واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: بعضی از بازیگران را در همان مرحله نگارش فیلمنامه انتخاب كرده بودیم؛ مثلا رؤیا واقعا برای رؤیا نونهالی نوشته شده بود. كیانیان و پسیانی هم در مرحله پیشتولید انتخاب شدند. میكائیل شهرستانی از كسانی بود كه... اسمش را میشود بازگشت گذاشت؛ بازگشت به روزهای «هفت پرده» و «شبهای روشن». فرزاد مؤتمن پس از گذشت 6سال، سرانجام با «صداها» امكان این را یافت كه فیلم مطلوبش را بسازد؛ آن هم در شرایطی كه بهنظر میرسید با فیلمها و تلهفیلمهایی كه میسازد هر روز از سیمای كارگردان «شبهای روشن» بیشتر فاصله میگیرد. اینكه چرا باید فیلمسازی صاحب سلیقه و نگاه، تن به كارگردانی آثاری بدهد كه دور از افقهای ذهنیاش قرار دارند، سؤالی است كه پاسخش را باید در شرایط نامطلوب سینما در این سالها جستوجو كرد؛ شرایطی كه باعث میشود فیلمسازان خوشقریحه برای اینكه از سینما حذف نشوند، فیلمنامههای مورد علاقهشان را كنار بگذارند و متنهایی را جلوی دوربین ببرند كه بهراحتی هر كس دیگری میتواند آنها را بسازد.«صداها» اما، نقطه اوجی دیگر در كارنامه فیلمسازی است كه پس از آغازی امیدواركننده، نتوانسته بود مسیر مطلوب و دلخواهش را ادامه دهد؛ تجربهای دشوار با روایتی غیرخطی كه موفق میشود تماشاگر را تا انتها با خود همراه كند؛ البته به شرطی كه سینمایی برای نمایش این نوع فیلمها وجود داشته باشد. بهنظر میرسد در سینمای ایران ساخته شدن فیلم متفاوت (با همه دشواریهایش) بسیار سادهتر از اكران مناسب آن است. • «باجخور» و حتی «جعبه موسیقی» آثاری پذیرفتنی از كارگردان «شبهای روشن» نبودند. با «صداها» گویا به سینمای مطلوبتان بازگشتهاید؛ سینمایی كه نه قرار است گیشه را فتح كند، نه حاصل موج معناگرایی مد روز است. «صداها» چگونه ساخته شد؟ وقتی «شبهای روشن» را ساختیم از ما حمایت نشد. به این فیلم حتی در جشنواره هم جایزه ندادند و فقط آن را در 2رشته كاندیدا كردند. بعد از آن حتی به اكرانش هم رضایت ندادند و ما بهسختی توانستیم این فیلم را اكران كنیم. در آن شرایط احساس كردم نمیشود دوباره فیلمی مثل «شبهای روشن» بسازم؛ البته نه به این معنا كه تلاشی برای ساخت فیلمهای دلخواهم انجام ندهم اما از سال 81 تا 86 و 87 من 16 تا از فیلمنامههایم در جاهای مختلف رد شد یا بلوكه شد یا حامی نداشت. وقتی از جنس سینمایی كه خوب است و دوستش داری، حمایت نمیشود مجبور میشوی نگاهت را به سینما صنعتیتر كنی. من در بین فیلمهایی كه بعد از «شبهای روشن» ساختم، «باجخور» را دوست دارم. بعضی معتقد بودند این فیلم كلیشهای است اما «باجخور» از جنس كلیشههایی بود كه در سینمای ایران ساخته نمیشود و دیگر اینكه از جنس فیلمهای درجه 2 بود. من عاشق فیلمهای درجه2 (b grade) هستم. این جنس فیلمهای مهجور درجه 2 را دوست دارم. • پس از 2 همكاری موفق با سعید عقیقی در «هفت پرده» و بهخصوص «شبهای روشن» چرا 6 سال طول كشید تا باز هم با عقیقی كار كنید؟ بهترین فیلمهای شما، آثاری هستند كه او فیلمنامههایشان را نوشته!متأسفانه مجالی دست نمیداد و تلاش من و سعید عقیقی در این سالها ناكام ماند. عقیقی چند فیلمنامه خوب از جمله «دل تاریكی»، « شب پیشگویی»، « ناتمام » و... داشت كه حداقل بهجرات میگویم «دل تاریكی» عالی بود؛ فوق العاده بود اما هیچیك امكان كار پیدا نكرد. تا اینكه در سال86 بالاخره سعید «صداها» را نوشت. همان ابتدا كه قصه هم شكل نگرفته بود مجذوبش شدم؛ درام جنایی با پسزمینه اجتماعی؛ تصویری از عصبیتی كه در جامعه پرتنش ما هست. عامل دومی كه من را جذب این فیلمنامه كرد این بود كه ما در «صداها» جامعه را نمیبینیم و جامعه در چند اتاق، كپسول شده است و دیگر اینكه جنس روایت سرراست نبود و از ته به سر بود. • شیوه روایت داستان در «صداها» به گفته خودتان سرراست نیست. فكر نمیكنید این شیوه با عادت و به اعتقاد برخی خورند تماشاگر ایرانی فاصله دارد؟ موقع ساخت هراسی از این موضوع نداشتید؟در این شیوه روایت، دیگر خود قصه مهم نیست چون انتهای داستان از همین ابتدا برای تماشاگر روشن است. حالا اتمسفر داستان و آدمها در این جنس روایت مهم است.كارگردانی «صداها» هم یك زورآزمایی عجیب برای خودم بود؛ 90 دقیقه تنها در چند اتاق؛ پیدا كردن میزانسنهای مناسب، معماری و طراحی فضا باید طوری میبود كه تماشاگر را خسته نمیكرد. این مسئله چالشی را برای خودم بهوجود آورد كه از آن بیاندازه لذت بردم. این خطر همیشه وجود دارد؛ مخصوصا وقتی لحن فیلم كمی تجربی میشود؛ اما به تماشاگر اعتماد و ایمان داشتم. جوانهایی را میبینم كه در كلوپهای ویدئو، دائما بهدنبال این قبیل فیلمها هستند؛ دنبال یك كپی از «21 گرم»، «ممنتو»، « پنج در دو»، « 11 و 14 دقیقه» و... . این فیلمهای سالهای اخیر است كه در همه آنها از روایتهای غیرخطی استفاده شده است. هنوز در كلوپهای دانشجویی، مینشینند و «راشومون» را نگاه میكنند و در مورد آن بحثهای داغ به راه میاندازند. اینها باعث میشد من فكر كنم این فیلمها مخاطب دارد. جالب است بدانید كه من «صداها» را چند روز پیش در پردیس ملت با تماشاگر اتفاقی دیدم. منظورم تماشاگری است كه آمده بود فیلم دیگری ببیند ولی به خاطر تغییر فیلم، به ناچار به تماشای «صداها» نشسته بود. من وقتی جنس تماشاگر حاضر در سالن را دیدم بهشدت ترسیدم چون بهنظرم نمیرسید كه مخاطب فیلم من باشند اما نیم ساعت كه از فیلم گذشت، دیدم كه سكوت مطلق فضای سالن را پر كرده. هیچكس در طول فیلم از سالن بیرون نرفت. هیچكس در انتها نگفت كه چرا فیلم سروته نداشت، چرا قصه را درست تعریف نمیكرد. در انتها، تماشاگران راجع به محتوای فیلم با یكدیگر صحبت میكردند. اگر ما درگیر فرمالیزم بودیم تماشاگر اینطور نبود. • بردن فیلم به فضای آپارتمان و اینكه تقریبا تمام فیلم در سكانسهای داخلی میگذرد، میتوانست منجر به تكراریشدن فضا شود كه البته این اتفاق نیفتاده است. چگونه به این ریتم رسیدید؟ فیلمی مثل «صداها» اگر ریتم مناسبی نداشته باشد، بهشدت مستعد ملالآورشدن است!موقع دكوپاژ خیلی حواسمان به این بود كه پلان تكراری نگیریم. خیلی سعی كردیم با اینكه فضاها بسته است در دام معماری تلهتئاترها نیفتیم و دكوپاژ سینمایی داشته باشیم؛ در همان فضای محدود اتاقها، لانگشات، زیاد داشته باشیم. از بازیگرها خواستیم سریع و با ریتم تند صحبت كنند و كنش و واكنش سریع داشته باشند. نسخه اصلی «صداها» 97 دقیقه بود. بعد از اتمام فیلم، تهیهكننده و تدوینگر معتقد بودند به خاطر بسته بودن و خفه بودن فضاها، (خانهای كه مثل زندان بهنظر میآید)، با این تایم شاید تماشاگر تحمل ادامه داستان را پیدا نكند. با تدوینگر به این نتیجه رسیدیم كه یك صحنه كامل را دربیاوریم؛ یك صحنه بین پگاه و مادرش؛ تنها صحنهای كه در آن بارقههای امید دیده میشد. 12 دقیقه از فیلم حذف شد. البته از این حذف دریغ دارم و در عین حال خوشحالم. 85 دقیقه، زمان مناسبی است؛ زمانی است كه تماشاگر هنوز انرژی برای ادامه داستان دارد. اما شاید اگر ادامه پیدا میكرد، خستهكننده میشد. البته امیدوارم در نسخه دیویدی، این 12دقیقه دوباره به فیلم اضافه شود. • «صداها» زیادی شلوغ نیست؟ برخی اعتقاد دارند اگر یكی دو كاراكتر حذف میشد، فیلم بهتر و منسجمتر از كار در میآمد.نمیدانم. به هر حال 3 قصه بهطور موازی در حال پیشروی است و در این میان یك قصه پررنگتر است؛ با كاراكترهای رؤیا، حمید و رضا كه یك مثلث عشقی است. داستان سهیل و مریم و همینطور داستان شیرین، نگار و مادر شیرین، 2 قصه كمرنگتر فیلم است كه قصه اصلی را غنا میبخشد و مفاهیم ثانویه به قصه اصلی میدهد. در فیلمنامه اولیه قصه شیرین و نگار نبود ولی بعد وقتی عقیقی مشغول نوشتن فیلمنامه بود، یك شب گفت احساس میكنم این داستان یك طبقه كم دارد. اگر دقت كنید در هر كدام از این طبقات اتفاقات مشابهی در حال رخدادن است؛ فقط مقاطع زمانی مختلف است.حمید و رؤیا زوجی هستند كه طلاق گرفتهاند و حالا طلاق برایشان عواقبی دارد كه منجر به قتل میشود. رضا و رؤیا تنها نیم ساعت از ازدواجشان میگذرد؛ آنها فكر میكنند میتوانند خوشبخت باشند اما كسی خوشبختی آنها را نمیخواهد. بعد از 30 دقیقه، همانطور كه رضا در نوشتهاش پیشبینی كرده همه چیز در تاریكی فرومیرود و 2 چای، 2كیك و 2صندلی در انتها دستنخورده باقی میماند. در طبقه دیگر سهیل و مریم در آستانه طلاق هستند. در طبقه بعد شیرین و نگار، دختران جوانی هستند كه قرار است در آینده ازدواج كنند اما سؤال فیلم این است كه «آیا آینده روشنی در انتظار آنهاست؟» شاید با تعداد كمتر كاراكترها، نمیتوانستیم به داستان اینقدر پر و بال بدهیم. • چطوربه این تركیب بازیگران رسیدید؟ اینها انتخابهای اولتان بودند؟ تهیهكننده پیشنهاد یا تحمیلی نداشت؟بعضی از بازیگران را در همان مرحله نگارش فیلمنامه انتخاب كرده بودیم؛ مثلا رؤیا واقعا برای رؤیا نونهالی نوشته شده بود. كیانیان و پسیانی هم در مرحله پیشتولید انتخاب شدند. میكائیل شهرستانی از كسانی بود كه نقش سهیل برایش نوشته شده بود؛ یعنی نقش بچه 6 ساله تا پیرمرد 80ساله كه در فیلم میآید از تیپهایی است كه او واقعا در رادیو بازی كرده است. پگاه آهنگرانی هم از ابتدا قرار بود در فیلم باشد. این را هم بگویم كه اصلا قرار نبود منیژه حكمت تهیهكننده فیلم باشد و فیلمنامه از طریق واجد سمیعی به دست منیژه حكمت رسید. من نقش معتاد را برای پگاه در نظر گرفته بودم اما او خودش دوست داشت نقش شیرین را بازی كند؛ استدلالش هم این بود كه من شلوغ و پرتحركم. در نهایت طناز طباطبایی نقش دختر معتاد را بازی كرد كه خیلی هم خوب بود. • «صداها» پس از «هفت پرده» و «شبهای روشن» سومین فیلم شخصی شماست. سینمای شخصی را ادامه میدهید یا بهعنوان كارگردان حرفهای، فیلمهایی را كه آنها را دوست ندارید هم میسازید؛ فیلمهایی مثل «باجخور»، «جعبه موسیقی» و احتمالا «بیداری»؟ادامه دادن این سینمای شخصی خیلی سخت است. من همین الان 2 فیلمنامه بسیار خوب از این جنس سینما آماده كار دارم اما تقریبا همهجا با پاسخ منفی تهیهكنندهها روبهرو میشوم. من بهعنوان كارگردان باید در مسیر فیلمسازیام، مانور بدهم؛ به نوعی شطرنج بازی كنم، جا خالی بدهم و هرازگاهی كارهایی بكنم كه بتوانم خودم را در این سینما حفظ كنم و امكان ادامه كار داشته باشم. تماشاگر هم متوجه دلایل این كار میشود.اگر «باجخور» و «جعبه موسیقی» را ساختم به این خاطر بود كه بدون ساخت آنها، نمیتوانستم در این سینما دوام بیاورم و در آینده «صداها» را بسازم. تماشاگر، بعضی فیلمهای از این دست را به كارهای بهتر من میبخشد. من هم میدانم كه بهعنوان كارگردان چه كار دارم میكنم. عضو هیچ باند و گروهی نیستم، پولدار نیستم، فیلمهایم جشنوارهپسند نیست، از طرف هیچ شخص و نهادی حمایت نمیشوم و... پس گاهی مجبورم فیلمهایی بسازم كه از جنس سینمای مورد علاقهام دور است. اما این فیلمها را هم سرسری نمیسازم. «جعبه موسیقی» فیلم سالم و سرپایی به لحاظ فرم بود. این فیلم اگر بد ساخته میشد خندهدار از آب درمیآمد؛ به خاطر موضوعی كه داشت. • بعد از «صداها»؟پیشتولید یك فیلم كمدی را شروع كردهایم به تهیهكنندگی منیژه حكمت. فیلمنامه را سروش صحت نوشته است؛ یك فیلم گرم، سریع، خندهدار و پرمخاطب. فیلمسازی در گونه كمدی را تا به حال تجربه نكردهام اما مطمئنم كه كار سختی نیست
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 440]