واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: «دلنوازان» ملودرام موفقی نیست؛ و هست! «نیست» به این دلیل كه برای مخاطبان عام پیگیرتر، حرف تازهای ندارد و اساساً در پی طیف وسیع مخاطبان نیز نیست؛ و «هست» چون... نگاهی به مجموعه تلویزیونی «دلنوازان» ساخته حسین سهیلی زاده یك: ملودرام به دیدار «تریلر» میرود همه میدانیم كه میان گزینههای مختلف، ملودرام، بهترین انتخاب برای اختیار كردن سمت و سوی روایی برای یك مجموعه تلویزیونی است. چرا؟ به این دلیل كه «نوعی تجسم زندگی» متناسب با باورهای عامه مردم است. همین خصوصیت هم باعث شده كه در كشورهای مختلف و هماهنگ با فرهنگ هر ملت و البته «بازتعریف شده» در چارچوب قاب تلویزیون، دارای خصوصیات، شگردها و جلوههای خاص خود شود. در ایران، ملودرام تلویزیونی، برخوردار از همه موازین یاد شده، اغلب برای رهایی از «تكرار» [كه بلیه روبه گسترش ملودرام تلویزیونی است] گاهی نقبی هم به ژانرهای اساساً متفاوت با خود میزند مثل همین سریال «دلنوازان» كه ملودرام خود را آمیخته با «تریلر»كرده [گرچه این آمیختگی آنقدرها هم غلظت ندارد كه گزارههای ژانری «تریلر» را بتوان در آن با قطعیت علامتگذاری كرد اما به هر حال شكلدهی چند «توطئه موازی» در دل مناسبات خانوادگی، در عین دوری گزیدن از حضور پلیس كه حتی با حضور غیر مشهود اما محسوس خود میتواند فضای امن را برای «ملودرام خالص» تأمین كند، بیان كننده این نكته است كه این روایت از تلاقی «تریلر» و «ملودرام» شكل گرفته] «دلنوازان» مثل اكثر ملودرامهای تلویزیونی سالهای اخیر، آغازی محكم و امیددهنده دارد [امیددهنده از این نظر كه «ایجاز» جایگزین «اطناب» شده، روابط شخصیتها از «بند» كلیشهها رهیده و اثری متفاوت رقم خورد] و مثل اكثر همانها، ادامهاش بازتاب «اشتباهات مصطلح» این نوع ملودرامهاست. [به نظر میرسد كه برخی از خصوصیات «ملودرام تلویزیونی» از همین اشتباهات منشأ میگیرد. نمیخواهم پایانهای خوش را كه دیگر به اجتنابناپذیرترین خصوصیت این مجموعهها بدل شدهاند به خورجین این اشتباهات اضافه كنم اما باید پذیرفت كه اكثر این آثار برای بدل كردن روند منطقی حوادث به روندی كه رقم زننده پایانبندی خوشیاند، بسیاری از «ساختههای خود را» كه محصول بخشهای اولیه تا اواسط مجموعهاند به آسانی ویران میكنند.] این اشتباهات را شاید بتوان در این گزینهها خلاصه كرد: 1ـ تغییر مسیرهای ناگهانی «وضعیت» برای مشتاق نگه داشتن مخاطب، در عین تداوم ریتم كند و حفظ محدودیت «حوادث» به گونهای كه اغلب در اواسط و اواخر مجموعه، مخاطبان از یاد میبرند كه قصه از اول چه بود و چه مسیری را انتخاب كرده بود! 2ـ دگرگونیهای عمیق «شخصیتها» نه براساس روند روایت، كه براساس پیشفرضهایی كه حاصل شكلگیری مجموعههای پیشین و جایگاه آنها در حافظه جمعی مخاطبان عام است یعنی به قول تولیدكنندگان این آثار [در نشستهای خصوصی] استفاده از «رویكردهای امتحان پس داده در پیشگاه مخاطبان». 3ـ استفاده ابزاری از «مكان» نه به عنوان «بازتاب نشینی» وقایع یا عملكرد شخصیتها كه صرفاً به منظور «زینت دادن» یا شیك شدن صحنه. [در برخی از نقدهای سالهای اخیر به این خصوصیت با عنوان حضور «تجملگرایی در مجموعههای تلویزیونی» صریحاً اشاره شده] 4ـ پرداختن به مشاغلی بشدت تخصصی، بدون رعایت شمایل ابتدایی این مشاغل در فیلمنامه، به شكلی كه حتی مخاطبان عام را هم در مقاطعی از مجموعه، به اعتراض وامیدارد [در «دلنوازان» دو سكانس مربوط به مشكل قلبی «عمه خانم» بشدت از این مشكل ضربه خورده است. همه میدانیم كه فاصله زمانی میان سكته قلبی با «آنژیو» و بلافاصله پیوند «رگ پا» به «قلب»، آنقدر كوتاه نیست كه ما شاهد «عملی» باشیم كه بیشتر منعكس كننده زمان «بخیه زدن» به زخمی ساده است تا یك «عمل پیوند رگ به قلب»؛ همچنین هر كسی كه یك بار دوست یا بستگانی را در این وضعیت دیده باشد، میداند كه دوران مراقبت پزشكی پس از چنین عملی، به این كوتاهی نیست. به هر حال از این دست اشتباهات در این مجموعه بسیار است. حتی در سكانس «دفتر عقد و ازدواج» كه پسر با حضور بستگانش، ازدواج قبلی همسر آیندهاش را از آنها مخفی نگه میدارد كه میدانیم با توجه به رجوع عاقد به شناسنامهها، عملاً یك جور دور زدن واقعیت است] دو: انباشتگی «تیپ»ها «دلنوازان» برخوردار از «ریتم كند» آن دسته از ملودرامهای موفق تلویزیون ایران كه توانایی «انباشتگی خرده روایات» را در فیلمنامه خود داشتند، میخواهد در همان مسیر گام بردارد اما «خرده روایات» در فیلمنامهاش، جایگاه مشخصی ندارند همچنان كه «منشأ و بنیان خرده روایات» [كه شكلگیری «شخصیت» یا «شخصیتها»یی بر مبنای «ایدههای نو» و نه صرفاً برخوردهای غریزی در چارچوب «تیپ» است] در آن جایگاهی خاص را به كف نمیآورد. جای خالی «شخصیت» در این ساخته حسین سهیلیزاده كاملاً محسوس است و به جای آن، ما چند «تیپ» مشخص و بارها عرضه شده را پیش چشم داریم: 1ـ جوان عاصی كه دچار «شورش بیدلیل» است و برخوردار از همه مواهب زندگی، كمر به ویرانی بنیان خانوادهاش میبندد. [گاهی البته فریب خورده است و كلاً در ملودرامهای ایرانی در دو گروه جای میگیرد: الف ـ آنهایی كه به راه راست هدایت میشوند ب ـ آنهایی كه در آتش اشتباهات خود تا ابد میسوزند] 2ـ دختری كه متعلق به طبقه زیر متوسط است و با عشقی پاك میخواهد وارد یك زندگی خانوادگی با پسری شود كه از طبقه بالای متوسط است اما گاهی گذشتهای مشكوك یا بستگانی مشكوك، همه چیز را برهم میزنند. 3ـ پدری كه پس از سالها برمیگردد كه گذشته را جبران كند. [با دو رویكرد: الف ـ پشیمان آمده اما پشیمانیاش با تردید خانواده روبهرو میشود ب ـ مقصدی مشكوك را مقصود كرده و گرههای قصه، براساس همین «مقصد» شكل میگیرد] 4ـ دایی، عمو، پدر بزرگ، عمه، خاله، مادر بزرگ یا ... كه رویكردهایش اساساً برحسب حسادت، تمایلات طبقاتی و منافع مالی رقم میخورد. 5ـ دختری كه پسر قرار بوده با او ازدواج كند اما زیر قولش زده و اغلب از بستگان نزدیك پسر است و با بزرگواری سعی میكند مانع از همپاشی زندگی تازه پسر شود. 6 ـ مادری مطلقه و دوباره ازدواج كرده كه باید برای گذشته و به هم خوردن زندگی قبلیاش، جوابی منطقی برای فرزند عاصیاش داشته باشد. خب، طبیعتاً نمیتوان انتظار داشت كه ملودرامی تلویزیونی [و حتی ملودرامی سینمایی] از این «تیپ»ها دوری كند اما میتوان انتظار داشت كه به «بازتعریف» آنها برسد؛ با این همه مجموعه «دلنوازان» از این «بازتعریفی» دریغ كرده و «شخصیت»ها هم شكل نگرفتهاند تا متعاقب آنها «خرده روایات» شكل بگیرند پس فایده ریتم كند چیست؟ آیا صرفاً به این دلیل انتخاب شده كه با حوادثی اندك، مجموعهای چندین قسمتی را به سرانجام برساند؟ یا از این «ریتم» استفاده شده تا مخاطبانی را كه پیش از پخش آن، به مجموعههای دیگری كه دارای چنین ریتمی بودهاند پاسخ مثبت دادهاند، جذب خود كند؟ «دلنوازان» ملودرام موفقی نیست؛ و هست! «نیست» به این دلیل كه برای مخاطبان عام پیگیرتر، حرف تازهای ندارد و اساساً در پی طیف وسیع مخاطبان نیز نیست؛ و «هست» چون همه فرمولهای گذشته را به شكلی كه چندان آزارنده هم نیست دوباره به «مخاطبان عام» غیر پیگیر ـكه بینندگان اصلی چنین آثاری هستند ـ تقدیم میكند؛ و بعد، به سادگی فراموش میشود!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 358]