تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سخاوت از اخلاق پيامبران و ستون ايمان است . هيچ مؤمنى نيست مگر آن كه بخشنده است و تنها ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799133750




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سفارت دوم رابرت شرلي انگليسي در ايران عصر صفوي


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سفارت دوم رابرت شرلي انگليسي در ايران عصر صفوي
سفارت دوم رابرت شرلي انگليسي در ايران عصر صفوي با اينکه سفر دور و دراز و پر نشيب و فراز رابرت شرلي چندان نتيجه اي نداده بود، ولي همان استقبال گرم آلمان و توافق نسبي اسپانيا و روي خوش جيمز اول پادشاه انگلستان، شاه عباس را واداشت که بار ديگر رابرت را به اروپا بفرستد تا مگر اين بار ناني از اين تنور که هنوز اندک حرارتي از آن احساس مي شد بيرون آيد. شرلي که هنوز خستگي از تن نگرفته بود، بدين کار رغبتي نداشت، ولي در برابر اوامر شاه عباس غير تسليم و رضا چاره اي نداشت. بناچار رنج سفر دوباره را بر خود هموار کرد و روي به راه نهاد. اين بار از طريق هند و پرتغال يعني از راه جنوب افريقا و دماغه ي اميدنيک به اسپانيا رفت؛ زيرا مأموريت داشت با مأموران و عمال پرتغالي در هرموز و گوآ مذاکره کند و آنان را از بدرفتاري و خشونت و قساوت با اتباع ايران بر حذر دارد. لازم است توضيح دهيم که ايران در سال 1010 بحرين و در سال 1022 بندر گمبرون (بندر عباس) را از پرتغاليان بازپس گرفته بود و آنان بدين سبب با ايرانيان بدرفتاري مي کردند. شرلي با مأموران پرتغالي در خليج فارس توافق کرد که تا اعلام نتيجه ي مذاکرات وي با پادشاه اسپانيا نسبت به ايرانيان دشمني نورزند، اما پرتغاليان دست اندرکار در حکومت هند پرتغال در بندر گوآ به هيچ وجه حاضر به قرارداد دوستانه نشدند. بلکه خواستار آن بودند که قبل از هر قراردادي، بحرين و گمبرون و ديگر نقاطي که ايرانيان گرفته بودند بديشان مسترد گردد. در مدت ده ماهي که شرلي در گوآ بيهوده با پرتغاليها چانه مي زد، مخالفان ديگري نيز براي بي اثر کردن سفارت رابرت شرلي دسيسه چيني مي کردند. اينان عمال شرکت هند شرقي انگليس بودند که با سفرات شرلي به اسپانيا مخالفت مي ورزيدند، زيرا بيم آن داشتند که مبادا تجارت ابريشم ايران يک باره به دست اسپانياييها افتد. لذا تصميم گرفتند که به کشتي حامل رابرت شرلي حمله کنند و او را در وسط دريا دستگير نمايند، اما رابرت تصادفا توانست از دست ايشان جان به سلامت برد و در اکتبر سال 1026/1612 خود را به اسپانيا برساند.رابرت شرلي بر طبق دستور مخدوم خود مي خواست از طرفي فيليپ را به جنگ با ترکان عثماني وادار کند و از طرف ديگر اسپانيا را وادارد که از طريق مسدود کردن مدخل بحر احمر با کشتيهاي جنگي، تجارت دولت عثماني را با کشورهاي مصر و عربستان و هندوستان قطع نمايد و در مقابل حاضر شد که بندر گمبرون را به اسپانياييها مسترد دارد. اما فيليپ در برابر اين اقدامات نظامي و سياسي، جزاير بحرين را نيز مطالبه مي کرد و چون رابرت اجازه اي براي قبول چنين تعهدي نداشت مذاکرات به جايي نرسيد و رابرت روانه ي ايتاليا (رم) شد. هنگام اقامت وي در رم، فان ديک (1) نقاش مشهور هلندي تصويري از او و زنش ترزيا کشيد که از شاهکارهاي اوست. سررابرت از رم به انگلستان رفت و در اواخر ماه ربيع الاول سال 1032/ ژانويه سال 1624 به لندن رسيد و جيمز اول او را به عنوان سفير ايران احترام فراوان کرد. سرجان فينت (2) رئيس تشريفات درباره ي شرفيابي سررابرت به حضور پادشاه انگلستان چنين مي نويسد: روز 19 ژانويه 27/1623 ربيع الاولي سال 1032 به من دستور داده شد که به نيومارکت (3) بروم و از سررابرت شرلي سفير شهريار ايران استقبال و پذيرايي کنم و وسايل آسايش او را در منزل خود در سکسم (4) فراهم سازد... .هشت روز بعد، با کالسکه ي شاهي و پنج پيشخدمت مخصوص سلطنتي به سکسم رفتم و چون از دربار به من خبر دادند که شاه بعد از ظهر همان روز سفير را به حضور خواهد پذيرفت، دو ساعت به ظهر مانده سفير را با کالسکه ي سلطنتي به کاخ شاه برديم. من او را به اتاق خلوت شاه هدايت کردم و از آنجا، ارل آو انگلسي (5) او را به خوابگاه شاه برد و به حضور رسانيد. رابرت شرلي سراپا لباس ايراني پوشيده بود و عمامه اي بر سرداشت. چون به خدمت شاه رسيد دوبار سر تعظيم فرود آورد و بار سوم عمامه ي ايراني خود را از سربرداشت و پيش پاي شاه گذاشت و خود به زانو درآمد و بياناتي کرد. چون شاه او را اجازه ي برخاستن داد، برخاست و عمامه بر سر نهاد و اعتبارنامه هاي خود را که به زبان فارسي نوشته شده بود تقديم داشت؛ اما چون در سراسر انگلستان کسي که زبان فارسي بداند پيدا نمي شد، مطالب نامه هايش نامعلوم ماند. پس از آن شاه به سفير اظهارات ملاطفت آميزي کرد و او را اجازه ي بازگشت داد. در روز چهاردهم فوريه، باز دستور رسيد که سفير در کاخ سن جيمز به حضور شاه رسد... پس با کالسکه ي سلطنتي و چند تن از خدمتگزاران دربار به خانه ي او رفتم و او را به کاخ سن جيمز بردم. شاه در تالار پذيرايي ايستاده منتظر ورود سفير بود و رابرت شرلي چون وارد شد، نخست با عمامه سر فرود آورد سپس دست راست خود را بر زمين زد و بر پيشاني گذاشت و چون نزديک شاه رسيد به زانو درآمد، ولي شاه او را بلند کرد و سفير مقصود مأموريت خود را به اختصار بيان داشت و قسمتي از مطالبي را که نوشته بود تقديم نمود و به همان ترتيبي که آمده بود بازگشت... .جيمز اول با رابرت شرلي به گرمي و مهرباني تمام رفتار کرد و حاضر به عقد معاهده اي دوستانه و سياسي شد مبتني بر اين شرايط: 1. دولت انگلستان تعهد مي کند که کليه ي کشتيهاي خود را در خليج فارس براي مقابله با عمال دولت اسپانيا و پرتغال که جزاير هرموز و قشم را در تصرف داشتند و مايه ي زحمت دولت ايران و شرکت هند شرقي انگليس در امر تجارت بودند در اختيار دولت ايران بگذارد مشروط بدان که کليه ي مخارج آنها از خزانه ي دولت ايران پرداخته شود. 2. دولت ايران تعهد مي کند که هر وقت دولت انگلستان بخواهد 25 هزار سپاهي منظم و مسلح در اختيار آن دولت بگذارد. 3. دولت انگلستان اجازه مي دهد که تجار ايراني کالاهاي خود را با پرداخت کرايه ي معمول با کشتيهاي انگليسي به انگلستان حمل کنند و بيش از تجار ملل ديگر عوارض و حقوق گمرکي نپردازند. بعلاوه تجار ايراني در وارد کردن طلا و نقره به انگلستان يا خارج کردن آنها از کشور آزاد باشند و از اين بابت حقوق گمرکي نپردازند. اما اين قرارداد که منظور ايران را در فراهم آوردن قواي نظامي دريايي براي مقابله با پرتغاليها و همچنين حمل امتعه ي ايراني خاصه ابريشم با کشتيهاي انگليسي تأمين مي کرد و ضمنا منظور انگلستان را در حفظ امنيت پايگاههاي تجاري انگلستان در خليج فارس نيز برآورده مي نمود هرگز به تصويب نرسيد و به اجرا در نيامد؛ زيرا از بخت بد جيمزاول پيش از امضاي قرارداد درگذشت (27 مارس17/1625 جمادي الثاني 1034) و پسرش چارلز اول (6) به سلطنت رسيد و امضاي معاهده در بوته ي اجمال ماند. از آن گذشته نقد علي بيک نيز سر رسيد و با رسيدن او هر چه رابرت شرلي رشته بود پنبه شد. توضيح آنکه در گرما گرم مذاکرات رابرت شرلي با نمايندگان پادشاه انگلستان ناگهان سفير ديگري از جانب شاه عباس به نام نقد علي بيک به انگلستان رسيد. اين سفير را شاه عباس به افسانه و افسون عمال شرکت هند شرقي انگليس فرستاده بود. وي در اول فوريه سال 1626/ دوم جمادي الاول سال 1035 هنگامي که چيزي نمانده بود که قرارداد ايران و انگليس به تصويب برسد با کشتي موسوم به ستاره (7) به بريتانيا وارد شد و به محض ورود با رابرت شرلي به مخالفت برخاست و اعتبار نامه هاي وي را به عنوان آنکه مجعول است پاره کرد. سرانجام نقدعلي بيک روز 6 مارس 1626/ 1035 به حضور چارلز اول پسر و جانشين جيمز اول بار يافت. رفتار اين سفير بسيار خشن و متکبرانه بود. پادشاه انگلستان فرمان داد تا سفيران دوگانه ي ايران با کشتي عازم کشور خويش شوند. ضمنا يکي از بزرگان دربار انگلستان را به نام سردادمور کاتون (8) به همراه آنان فرستاد تا اولا از لحاظ ادب سياسي، اقدام دوستانه پادشاه ايران را در فرستادن سفير جواب گفته باشد، ثانيا با دولت ايران به مذاکره درباره ي عقد قرارداد تجاري مبادرت ورزد و ثالثا در کار شرلي و نقد علي بيک تحقيق کند. سفير دولت انگلستان سردادمور کاتون در حقيقيت دومين سفيري است که دربار انگلستان رسما به ايران فرستاده است. نخستين سفير انگلستان سرجفري لانگلي (9) بود که در زمان گيخاتوخان مغول به ايران آمده بود (690/1291 ق). فاصله ي ورود اين دو سفير به ايران 337 سال ميلادي و 347 سال قمري بود. هنگامي که کشتي حامل سفرا به سواحل شرقي افريقا رسيد، نقد علي بيک خو را با خوردن ترياک مسموم کرد و درگذشت؛ اما رابرت شرلي و کاتون در ربيع الثاني سال 1037/ ژانويه 1628 به ايران رسيدند و در بندر گمبرون پياده شدند. در اينجا به افتخار ورود سفير انگلستان ده بار توپهاي قلعه به غرش درآمد. در آن روزها شاه عباس در شهر اشرف (اشرف البلاد = بهشهر فعلي) مازنداران بود، از اين روي سفير به همراهي سررابرت از طريق لار و شيراز و اصفهان به مازندران رفت. همراه اين سفير، جوان دانشمند نويسنده اي بود به نام تامس هربرت. (10)در خصوص دوستي ايران و انگليس هم گفت: چنين رابطه ي دوستانه اي را به شوق و ميل مي پذيرد و اميدوار است هميشه برقرار بماند. اما اين مجلس آخرين ديدار سفير با شهريار ايران بود و شاه ايران، با آنهمه گرمي و دوستي ديدار نخستين، ديگر نخواست سفير را ببيند و با او به گفتگو نشيند. رابرت شرلي نيز از چشم شاه افتاد. به نظر مي آيد که علت بي مهري شاه عباس به سفير انگلستان اين بود که اولا سفير اختياري در جهت عقد قرارداد نداشته و حتي درباره ي زمينه ي قراردادي که رابرت شرلي درباره ي آن با جيمز اول به توافقهايي هم رسيده بود، سفير طبق دستورالعمل پادشاه خود مي بايست فقط مواد قرارداد را به نظر شهريار صفوي برساند و نظريات شاه ايران را به پادشاه انگلستان گزارش کند. ثانيا در آن هنگام شاه عباس پرتغاليان را از جزيره ي هرموز نيز بيرون رانده و در صفحات غرب ايران نيز در جنگ با عثمانيان به پيروزي کامل رسيده و بغداد را نيز متصرف شده بود و در چنين حالي ديگر خود را نيازمند به ناز و غمزه سياسي خراجيان نمي دانست. خاصه آنکه دوبار رابرت شرلي و يک بار آنتوني شرلي را به سفارت به دربارهاي اروپا فرستاده و حاصلي جز يک مشت تعارفات ديپلماتيک يا وعده هاي سرخرمن نديده بود. در حقيقت سفيري هم که دولت انگلستان فرستاده بود هيچ گونه اختياري نداشت و ارسال هيأت سفارت تنها يک ژست سياسي در مقابل دولت ايران بوده که چند سفير با پيشنهادهاي سياسي و نظامي و تجاري به دربار جيمز گسيل داشته بود، به اين سفير اجازه ي هيچ اقدام مثبتي داده نشده بود. در دستورالعملي که به سفير داده شده بود آمده بود: همچنين از جانب سررابرت شرلي پيشنهادهايي به ما شده که موادي از آن را دبير مخصوص ما به شما خواهد داد. آنها را به شاه ايران نشان دهيد. در صورتي که شاه با آنها موافق بود و خواست که از جانب ما به مرحله ي عمل درآيد، شما مأمور هستيد که نظرهاي شاه ايران را چنانکه ميل اوست به عرض ما برسانيد. شما هم مي توانيد به نمايندگي و به نام ما قول بدهيد و تعهد کنيد که از صميم دل هر پيشنهاد منطقي را که مناسب با روابط دو کشور و مايه ي استحکام دوستي دو طرف و به نفع ملت ما باشد و از جانب شاه ايران پيشنهاد شود مي پذيريم. در خاتمه ميل قلبي ما بر اين است که شما هيچ گونه لقب يا مقامي را از شاه ايران نپذيريد و در کار بازرگانان انگليسي که با ايران معامله مي کنند مداخله نکنيد و تنها به موجب اين دستوالعمل بي آنکه ايجاد هيچ گونه زحمت يا خرج يا ناراحتي براي تجار ما گردد، رفتار کنيد. تخلف از اين دستور خون شما را به هدر خواهد داد. اين دستورالعمل از لحاظ عرف سياسي هيچ نيست جز يک مشت تعارفات لفظي. در مورد قرارداد تجاري سفير مي بايست نظرهاي دولت انگلستان را به شاه ايران و متقابلا نظرهاي شاه ايران را به شاه انگلستان ارائه کند بدون آنکه خود قدرت اظهارنظر داشته باشد و از اين گذشته با توجه به وسايل آن روزگار ارائه نظر شاه ايران به پادشاه انگلستان يعني بازگشت سفير و سفر چند ماهه ي او از جنوب افريقا تا لندن و باز سفارتي ديگر و سفري ديگر براي ابراز نظر پادشاه انگلستان به دربار ايران و اين دور و تسلسل نيازمند به سالها و سالها زمان بود؛ اما در مورد آنکه سفير به نام پادشاه انگلستان قول بدهد و تعهد کند، شرايط بسيار دقيق و شايان تأمل است. اولا پيشنهاد بايد «منطقي» باشد و مسلما در نظر پادشاه انگلستان منطق همان سود دولت انگلستان بوده، ثانيا پيشنهاد مي بايست «مناسب با روابط دو کشور و مايه ي استحکام دوستي دو طرف» و خلاصه ي مطلب «به نفع ملت ما» يعني انگلستان باشد و ثالثا از جانب پادشاه ايران پيشنهاد شود. با اين حال، ميل قبلي پادشاه انگلستان بر اين بوده که سفير هيچ لقب يا مقامي از دولت ايران نپذيرد و معلوم نيست اگر پادشاه انگلستان، واقعا به «روابط دوستانه دو کشور و استحکام دوستي دو طرف» مي انديشيده چرا سفيرش را از لطف و عنايت دربار ايران برحذر مي داشته در حالي که دولت انگلستان خود به رابرت شرلي سفير ايران عنوان شواليه و لقب «سر» داده است. آنچه در اين ميان مسلم است قدرت عظيم بازرگانان انگليسي است که سفير حق نداشته در کار آنان مداخله کند يا حرکتي کند که موجب ناراحتي خاطر يا زحمت و خرجي براي آنان فراهم آورد والا خونش هدر بوده. (11) اين بازرگانان چه کساني بوده اند؟ ظاهرا همان کسي که از طريق هند شرقي انگلستان به ايران راه يافته بودند، يعني همان کساني که مي خواستند رابرت شرلي را در وسط دريا دستگير کنند و مانع رفتن او به سفارت شوند و وقتي در اين راه توفيق نيافتند، با فريب دادن يا خريدن دربار صفوي نقد علي بيک را به عنوان سفير تراشيدند و او را وسيله تحقير و توهين شرلي قرار دادند که وي در کار عقد قرارداد توفيق نيابد چنانکه نيافت. همين بازرگانان بودند که دربار انگلستان را واداشتند که کالسکه ي سلطنتي را با هشت اسب براي نقد علي بيک بفرستند و براي چنان فرد بي ادب خيانت پيشه اي، وقت شرفيابي از پادشاه انگلستان گرفتند. پس سخن تامس هربرت بيهوده نيست وقتي مي نويسد: با اينهمه مهرباني، نمي دانم چه سبب شد که رفتار شاه ناگهان با ما تغيير کرد و تا روزي که به قزوين رسيديم، ديگر شاه سفير را به حضور نخواست. او ديگر تا مرد شاه را نديد و هيچ يک از رجا ل دربار ايران نيز به ديدارش نيامد. بعد از آن معلوم شد که محمدعلي بيک را ظاهرا عمال شرکت هند شرقي با هديه و پيشکش جلب کرده و با ما دشمن ساخته اند. اين مرد از مقامي پست ترقي کرده و امروز تنها کسي است که مورد اعتماد و التفات شاه است. هرکس را که او بخواهد شاه مي پذيرد و هرکس را او اراده کند مي کشد، به همين سبب براي جلب محبت وي از هر طرف برايش پيشکش و هديه مي فرستند. کاتون و شرلي که هر دو از چشم شاه افتاده بودند طبق دستور به قزوين رفتند. کسي با آنها ملاقاتي نکرد مگر محمدعلي بيک گرک يراق باشي که از طرف شاه مأموريت داشت تا با کاتون مذاکره کند؛ اما اين مذاکره از سر سيري بود و محمدعلي بيک به هيچ يک از درخواستهاي سفير جواب صريح نداد. در خصوص رابرت شرلي هم گفت که شاه ديگر توجهي بدو ندارد و سفارتش هم در فرنگستان اساسي نداشته و حتي اعتبارنامه هاي شرلي را مورد ترديد قرارداد و آنها را از کاتون گرفت و به شاه نشان داد و شاه هم آنها را مجعول خواند و از سرخشم در آتش افکند و دستور داد که رابرت شرلي از ايران بيرون رود.اينهمه بي اعتنايي شاه و ناسپاسي دربار ايران در برابر کوششهاي وي موجب شد که رابرت شرلي از شدت اندوه و حسرت بيمار گردد. بيماري او چندان نپاييد و وي در 13 ماه ژوئيه 1628 / يازدهم ذي القعده 1037 در همان شهر قزوين درگذشت. جسد او را زنش ترزيا در آستانه ي خانه اش به خاک سپرد و به قولي که درست تر به نظر مي آيد به امانت گذاشت تا با خود به اروپا برد. اين زن وفادار که پس از شوهرش رنجهاي فراوان کشيد و تحقيرها ديد و خفتها کشيد و تهديدها تحمل کرد همچنان نسبت به شوهر و ديانت خويش پايدار ماند. بعضي از مورخان نوشته اند که حتي در حيات شرلي، آن زن مورد تعقيب و تهديد قرار گرفته بود که چرا از ديانت اسلام دست کشيده و به آيين مسيح گرويده و مرتد شده و رابرت شرلي بر اثر اندوه فراوان از اين تهديدها و تعقيبها بيمار شده و درگذشته است (شرح اين ماجراها بتفصيل در کتب تاريخ و آثار محققان آمده). خلاصه پس از قبول مخاطرات فراوان، اما مقلي خان در آغاز ماه سپتامبر 1629/ محرم 1039 (12) بدان زن تيره بخت اجازه داد که از ايران بيرون رود و او نيز با جنازه ي شوهر خويش در 18 سپتامبر از راه حلب به استانبول رفت و پس از سه سال توقف در آن شهر به رم سفر کرد. پاپ اوربن هشتم (13) او را به مناسبت زجرهايي که در راه مسيحيت تحمل کرده بود به احترام تمام پذيرفت و در جمع زنان کرملي (کارمليت) مقامي منيع عطا کرد و در نزديک کليساي ماريا دلا اسکالا (14) جاي داد و در همين کليسا جسد رابرت شرلي دفن گرديد. چهل سال بعد از شوهرش، ترزيا در جهان تنها زيست و هنگامي که در سال 1079/1668 درگذشت وي را نيز در کنار شوهرش به خاک سپردند. نه روز پس از مرگ رابرت شرلي، سفير انگلستان سردادمور کاتون نيز درگذشت. تامس هربرت از همراهان وي، مرگ او را بر اثر افراط در خوردن ميوه و ابتلا به بيماري اسهال نوشته است. وي را در قبرستان ارامنه در قزوين مدفون ساختند. اين تامس هربرت در سال 1606 به دنيا آمده و تحصيلات خود را در آکسفورد گذرانده بود و تازه جهت کاري به لندن آمده بود که همراه چند تن ديگر از اصيل زادگان انگليسي به عضويت هيأت سياسي درآمد و بيست ساله بود که به عنوان عضو هيأت در بهار سال 1627 به قصد هندوستان سوار کشتي گل سرخ شد و در دسامبر آن سال به بندر سورات در هند رسيد و از آنجا به ايران آمد. وي شرح وقايع من جمله خودکشي نقد علي يک را دقيقا در کتاب خود آورده و توصيف شاعرانه اي از کشور ما نموده و طرح دقيقي از شاه عباس به دست داده و نوشته است که وي مردي بود کوتاه قد با فعاليت فراوان که چشماني کوچک و نگاهي نافذ داشت. ابرو نداشت، ولي بيني وي درشت و منقاري بود و چانه اش برجسته بود. ريش نداشت، ولي سبيلي داشت بلند و کلفت به طرف پايين افتاده. وي شاه ايران را به ادب و تواضع مي ستايد، ولي درنده خويي او را نيز ناگفته نمي گذارد و حتي مي نويسد که اين پادشاه همان کسي است که به سبب حسد ديدگان فرزند خود را کور کرده و اکنون به سلامتي ميهمانان خود جام مي مي زند و در حالي که سفير انگليس به علامت احترام از اين عمل شاه بر پا ايستاده و کلاه از سر برداشته وي نيز عمامه ي خود را براي احترام سفير از سر برمي دارد. پس از مرگ کاتون، دکتر گوچ (15) که کشيش بود، بنابر وصيت سفير، رياست هيأت را بر عهده گرفت، ولي چون مردي بي تدبير و ستيزه جو و تندخو بود، اعضاي سفارت از يکديگر جدا شدند و در دسته هاي جداگانه به بندر گمبرون (بندرعباس) رفتند و از آن ميان هربرت از طريق اصفهان و بغداد و رود دجله، از راه خليج فارس به بندر سورات در هند رفت و از راه جنوب افريقا، پس از چهار سال، به انگلستان بازگشت. وي از شهرهاي قم و کاشان و اصفهان و شيراز و اشرف بتفصيل ياد کرده و ضمنا بدين نکته اشاره کرده که در حين مسافرت بيماري اسهال وي عوده کرده (کاتون هم به همين بيماري درگذشته بود) و بالاجبار در چنان حال خرابي سيصد ميل مسافرت را بر پشت شتر در قفسي گهواره مانند (کجاوه) طي نموده است. هربرت در 12 ژانويه سال 1630 ميلادي به لندن بازگشت. دو سال بعد تصويري از او کشيده شد که وي را در جامه ي سرخ سفر که در ايران مي پوشيد نشان مي دهد که عمامه اي نيز بر سر دارد. اين تصوير هنوز موجود است. وي در اول مارس 1638 در شهر يورک درگذشت. پي نوشت ها: 1. Van Dick2. Sir John Finnett3. New Market4. Saxham5. Earl of Anglesea6. Charles I7. Star8. Sir Dadmore Cattonدر بعضي منابع نام اين سفير سردورمر کاتون Dormer Cotton S. آمده است.9. Sir Geoffrey Langley10. T.Herbert11. اين پادشاه که سفير خود را به کشتن تهديد کرده همان چارلز (شارل) اول پادشاه انگلستان است که به علت تمايلات مستبدانه با مجلس (پارلمان) به مخالفت برخاست، ولي سرانجام مغلوب و اسير کرامول شد که ابتدا نماينده ي مجلس بود و بعد به رهبري انگلستان رسيد و سر چارلز کمي بعد به دستور دادگاه با تبر از تن جدا گرديد. (1648).12. اول سپتامبر 1629 برابر بود با 22 محرم سال 1039 يعني درست هفت ماه و بيست روز بعد از مرگ شاه عباس.13. Urbain VIII14. Maria Della Scala15. GOOChمنبع: کتاب روابط سياسي و اقتصادي ايران در دوره صفويه/خ





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2813]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن