واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: دیمون در «خبرچین!» هم اضافهوزن پیدا كرده و هم در لحن و منش خود نیز تغییراتی حاصل كرده تا در یكی از متفاوتترین... ای برادر كجایی؟!پاسخ به ندای درون یا خواست تماشاگر؟ استیون سودربرگ در طول فعالیت فیلمسازیاش گاهی به دغدغه اول پاسخ مثبت داده و گاهی به مسئله دوم!به همین دلیل است كه او هم «ارین براكوویچ» و هم «قاچاق» را در كارنامهاش دارد و هم سری «اوشنها» كه گویی فقط به كار اثبات حرفهایگری سودربرگ میآیند؛ فیلمهایی كه خودش میگوید با علاقه كارگردانیشان كرده ولی در آنها، به ندرت میشود نشانههایی از هوشمندی فیلمسازی را مشاهده كرد كه در بیست و چند سالگی و با اولین ساخته بلندش در كن چشمها را خیره كرد. با چنین پسزمینهای، مخاطبی كه به تماشای «خبرچین!» (The Informant)، آخرین ساخته سودربرگ مینشیند، شاید در وهله اول احساس كند كه این بار هم با فیلمی سر و كار دارد كه سوداگرانه گیشه را به بهای سرگرمكنندگی، پررونق نگه میدارد. «خبرچین!» را اگر ببینید تصدیق میكنید كه چنین قضاوتی خالی از حقیقت نیست ولی اینبار سودربرگ در كنار تجارت، كوشیده تا كمی هنر را نیز چاشنی قضیه كند. نكته غافلگیركننده فیلم حال و هوای كوئنی آن است. رد پای برادران كوئن در بسیاری از لحظات «خبرچین!» قابل مشاهده است. «خبرچین؛ یك داستان واقعی» نوشته كرت آیكن والد، كه دستمایه فیلم سودربرگ است، براساس ماجرایی واقعی نوشته شده است؛ ماجرایی كه یكی از عجیبترین پروندههای قضایی آمریكا در دهه90 را رقم زد. ویتاكر، مدیر عالیرتبه شركت بزرگ ADM براثر فشارهای همسرش نزد پلیس میرود و به كلاهبرداری و زدوبندهای مسئولان شركت با موسسات رقیب برای بالابردن قیمتها اعتراف میكند؛ اعترافی كه تنها آغاز ماجراست و پلیس از او میخواهد تا اسنادی برای اثبات ماجرا فراهم كند. به این ترتیب ویتاكر شروع به ضبط صدا و تصویر به صورت مخفیانه میكند و رسما خبرچین پلیس میشود. این در حالی است كه كمی بعد ویتاكر با خبری كه همه را شگفتزده كرد، خبرساز میشود: ویتاكر از مدیران ADM در حالی كه مشغول همكاری با پلیس درباره پرونده زدوبند شركت متبوعش بود، 9میلیون دلار كلاهبرداری كرد. با دستگیری ویتاكر مشخص میشود كه او یك بیمار روانی است و از دو ویژگی متناقض و متضاد در رنج است. در واقع ویتاكر 2روی سكه دارد؛ یك رو مردی پرنشاط، امیدوار به زندگی و گرم و برونگراست و روی دیگر، به شدت افسرده، منزوی، ناامید، سرد و ناتوان از برقراری ارتباط است و پس از همكاری با پلیس افسردگی او شدت میگیرد. آیا خبرچینی، باعث حادشدن بیماری ویتاكر شده است؟ وكیل او كه چنین اعتقادی دارد. چنانكه از داستان فیلم نیز پیداست، «خبرچین!» فیلمی است كه همه هستی و امكان وجودیاش را از كاراكتر ویتاكر اخذ میكند؛ كاراكتری كه مت دیمون نقشش را با مهارت تمام بازی كرده و با توجه به علایق اعضای آكادمی میتوان آن را نقشی اسكاری نیز نامید. دیمون در «خبرچین!» هم اضافهوزن پیدا كرده و هم در لحن و منش خود نیز تغییراتی حاصل كرده تا در یكی از متفاوتترین نقشهای زندگیاش، حضوری پرذوق را تجربه كند. اعتماد به نفسی كه ویتاكر برای كلاهبرداری به آن نیازمند است، با حضور درك شده دیمون به دست میآید. چهره منعطف او باعث میشود تماشاگر از سویی بپذیرد كه با فردی سادهدل و درستكار كه فساد همكارانش را فاش میسازد روبهروست و از سوی دیگر نشانههایی از توهم كه سودربرگ به نمایش میگذارد، با وجود بار كمیكداشتن، نخستین دریچهها را برای ورود به دنیای یك روانپریش میگشاید. سودربرگ در ترسیم فضایی كه كنایه و پوزخند در آن تسلط داشته باشد، گرچه موفق عمل میكند ولی برخی منتقدان اعتقاد دارند، او به دستآوردن چنین ویژگیای برای فیلمش را به بهای از دست دادن فردیت و امضای خود، به كف آورده است، چنانكه برخی اعتقاد دارند، «خبرچین!» بیش از آنكه همراستا با آثار سودربرگ باشد، نزدیك به حالوهوای برادران كوئن است. به تعبیری این كوئنیترین فیلم سالهای اخیر است كه البته توسط كارگردان دیگری ساخته شده؛ كارگردانی كه اتفاقا یكی از پولسازترین و موفقترین فیلمسازان هالیوود است. به عنوان مثال این ایده كه ویتاكر، به شدت علاقهمند به فیلم «شركت» تام كروز است و نهتنها بارها به تقلید از آن پرداخته بلكه چنان شیفتگی را از حد گذرانده كه هدایت مسیر زندگیاش را به این فیلم سپرده و آن شوخطبعی و اعتماد به نفسی كه ریشهاش بیشتر بلاهت است تا ذكاوت، تماشاگر را یاد فیلمهای برادران كوئن میاندازد. آزمون اصلی فیلمساز، چگونگی ترسیم كاراكتر چندوجهی ویتاكر است؛ كسی كه هم میتواند نقشههای پیچیده بكشد و اجرا كند و هم اینكه درست هنگامی كه وكیلش با ادله محكم در حال بازگرداندن ورق به سود اوست، به دلیلی احمقانه اخراجش كند تا با حكم سنگین دادگاه مواجه شود. سودربرگ در شخصیتپردازی ویتاكر، ریزبینی را فراموش نكرده ولی در برخی از لحظات روانكاوی كاراكتر را با فانتزی بودن تاخت زده است. چالش اصلی اما جایی رقم میخورد كه ویتاكر با اجرای خوب و حرفهای مت دیمون گرچه برای تماشاگر جالب توجه به نظر میرسد اما قابل همذاتپنداری نیست. طبیعی است كه تماشاگر نتواند خودش را جای كاراكتری بگذارد كه در حالی خبرچینی همكارانش را برای پلیس میكند كه خودش هم مشغول كلاهبرداری است و بعد وقتی در مهلكه گرفتار میشود، آنقدر هوشمند نیست (یا به تعبیر بهتر آنقدر بیماری روانیاش شدت دارد) كه بتواند خودش را از بند نجات دهد. پردازش دقیق كاراكتری كه از روانپریشی و اختلالات شخصیتی در رنج است، نیازمند ورود به ساحتی است كه سودربرگ علاقهای به آن نشان نمیدهد. به همین خاطر «خبرچین!» بیش از آنكه عمیق باشد، پرفراز و نشیب است و البته پرزرق و برق! سودربرگ در مقام صنعتگری كه كارش را خوب بلد است، باز هم توانسته یك فیلم تجاری دیگر به كارنامهاش اضافه كند كه كاملا سرگرم كننده و تماشایی است، به خصوص اینكه كارگردان در حفظ ریتم داستان، توالی ماجراها و در یك كلام روایت متناسب، توانایی قابل توجهی را به نمایش میگذارد. اگر كسی با دیدن سری « اوشنها» به تماشای «خبرچین!» بنشیند قطعا با فیلمی فراتر از توقعش مواجه میشود و اگر فیلم به عنوان كاری از كارگردان «جنسیت، دروغها و نوارهای ویدئو» و «قاچاق» مورد ارزیابی قرار گیرد، سطحیبودنش توی ذوق میزند.در قضاوتی بینابین، «خبرچین!» نه شاهكار است و نه مبتذل؛ فیلمی است سرگرمكننده كه حرفهای ساختهشده و مت دیمون به خاطرش احتمالا نامزدی اسكار را بار دیگر تجربه خواهد كرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 411]