محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1843626079
علامه شیخ محمد تقی بهلول: 30 سال زندان در افغانستان را با یاد خدا تحمل کردم/همپای رهبر انقلاب کسی را نمیشناسم/رضاخان مولف کتاب مفاتیح الجنان را دستگیر کرد
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: علامه شیخ محمد تقی بهلول:30 سال زندان در افغانستان را با یاد خدا تحمل کردم/همپای رهبر انقلاب کسی را نمیشناسم/رضاخان مولف کتاب مفاتیح الجنان را دستگیر کرد
علامه شیخ محمد تقی بهلول گنابادی دنیائی بود از خصال کمیاب، تجارب و ناگفتههای شنیدنی. ذهن و ضمیر او به سان صحیفهای قطور و غنی از تاریخ معاصر این مرز و بوم است.
خبرگزاری فارس ـ گروه تاریخ، محمدرضا کائینی: پیرمرد، دنیائی بود از خصال کمیاب، تجارب و ناگفتههای شنیدنی. ذهن و ضمیر او به سان صحیفهای قطور و غنی از تاریخ معاصر این مرز و بوم و حیات و مجاهدات عالمان مجاهد و پیکارگری است که طلایهدار استقلال کشور بودهاند. او در طلیعه تحصیل و در سنین غلیان استعدادهای جوشان طلاب، از همه چیز چشم پوشید و با اراده و ایمانی کممانند در طریق مبارزه با حکومت وابسته و دیانتبرانداز رضاخان گام نهاد و در مقطعی که تنها دو دهه از حیات خویش را پشت سر نهاده بود، با درایت و دلیری حیرتانگیزی، قیام مردم مسلمان مشهد در مسجد گوهرشاد را هدایت کرد و پس از آن با تحمل 30 سال حبس در زندان و تبعیدگاه افغانستان، جلوهای بارز از شکیبائی مجاهدان راه خدا را نمایان ساخت.
علاوه بر این، مجموعهای از ویژگیهای بیمانند و رازآلود فردی، چون دائمالسفر و دائمالصوم بودن، حافظه قوی و نداشتن مسکن و مأوی و رژیم غدائی خاص، پس از سپری شدن قریب به یک قرن از حیاتش، عافیت جسمانی شگفتانگیزی را برای او به ارمغان آورده بود. اینک مائیم و توشه گرانسنگ مجاهدت و تجارب پیشینیانمان که میراثی به وسعت و شکوه واژههائی چون «عزت» و «استقلال» را برای ما برجای نهادهاند. بر ماست که عمق و وسعت جهادشان را به نیکی بکاویم و بشناسیم تا تحفه گرانقیمتی را که از بزرگانی چون او به رایگان دریافت داشتهایم، هماره از گزند روزگار مصون نگاه داریم و چنین باد. *آقای بهلول چند سال دارید؟ 92 سال *چرا به این نام شهرت پیدا کردید؟ من از سنین کودکی همراه با درس خواندن، منبر رفتن را شروع کردم. البته در کودکی تنها برای زنها منبر میرفتم. همیشه بعد از درس و منبر، در اوقات فراغت به بازیهای کودکانه و بیشتر به بازی با حیوانات میپرداختم. زنهای محل هم میگفتند نه به آن منبر و روضهات و نه به این بازیگوشیهایت. رفتارهای تو مثل رفتار بهلول زمان امام صادق(ع) است. تقریبا از همان زمان و به دلیل همان تشابه این اسم روی ما ماند. *ظاهراً قرآن را هم در همان کودکی حفظ کردید؟ بله، من در سن 7 سالگی قرآن را حفظ کردم که البته یک سال و نیم طول کشید. علاوه بر اینها بیشتر خطبههای نهجالبلاغه و خطبه فدکیه حضرت زهرا(س) و اغلب دعاهای صحیفه سجادیه و دعاهای دیگری چون دعای ابوحمزه ثمالی و بعضی از کتابهای درسی حوزه نظیر، الفیهبن مالک، تهذیبالمنطق و مطول و واقیه در اصول را حفظ هستم. همه 200 هزار بیت شعری را که خودم گفتهام و پنجاه هزار شعر از شعرای دیگر مثل سعدی و قصه یوسف و زلیخای جامی را هم از بر هستم. *با این حافظه سرشار و ذهن مستعد، چرا مسیر فقاهت و اجتهاد را تا آخر طی نکردید؟ دوران نوجوانی من مقارن بود با ظهور رضاخان پالانی و مظالم و نقشههای استعماری او. در آن مقطع علما کمتر اعتراض و حرکتی در برابر اعمال او از خودشان نشان میدادند. فشارها و قلدریهای رضاشاه روی آنها تاثیر گذاشته بود و تصور میکردند مخالفت با او در این شرایط فایده ندارد، اما این وضع اصلا تاثیری در اراده من نداشت و تصمیم گرفتم سخنرانی و ارشاد مردم به دستورات اسلامی و امر به معروف و نهی از منکر را انتخاب کنم. همین انگیزه بود که آخر مرا به برپایی قیام گوهرشاد کشاند. *ظاهرا برخی از مراجع وقت، علیالخصوص مرحوم آیتالله اصفهانی هم مؤید و مشوق شما در این تصمیم بودهاند؟ البته قبل از رهنمود ایشان، من مبارزات خود را علیه رضاخان شروع کرده بودم و در سبزوار و قم با منبرها و اقداماتم مردم را علیه دستگاه میشوراندم، اما حکم ایشان، مرا در راهی که در پیش گرفته بودم، مصممتر کرد. جریان از این قرار بود که وقتی همراه با مادرم برای اولین بار به زیارت عتبات رفتم، در کربلا، مرجع بزرگ وقت آیتالله اصفهانی که هر سال از اول تا پانزدهم شعبان به کربلا میآمدند و در حرم امام حسین(ع)، صحن بابالقبله نماز میخواندند، از من دعوت کردند که در آن 15 شب منبر بروم. ایشان خودشان هم در جلسات حاضر میشدند و به سخنرانیهای من گوش میدادند. بعد از پانزدهم ماه شعبان هنگامی که آقای اصفهانی خواستند به نجف برگردند، از من خواستند با ایشان به نجف و در آنجا هم منبر بروم و به اتفاق ایشان به نجف رفتیم. در یکی از روزها که در محضر ایشان بودم از من پرسیدند: «به عراق آمدهای که زیارت کنی یا ادامه تحصیل بدهی؟» گفتم: «در حال حاضر برای زیارت آمدهام، اما بهزودی به ایران برمیگردم و سپس برای ادامه تحصیل به نجف میآیم و درس خارج را ادامه میدهم.» ایشان بلافاصله پرسیدند: «از چه کسی تقلید میکنی؟» عرض کردم: «از حضرتعالی» فرمودند: «من فتوا میدهم حضور شما در درس خارج، حتی برای رسیدن به اجتهاد حرام است. الان منبر رفتن شما و تشویق و تحریک مردم به ایستادگی در مقابل رضاشاه و اعمال و قوانین ظالمانهاش واجب عینی است. ما مجتهد زیاد داریم، اما مبلّغ مبارز کم داریم. تا هنگامی که شما مجتهد بشوی، رضاشاه چیزی از دین و مذهب باقی نگذاشته و دیگر مسلمانی نمیماند تا از شما تقلید کند!» گفتم: «آمادگی این کار را دارم و اساسا چند وقت است که این کار را شروع کردهام.» ایشان در ادامه توصیه کردند: «در آغاز، شیوه تبلیغ شما باید با لحن آرام باشد و مردم را با محبت به وظایفشان در نماز و روزه و حج و دیگر واجبات و محرمات آشنا کنید. فعلا هیچ کس را به خاطر نداشتن حجاب یا استعمال مسکرات و سایر محرمات مورد تعرض قرار ندهید. اولویت در مبارزه با حاکم جبار است!» *آن گونه که شنیدهایم پس از بازگشت به کشور، برای ادامه مبارزه، ابتدا همسرتان را طلاق دادید. علت این کار چه بود؟ من چون تصمیم گرفته بودم به شکلی وسیع به جهاد علیه رضاخان بپردازم و لازمه این کار تردد بین شهرهای مختلف برای برانگیختن و شوراندن مردم بود، دائما نگران همسرم بودم که زنی با ایمان بود. بخشی از این نگرانی برای تنهایی او بود و بخشی هم از این واهمه داشتم که مقامات حکومتی برای تحت فشار قرار دادن من به آزار او بپردازند. به همین خاطر به او گفتم: «آیا موافقی همان گونه که با رضایت و دوستی با هم ازدواج کردیم، حالا هم با کمال رضایت از هم جدا شویم؟» او گفت: «به خاطر جهاد در راه خدا، هر تصمیمی که تو بگیری من موافقم.» البته این تصمیم برایم بسیار سخت بود، اما برای انجام هدف بزرگم که مبارزه در راه خدا بود، آن را عملی کردم. بعد از طلاق به این نتیجه رسیدم که اگر بعد از جدایی از او بخواهم به مبارزه با رژیم ادامه دهم، باز هم دولت او را راحت نمیگذارد، لذا پس از سپری شدن مدت عده شرعی، او را به ازدواج یکی از دوستانم در سبزوار در آوردم. این شخص در بافندگی فرش و سجاده کار میکرد و همسرش مدتی قبل فوت کرده بود. *واقعه کشتار مسجد گوهرشاد در چه بستر تاریخی اتفاق افتاد؟ واقعه کشف حجاب لکه ننگی بر پیشانی دوران رضاشاه است. این تصمیم رضاخان در بسیاری از علما و متدینین انگیزه ایجاد کرد تا در برابر حکومت بایستند. در این میان حضرت آیتالله حاجآقا حسین قمی به تهران سفر کرد تا رضاخان را از کشف حجاب برحذر دارد. شاه نه تنها جلوی کشف حجاب را نگرفت، بلکه ایشان را در باغی بازداشت کرد. علاوه بر این به مامورین مشهد دستور داد تا مقربین آیتالله قمی را هم بگیرند. آنها هم 15 نفر از علمای شاخص مشهد از جمله مرحوم حاج شیخ عباس قمی (مؤلف مفاتیحالجنان) و حاج شیخ علی اکبر نهاوندی و حاج شیخ مهدی واعظ و حاج شیخ غلامرضا طبسی و امثال آنها را دستگیر کردند و میخواستند مرا هم بگیرند. آنها هم 15 نفر از علمای شاخص مشهد از جمله مرحوم حاج شیخ عباس قمی (مؤلف مفاتیحالجنان) و حاج شیخ علی اکبر نهاوندی و حاج شیخ مهدی واعظ و حاج شیخ غلامرضا طبسی و امثال آنها را دستگیر کردند و میخواستند مرا هم بگیرند.
*شما در این مقطع، یعنی فاجعه مسجد گوهرشاد چند سال داشتید؟ در آن وقت من یک جوان 27 ساله بودم و هیچ گونه تجربهای در اداره این گونه اجتماعات نداشتم. اصلا تا آن موقع این همه جمعیتی را که انگیزه انقلابی داشتند، در یک جا مجتمع ندیده بودم. کار دشواری بود که البته با کمک خدا انجام شد. *رویارویی مردم با عمال رضاشاه در مسجد گوهرشاد، در دو نوبت انجام شد که البته نوبت دوم به کشتار بزرگی انجامید. در نوبت اول این تقابل چگونه صورت گرفت؟ اشاره کردم که پس از دستگیری آیتالله قمی شروع کردند به دستگیر کردن مرتبطین با ایشان و دنبال گرفتن من هم بودند. در همان ایام یک روز در حرم امام رضا(ع) یک نفر پلیس با لباس شخصی جلو آمد و در گوشم گفت: «در اداره پلیس تو را میخواهند. با من بیا!» من تلاشی برای فرار نکردم، بلکه پیش او ایستادم. مردمی که این شخص را میشناختند، تدریجاً دور ما جمع شدند و به او گفتند: «شیخ را میخواهی کجا ببری؟ تو حق نداری در این مکان مقدس و امن کسی را دستگیر کنی.» بهتدریج بر جمعیت معترض افزوده شد و چند پلیس به کمک پلیس دستگیرکننده من آمدند. کمکم این دو گروه داشتند با هم درگیر میشدند که خادمین حرم آمدند و یک راه حل میانه را پیشنهاد کردند. آنها گفتند: «شما شیخ را در یکی از اتاقهای حرم نگه دارید تا رئیس پلیس بیاید و در باره او تصمیم بگیرد.» البته این ظاهر قضیه بود. آنها میخواستند شب هنگام و پس از پراکنده شدن مردم، مرا به پلیس تسلیم کنند. به هرحال مرا به یکی از اتاقهای حرم بردند و عدهای را هم برای نگهبانی من تعیین کردند. من برای اینکه مردم دائما از حالم باخبر باشند و متفرق نشوند، پشت شیشه اتاق ایستاده بودم. نگهبانها خیلی تلاش کردند به بهانههای واهی، مرا از کنار پنجره دور کنند، اما موفق نشدند. مردم که هر لحظه تعدادشان زیادتر میشد، با غضب بیشتری خواهان آزادیام میشدند. در این هنگام فردی که لباس پهلوی بر تن و کلاه شاپو بر سر داشت و بعدها فهمیدم «احتشام رضوی» است، به میان مردم آمد و گفت: «ای مردم! شما که حدودا 4 هزار نفرید از 4 نفر پلیس میترسید؟ چرا به اینها حمله نمیکنید تا شیخ را آزاد کنید؟» بعد در حالی که فریاد «یا حسین!» میزد، کلاه شاپوی خودش را به زمین زد و گفت: «لعنت بر این کلاه!» و به طرف اتاقی که من در آن بازداشت بودم، پیش آمد. مردم هم همراه او آمدند. پلیس مجبور به فرار شد و مردم مرا روی شانههایشان گذاشتند و با صلوات و شعار مرگ بر پهلوی و مرگ بر انگلیس به مسجد گوهرشاد بردند و روی منبر مسجد گذاشتند. در میان این غوغا رئیس اطلاعات شهربانی خودش را به منبر رساند و به من گفت: «شیخ! صحبت نکن.» در اینجا بود که مردم به او حمله کردند و او را زیر مشت و لگد گرفتند. پس از اینکه مردم حدود 20 دقیقه بر علیه پهلوی و دار و دسته او شعار دادند، به آنها گفتم: «ما باید خودمان را تقویت کنیم و آماده جهاد شویم و در راه آزاد شدن آیتالله قمی تلاش کنیم. یا در این راه همگی شهید میشویم یا حکومت پهلوی را شکست میدهیم. ما باید به جمعآوری امکانات و سنگر گرفتن در این مکان مقدس بپردازیم. کسانی که زائرند بمانند، اما اهل مشهد به خانههایشان بروند و برای یک هفته امکانات لازم برای اهل منزلشان را فراهم کنند؛ چون وظیفه جهادی ما حداقل یک هفته طول میکشد. فردا صبح هر کس میخواهد جهاد کند، با هر نوع سلاحی که میتواند به مسجد بیاید». کمکم به شب نزدیک میشدیم. البته در آن شب به ما، یعنی جمع متحصنین حمله نکردند چون شهربانی باید برای نحوه برخورد با ما از تهران دستور میگرفت. آن طور که در همان مقطع فهمیدم، آن شب به رضاشاه تلگراف زده بودند که: «شخصی به نام بهلول بر حکومت شوریده و در مسجد گوهرشاد تحصن کرده، دستور چیست؟» او هم با آن روحیه قلدرمآبانه جواب داده بود: «بهلول دیگر کیست؟ مسجد چیست؟ به اشد وجه به آنها حمله کنید!» هنگام اذان صبح فردا که جمعه هم بود، صدای شیپور آمادهباش را از داخل پادگان شنیدیم و سرانجام هنگامی که دعای ندبه میخواندیم، مأموران رژیم، حرم و مسجد را محاصره و سربازان به ما حمله کردند. وقتی دستور آتش داده شد، یکی از افسران خودکشی کرد تا مجبور به کشتن مردم نشود. یکی دیگر از سربازان مسلمان به یکی از افسران شلیک کرد و او را کشت. این واقعه موجب شد که فرمانده لشگر از تمرد سربازان دیگر بترسد و دستور عقبنشینی بدهد. بعد از دستور او راه ورود مردم به صحن و مسجد باز شد و نتیجتا ما قویتر شدیم. به هنگام عقبنشینی سربازان، مردم 3 نفر از آنها را اسیر کردند و 17 عدد تفنگ هم از آنها به غنیمت گرفتند. بعضی از سربازان مومن عمدا اسلحهها را بر زمین میانداختند که به دست ما بیفتد. البته برخی از انقلابیون افراطی عدهای از سربازان را هدف قرار دادند که کار نادرستی بود. به هرحال جنگ اول با موفقیت ما تمام شد و آنها به خاطر مصالح سیاسی عقبنشینی کردند و از ما مهلت گرفتند که سه روز ساکت باشیم تا خواستههایمان برآورده شوند. در مرحله اول 14 نفر از ما شهید شدند. *مهلتخواهی شهربانی در واقع برنامهای برای حمله گسترده به شما نبود؟ چرا، آنها در صدد سر و سامان دادن به قوای خودشان بودند تا بتوانند با کمترین تلفات، کار ما را یکسره کنند. از وقتی که مردم شاهد پیروزی ما در جنگ اول شده بودند، انگیزه آنها در کمکرسانی به ما بیشتر شده بود تا جایی که از صبح شنبه بعد از آن جریان تا شب یکشنبه، در جهت تأئید ما و مخالفت با رژیم رضاخان، در خیابانهای مشهد تظاهرات مردمی برقرار بود. مردم در تهیه مایحتاج به ما خیلی کمک میکردند. نانواها برای هر وعده غذای ما حدود یکصد و پنجاه کیلو نان میفرستادند. آنها حتی برای ما گوشت، میوه و صابون و سوزن نخ هم میفرستادند. از طرفی رژیم برای کاستن از علاقه و اعتماد مردم به ما، عدهای از افراد فاسق و دزد را به حرم میفرستاد تا اموال زائرین را بربایند و با نسبت دادن این دزدیها به نیروهای ما، انقلابیون را بدنام میکرد. پلیس در جواب اشخاصی که اموالشان به سرقت میرفت، میگفت: «الان شیخ بهلول حرم را در اختیار گرفته، بروید اموال خود را از او بخواهید!» البته وقتی که این افراد نزد من میآمدند، از اموالی که افراد مؤمن برای قیام هدیه کرده بودند، به آنها میدادم. من وقتی دیدم که بازار جیببری به شکل غیرمنتظرهای در حرم گرم شده، به منبر رفتم و گفتم: «ای جیببرها! شما سالهاست که به این کار عادت کردهاید، اما در این روزها یک بار هم که شده برای رضای خدا با تعطیل کردن دزدی خود برای ما مشکل درست نکنید.» آخر هم دست به دعا برداشتم و گفتم: «خدایا دزدانی را که در این روزها از دزدی اجتناب میکنند با شهدای روز جمعه محشور فرما!» و مردم آمین گفتند. از آن لحظه به بعد جیببری در بین زائرین قطع شد. بعدها شنیدم که دزدها تعطیل کارشان را به مدت موقت تصویب کرده بودند. *زمینههای بروز فاجعه مسجد گوهرشاد و سرانجام آن چه بود؟ تقریبا ساعت 12 نیمه شب شنبه بود که با توجه به اخباری که از ساز و برگ نظامی سربازان به ما میرسید، یقین کردیم که میخواهند به ما حمله کنند. مطلع شدیم که این بار رژیم سربازانی را که میخواست وارد عملیات کند، از میان اشخاص پست و فاسد انتخاب و سربازان متدین را از لشکر جدا کرده تا مبادا از فرمان تمرد کنند و یا به ما ملحق شوند. از طرفی لشگری را با امکانات سهمگین بسیج و تقریبا شهر مشهد را محاصره نظامی کرده بودند تا نیروهای مردمی از شهرها و دهات اطراف به ما نپیوندند. هواپیماهای جنگی در پایگاهها در حال آمادهباش و توپ و تانکها به طرف صحن و مسجد هدفگیری شده بودند. من چون به کمک نیروهای مردمی اطمینان داشتم، تصمیم گرفتم عقبنشینی نکنم، لذا به جمعآوری نیروها و آماده کردن آنها برای دفاع پرداختم و جلوی درهای ورودی به مسجد و حرم، نیروهای مسلحی را به رهبری فردی که به او اطمینان داشتم، گماشتم. البته مهمترین در ورودی را که به طرف خیابان باز میشد به فردی سپردم که بعدها فهمیدم خیانتکار بوده است. به هرحال بهرغم اینکه امکانات دفاعی ما در برابر تدارکات گسترده دشمن مثل پر مرغ در برابر باد بود، اما چارهای جز مقاومت نداشتیم. سرانجام نیروهای رژیم قبل از اذان صبح دست به عملیات زدند و مواضع ما را با توپ و تفنگ متلاشی کردند. نیروهای ما با همان سلاحهای سبکی که در اختیارشان بود، چنان مقاومتی کردند که نمونه آن را فقط در صدر اسلام میشود پیدا کرد. آنها با شعارهای «اللهاکبر، یا رسولالله، یا علی، یا حسین، یا امام رضا و یا صاحبالزمان» مقاومت میکردند و گاهی با دست خالی بر دشمن هجوم میبردند. متاسفانه در این میان ناگهان آن فردی که فرماندهی در ورودی اصلی را به او سپرده بودم، به نیروهای تحت فرماندهی خود گفت: «بهلول و یاران او دیوانه هستند، برویم دنبال زندگیمان» و آن موقعیت مهم را رها کرد. دشمن هم از همان موضع نفوذ کرد. با از دست رفتن آن جبهه مهم، تصمیم گرفتم از مسجد عقبنشینی کنم و با رفتن به بیرون شهر، به نیروهای مردمی که از روستاها میآمدند ملحق شوم. از این تصمیم خودم فرماندهان 3 جبهه را مطلع کردم و به آنها گفتم که من از در جنوبی خارج میشوم. اگر میخواهید با من بیائید. ما که 25 نفر بودیم، از در جنوبی محاصره مسجد را شکستیم و به سمت جنوب شهر حرکت کردیم. در حال فرار مرتبا هدف گلولههای سربازان بودیم. الان به یاد میآورم که چگونه گلولهها از همه طرف، علیالخصوص از کنار سر و گردن من میگذشت و من با ندای «اللهاکبر» و «الحمدلله» به راه خودم ادامه میدادم.
*در این واقعه چند نفر شهید شدند؟ هنوز پس از سالها کسی از تعداد دقیق شهدای مسجد گوهرشاد مطلع نیست، اما چیزی که من پس از سالها میتوانم بگویم این است که 300 نفر شهید و 900 نفر مجروح شدند. البته عمال دولتی هم حدود 30 ، 40 نفر کشته دادند. رضاخان بسیاری از مجروحین را در حالی که هنوز زنده بودند، در کنار شهدا در گورهای دستهجمعی دفن کرد. شاهدین عینی برایم نقل کردند که کامیونهایی را به محوطه حرم حضرت رضا(ع) میآوردند و پس از پر کردن آنها از پیکرهای شهدا، در حالی که از آنها خون میچکید، به نقاط نامعلومی میبردند. *تعقیب و گریزتان به کجا انجامید؟ در خلال تعقیب از 25 نفری که همراه من بودند 6 نفر شهید و 5 نفر زخمی شدند. آنجا بود که دانستم ما نمیتوانیم به شکل دستهجمعی به فرار ادامه و خود را نجات دهیم. البته 4 نفر از باوفاترینآنها با من ماندند. داخل کوچهای شدیم و دیدیم در خانهای باز است و خانمی در برابر در ایستاده است. به ما گفت: «کجا میروید؟» یکی از ما گفت: «صدایت را بالا نبر. ما از کشتار مسجد گوهرشاد فرار کردهایم.» خانم سئوال کرد: «شیخ بهلول کجاست؟ آیا او سالم است؟» یکی از همراهان به من اشاره کرد و گفت: «این همان شیخ است.» خانم گفت: «بفرمائید داخل خانه.» بعداً فهمیدیم که این خانم از اهالی قوچان و مقیم مشهد است و از طریق اجاره دادن خانهاش به زائرین امام رضا(ع) امرار معاش میکند. او گفت: «این خانه، امن است و تا وقتی که اینجا باشید، من خدمتگزار شما هستم.» رفتار این خانم مرا یاد «طوعه»، یعنی همان زنی انداخت که به مسلمبن عقیل پناه داده بود. تا اذان صبح در خانه آن زن ماندیم. هنگام اذان برای ما لباس پاکیزه آورد و ما لباسهای خونآلودمان را عوض کردیم و نماز خواندیم. صبح وقتی که این خانم داشت از منزل بیرون میرفت به او گفتم اخبار شهر را جمعآوری کن و برای من بیاور. حدود ساعت 10 صبح بود که او برگشت و گفت: «مامورین خیلی سعی میکنند تا شهر را به حالت عادی برگردانند. خونهائی را که بر در و دیوار حرم بود، شسته و مغازهداران و کسبه را هم مجبور کردهاند تا مغازههای خود را باز کنند. در تمام شهر ماموران به دنبال شیخ بهلول میگردند و میخواهند خانهها را به نوبت بازرسی کنند.» من دیگر صلاح ندانستم در خانه آن زن بمانم و از همراهانم خواستم که بدون سلاح به شهر برگردند و به امور روزمره خود مشغول شوند. خودم هم با آن زن ابتدا به روستای «سیس آباد» و پس از آن به طرف افغانستان حرکت کردم. *پس شما با این تصمیم مسجد گوهرشاد را ترک کردید که با پیوستن به نیروهای مردمی روستاها مجددا به آنجا برگردید و به مبارزه خود ادامه دهید. چه شد که از این تصمیم اولیه منصرف شدید و راه افغانستان را در پیش گرفتید؟ اول که به روستای سیس آباد رسیدم، آنها حدود 300 رزمنده را آماده کرده بودند که همراه با آنها برای ادامه جنگ به مشهد برگردیم، اما من تصمیم گرفتم با توجه به اینکه رهبری افغانستان در آن زمان در اختیار فردی به نام حبیبالله خان بود که مردی متدین و علاقمند به علما بود، به افغانستان بروم و از او بخواهم تا امکانات نظامی کافی را در اختیار من قرار دهد، اما هنگامی که به افغانستان رسیدم، متأسفانه حبیباللهخان با کودتا سرنگون شده و رهبری به دست کسی افتاده بود که همانند رضاخان بیگانهپرست بود. *آیا شما از افغانستان تقاضای پناهندگی کردید؟ بله، چون دیدم نه وضعیت ایران و نه افغانستان برای فعالیت مبارزاتی من مقتضی نیست و بازگشت من به ایران تنها اثری که دارد این است که بدون اینکه پیشرفتی در کار مبارزه حاصل شود، مرا گرفتار رژیم رضاخان میکند، این بود که بهتر دیدم تحت عنوان پناهندگی مدتی در افغانستان باشم تا شرایط مساعدتری برای ادامه مبارزه مهیا شود. در افغانستان به من پناه دادند، اما در عین حال گفتند که نمیتوانند مرا در این کشور آزاد بگذارند، بلکه بایستی زندانی باشم! *چرا؟ آنها نمیخواستند در روابطشان با ایران خللی ایجاد شود، علاوه بر این میدانستند که اگر آزاد باشم، ممکن است مردم را بر ضد رژیم افغانستان تحریک کنم، چون رژیم افغانستان تابع همان سیاستی بود که رژیم ایران از آن تبعیت میکرد. *به چه علت مدت زندانتان در افغانستان 30 سال طول کشید؟ رژیم افغانستان در آغاز زندانی کردن من تصور میکرد که بهزودی علمای ایران و مراجع تقلید برای آزادی من اقدام خواهند کرد و شاه جدید ایران هم بنا بر سیاست عوامفریبانهای که در آغاز سلطنتش اجرا کرده بود، از این درخواست حمایت خواهد کرد، لذا در آغاز کار احترام بیشتری به من میگذاشتند، اما متاسفانه طولی نکشید که آیتالله قمی به رحمت ایزدی پیوست و مراجع بعدی هم بیشتر درگیر مسائل خودشان بودند و عنایت و مجال چندانی برای پیگیری کار من نداشتند. این گونه شد که در آن تاریخ مدت زندان من رکورد زندانیان جهان را شکست! البته من خودم معتقدم که این اراده الهی بود که برای امتحان من این مدت طولانی شود و خدا را شاکرم که در تمام آن مدت صبر کردم. من در واقع در مدت زندانی شدن در افغانستان از «فراموش شدگان» بودم. *سرانجام چگونه آزاد شدید؟ یکی از علل مهم آزادی من، تیرگی روابط افغانستان با پاکستان بود. در دوران مناقشه رادیوئی این دو کشور، رادیو پاکستان مرتبا روی این نکته پافشاری میکرد که رژیم افغانستان یکی از پناهندگان ایرانی به نام بهلول را 30 سال است که بدون هیچگونه محاکمهای در زندانهای سیاسی خود نگه داشته. به دنبال این خبر، نمایندگان مجلس افغانستان علیالخصوص نمایندگان شیعه، به دولت یادداشت اعتراض نوشتند. علاوه بر این یکی از استانداران که به علما علاقمند بود و با نخستوزیر سابقه دوستی داشت، از او خواست تا دستور آزادی مرا بدهد. بالاخره مرا آزاد کردند و گفتند میتوانی در افغانستان بمانی و تدریس کنی و یا به کشور دیگری بروی که من رفتن به مصر را انتخاب کردم. *در مصر چه میکردید؟ در مقطعی که به مصر رفتم، جمال عبدالناصر که با رژیم پهلوی مخالف بود، رئیس جمهور بود. در طول مدت یک سال و نیمی که در مصر بودم، از طریق رادیوی آنجا علیه رژیمهای آمریکا، اسرائیل و ایران برنامههایی را اجرا کردم. علاوه بر این در الازهر هم تدریس داشتم. در مقطعی که به مصر رفتم، جمال عبدالناصر که با رژیم پهلوی مخالف بود، رئیس جمهور بود. در طول مدت یک سال و نیمی که در مصر بودم، از طریق رادیوی آنجا علیه رژیمهای آمریکا، اسرائیل و ایران برنامههایی را اجرا کردم. علاوه بر این در الازهر هم تدریس داشتم.
*بالاخره چرا و چگونه به ایران بازگشتید؟ پس از یک سال و نیم اقامت در مصر، دختر خواهرم که در عراق زندگی میکرد از من خواست به آنجا بروم. چون دولت عراق نیز در آن زمان با دولت ایران مخالف بود، مصر را به مقصد عراق ترک کردم. در طول این مدت هم خاموش نبودم و در سخنرانیهایم شاه و سیاستهای ظالمانه او را محکوم میکردم تا اینکه حکومت عراق شروع کرد به اخراج ایرانیان مقیم آنجا و من دیدم بهتر است قبل از اینکه رژیم عراق مرا تحویل ایران دهد، خودم را بیهیچ قید و شرطی به ایران تسلیم کنم. کنسولگری ایران در کربلا پس از اطلاع از این تصمیم من با شخص شاه تماس گرفت و او با ورودم به ایران موافقت کرد؛ با این همه بهمحض ورودم به ایران، مرا دستگیر کردند و به زندان بردند و مدت 5 روز به خاطر سوابق مبارزاتیام علیه رضاخان و حادثه مسجد گوهرشاد از من بازجوئی کردند. بازجوی من نصیری رئیس ساواک بود و اوراق بازجوئی مرا پیش شاه برد. در آن شرایط نمیتوانستند مرا اعدام کنند و بهناچار مرا ملزم کردند که دیگر کار سیاسی و مبارزاتی نکنم. *شما به لحاظ برخورداری از برخی خصال و ویژگیها در سلوک فردیتان از نمونههای کمنظیر و در خور توجه در قشر روحانی هستید، خصائلی که هر یک در جای خود قابل بررسی است. به عنوان آغازی بر مرور برخی از این ویژگیها مایلیم علت «دائمالسفر» بودن شما را بدانیم. من همیشه در طول عمرم سعی داشتهام که در حد استطاعت به تبلیغ دین خدا و حل مشکلات مردم بپردازم و این کار را هم تنها در محدوده جغرافیایی خاصی انجام ندهم، بلکه حتیالامکان این نقش را در تمام شهرها ایفا کنم. به همین علت حتی در سفرهای خارجی بیش از 10 روز در جائی نمیمانم و به همین علت نماز و روزه من در همه جا کامل است. یک بار یکی از من پرسید: «منزل شما کجاست؟» گفتم: «همه دنیا منزل من است». *شنیدهایم که هیچ وقت برای منبر رفتن خود وجهی دریافت نکردهاید. درست است؟ من هیچوقت بابت منبر پول نخواستهام و منبرم برای خدا و ارشاد مردم بوده است. اگر کسی هم چیزی به من داده، آن را بلافاصله بین فقرا و مستحقین تقسیم کردهام. الان هم هیچ چیزی از مال دنیا ندارم جز لباسهایم و به همین خاطر در این سنین بسیار احساس سبکی و راحتی میکنم. من هیچوقت بابت منبر پول نخواستهام و منبرم برای خدا و ارشاد مردم بوده است. اگر کسی هم چیزی به من داده، آن را بلافاصله بین فقرا و مستحقین تقسیم کردهام. الان هم هیچ چیزی از مال دنیا ندارم جز لباسهایم و به همین خاطر در این سنین بسیار احساس سبکی و راحتی میکنم.
*شما به عنوان یکی از مصادیق زهد، آن را چگونه معنا میکنید؟ اینکه انسان بتواند از چیزهائی که میخواهد صرفنظر کند و هوای نفس، او را به فزونخواهیهای بیمرز نکشاند. انسان باید برای رسیدن به زاهد، اول باید بر تمنیات نفسانی خودش لجام بزند. *شما در سن 97 سالگی همچنان از نشاط و سلامتی زایدالوصفی برخوردارید. علت این امر چیست؟ بارزترین علت این مسئله پرهیز از پرخوری است. غذای من اکثراً نان و ماست و میوهجات است. ماست غذای کاملی است و تمام نیازهای بدن را تامین میکند. در خیلی از مهمانیها که مرا دعوت میکنند و غذاهای رنگارنگی هم سر سفره هست، من به خوردن همان نان و ماست اکتفا میکنم. بسیاری از مرضها و مرگها به خاطر افراط در غذا خوردن است. *ظاهراً یکی از علل دیگر سلامتی شما در این سن تقید به تحرک و ورزش است. آن که سر جای خودش! ورزش برای بدن انسان لازم است و من همیشه به آن پرداختهام، علیالخصوص در ورزش شنا متخصص هستم. *تاکنون با کسی هم مسابقه شنا دادهاید؟ [با خنده] تا الان نه، ولی حاضرم با شما مسابقه بدهم. *دائمالصوم بودن شما چقدر در سلامتیتان نقش داشته است؟ روزه، هم در تقویت روح و تسلط بر نفس انسان نقش دارد و هم در تقویت جسم. من هم تا یکی دو سال پیش، قبل از حادثه تصادفی که برایم اتفاق افتاد، سعی میکردم که در تمام سال بهجز روزهای حرام روزه بگیرم. البته من معتقدم که به طور طبیعی صرف 2 وعده غذا در روز برای انسان کافی است و وعده سوم زائد است. *از میان عبادات از کدامیک بیشتر لذت بردهاید و نتیجه گرفتهاید؟ لذتبخشترین عبادت، تهجد و اهمیت دادن به نماز شب است. بعضیها خیال میکنند نماز شب تنها نفع معنوی و اخروی دارد، اما این عبادت شریف به مال و کسب و زندگی انسان هم برکت میدهد. علاوه بر این توسل به اهل بیت(ع)، علیالخصوص حضرت زهرا(س) خیلی تاثیر دارد. *خاطرهای هم از این گونه توسلات خود دارید؟ صرفنظر از علل و اسباب مادی، من آزادی خودم از زندان افغانستان را معلول توسل به ساحت حضرت زهرا(س) میدانم. وقتی 30 سال از زندان من در افغانستان گذشت، یک شب خیلی دلم گرفت و به حضرت زهرا(س) گلایه کردم که چرا باید این مدت طولانی را در زندان باشم. همان شب مادرم را در عالم خواب دیدم که به من گفت: «پسرم! حضرت زهرا(س) ضامن شدهاند که آزاد شوی.» بعد از اینکه از خواب بیدار شدم، در باره ایشان شعری را سرودم. من این خواب را شب پنجشنبه دیدم و شب یکشنبه آزاد شدم. *یک «دعای مجرب» که برای رفع مشکلات مؤثر است، به ما یاد بدهید؟ «اللهم اکفنا بحلالک عن حرامک و اغننا بطاعتک عن معصیتک و بفضلک و جودک و کرمک عمن سواک». بعد از هر نماز واجب هر قدر توانستید این ذکر را بگوئید که تاثیر بسیاری دارد. *چرا همیشه از لباسهای ساده و مندرس استفاده میکنید؟ ما روحانیون، امام و راهنمای مردم هستیم و باید در حد ضعیفترین آنها از البسه و امکانات استفاده کنیم تا اگر کسی مثلا لباس نو نداشت، خجالت نکشد و با خودش بگوید که لباس نو نداشتن که عیب نیست، بهلول هم ندارد. *جنابعالی با مراجع و علمای بزرگی ارتباط داشتهاید و قطعا از آنان خاطرات زیادی دارید. مایلیم که برخی از این خاطرات را از زبان شما بشنویم. در آغاز این فصل با عنایت به اینکه شما در مقطع زعامت مرحوم آیتالله حائری، موسس حوزه علمیه قم در این حوزه به تحصیل اشتغال داشتید، خوب است قدری از ایشان برای ما بگوئید؟ ایشان فضائل زیادی داشتند که ذکر همه آنها خیلی وقت میبرد، اما خصوصیت بارز آقای حاج شیخ، علاقه ایشان به ساحت اهل بیت(ع) بود. در زمان تحصیل در قم بهرغم اینکه هنوز به درس خارج نرسیده بودم، ایشان از من خواسته بودند که هر روز قبل از آغاز درس ایشان، یک روضه بخوانم. در واقع ایشان هر روز درس خود را با ذکر و یاد اهل بیت(ع) پیوند میزدند. *از مرحوم آیتالله بروجردی هم خاطرهای دارید؟ ظاهرا مدتی میهمان ایشان بودهاید. بله، اتفاقاً این از خاطرات خوش زندگی من است که وقتی یک سال قبل از جریان مسجد گوهرشاد میخواستم مخفیانه به عتبات بروم، حرکت کردم و در مسیر راه در بروجرد به منزل حضرت آیتالله بروجردی وارد شدم. چون ماه رمضان بود، ایشان اصرار کردند بمانم و من هم قبول کردم و 20 روز، از دهم ماه مبارک تا آخر ماه در بروجرد منبر رفتم. یک روز مأمورین به محضر آقا رسیدند و تهدید کردند که نباید این شیخ منبر برود. حضرت آقا هم در جواب فرمودند: «هنوز خداوند به شما این قدر قدرت نداده که در کار روحانیت دخالت کنید. اگر زیاد پررویی کنید از تهران میخواهم که شما را عوض کنند.» بعد به خودم فرمودند: «اینها آن قدر عرضه ندارند که بتوانند در مقابل ما بایستند.» بعد از اتمام مدت منبر، شهربانی قصد داشت در شب آخر مرا با حیله دستگیر کند، ولی من یک شب قبل از آن به همراه چند نفر که آقای بروجردی آنها را مامور همراهی با من کرده بودند، بروجرد را ترک کردم. *از مرحوم آخوند ملاعباس تربتی چیزی به یاد دارید؟ با تمام وجود نسبت به ایشان اخلاص دارم. با ایشان معاشر بودم و سفرهای زیادی با هم رفتیم. ایشان به خاطر تقوا و مراقبت بر رعایت حدود الهی، به کرامات و مکاشفاتی دست یافته و حقیقتاً از دنیا گذشته بودند. هیچ وقت، حتی در حرف زدن از مدار اقتصاد خارج نمیشدند، رحمهالله علیه. *حضرت امام(ره) را برای ما توصیف کنید. از من چیزی را میخواهید که توانائی بیان آن را ندارم، تنها میتوانم بگویم ایشان آرزوی هزار ساله علمای شیعه را به تحقق رساندند. سالهای سال فقهای ما احکام اسلام را به این امید استنباط و تبیین کردند که روزی در سطح جامعه پیاده شود. من وقتی از مصر به عراق مهاجرت کردم، خدمتشان رسیدم. وقتی ایشان را دیدم، بیاختیار احساس کردم که فدائی ایشان هستم، روی همین عشق و اخلاص بود که بخش قابل توجهی از اشعار خودم را بر وزن شاهنامه فردوسی به مدح و منقبت امام اختصاص دادهام که به «خمینینامه» شهرت یافته است. *شنیدن خاطرات شما از دوره طولانی آشنائی و ارتباط با مقام معظم رهبری هم برای ما مغتنم است. من در طول مدت عمرم امرا و صاحبمنصبان زیادی را دیدهام، اما کسی را به لحاظ بیرغبتی به مقام و منصب دنیا همپای «آقا» ندیدهام. انسان وقتی زندگی روزمره ایشان را از نزدیک میبیند، حس میکند ذرهای میل به دنیاطلبی در او وجود ندارد. من در طول مدت عمرم امرا و صاحبمنصبان زیادی را دیدهام، اما کسی را به لحاظ بیرغبتی به مقام و منصب دنیا همپای «آقا» ندیدهام. انسان وقتی زندگی روزمره ایشان را از نزدیک میبیند، حس میکند ذرهای میل به دنیاطلبی در او وجود ندارد.
واقعا که در این مقطع من هیچ کس را در تقوا و اعراض از مال و مقام دنیا، مثل ایشان نمیشناسم. آخرین باری که خدمتشان بودم به من فرمودند: «آقای بهلول! خاطرتان هست که قبل از انقلاب یک شب در مسجد طرقبه مشهد منبر بودید؟ پس از اتمام مجلس، وقتی خواستید از مسجد بیرون بیائید، چون تاریک بود، من آمدم دستتان را بگیرم و کمکتان کنم، اما شما دستتان را کشیدید و گفتید: من چشمانم خوب میبیند تا جائی که هنوز زیر نور ماه خط مینویسم. حالا چطور؟ حالا هم بینائیتان در همان حد هست؟» من به ایشان عرض کردم: «آقا! حالا زیر نور خورشید هم دیگر نمیتوانم بنویسم» [با خنده] . بعد آقا فرمودند: «اخیراً کمتر به ما سر میزنید.» عرض کردم: «آقا! شما متعلق به همه نفوس ایران هستید، من اگر وقت شما را بگیرم مثل این است که وقت همه ایرانیها را گرفتهام». *از حضور و نقشآفرینی خود در جریان انقلاب و دفاع مقدس هم برای ما بگوئید؟ در دوران انقلاب سعی داشتم تا تظاهر به فعالیت مبارزاتی نکنم، چون با توجه به سوابقم مایل نبودم که ساواک به من سوء ظن پیدا کند، اما همواره اخبار مهم و تحلیلهای خودم در باره جریانات انقلاب را به شکل مخفی به علمای بزرگ از جمله آیتالله گلپایگانی، آیتالله صدوقی و حجتالاسلام عمید زنجانی انتقال میدادم. علاوه بر این مخفیانه مردم و منبریها را تحریک میکردم. اما در دوران دفاع مقدس بارها به جبهه رفتم و در خط مقدم در کنار برادران رزمنده اسلام بودم. بهرغم اینکه چند بار تا نزدیکی شهادت رفتم، اما لیاقت نائل شدن به آن را نداشتم. یک بار در عملیات محرم بود که خمپارهای در نزدیکی من فرود آمد و پسر عمویم محمد وجدانی به شهادت نائل شد، اما به بنده آسیبی نرسید. یک بار هم در جریان حمله موشکی صدام به دزفول تعدادی خانه ویران شد و با اینکه من در یکی از این خانهها بودم، صدمهای ندیدم. اما در دوران دفاع مقدس بارها به جبهه رفتم و در خط مقدم در کنار برادران رزمنده اسلام بودم. بهرغم اینکه چند بار تا نزدیکی شهادت رفتم، اما لیاقت نائل شدن به آن را نداشتم. یک بار در عملیات محرم بود که خمپارهای در نزدیکی من فرود آمد و پسر عمویم محمد وجدانی به شهادت نائل شد، اما به بنده آسیبی نرسید. یک بار هم در جریان حمله موشکی صدام به دزفول تعدادی خانه ویران شد و با اینکه من در یکی از این خانهها بودم، صدمهای ندیدم.
*مایلیم این گفتوگو را با شنیدن موعظهای اخلاقی از شما به پایان ببریم. من خیلی از تجربیات و مواعظم را در قالب اشعارم تنظیم کردهام؛ میتوانید به آن مجموعه مراجعه کنید، اما حالا برای اینکه به درخواست شما پاسخ داده باشم، یکی از اشعارم را که در مذمت دنیا سرودهام برایتان میخوانم: دار دنیا منزلی پست و خس است نیست منزل در حقیقت محبس است مردمی که اندر جهان فانیاند چون به دقت بنگری زندانیاند کس در این زندان ز غم آزاد نیست یک دلی در دار دنیا شاد نیست روح انسان تا که در بند تن است هست زندانی و حبسش مسکن است کنج زندان استراحتگاه نیست یار زندانی جز اشک و آه نیست روح تا با جسم ما مأنوس شد مثل مرغ اندر قفس محبوس شد این همای پاک را در چند ماه بود زندان رحم آرامگاه گرچه در آن حبس بس دلگیر بود فکر آزاد از غل و زنجیر بود چون به زندان جهان شد جای او بسته شد زنجیرها در پای او حب مال و جاه و اولاد و عیال هست غل و قید و زنجیر و عقال * * * ای برادر تو همه منکورهای اندر این دنیا چو زر در کورهای گر بود منکورهات عالیزری ور که باشد پست از مس کمتری نفع مس از بهر مردم مستمر آدم بدفکر میباشد مصرّ مسگران از مس نمکدان میکنند مردم جاهل نمکدان بشکنند مسگر از مس سازد آن گونه ظروف که رسد نفعش به صدها و الوف با امتنان فراوان از شما که پذیرای این گفتوگو شدید. انشاءالله موفق و عاقبت به خیر باشید. انتهای پیام/
95/04/21 :: 11:25
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 109]
صفحات پیشنهادی
عیادت خدام حرم رضوی از بیماران در بیمارستان ولیعصر(عج) بیرجند در سالروز میلاد امام رضا(ع)
عیادت خدام حرم رضوی از بیماران در بیمارستان ولیعصر عج بیرجند در سالروز میلاد امام رضا ع ایرنا- بیرجند - خدام حرم رضوی روز یکشنبه از بیماران بستری در بیمارستان ولیعصر عج بیرجند به مناسبت سالروز ولادت امام رضا ع عیادت کردند 24 مرداد 1395 15 5 عکس مجتبی گرگی ID 3322459 33 عکمحمدی گلپایگانی خطاب به برخی مفتی های عربستان: یادمان نرفته شما فرزندان ابوجهل و هند جگرخوار هستید - سایت خبری
رئیس دفتر مقام معظم رهبری با تأکید بر حفظ وحدت و یکپارچگی جوامع اسلامی اظهارات برخی مفتی های عربستانی مبنی بر مجوس خواندن ایرانیان را محکوم کرد به گزارش آخرین نیوز حجت الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی در مراسم افتتاح 200 مدرسه برکت با 1300 کلاس درس در سراسر کشور هدیه مقام معظمرئیس بنیاد شهید:اشتغال 34 هزار ایثارگر و اعطای 26 هزار وام خوداشتغالی در سه سال گذشته
رئیس بنیاد شهید اشتغال 34 هزار ایثارگر و اعطای 26 هزار وام خوداشتغالی در سه سال گذشته تهران- ایرنا- نماینده ولی فقیه معاون رئیس جمهوری و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران گفت درخصوص اشتغال ایثارگران در 3 سال گذشته از تمام ظرفیت 25 درصدی دستگاه های دولتی و غیردولتی برای استخدام اخدا عزتی به تیم ملی فوتسال داد که فراموش نمی شود
محمد ناظمالشریعه در نشست خبری خدا عزتی به تیم ملی فوتسال داد که فراموش نمی شود شناسهٔ خبر 3798830 - سهشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۵ - ۱۱ ۱۶ ورزش > فوتبال ایران jwplayer display inline-block; سرمربی تیم ملی فوتسال ایران با اشاره به موفقیت این تیم در رقابتهای جاتم جهانی گفت خدا بهبازسازی عکس یادگاری عاشورای پارسال با یک جای خالی
جام جم آنلاین به تازگی عکسی از شهید مدافع حرم علیرضا مرادی در شبکه های مجازی منتشر شده است که دوستانش جای خالی او را در عاشورای امسال اینگونه پر کردند سه شنبه 27 مهر 1395 ساعت 11 24سال ۹۵ با «خدای کشتار» تمام میشود
خبرگزاری مهر علی سرابی قصد دارد نمایش خدای کشتار را که نیمه اول سال جاری به صحنه برده بود بار دیگر در بهمن و اسفند سال جاری در تماشاخانه پالیز به صحنه ببرد سرابی درباره اجرای مجدد نمایش خدای کشتار که پیش از این در نیمه اول سال جاری و در سالن تئاتر مستقل به صحنه رفتمهتاب کرامتی: تلویزیون سال ها مساله اعتیاد را مخفی می کرد
در نشست تخصصی اعتیاد مهتاب کرامتی تلویزیون سال ها مساله اعتیاد را مخفی می کرد تهران - ایرنا - بازیگر فیلم عصر یخبندان گفت تلویزیون اولین مستندی را که من درباره اعتیاد بازی کردم نشان نداد و بعدها هنگام نمایش این فیلم نیز برخی از دیالوگ ها را سانسور می کرد به گزارش خبرنگار سیدیدار دو خواهر افغانستانی در مشهد بعد از ۳۳ سال
هفت صبح در این ویدئو دو خواهر افغانی رو می بینید که بعد از 33 سال همدیگر را پیدا می کنند بختآور پس از حمله شوروی به افغانستان از مزار شریف به مشهد مهاجرت کرد اما رقیه در مزار شریف ماند در صورت پخش نشدن ویدئو بر روی تصویر زیر کلیک کنید لینک ۱۴ مهر ۱۳۹۵ - ۱۵یادواره «شهدای قرآنی» لرستان دیماه امسال برگزار میشود
مدیر کل تبلیغات اسلامی لرستان یادواره شهدای قرآنی لرستان دیماه امسال برگزار میشود شناسهٔ خبر 3788397 - چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵ - ۱۶ ۰۱ استانها > لرستان jwplayer display inline-block; خرم آباد - مدیر کل تبلیغات اسلامی لرستان از برگزاری یادواره شهدای قرآنی این استان طی دهر سال یک سوم از زندانیان ایرانی به کشور مسترد میشوند/آغاز به کار ۱۲ دفتر صدور ویزا اربعین/ برای همکاری پلیس
هر سال یک سوم از زندانیان ایرانی به کشور مسترد میشوند آغاز به کار ۱۲ دفتر صدور ویزا اربعین برای همکاری پلیسی در جهان محدودیتی نداریم معاون کنسولی وزارت خارجه از آغاز به کار ۱۲ دفتر صدور ویزای اربعین در استانهای مختلف کشور خبر داد به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی باشگاه خبر-
گوناگون
پربازدیدترینها