسنا، روزنامه «شهروند» مینویسد: خبر را که شنیدند، راه افتادند. گفته بودند یک اتوبوس چپ کرده، چند تاییشان در ترمینال منتظر پسرهایشان بودند و چندتایی ساعتها را نگاه میکردند و میدیدند. هرچه میگذرد، خبری از مسافرشان نیست. رفتند سروستان، آنجا اتوبوسی چپ کرده بود که هیچکدام از بچههایشان نبودند. شاید آن لحظه خوشحال یا شاید نگرانتر راه افتاده بودند نیریز؛ آنجا که اتوبوس دیگری افتاده بود ته دره. رفتند بچهها را پیدا کردند، ملافههای روی صورتشان را کنار زدند و شناختند. پسرهای جوانی که شب قبل زنگ زده بودند و خبر از آمدن داده بودند، میان راه ماندند، نرسیدند. ٤٠ روز میگذرد، پنجشنبه هفتم مرداد ١٣٩٥، در ورودی مسجد امام سجاد شیراز، مردها ایستادهاند و خوشآمد میگویند و تسلیت میشنوند. پشت حیاط، در قسمت زنانه مادر امین انصاری سر به پایین نشسته روی صندلی میان زنهایی که با چشمان سرخ بیصدا گریه میکنند. دهانش زخم شده و چشمهای روشنش کدرند. امین هم چشمهای مادرش را داشت. حالا یک پسر برای این زن مانده است. هیچکدام اینها در دفتر خاطرات امین نوشته نشدند. دوستهایش میگویند امین هر روز خاطراتش را مینوشت و در صف تلفن پادگان، آنقدر لفت میداد که صدای بقیه را درمیآورد. ساسان محمدی میگوید: «میگفتم من پشت سر تو نمیایستم، خیلی طولش میدی.» تلفن پادگان صدای امین را وصل میکرد به پدر و مادرش. یک روز قبل ساعت حرکت را به پدرش خبر داد. ساعت ٩ صبح روز تصادف، آشنایی به پدر امین زنگ زد و گفت: شنیدی اتوبوس تصادف کرده؟ پدر امین میگوید: «پرسوجو کردم دیدم طرف نیریز تصادف کرده. تنها رفتم دنبالش. مادرش جلوتر از من شنیده بود تصادف شده است، ولی نمیدانست پسرش طوری شده یا نه.» حالا پدر امین جرأت نمیکند درباره امین با همسرش صحبت کند، جرأت نمیکند عکسش را نگاه کند: «همهجا، جایش خالی است.» مادر امین عکسش را دست گرفته و میگوید: «به خدا عروسیات بیشتر از این دعوت میکردم.» روبهروی او، روی زمین زنها نشستهاند. زنی اشکریزان میگوید: «عزیز قشنگم» و اشک میریزد. مادر امین سر بلند میکند و نگاهش میکند. زن میگوید من مادر مهدی کریمیام. پسرم در همان اتوبوس بود. دوروبریها ساکت شدهاند. مادر امین دست او را میگیرد و کنار خودش مینشاند، میگوید برایش آب بیاورند. صدایش میکردند ماهان. دوستهایش هم به همین اسم میشناسندش. جلیل میگوید: «ماهان سرش مال خودش نبود. همیشه میگفت نگاه نکنید من ٥٧ کیلوام.» در پادگان مسئول غذا بود و دوستهایش میپرسیدند آوازی هم هست که تو بلد نباشی؟ مهدی سر تصادف تمام کرده بود، پدر و مادرش که رسیدند بیمارستان نیریز پیدایش نکردند، برده بودند دارالرحمه نیریز. مادرش کنار مادر امین سرها را به هم تکیه داده گریه میکنند. مراسم مهدی فرداست. مادرش میگوید: «هربار میخواست بره خودم میبردمش و وقتی میخواست بیاد زنگ میزد از ترمینال میآوردیم. تا حالا ازش دور نشده بودم، حتی وقتی دانشجو بود، میرفتم پیشش و موقع امتحانها حواسم بود خواب نماند.» دو سه ساعتی بود که در ترمینال شیراز منتظرش بودند که خبر تصادف رسید. اتوبوسی که از تهران میآمد، خبر چپشدن اتوبوسی را داد، اما مهدی آنجا نبود. همانجا گفتند اتوبوس دیگری افتاده توی دره. درحیاط مسجد، سربازها با دستها و پاهای شکسته، کنار هم ایستادهاند. میگویند مسئولان حرف خودشان را هم فراموش کردند. پدر امین بیرون مسجد بین زنها ایستاده، دو انگشتش را میگذارد روی چشمها و اشک میریزد. پیراهن آبی پوشیده و سرش پایین است. همه میروند دارالرحمه شیراز، سر خاک پسرهایشان. فراقِ مشکل امروز جمعه است، هشتم مرداد، مراسم چهلم منصور صفری و سعید امیدواری. مادر منصور چند سال قبل خواب دیده بود پسرش را در قالب یخی روی دوش پدرش میآورند. آن موقع زنگ زده بود به منصور در دانشگاه، صدایش را شنیده و آرام شده بود. حالا عکسش را دست میگیرد و روزها در خانه میخواند: «سفر مشکل فراق روز مشکل به ناچاری برم اینبار مشکل». خبر تصادف اتوبوس را که شنید، دلش روشن بود: «میخواستم برم و منصور رو پیدا کنم بیارمش خونه. وقتی هم من رو بردند بالای سرش توی سردخونه، میخواستم روش رو کنار بزنم و بگم این بچه من نیست. ولی منصور بود. دست انداختم دور گردنش پشت سرش خونی بود، میخواستم صداش کنم که بیدار شه.» اما منصور صدای هیچکس را نشنید. یک روز قبل زنگ زده بود به مادرش. گفته بود همه سربازها رفتهاند خانههایشان به جز شیرازیها. اتوبوس نیست و گفته بود اگر دیر کردم نگران نشوید. شاید صبح راه بیفتم. چند دختر جوان میآیند و به مادر منصور میگویند همکلاسی کلاس نجومش هستند. سربازها یادشان است شبهایی که منصور آسمان را نشان میداد و اسم صورتهای فلکی و ستارهها را میگفت. مادر منصور باز هم خواب پسرش را دید، همین چند شب قبل، خواب دید پرایدشان را دزدیدهاند، زنگ زد ١١٠، گفتند مگر پراید را هم میدزدند؟ «گفتم پسرم توی خودرو بوده. رفته بود کیک بخرد.» حالا میخواهد برای پسرش کیک خیرات کند. کنار او مادر و خواهر سعید امیدواری نشستهاند. اول گفته بودند سعید گم شده. خانوادهاش بیمارستانهای شیراز را دنبالش گشتند. بعد از حراست بیمارستان خبر سعید را دادند: «گفتند تصادف کرده. با کل خانواده و شناسنامهاش بیایید. گفتیم یعنی چی؟ گفتند یعنی تا آخرش را بخوانید چی شده.» خواهرش میگوید. سعید دو برادر و یک خواهر دارد. سعید برادر بزرگتر خانواده بود، ٢٦ سال داشت. «شب قبل با هم صحبت کردیم، تا ساعت ١٢ چندبار به گوشیام زنگ زده بود ولی میهمانی بودم آنتن نمیداد که باهاش حرف بزنم.» سعید در خواب خواهر و برادرهایش نگران مادرشان است. برادر کوچکتر، ١٣ساله است. اولینباری که خواب سعید را دید، با فریاد از خواب بیدار شد. بعد از آن سعید هربار به خوابش میآید، میگوید این من نیستم، داری خواب میبینی، آرام باش. بار آخری که با هم حرف زدند، سعید از امتحانهای برادرش پرسیده بود. وقتی حرف از پرداختن دیه سعید شد، پدرش گفت: من دوبرابر پول دیه را بهتان میدهم، شما یک بچه یکساله به من بدهید. خواهرش میگوید: «به ما گفته بودند برادرمان شهید محسوب میشود. همه خانوادههایی که فرزند از دست دادند، همین را میخواهند.» درحیاط مسجد سرتاسر سفید، آفتاب ظهر چشمها را تنگ میکند، ساسان با دست و گردن بسته میان مادر سعید و مادر منصور ایستاده. زنها، عکس پسرهایشان به دست نگاهش میکنند. ساسان میگوید ١٢ استخوان بدنش شکسته، تاندونهای دستش و سه عصب انگشتش دچار مشکل شده. «هفت دندهام شکسته و رفته توی ریه. یک هفته به خاطر خونریزی داخلی ریه در کما بودم. هنوز یک شیشه توی کمرم هست. بعد از یکماه زنگ زدهاند، میگویند افتادهای تهران باید برگردی سربازی. جلیل میگوید: «معلوم نیست این مدت مرخصی را جزو سربازیمان حساب کنند یا نه.» مادرها و عکسها در دارالرحمه شیراز، مسیر رسیدن به قبرها وانت میوهها و دستفروشها در دوسوی خیابان شلوغ کردهاند. پنجشنبه است و سواریها به پیادهها راه نمیدهند. مردم از روی سنگ قبرها و باریکه راهها خودشان را میرسانند به زمین خلوتی که چهارسنگ قبر تازه کنار هم خوابیدهاند و گلها نمیگذارند اسمها دیده شوند. سعید امیدواری، مهدی کریمی، امین انصاری و منصور صفری. ظرفهای میوه و حلواها کنار قبرها و بالایشان پارچههایی با عکس و اسمشان. مادرها با قاب عکس در آغوششان میآیند، کنار اسم سربازها در قاب عکس نوشتهاند: شهید. غیر از خانوادهها، سربازهای زخمی هم آمدهاند و اطراف قبرها همهمه است. جلیل شیرازیزاده میگوید: «روز آخر سر اتوبوسها دعوا بود. بندریها و خوزستانیها رفته بودند، مانده بودند بچههای فارس. استوار گفت سر اتوبوس دعواست اگر بخواهند ببرندتان از هر گروهان ١٠نفر میبرند. بعد یکی از بچههای فسا آمد گفت: بلند شید یک اتوبوس اومده، گفته همه بیان. بچههای گردان ٦ دعواشون شده. ما هم آمدیم از آب گلآلود ماهی بگیریم و زودتر سوار شویم.» بوی انبههای قاچاقی از همانجا میآمد و سربازها یکییکی سوار شدند. ٤٥نفر: «من آخر از همه رسیدم. پسر کمک راننده گفت دونفر دیگر هم بیار. گفتم ما ١٨ تومن بلیت دادیم این اتوبوس ١٠ تومن هم نمیارزه بعد هم برای خودمان جا نیست. راننده گفت دونفر دیگر هم سوار کنید، گفتیم جا نیست. گفت جبران میکنم، سریعتر میرم. همهمان شوق برگشتن داشتیم، رفتم دونفر دیگر را صدا کردم. وسطهای راه یک پراید چسباند به اتوبوس و سریع یک نفر را سوار صندوقهای اتوبوس کردند.» راننده تهدیدشان میکرد که اگر سروصدا کنند، تحویل پلیسشان میدهد. به ایست بازرسی که رسیدند، مهدی کریمی میخواست پیاده شود و اطلاع دهد که اتوبوس قاچاق دارد، راننده و کمکهایش نگذاشتند. خانواده سعید امیدواری کاغذی را نشان میدهند که اتوبوس ٤٢نفر جا داشته اما ٤٥نفر مسافر سوار کرده است. چند سرباز در پای رکاب نشستند. میگویند همه صندوقهای بار پر بوده و حتی زیرپای سربازها انبههای قاچاق بود: «اتوبوس آنقدر بار داشت که کیسه انفرادیها بالا و پیش مسافرها بود. اتوبوس گذری مال زاهدان بوده است. طبق کارشناسیها اتوبوس ترمز نبریده. ما میخواهیم بدانیم راننده زنده است یا نه، کمک راننده چطور؟ چرا در پادگان یک ناظر نبوده که بگوید چرا بیش از تعداد مسافر سوار میکنی.» سربازها میگویند اتوبوس را اصلا بازرسی نکردند، نه در ترابری و نه در ایست بازرسی. عکسی از مخزن اتوبوس نشان میدهند که پر از سیگار است و میگویند در نیریز بعد از تصادف یک عده این بارها را جمع میکردند. سربازهایی که با اتوبوسهای بعدی به سمت خانههایشان رفتند، در مسیر اتوبوسی را دیدند که به نظر نمیرسید کسی از آن سالم بیرون آمده باشد. میگوید اسمم را ننویس، سربازی که فردای روز تصادف از کنار اتوبوس سقوط کرده، گذشت:» ما را ساعت ٦ بلند کردند. منتظر اتوبوس بعدی بودیم که یک نفر در را باز کرد و گفت یک اتوبوس چپ کرده. همان موقع ١٠بار به گوشی علی فتحینژاد زنگ زدم. نمیدانستیم کدام اتوبوس بوده. ستوان پرسید ٤٥ تا اسمی که سوار اتوبوس قبلی شدند، کدام بودند.» سرباز دیگر ادامه میدهد: «علی جلوی من توی آمبولانس تموم کرد. فکر میکردم ماهان زنده میماند. نه که خیلی شیطون بود.» میگویند مادر علی فتحینژاد هنوز موهای پسرش را نگه داشته. موهایی که روز اول سربازی کوتاه کرد. مراسم چهلمش را یک روز پیش گرفتهاند. در اتوبوس بودند که آمار کشتهشدهها را برایشان اساماس کردند.«هنوز این اساماس را نگه داشتهام. یکی از سربازها گم شده بود. کما بود، مادرش هم نمیتوانست پیدایش کند، گفته بود این پسر من نیست.» لیست سربازها دست جلیل بود. در بیمارستان بود که سراغش آمدند تا آمار کشتهها را مشخص کنند. یکی از سربازها گم شده بود: «عباس گم شده بود. توی کما بود، ٢٠روز بعد به هوش آمد. آنقدر صورتش داغون شده بود که حتی مادرش هم او را نشناخت. ما اگر از این گردنه هم رد میشدیم، جلوتر میرفتیم، در گردنه دیگر... خیلی جاده بدی است.» میگوید: سعید امیدواری همان اول کار مرده بود. امین اشرف تنها کسی که با لباس نظامی بود، کنارش افتاده بود. محور اتوبوس روی یکی از سربازها افتاده بود و میگفت حواست باشد اگر مُردم من را از اینجا دربیاوری: «من را با راننده گذاشتند در یک آمبولانس. گفتم خدا ازت نگذره دیدی ما رو کشتی؟ بعضی بچهها برای اینکه دیر رسیدند، به بیمارستان از بین رفتند.» جلیل و دوستهایش به عکسها فکر میکنند و حدس میزنند کدام یک از بچههایی که فوت کردند، در آن عکسها هستند. شاید ابراهیم شفیعی که اهل کازرون بود، شاید وحید قاسمپور یا علی فتحینژاد. عکسها دست یکی از سربازهاست که هنوز به بقیه نرسانده است. میخواهند زنگ بزنند عکسها را بفرستد. میخواهند بروند مراسم دوستان دیگرشان در شهرهای دیگر شرکت کنند. هر روز گوشهای از استان فارس مراسم چهلم یک سرباز است. انتهای پیام
یکشنبه / ۱۰ مرداد ۱۳۹۵ / ۰۹:۳۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]
صفحات پیشنهادی
ازسرگیری فعالیت خط لوله اتیلن غرب ۵ روز پس از حادثه - ایسنا
درحالی که خط لوله اتیلن غرب از روز جمعه با بروز حادثه از مدار خارج شده بود درپی پایان عملیات تعمیر و بازسازی بخش آسیب دیده این خط لوله فعالیت این خط لوله ۵ روز پس از حادثه ازسرگرفته شد به گزارش ایسنا براساس اعلام وزارت نفت با پایان عملیات تعمیر و بازسازی بخش آسیب دیده خط لولحال خوب نوری بعد از پیروزی مقابل لورکوزن (عکس)
حال خوب نوری بعد از پیروزی مقابل لورکوزن عکس الکساندر نوری سرمربی جوان وردربرمن بعد از پیروزی دلچسب برابر لورکوزن حالا با روحیه ای بالاتر در تمرینات تیمش حاضر می شود به گزارش ورزش سه حالا نوری بعد از تثبیت جایگاه خود به عنوان سرمربی دائمی وردربرمن با جدیت و حرارت بیشتری دحال خوب نوری بعد از پیروزی مقابل لورکوزن
ورزش سه حالا نوری بعد از تثبیت جایگاه خود به عنوان سرمربی دائمی وردربرمن با جدیت و حرارت بیشتری در تمرینات شرکت می کند و حتی در تمرین امروز تیمش بعد از پیروزی شیرین برابر لورکوزن سرمای هوای شمال آلمان نیز مانع فعالیت او نشد و این سرمربی 37 ساله دقایقی در کنار شاگردانش در تمریناوقوع روزانه 100حادثه رانندگی در چهارمحال و بختیاری
وقوع روزانه 100حادثه رانندگی در چهارمحال و بختیاری رئیس پلیس راهور چهارمحال و بختیاری از وقوع روزانه 100 حادثه رانندگی در جاده های درون و برون شهری استان خبر داد به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از شهرکرد سرهنگ حمزه نجفی در همایش طلایه داران فرهنگ ترافیک به مناسبتبرپایی اردوی چهار روزه کیمیا علیزاده در کیش - ایسنا
اردوی تمرینی کیمیا علیزاده تنها بانوی تکواندوکار کشورمان در بازیهای المپیک ریو 2016 از صبح امروز سه شنبه به مدت چهار روز در کیش آغاز شد به گزارش ایسنا تیمملی تکواندوی زنان کشورمان با ترکیب کیمیا علیزاده حنانه همتی و هانیه اخلاقی صبح امروز سه شنبه راهی کیش شد و بهتوجه بیشتر به طرحهای تولیدی کلید توسعه چهارمحال و بختیاری است - ایسنا
استاندار چهارمحال و بختیاری گفت توجه بیشتر به طرحهای حوزه صنعت و معدن و طرحهای تولیدی کلید توسعه چهارمحال و بختیاری و تحقق اقتصاد مقاومتی است به گزارش ایسنا – به نقل از روابط عمومی استانداری چهارمحال و بختیاری - قاسم سلیمانی دشتکی در نشست با وزیر صنعت معدن و تجارت با اشاره ب3 روز بعد از عاشورا
3 روز بعد از عاشورا این درست که روز عاشورای 88 جماعتی قلیل اما حرامی حرمت ارباب شکستند اما از ورای آن حرمتشکنی یوماللهی ماندگار آفریده شد تا بصیرت در بهترین صورت ممکن فاتح نبرد سخت خود با فتنه باشد به گزارش فرهنگ نیوز حسین قدیانی در وطن امروز نوشت «یومالله 9 دجامعه ما امروز، رسالت جعفری دارد - ایسنا
نماینده ولی فقیه در چهارمحال و بختیاری با تاکید بر اینکه جامعه ما امروز رسالت جعفری دارد گفت امروز ما وظیفه داریم با پیروی از امام جعفر صادق ع چهره زیبای اسلام ناب را با علم و عمل خود تبیینگر باشیم و اجازه ندهیم دشمنان به مقاصد شومی که در پی آن هستند برسند به گزارش ایسناحوزه هنری برای «بیست و یك روز بعد» پروانه ساخت گرفت
حوزه هنری برای بیست و یك روز بعد پروانه ساخت گرفت فیلم بیست و یك روز بعد به تهیه كنندگی حوزه هنری و كارگردانی سید محمدرضا خردمندان پروانه ساخت گرفت به گزارش حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان به نقل از پایگاه خبری حوزه هنری فیلمنامه های بی تو به تهیه كنندگی كپیروزی بسکتبالیستهای ایران برابر قهرمان آسیا/ جوانان یک گام تا جهانی شدن - ایسنا
تیم ملی بسکتبال جوانان ایران با پیروزی بر تیم چین به جمع چهار تیم اول آسیا رسید به گزارش ایسنا تیم ملی بسکتبال جوانان ایران در آخرین دیدار مرحله یک چهارم پایانی رقابتهای قهرمانی آسیا به مصاف چین مدافع عنوان قهرمانی رفت و با نتیجه ۶۲ بر ۵۹ برتری رسید تا با قدرتنمایی برای حری-
گوناگون
پربازدیدترینها