واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: خبرچین یك كمدی درام شاید جنایتكارانه و البته دلهرهآور است كه لحنی افشاگرانه دارد. جالب اینجاست كه داستان خبرچین یك قصه واقعی است و سودربرگ این فیلم را بر اساس... 20 سال است كه استیون سودربرگ، كارگردان 48 ساله آمریكایی جایگاه خودش را در سینما تثبیت كرده است. آنچه او طی این مدت ساخته یا نوشته، هم تماشاگرانش را راضی كرده و هم صنف منتقدان آثارش را. اگرچه تعدادی از آثار تجاری او بسیار عامه پسند از كار در آمدند، اما هرگز او نوع نگاه خاص و پرسشگرش به جامعه را از دست نداده است. «یاران اوشن» بهترین مثال درباره سینمای تجاری و عامهپسند از نوع سودربرگی است. آثار خاص او مانند «ترافیك» و «چه» نیز جایگاه ویژه خود را دارند. فیلمهایی مستقل كه داستانهایش طبق قواعد ژانر پیش نمیروند و در دسته آثار غیرمتعارف جای میگیرند. چیزی شبیه آثار برادران كوئن و ظرایفی كه هركدام برای خود دارند.«خبرچین» اما مثل دیگر كارهای تجاری سودربرگ نیست. همچنانكه ربطی به فیلمهای مستقل و غیرمتعارفش مانند چه ندارد. اگر بخواهیم حد وسطی برای او در ساخت و سازهای سینماییاش در نظر بگیریم قطعا خبرچین بهترین انتخاب خواهد بود؛ یك كمدی درام شاید جنایتكارانه و البته دلهرهآور كه لحنی افشاگرانه دارد. جالب اینجاست كه داستان خبرچین یك قصه واقعی است و سودربرگ این فیلم را بر اساس كتاب اسكات ایچنوالد ساخته و در حین نگارش فیلمنامه نیز مثل همیشه همكاری داشته و این بار به كمك اسكات زدبری، سناریوی اصلی را سر و شكل داده است.مارك ویتاكر، كارمند شركتی اقتصادی است. او كه یك كارشناس امور مالی و اقتصادی است بیش از 10 سال است در این شركت كه ای. دی. ام نام دارد به فعالیت مشغول است و همگان او را دوست دارند. مارك در محیط خانه و بین اهل محل یك مرد خانواده شناخته میشود و همسایهها حتی به سرش قسم میخورند، چراكه مارك آزارش به یك مورچه هم نمیرسد. البته گاهی بیدست و پاییاش اطرافیانش را نگران میكند. او در محیط كاریاش نیز یك كارشناس ورزیده به حساب میآید و همه همكاران و مدیران شركت ای. دی. ام نیز به این نكته اذعان دارند. دیری نمیپاید كه مارك به سبب تمام این لیاقتها و پاكی و صداقت اثبات شدهاش از سوی سهامداران ارشد شركت به عنوان یكی از مهمترین مدیران ای. دی. ام انتخاب میشود. اتفاقی كه همه از انجامش خرسندند. اما و یكباره اتفاقی غریب برای مارك رخ میدهد. رویدادی كه میتواند زندگی مارك را از این رو به آن رو كند و آرامش و آبروی این مرد شریف را از او بگیرد. قضیه از این قرار است كه اف. بی. آی پس از مدتها پیگیری و چوب زدن زاغ سیاه شركت ای. دی. ام، درمییابد سرمایهگذارهای اصلی شركت معاملات غیرقانونی بسیاری انجام دادهاند و اصلا عمده ثروت شركت از این طریق یا به واسطه پولشویی به دست آمده است. اف. بی. آی برای اثبات این اتهامات و برای به دست آوردن اسناد و اطلاعات تصمیم میگیرد به درون ای. دی. ام نفوذ كند اما چه كسی صلاحیت دارد این ماموریت را به انجام برساند؟ پس از مدتی بررسی بالاخره آن شخص انتخاب میشود و او كسی نیست جز همین مارك سربه زیر خودمان. خبرچین یك فیلم كامل است. یعنی تمام آیتمهای فیلمی در قد و قامت یك كمدی درام دلهرهآور را دارد. سودربرگ در خبرچین بیش از دیگر كارهایش، ذهن تماشاگر را درگیر قصه میكند، چراكه تماشاگر باید مدام درباره اتقاقات و حوادثی كه روی میدهد، قضاوت كند. گاهی خود شخصیت هم با این قضیه دست به گریبان است. درست آنجا كه مارك مدام از خودش میپرسد آیا جاسوسی برای اف. بی. آی كار درستی است؟ آیا نتیجه این كار به نفع مردم و همكارانش است؟ ما هم نمیتوانیم از همان ابتدا یقه مارك را بگیریم. هم به خاطر سوابق ممتازش و هم اینكه او با چنین نیتی وارد كار شده كه جلوی ظلم و فساد را بگیرد. مارك وقتی پیشنهاد اف. بی. آی را میپذیرد همان مارك همیشگی است. ساده، منظم و سختكوش كه به قول همكارانش، علیرغم همه سادگی و گاهی دست و پا چلفتی بودنش، دلش بیشتر برای مردم و همكارانش میتپد تا برای خودش. چنانچه او همان رفتار صمیمی را با همكاران و همسایههایش دارد كه 10 سال پیش داشت. مدتی بعد اما مارك تبدیل به آدمی دیگر شده بود. یك مرد همه چیز خواه و سلطهطلب. خبرچینی از او انسانی ساخت كه تصور میكرد همه چیز در كنترل اوست و او باید در تمام امور همكارانش حتی سادهترین و پیشپا افتادهترین آنها دخالت كند. كمكم نگاه همكاران و دوروبریهای مارك به او عوض میشود و او میماند و خودش. حتی كار به جایی میرسد كه مارك خودش را یك جیمز باند تمام عیار میداند و حتی میخواهد كارهای ضدجاسوسی كلان انجام دهد. كار به جایی میرسد كه اف. بی. آی هم وقتی به اسناد و مداركش بر اثر تشریكمساعی همین مارك بیچاره میرسد با یك تیپا او را میفرستد رد كارش. مارك میماند با توهماتش و یك عالمه تنهایی، رسوایی و بیآبرویی. اما سودربرگ هم حواسش جمع است. اصلا برای همین است كه كارهایش را دوست داریم. او فضای سردرگم را به گونهای روایت میكند تا تماشاگر را به ورطه بیاعتمادی به كل قصه نیندازد و بیخیال فیلم نشود. او از این تضادها به استانداردترین شیوه استفاده میكند. این تضادها به سبب ذات عناصر داستان بیبرو برگرد منجر به خلق موقعیتهای كمیك میشوند و همین روند فضا را تلطیف میكند و تماشاگر از گیجی خلاصی مییابد. یادمان نرود كه مارك ذاتا آدم محجوب و بعضی وقتها بیدست و پاست كه اگرچه مدیر ارشد شركت است و جاسوس اف. بی. آی و خبرچین آنها، اما تا بیاید و خبرچین راستكی شود كلی ماجرای خندهدار تحویل تماشاگر میدهد. حتی در چند سكانسی كه مارك دارد آموزش جاسوسی میبیند، همین بیدست و پاییاش برای تلطیف فضا كمك میكند. در ضمن این شخصیت باورپذیرتر است. خبرچین یكی از موفقترین فیلمهایی است كه توانسته تغییر هویت آدمی را به زبان تلخ طنز به تصویر بكشد. مارك را ابتدای فیلم به یاد بیاورید: صمیمی و دوستداشتنی و حتی به خاطر بیدست و پاییاش قابل ترحم؛ اما اواسط فیلم او دیگر یك دروغگوی قهار و خبرچین جا افتاده شده و در پایان فیلم، مانده و رانده از همه جا.یك نكته قابل توجه به وسواس سودربرگ برای اكران فیلم و میزان استقبال تماشاگران برمیگردد. روندی كه عمدتا او خیلی توجهی بدان نداشته، اما این بار او پیش از اكران سراسری خبرچین فیلمش را در چند اكران جمع و جور و خصوصی شركت داد و حتی در فستیوالهای تورنتو و ونیز تعدادی محدود این فیلم را دیدند كه البته كار بالا گرفت و به دلیل درخواست مردم بویژه در ونیز، خبرچین سودربرگ در آنجا نمایش داده فیلم مورد توجه مردم واقع شد.بحران اقتصادی گریبان سینما را هنوز ول نكرده و اگر سینماگر مستقلی نیز مانند سودربرگ نگران فیلمش میشود، در حالیكه پیش از اینگونه نبوده، نمیشود به او خرده گرفت. اگرچه خبرچین فیلمی با هزینه 20 میلیون دلاری بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 447]