واضح آرشیو وب فارسی:سلام دلفان: جلسه خاطره گویی دفاع مقدس فرماندهان و رزمندگان شهرستان دلفان توسط برادر جانباز و ایثارگر عوضعلی خزایی در مسجد موسی بن جعفر(ع) با حضور جمعی از رزمندگان دفاع مقدس و اقشار مخلتف مردم برگزار شد.به گزارش سلام دلفان – جلسه خاطره گویی دفاع مقدس فرماندهان و رزمندگان شهرستان دلفان توسط برادر جانباز و ایثارگر عوضعلی خزایی در مسجد موسی بن جعفر(ع) با حضور جمعی از رزمندگان دفاع مقدس و اقشار مخلتف مردم برگزار شد. در این مراسم که قبل از نماز مغرب و عشاء آغازشد پس از قرائت آیات کلام الله مجید رزمنده جانباز برادر خزایی به بیان خاطراتی از حضور در جبهه های جزیره مینو و آبادان اشاره کرد که چندین نکته از آن را باز گو می کنیم. اوایل جنگ بود در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ در محوطه سپاه پاسداران نورآباد بودیم که شهید محمد علی یوسفوند به ما پیشنهاد اعزام به خوزستان را داد، با ۱۰ نفر از پاسداران به خرم آباد رفتیم و یک گردان ۸۰ نفری از نیروهای لرستان به اهواز اعزام شدیم. چند روزی در اهواز بودیم همه گردان، شهید یوسفوند را به عنوان امام جماعت انتخاب کردند و نمازهایمان را به امامت آن شهید بزرگوار اقامه می کردیم، حتی چند نفر از اعراب نیز با امامت این شهید بزرگوتر اقامه نماز می کردند. بعد از گذشت ۳ روز باید به آبادان اعزام می شدم در آن زمان خرمشهر به تصرف نیروهای عراقی در آمده بود و آبادان هم محاصره شده بود، جاده زمینی اهواز به آبادان هم مسدود بود، تنها راه رسیدن به آبادان راه دریایی و ازطریق لنج بود. ساعت ۶ غروب بود که سوار بر لنج شدیم و شبانه به دلیل شناسایی نشدن از طرف هواپیماهای عراقی به سمت آبادان حرکت کردیم، با اینکه چند باری مورد هجوم حملات عراقی ها قرار گرفتیم، اما ظهر روز بعد به لطف خدا به آبادان رسیدیم، با رزمندگان نورآباد در مدرسه مخروبه ای مستقر شدیم، مدرسه ای که در تیررس مستقیم نیروهای عراقی بود بود و به گفته فرمانده گردان فقط بچه های نورآباد قبول کرده بودند در آنجا مستقر شوند، چند روزی را آنجا بودیم تا اینکه گفتند باید به جزیره مینو بروید، در آن ایام به دستور بنی صدر سپاه در تنگنا قرار گرفته بود و با مهمات خیلی کم در منطقه حضور داشتیم . وضعیت جزیره مینو خیلی بحرانی بود نه آبی برای آشامیدن داشتیم و نه غذایی، برای یافتن غذا باید چندین کیلومتر پیاده میرفتیم، سدی که در نزدیکی جزیره مینو بود توسط نیروهای عراقی تخریب شده بود و آب در کوچه و منازل جزیره مینو بالا آمده بود و باید در آن گرما با چکمه راه میرفتیم و ازآب های رها شده در کف خیابان ها آشامیدن می کردیم . به هر حال شرایط سختی داشتیم ، همزمان با شبی که خبر دادند بنی صدر می خواهد عزل شود چندین موشک زمین به زمین از طرف عراق به سمت ما شلیک کردند، خوشبختانه به ما اصابت نکرد ولی شدت تخریب به حدی بود که در ختان نخل را میدیدم که مانند گیاهان کوچکی شده بودند و محل برخورد با زمین به اندازه یک گودال خیلی وسیع فرو رفته بود. کل گردان به حالت آماده باش در آمده بودیم تا اینکه خبر دادن در سنگر های بالایی ما چند نفر شهید شدند، وقتی به سمت سنگر شهدا رفتیم شهید محمد علی یوسفوند را دیدیم که بر اثر اصابت ترکش به سینه ایشان به درجه رفیع شهادت نائل آمده بود، برایمان خیلی سخت بود چون اولین شهید دلفان بود که در منطقه خوزستان به این درجه رفیع نائل آمده بود، ماموریت ما سه ماهه بود و باید در منطقه می ماندیم تا اینکه در تیرماه همان سال منطقه را ترک کردیم و در حال بازگشت بودیم که در پمپ بنزین اندیمشک خبر شهادت شهید بهشتی و یارانش را شنیدیم ، خیلی ناراحت بودیم و حتی به یاد دارم راننده اتوبوس وقتی خبر شهادت این شهیدان بزرگوار را شنید از خود بی خود شد و با ماشین جلویی تصادف کرد. مطالب مرتبط: وقتی که رزمندگان دلفانی گردان تکاور دشمن را تار ومار کردند/ در عملیات بیت المقدس ۴ به همرزمانم الهام شده بود که شهید خواهند شد/ با چفیه به جای ماسک از منطقه شیمیایی… در عملیات بدر امداد غیبی خداوند به کمک ما آمد/ خواب شهید طهماسبی با شهادتش تعبیر شد آزادسازی خرمشهر به روایت «دا» فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا(ع) از فتح ارتفاعات شاخ شمیران توسط رزمندگان دلیر دلفانی می گوید ماجرای ظهور یکی از بی نظیرترین شهدای تاریخ فرمانده سپاهی که با دوچرخه تردد می کرد/ برایم سوال بود چرا شهید هاشم مرادی با لباس نظامی نماز نمی خواند/ شهید حقی پس از ۱۲ سال مفقودی با فرزندش خداحافظی کرد/ وقتی که… روایت روزه دارانی که با خمپاره ۶۰ افطار کردند فرماندهی که به دعوت «حاج قاسم» به نیروی قدس رفت +تصاویر
جمعه ، ۱۰اردیبهشت۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سلام دلفان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 95]