واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: من به شخصه ترجیح میدهم دیاز و كروز را در صحنههای اكشنی كه با همان مقیاس انسان ساخته میشوند ببینم در حالی كه این صحنهها با انیمیشن و جلوههای دیجیتالی جایگزین شده اند. آیا مخاطبان تابستان مجبورند... یك كمدی – رمانتیك كری گرانتی با جلوههای كامپیوتری «شوالیه و روز» فیلمی است كه قصد داشته یك كمدی اكشن رمانتیك جذاب باشد مثل «معما» (فیلمی به كارگردانی استنلی دانن و بازیگری كری گرانت و اودری هپبرن یا Romancing the Stone به كارگردانی رابرت زمه كیس و بازیگری مایكل داگلاس و كاتلین ترنر)، اما اگر كمی از صحنههای اكشن خشنی كه دارد میكاست امكان داشت به هدفش نزدیكتر شود. بخش عاشقانه داستان پس از ملاقات كمیكی در فرودگاه آغاز میشود و به نظر میرسد كه این كمدی بین تام كروز و كامرون دیاز شكل گرفته و تولید میشود. اما معلوم نیست چرا بسیاری از فیلمهای تابستان به خود اجبار كردهاند كه صحنههای زیادی از (CGI (Computer generated imagery (نوعی ابزار برای ساخت جلوههای ویژه) را به خورد مخاطب بدهند؟ من به شخصه ترجیح میدهم دیاز و كروز را در صحنههای اكشنی كه با همان مقیاس انسان ساخته میشوند ببینم در حالی كه این صحنهها با انیمیشن و جلوههای دیجیتالی جایگزین شده اند. آیا مخاطبان تابستان مجبورند تا برای شگفت زده شدن بهوسیله جلوههای ویژهای كه صدای بلند و پلانهای زیاد با ریتم تندیای را ارائه میكند بمباران شوند؟ ایا امكان ندارد هنوز هم بتوان لذت را در یك داستان ساده و دارای جذابیت و شوخ طبعی یافت؟ شما برای ساخت یك كمدی رمانتیك به چه تعداد تفنگ ماشینی نیاز دارید؟ آیا اگر ستارگانی نظیر كروز و دیاز و همینطور لیستی از كارگردانان شماره یك را هم داشته باشید باز نیازی میبینید تا با این جلوهها اثرتان را تضمین كنید؟ فیلم « شوالیه و روز» سرگرم كننده است، اما میتوانست خیلی بهتر باشد. كارگردان فیلم «جمیز منگولد» است كسی كه دو فیلم آخرش «روی خط راه برو» و «3:10 به یوما» است. به گمانم فیلم از روی طرحی از فیلمنامه پاتریك اونیل است (كه البته طرح اونیل بیشتر در سنت كمدی - رومانتیكهایی بود كه كری گرانت بازی میكرد.) و بعد برای ساخت فیلم تصمیم گرفته شده به وسیله جلوههای ویژه مثلا به ارزش آن افزوده شود. از تبلیغات فیلم شما احساس میكنید این كار فیلمی از مایكل بی (كارگردان فیلمهایی همچون ترانسفورمرز و صخره) میباشد. جای تعجب دارد كه كروز و دیاز برای نقش هایشان كافی هستند و بهوسیله همه هیجانات و اضطرابهایی كه آنها را احاطه كرده است سركوب نمیشوند. آنها باعث میشوند فیلم كار خود را خوب پیش برد زیرا آنها با نشاط زیادی داستان را به تصویر میكشند چراكه میدانند همه اینها جریانات بیمعنیای هستند تا آنها از تفریح خود لذت ببرند. جایی خواندهام كه ستارههای فیلم دیگر نمیتوانند باعث پرفروش شدن فیلم باشند و مخاطبین برای محتوای فیلم، نام شركت تولید كننده فیلم و كل پروژه است كه حاضر میشوند برای فیلمی هزینه پرداخت كنند. اگر این درست باشد – كه من شك دارم – این میتواند به معنای پیروزی تكنولوژی بر بشر باشد و اگر چنین اتفاقی روی دهد به خاطر این خواهد بود كه فیلمها جذابیت خود در خلق شخصیتها و اهمیت دادن به آنها را از دست دادهاند – چراكه آنها از هنرپیشگان استفاده میكنند تا جذابیت جلوههای ویژه اشان را به مخاطبینشان ارائه كنند. پلات فیلم استفاده پرزرق و برقی از مك گافین (موضوع اصلی در فیلمهای معمایی كه معمولا تا آخر فیلم مسكوت میماند) داستان میكند ؛همان موضوعی كه همه چیز را بهوسیله شرح ندادن هیچ چیز توضیح میدهد. روی میلر (تام كروز) در داستان چیزی دارد كه آدم بدهای داستان به دنبال آن هستند. من میتوانم به شما بگویم آن چیست، اما چه فرقی میكند؟ این همه هدف مك گافین است. به هر حال روی با جون هاونز (كامرون دیاز) در فرودگاه به علتی كه شما بعدا كشف خواهید كرد برخورد میكند. این یكی از آن ملاقاتهای تصادفی جذاب در كمدی -رومانتیك است كه به خوبی ساخته شده. و مرحله بعد همان چیزی است كه شما میخواهید آن را كشف كنید. آنها هردو سر از یك خط هوایی در میاورند، كه هیچ مسافر دیگری بهجز عدهای كه اینور و آنور پرسه میزنند ندارد. دیاز به اتاق استراحت میرود. كروز همه مسافران و دو خلبان را میكشد و آنگاه مسافران مرده را درست سر صندلی هایشان مینشاند. دیاز از اتاق استراحت بر میگردد در حالی كه هیچ صدای شلیكی نشنیده است. كروز هواپیما را در یك فرود اضطراری و به شكل سقوط مانندی در یك دشت مینشاند و دیاز را مجبور میكند تا در فرارش از دست ماموران اف.بی.آی كه به دنبالش هستند اورا همراهی كند. آیا هیچ راه دیگری برای طرح مك گافین بجز اینكه شخصیت اصلی كنترل یك هواپیمای از قبل برنامهریزی شده را در دست بگیرد نبود؟ ماموران اف.بی.آی از كجا میدانستند كه هواپیمایی سقوط كرده است و در كجا این اتفاق افتاده است؟ همچنین اگر شما بخواهید رد پای كسی كه مك گافین را در دست دارد در زمانهای مختلف در فرودگاه دنبال كنید دیوانه میشوید. قصد شكایت كردن و گله ندارم. فیلم خود میداند كه این سكانسها احمقانه است و همینطور كروز و دیاز و كروز خطی از یك عبارت اطمینانبخش را تند تند در سراسر داستان تكرار میكند حتی در لحظاتی كه قصد دارد فرود اضطراری هواپیما را با موفقیت انجام دهد. این مسئله سرگرم كننده است. همچنین یك جوك تكرار شونده در فیلم وجود دارد اینكه آنها چقدر از زمین را در این تعقیب وگریز بینالمللی خود پوشش داده اند. لوكیشن فیلم در ماساچوست، اسپانیا (جایی كه آنها با شلیك گلولهها تعقیب میشوند)، كالیفرنیا، جامائیكا و اتریش است و این سوال خوبی است كه آیا واقعا فیلم در تمام این مكانها فیلم برداری شده است؟ اینها مسائل بیربطی در فیلم هستند كه كوچكترین نشانهای برای واقع گرایی محسوب نمیشوند. كروز و دیاز در سراسر نمایش با شوخیهای كنایه دارشان دیده میشوند. آنها هیچگاه درباره موقعیت خود بحث جدی نمیكنند و نیمی از فیلم را در خطرات وخیمی میگذرانند. از هزاران شلیك نجات پیدا میكنند از موتور سیكلت ها، قطار، هواپیما، آنها از همه اینها جان سالم بهدر میبرند. جون شخصیت دختر قصه یك شومن موفق است. او «روی» را همه جا دنبال میكند و به هر آنچه او میگوید معتقد است. اما... اما... چرا نیاز است كه او همه جا همراه روی باشد؟ روی خود به تنهایی مك گافین را دارد، آیا فكر میكنید جون یك شاهد است؟ شاهد چه چیز میتواند باشد؟ من به شما میگویم چرا او همه جا همراه روی است. چون این فیلم یك كمدی اكشن رومانتیك است كه كروز و دیاز ستارههای آن هستند و این علت است. بنابراین كلا من آن را قبول میكنم و حتی آن را تحسین میكنم و میبینم كه دیاز یكی از بهترین نیشخندهایش را در این فیلم نثار بیننده میكند. اما اساسا چیزی كه من میخواستم بیشتر از اینها بود. بعضی از آن دیالوگهای كری گرانتی یا اینكه بتوان شخصیتهای داستان را احساس كرد نه جریان تولید و ساخت را كه در پیش نمای اثر به نظر میآمد و همچنین ستارگان بیشتر. به این علت كه معتقدم ستارهها حقیقتا قادرند تفاوت بسیاری ایجاد كنند و روی این مسئله تاكید دارم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 330]