واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اولین ساخته این کارگردان «سفر به شرق» نام داشت که در جشنوارههای مختلف داخلی و خارجی، جوایز زیادی کسب کرد. او پس از «سفر به شرق» به سراغ ساخت «لج و لجبازی» رفت که یک کمدی عامه پسند محسوب میشود... تاوان ساخت فیلمهای خوب و ارزشی را داده ام!«لج و لجبازی» دومین فیلم بلند «مهدی برقعی» است. اولین ساخته این کارگردان «سفر به شرق» نام داشت که در جشنوارههای مختلف داخلی و خارجی، جوایز زیادی کسب کرد. او پس از «سفر به شرق» به سراغ ساخت «لج و لجبازی» رفت که یک کمدی عامه پسند محسوب میشود. گفت وگوی ما با این کارگردان، به بهانه اکران فیلم «لج و لجبازی» انجام شد. اما خیلی زود بحثمان به نقد وضعیت امروز سینمای ایران کشیده شد. از نظر شما «لج و لجبازی» یک فیلم کمدی است یا اجتماعی؟ وقتی میخواستیم «لج و لجبازی» را شروع کنیم، به آن دید کمدی صرف نداشتیم. من معتقدم قصه فیلم من اجتماعی، در جهت تحکیم بنیان خانواده با رگههایی از طنز است. متاسفانه با روی کار آمدن مدیران جدید سینمایی، عنوان «سینمای کمدی» فیلمهای سطحی و نازل را در ذهن زنده میکند. ما فیلمهای اجتماعی نازل هم داشته ایم. اما چنین صفتی را به آنها نداده اند. هرچه فیلم کمدی بود، به عنوان «فیلمهای نازل» به یک طرف رانده شد. من به شدت از فیلم «لج و لجبازی» دفاع میکنم. چطور میشود که یک کارگردان از فیلم ارزشمند «سفر به شرق»، به فیلم کمدی «لج و لجبازی» میرسد؟ یعنی دو فیلمی که هیچ شباهتی به هم ندارند.من تاوان ساخت فیلمهای خوب، ارزشی و معناگرا را، هفت هشت سال در سینمای ایران داده ام. همین یک جمله کافی است که شما بفهمید چرا «لج و لجبازی» میسازم. سینمای ایران از دید من باید یک صنعت باشد. با پول دولتی، کارگردان باید حرف ارزشی و معناگرا بزند. با پول تهیه کننده «لج و لجبازی»، لزومی ندارد من فیلمی مثل «سفر به شرق» را بسازم. من این فیلم را ساختم که دیده نشد و مهجور ماند. همین منتقدانی که «لج و لجبازی» را نقد میکنند، نیامدند از آن فیلم شریف تعریف کنند. آن فیلم در جشنوارههای مختلف جایزه گرفت. هیچ منتقدی نیامد دست مرا بفشارد و بگوید که چه فیلم خوبی ساختی و این مسیر را ادامه بده. نتیجه اش این شد که من حدود هشت سال، در سینما کار نکردم و به سمت تلویزیون رفتم. منتقدان اینها را نمیدانند. یعنی هر فیلمیکه در بخش خصوصی ساخته میشود، الزاما باید شبیه «لج و لجبازی» باشد؟ وقتی تهیه کننده ای به من اعتماد میکند و سرمایه ۴۰۰- ۳۰۰ میلیونی اش را در اختیار من قرار میدهد، وظیفه من این است که فیلم سرگرم کننده ای بسازم. فروش «لج و لجبازی» در موقعیت فعلی، برای من راضی کننده است. فیلم من از فیلمیکه دو تا سوپراستار دارد، بیشتر میفروشد.من قسم نخورده ام که در یک ژانر (گونه) بمانم و فقط یک جور فیلم بسازم. «سفر به شرق» اولین فیلم سینمایی من بود. این فیلم، به دلیل شریف بودنش اکران نشد. هیچ سینماداری حاضر به اکران آن نشد. حتی کپیهایش هم چاپ شده بود. فیلم شریف که میسازی این وضعیت برایش به وجود میآید. اما من از ساخت آن فیلم، اصلا پشیمان نیستم.من در گونههای دیگر هم فیلم میسازم. اما از سطح استاندارد پایین نمیآیم. در فیلم «لج و لجبازی» هیچ کار جلفی انجام نمیشود. شما بروید ببینید فیلمها برای فروش و اکران، چه کارهایی دارند میکنند.من اگر میخواستم صرفا فیلمی برای فروش بسازم، از دو تا سوپراستار استفاده میکردم. من ادعا دارم که یک فیلم سالم و خانوادگی ساخته ام. احساس میشود فیلم نامه «لج و لجبازی» بیشتر برای تولید تلویزیونی مناسب است. یعنی داستانهای فرعی، شخصیت پردازیها و منطق روایی، بیشتر شبیه کارهای تلویزیونی است، با این گفته چقدر موافقید؟مشکل اصلی سینمای ایران فیلم نامه است. هیچ کس در این نکته شکی ندارد. من خیلی قبول ندارم که عموم تولیدات سینمایی و «لج و لجبازی» نگاه تلویزیونی دارند. یک بخشی از آن را قبول دارم. تلویزیون سطح سلیقه تماشاگر ما را پایین آورده است. اتفاق اصلی و اساسی این جا افتاده است.ای کاش شما فیلم نامه اولیه «لج و لجبازی» را میخواندید. من روی فیلم نامه کار کردم و به شخصیتهایش عمق دادم. ما کارگردانها حسرت به دل مانده ایم که یک فیلم نامه خوب به دستمان برسد. مدیوم تلویزیون با سینما الان خیلی مرزبندی مشخصی ندارد. شما سریال «در چشم باد» را، نمیتوانید در سینما اکران کنید. هیچ قسمتش چنین جذابیتی ندارد. من اگر بخواهم فیلمی بسازم که سطح سلیقه تماشاگر سینما را بالا ببرم، وحشتناک شکست میخورم. هم خودم شکست میخورم و هم تهیه کننده. تماشاگر با آن فیلم اصلا ارتباط برقرار نمیکند. ولی در سینمای بعد از انقلاب، فیلمهای زیادی داشته ایم که هم جنبه هنری کار را رعایت کرده اند و هم گیشه خوبی داشته اند. فیلمهای «سگ کشی»، «زیر پوست شهر»، «اجاره نشینها»، «شوکران» و... فیلمهای ارزشمندی بودند که با اقبال مخاطب مواجه شدند. پس احتمالا میشود این دو نکته را با هم جمع بست.خانم بنی اعتماد که از فیلمش نام بردید، چرا دیگر فیلم نمی سازد؟ من معتقدم در ۳۱ سال سینمای پس از انقلاب، تنها فیلم کمدی ایرانی «اجاره نشینها»ست ولا غیر. برای همین نباید به «لج و لجبازی» و «ازدواج در وقت اضافه» گفت فیلم کمدی. چون هیچ کدام از اینها ما را نمیخنداند. نهایتش این است که از آن شوخی، خوشمان میآید و لبخندی روی لبمان شکل میگیرد، اما «اجاره نشینها» فیلمی بود که من با آن میخندیدم. من «زیر پوست شهر» را، چهار بار در سالن سینما دیدم. چند سال است که ما دیگر از این فیلمها نداریم.خانم بنی اعتماد گفت ما به جایی رسیدیم که در دهه ۷۰ و ۸۰، نباید دنبال دیدن یک فیلم خوب باشیم چون دیگر ساخته نمیشود. باید دنبال دیدن یک سکانس خوب در یک فیلم باشیم.ما اگر بحث اقتصادی را درنظر بگیریم، اصلا تماشاگر نداریم که حالا بخواهد برود فیلم خوب یا بد ببیند. به هر حال شما میتوانید وظیفه تان را به عنوان یک کارگردان انجام دهید. نمیتوانید؟صرفا این نیست که من یک فیلم خوب و به یادماندنی بسازم. وضعیت اقتصادی باعث میشود که آن فیلم خوب دیده نشود. شما فکر میکنید با این وضعیت، تولید دومیهم اتفاق میافتد. مجموع عوامل باعث میشود که سینمای ما بسیار ضعیف شود. این سینما در حال مرگ است و دارد روزهای آخرش را میگذراند. حالا در این وضعیت، فیلمهایی تولید میشود که فروششان متوسط است. من میگویم خدا را شکر. بالاخره چهار تا تماشاگر هستند که سالن را در روز نیم بها پر کنند. من با کلیت حرف شما موافقم. شما میگویید چرا نمیروم فیلم خوب بسازم، اما من میگویم فیلم خوب ساختن، تابع یک شرایطی است. این شرایط هم فقط توسط من کارگردان مهیا نمیشود. خیلی از افراد باید دست به دست هم دهند. الان در سینمایمان فیلمهایی داریم که آدمها کارهای جلف و سبکی انجام میدهند. من هم میتوانستم این کار را بکنم. باید یک فرقی بین فیلم من و این جور فیلمها باشد. بعضیها جوری فیلم مرا نقد میکنند که انگار هیچ فرقی، بین «شیر و عسل» و «لج و لجبازی» نیست. طرح اصلی فیلم نامه شما درباره زن و شوهری است که پس از طلاق میخواهند به زندگی اولیهشان برگردند. فکر نمیکنید این خلاصه داستان خیلی تکراری و کلیشه ای است؟من یک چیزی بگویم که خیال شما را راحت کنم. فیلم من تماما برگرفته از کلیشههای رایج است. اصلا هم این را بد نمیدانم. چون معتقدم در سینمای ایران و جهان کلیشههای رایج همیشه جواب داده است. خیلی از قصههایی که در سینمای دنیا ساخته میشود جزو کلیشههای رایج است. من چند تا فیلم ایرانی برایتان مثال بزنم که از مثلث عشقی استفاده کرده و پرفروش بوده اند. من ادعا نمیکنم که فیلم نو و بدیع ساخته ام. من خودم میگویم که فیلمم را براساس کلیشههای رایج ساخته ام. احساس میشود فیلم شما تا حدی به «آتش بس» شبیه است. هم به لحاظ مضمون و هم طراحی پوستر و... خودتان چه نظری دارید؟ یک جایی به من گفتند که بخشی از فیلم شما، به فیلم «دنیا» شبیه است. من خیلی جا خوردم. شما هم میتوانی بگویی یک بخشهایی از فیلم من به «آتش بس» یا «خروس جنگی» شبیه است. اگر این جوری بخواهیم نگاه کنیم، همه فیلمها شبیه هم هستند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 434]