واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > ادبیات - نویسنده رمان «آئورا» در دهه نهم زندگیاش می گوید: «حداقل شش عنوان کار در برنامهام دارم که هنوز آنها را ننوشتهام.» به گزارش خبرآنلاین، «امو»هایی (پیروان سبک خاصی از موسیقی ارک) که در «محفل شورشیها» در مکزیکوسیتی دور هم جمع میشوند، همانهایی که «خویشاوندان دور» (نام رمانی از کارلوس فوئنتس) نوازندگان سرمه به چشم کشیده به ظاهر بیسواد خودمان هستند، همیشه مورد آزار و اذیت پلیسهای فاسد و جوانان شرور قرار میگیرند. اما برخی از این افراد هم باید با پرسشهای نافذ مرد 82 ساله خوشپوش و آفتابسوختهای دست و پنجه نرم میکردند که گهگاه آنجا میآمد و دوست داشت به زبان بیگانه و نامفهوم آنها گوش دهد. این مرد کارلوس فوئنتس، مطرحترین نویسنده چند دهه گذشته مکزیک است. مردی که همچنان ساعتهای متمادی میدانها و کوچه پسکوچههای شهرش را زیر پا میگذارد. خودش میگوید: «آنها مدام زبان خلق میکنند. زبانی که من گاهی اصلا درکش نمیکنم.» کتاب «سرنوشت و اشتیاق» بیست و چهارمین رمان فوئنتس، یک از معماران «شکوفایی ادبیات آمریکای لاتین» در کنار دوستانش «گابو» یا همان گابریل گارسیا مارکز، خولیو کورتاسار و ماریو بارگاس یوسا، برنده نوبل ادبیات 2010 در دهه 1960 است. رمان جدید او نمایی از مکزیکوسیتی معاصر از دید خوزوئه و خریکو، دو دوست-دشمن بلندپرواز است، الگویی که از داستان هابیل و قابیل وام گرفته شده. این دو در گرداب فساد سیاسی، قاچاق مواد مخدر و شکوفایی انحصاری مخابرات غرق میشوند. رمانی مملو از نمادگرایی، جادو، جدلهای طولانی و پرشهای زمانی که شاهکارهای دوران شکوفایی ادبی آمریکای لاتین، مثلا اثر کلاسیک خود فوئنتس به نام «مرگ آرتمیو کروز» را (رمانی که سال 1964 به زبان انگلیسی منتشر شد) به یاد میآورد. این رمان همچنین نیاز فوئنتس به حضور در دنیای روز را در دهه نهم زندگیاش نشان میدهد. می توانید از همسر فوئنتس تشکر کنید که او را در جریان امور معاصر قرار میدهد، سیلوا لموس خودش روزنامهنگار است و به قول فوئنتس «همسرم برای همین اینجا است، او مرا با فرهنگ عامه هماهنگ میکند. من مرد تلفن و فاکس هستم.» تنها سریال آمریکایی که این نویسنده دنبال میکند «مردان خشن» است. فوئنتس درمورد این سریال میگوید: «واقعا شگفتانگیز است...نسخه آمریکایی «بینوایان» ویکتور هوگو است.» شخصیت مورد علاقه او هم برت کوپر است، «رئیسی که کفش نمیپوشد. تنها آدم دوست داشتنی سریال است. باقی ترسناک هستند.» علاقه فوئنتس به این سریال عجیب نیست، در دهه 1960 میلادی او خودش مردی خاص و ثروتمند بود، اشرافزاده چپگرایی که آشکارا از دولت گله میکرد و با این حال پیوند محکمی با ساختار آن داشت. او دوران دبستان را در واشنگتن آمریکا گذراند، پدرش در سفارت مکزیک در آمریکا کار میکرد. توقفگاههای سیاسی بعدی خانواده او بوینسآیرس و ریودوژانیرو بودند. فوئنتس اواخر دهه 1970 سفیر کشورش در فرانسه بود. چنین زندگی پر فراز و نشیبی که در آرامش سپری شد بهانه خوبی برای منتقدان او بود. سال 1988 منتقدی او را «چریک خوشپوش» خواند، مجلهای که این مطلب در آن چاپ شده بود متعلق به رفیق قدیمی فوئنتس یعنی اکتاویو پاز شاعر بود. پس از این اتفاق فوئنتس هرگز با پاز سخن نگفت و حتی در مراسم تدفین او در سال 1998 هم شرکت نکرد. سال 2006 نیز یان استیوانز، منتقد ادبی «استعداد هدررفته» فوئنتس را به باد انتقاد گرفت. این نویسنده دیگر نقدها را نمیخواند چون «زندگی را مختل میکنند و چیزی جز اظهار نظر نیستند.» بارگاس یوسا، مارکز و پاز برنده نوبل ادبیات شدهاند اما فوئنتس نه! او با اشاره به اینکه هرگز به گرفتن جایزه فکر نمیکند گفت: «خوشحالم که ماریو بارگاس یوسا این جایزه را گرفت و اگر خودم جایزه را گرفته بودم این را نمیگفتم.» فوئنتس به آیندگان هم فکر کرده است. 30 سال است که آثار داستانیاش (رمانها و داستانهای کوتاه) را در مجموعه از «دورهها» تنظیم کرده است که «عصر زمان» نام دارد. این ایده در دیداری با یکی از دوستانش در سال 1980 به ذهن او میرسد. او آثارش را در ساختاری فراگیر جمعآوری میکند که بسیار تحتتاثیر «کمدی الهی»، مجموعه رمانهای بالزاک است که تمامی جنبههای قرن نوزدهم فرانسه را دربرمیگرفت. مثل خود زمان، این مجموعه هم نامحدود است. فوئنتس از زمان انتشار «سرنوشت و اشتیاق» در سال 2008 سه رمان دیگر هم به زبان اسپانیایی در مکزیک منتشر کرده است. یکی رمان خونآشامی «والد» است. در حال حاضر او روی رمان قطوری با شخصیت اصلی فریدریش نیچه کار میکند. خودش درمورد آثار جدیدش میگوید: «حداقل شش عنوان کار در برنامهام دارم که هنوز آنها را ننوشتهام.» این نویسنده هر روز از ساعت هشت صبح تا یک بعدازظهر مینویسد. به قول خودش «اجداد من آلمانی بودند و من هم نظم و ترتیب را از آنها به ارث بردم.» او که نیمی از سال را در لندن سپری میکند و درمورد مکزیکوسیتی میگوید: «مثل رابطه با همسر میماند. گاهی دوستش داری، گاهی از او متنفر هستی...شهر زشتی است، شهر باشکوهی است، شهری مزخرف. کار در لندن خوب است و تجربه در مکزیکوسیتی به دست میآید.» فوئنتس سه فرزند دارد که دو تای آنها فوت شدهاند. خودش دراین مورد میگوید: «یا فلج میشوی یا با آن کنار میآیی. من با آن کنار آمدم...تنها راهی است که میشود از دست رفتن عزیز را به موهبتی برای خودت و آنها تبدیل کنی.» برعکس بارگاس یوسا که در سال 1990 انتخابات ریاست جمهوری پرو را باخت، فوئنتس رسما درخواست کار دولتی را رد کرد. اما او هنوز روشنفکر تاثیرگذار مکزیکی است و دولت راستگرای کنونی مکزیک را همان دیکتاتوری 71 ساله «PRI» میداند که در سال 2000 سرنگون شد. او جنگ مواد مخدر را شنیع توصیف میکند و دلیلش را تقاضای آمریکا میداند، هرچند این مسئله در رسانههای مکزیک زیادی غلو شده است. فوئنتس در خاتمه گفت: «پابلو نرودا میگفت وظیفه نویسندگان گفتن چیزی است که مردم نمیتوانند بگویند. البته زندگی شهری تغییر بسیاری در آمریکای لاتین کرده است، دیگر نیاز کمتری به ما نویسندهها هست. و چرا کسی باید به روشنفکرها گوش کند؟ مسخره است!» از کارلوس فوئنتس آثار بسیاری با ترجمه مترجمانی چون عبدالله کوثری، مهدی سحابی، کاوه میر عباسی و ... به فارسی ترجمه شده که از بین آنها می توان به «مرگ آرتیموکروز»، «آئورا»، «کنستانسیا»، «پوست انداختن» و « سر هیدرا» اشاره کرد. نیویورک مگ / 26 دسامبر / ترجمه: حسین عیدیزاده 52141
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 389]