تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مؤمن كم خوراك است و منافق پرخور.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820221222




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حضور امام رضاعلیه السلام و تشيع در ايران


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حضور امام رضاعلیه السلام و تشيع در ايران
حضور امام رضاعلیه السلام و تشيع در ايران نويسنده: رسول جعفريان پس از آنكه «مأمون» بر برادرش «امين»، پيروز شد، در حقيقت، حكومت عباسيان را كه در اصل تكيه بر خراسانيان داشت، بيشتر از پيش، خراسانى كرد. حكومت «امين»، تكيه بر عناصر عربى و مطلوب خاندان عباسيان داشت اما حكومت مأمون از اين دو جهت، ضعيف بوده لذا سعى كرد، پايگاه ديگرى بدست آورد. براى ايجاد اين پايگاه، مى‏توانست حمايت مردم را كه علاقه به «علويين» داشتند، جذب نموده عاملى براى دفع خروش مردمى قرار دهد كه در كنار «علويين» به قيام برمى‏خاستند. «ابن خلدون» مى‏نويسد: كثرت شيعه، موجب چنين دعوتى براى ولايتعهدى او (على بن موسى(ع))بوده است. (1) به همين جهت او از «على بن موسى الرضا» دعوت كرد تا به خراسان بيايد. آمدن امام و پذيرش دعوت او براى گرفتن خلافت و يا ولايتعهدى، مهر تأييدى براى مأمون بود اين نيز يكى از اهداف مهم اين اقدام بود. اما امام، دعوت مأمون را نپذيرفت. لذا اصرارهاى «مأمون» به «تهديد»، تبديل شد. و بالاخره پس از تهديدهاى فراوان (2) ، امام را مجبور كردند تا به «مرو» برود. و ولايتعهدى را بپذيرد و البته تحت شرائطى قبول كرد. و از همه مهمتر، اين بود كه مسئوليتى در قبال كارها نداشته باشد (3) . از جمله امام فرمود: «انى داخل فى ولاية العهد على أن لا آمر و لا انهى و لا افتى و لا اقضى و لا اولى و لا اعزل و لا أغير شيئا مما هو قائم و تعفين من ذلك كله» (4) . يعنى: «من، ولايتعهدى را مى‏پذيرم به شرط آنكه هيچ امر و نهى نكرده و فتوى و قضاوتى ننمايم. همچنين نقشى در عزل و نصب و تغيير وضعى كه حاكم است، نخواهم داشت. و از همه اينها معاف خواهم بود. همين موضع امام باعث شد تا شورشهاى علوى، همچنان برپا باشد و لذا به قول بعضى «اين ولايتعهدى نيز در فروكش كردن شورش‏هاى علوى سودى نبخشيد» (5) . دعوت از امام، براى آمدن به مركز خلافت كه در آن عهد در شهر «مرو» خراسان بود، نشانگر وجود علاقه به تشيع در اين بلاد است. «مأمون» براى اينكه امام در مسير خود به شهرهاى شيعى برخورد نكند، دستور داده بود تا او از بصره به طرف اهواز، از آنجا به فارس و بعد به خراسان آورده شود. «رجاء بن ابى الضحاك»، چنين دستور يافته بود كه امام را از طريق «كوفه» نياورد (6) . در بعضى از مصادر آمده است كه امام از طريق «قم»، آورده شده است. (7) . اما اين مطلب صحيح نيست. چرا كه در كتاب «عيون اخبار الرضا»، تصريح شده كه «مأمون» به «رجاء» نوشته بود. «لا تأخذ على طريق الكوفة و قم» (8) يعنى: راه كوفه و قم را در پيش مگير. در مسيرى كه امام به «مرو» آورده شد، ارتباط امام با كسانى كه از دوستان اهل بيت (ع) بودند، برقرار گرديد. در «نيشابور»، يكى از پرجمعيت‏ترين اجتماعات براى استقبال از او، بوجود آمد. در ميان آنها، گروهى از علماى اهل سنت همچون «ابن زرعة رازى» از او خواستند تا حديثى براى آنها، نقل كند. در« ينابيع المودة» نقل شده كه امام چند روز در نيشابور ماند. پس از آن، هنگامى كه خواست به «مروشاهجان» برود، «ابى زرعه رازى»، «محمد بن اسلم طوسى» و تعداد كثيرى از طلاب آنها، سر راه امام آمدند تا او را زيارت كنند پس از آن از او خواستند تا حديثى از «آباء گرامش»، نقل كند. امام دستور داد، پرده را كنار زدند . مردم در حال هجوم بودند. و سر و صداى زيادى، آن محيط را پر كرده بود. امام، فرياد زدند . و از مردم خواستند تا ساكت باشند آنگاه امام از طريق «آبائش»، حديثى را براى مردم نقل نمودند:«كلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى» يعنى: كلمه «لا الا الله»، حصار محكم من است. هر كس داخل آن شد، از عذاب من ايمن خواهد بود. وقتى همه مردم، حديث را نوشتند، امام با كمى تأمل،بدانها فرمودند: اين مطب شروطى دارد «و انا من شروطها» (9) يعنى: پذيرش من از جمله شروط آنست. يعنى: پذيرش امامت من، از شروط آن است. اين مطلب، پايه و اساس تفكر شيعى بود. از نظر تشيع، پذيرش امامت او و گردن نهادن به ولايتش پس از توحيد، شرط رهائى و فلاح است. اين تلاش از آن جهت صورت گرفت كه امام (ع) در صدد بود، «محبت» مردم را نسبت به «علويين»، جهت دار كند. و تشيع ناشى از دوستى «اهل بيت» را تبديل به يك «تشيع اعتقادى »اصيل كند . بعد از آن، وجود امام در خراسان، باعث شد تا شخصيت او به عنوان «امام شيعه» براى مردم بيشتر شناخته شود. و لذا هواداران «تشيع» هر روز بيشتر و بيشتر مى شدند (10) .حيثيت علمى امام، مهمترين عامل در توسعه تشيع به حساب مى‏آمد. به خصوص كه مبانى فكرى شيعه نيز در آن شرايط، مشخص شده بود. و طبعا مرجعيت علمى امام، توسعه فكر شيعى را در بر داشت. «رجاء بن ابى الضحاك» كه مسئوليت آوردن امام را بر عهده داشت، در مورد حوادث طول راه نقل مى‏كند كه :«در هيچ شهرى از شهرها فرود نمى‏آمديم، مگر آنكه مردم به سراغ او مى‏آمدند. و از او در مورد مسائلشان، استفتاء كرده و معالم دينى‏شان را مى‏پرسيدند . او نيز احاديث زيادى از طريق آبائش (تا به على (ع) و پيامبر (ص) براى آنها، نقل مى‏كرد) (11) . اگر كسى با نقل روايت از طريق ائمه (ع) آشنا باشد، مى‏داند كه تكيه آنها بر طريق اباء خود، بهترين علامت براى توسعه «فكر شيعى» بوده است. طريقى كه فقط با اتكاء بر اهل بيت (ع)،احاديثى ارائه شده و از ديگر راويان در سلسله سند حديث، استفاده نمى‏شده است (12) .اين سند به نام «سلسلة الذهب» بين روات حديث مشهور است. «مأمون» كه خود را به مسائل علمى، علاقه‏مند نشان مى‏داد، مجالسى را ترتيب داده و سعى مى‏كرد تا بحث و مناظره، پيرامون امامت (13) و نيز در مورد نبوت با مخالفين و با حضور امام بر پا كند (14) . هيچ بعيد نيست كه هدف او، محكوم كردن امام بوده است (15) . از آنجائيكه مردم، «اهل بيت (ع)» را به مثابه عالمانى مى‏دانستند كه بر ديگران برترى دارند. و حتى در اين باره به «علم لدنى» اعتقاد داشتند، محكوميت امام، مى‏توانست ارزش آنها را نزد مردم از بين ببرد. اتفاقا اين مجالس، توانست بهترين زمينه، براى ترسيم شخصيت واقعى امام رضا (ع) باشد. اين جلسات مكرر به نفع امام خاتمه مى‏يافت (16) و اين خود، دردسرى را براى مأمون ايجاد كرد. «عبد السلام بن صالح هروى» نقل ميكند كه : «به مامون خبر رسيد كه على بن موسى عليه السلام، مجالس بحث «كلام» منعقد كرده و مردم، جذب دانش او شده‏اند. مأمون به «محمد بن عمرو الطوسى»گفت تا مردم را از مجلس او طرد كند وقتى امام متوجه اين نكته شد، او را نفرين كرد و چنين گفت: «...و انتقم لى ممن ظلمنى و استخف بى و طرد الشيعة من بابى» (17) يعنى: «خدايا» از كسى كه به من ظلم كرده، مرا خوار نموده و شيعيان را از درب خانه من دور كرده انتقام بگير. اين روايت نشان مى‏دهد كه اين مردم، جزو شيعيان او بوده‏اند. و لذا حضور او در خراسان در حقيقت، منظم كردن شيعيان و توسعه «فكر شيعه» بوده است. آنها در مورد مسائل مختلف كلامى از او، پرسش مى‏كردند. از اواخر عهد« منصور»، كتب يونانى ترجمه شد، عقلى‏گرى محدودى به حوزه اسلامى، وارد شده بود. و طبعا لازم به نظر مى‏رسيد كه شيعه نيز افكار خود را در ارتباط با شرايط فكرى جديد، مشخص كند. ائمه شيعه به خصوص كلمات امام صادق (ع) و امام رضا (ع) ،راهگشاى اين حقائق بود. در مورد رؤيت خداوند در قيامت، پرسش مى‏شد كه امام آنرا مردود مى‏دانست (18) . در مورد حديث «ان الله خلق آدم على صورته»، سؤال مى‏شد كه امام تعريف روات را در مورد حذف قسمتى از آن ـ كه روشنگر معناى واقعى آن است ـ، توضيح مى‏داد (19) از او درباره «امر بين الامرين» كه فرموده امام صادق (ع) است، سؤال مى‏شد (20) . و... او در اجراى عبادات اسلامى نيز سعى كرد تا سنت پيامبر (ص) را احياء كند. وقتى مأمون از او خواست تا نماز عيد را بخواند، امام مطابق سنت پيامبر (ص) و بدون تجملات شاهانه، خواست چنين كند. تأثير اين مسئله در ميان مردم به اندازه‏اى بود كه مأمون، دستور داد تا او را از نيمه راه برگردانند (21) .گويا بعد از همين واقعه بود كه سخت گيريها، شروع شد. او كوشيد تا روابط مردم را با شيعيان، قطع كرده و بطرق مختلف كنترل كند. و بالاخره مجبور شد تا براى حذف محور شيعه، امام را به شهادت برساند (22) .اما طبيعى قضيه اين بود كه تشيع با حضور امام در خراسان حتى در اطراف آن گسترده شود . مجموعه نامه‏هاى امام به افراد مختلف در توضيح مبانى شيعه به راحتى، گستردگى آن را نشان مى‏دهد. نامه‏هايى از قبيل تبيين جايگاه اهل بيت (ع) در كتاب و سنت (23) . و ساير مسائل كلامى (24) و ديگر مسائل اختلافى ميان شيعه و اهل سنت، مثل مسئله ايمان ابوطالب، (25) توضيح مصداق شيعه، (26) توضيح مصداق صحابى (27) و اولى الأمر (28) ، و... اينها، مطابق معارفى است كه شيعه مى‏پذيرد. و امام،آنها را با نقل از آباء خويش به اين مردم، ارائه مى‏دهد. و بدين شكل، پايه‏هاى «تشيع اعتقادى» در «خراسان» و نقاطى كه در ارتباط با آن هستند، «گسترش» مى‏يابد. پي نوشت : .1 ابن خلدون، ج 4 ص .7.2 مقاتل الطالبيين، ص 375 ط نجف امام فرمود: «قد علم الله كراهتى لذا فلما خيرت بين قبول ذلك و بين القتل اخترت القبول على القتل.» يعنى: خداوند مى‏داند كه اينكار به اجبار بود. هنگامى كه من، مخير شدم در قبول اين امر يا قتل، قبول را بر قتل ترجيح دادم. ر . ك: غاية الاختصار، ص 67، .68.3 شروطى كه امام گذاشت، بسيار جالب بود. كما اينكه عهدنامه نشان مى‏دهد. براى تحقيق بيشتر، ر.ك: حياة الامام الرضا (ع). .4 اصول الكافى، ج 1 ص .486 عيون الاخبار الرضا، ص .150.5 تاريخ ايران بعد از اسلام، ص 498، مأمون نيز اين حقيقت را درك كرده بود. و لذا امام را به شهادت رساند. و در ظاهر وانمود كرد كه او به مرگ عادى، رحلت كرده و خود را عزادار نشان داد. اما علويين، فريب او را نخوردند. او، وقتى به «عبد الله بن موسى» نوشت: بيا تو را به جاى على بن موسى، وليعهد كنم. او به مأمون گفت: من فريب ترا نمى‏خورم. آيا خيال كردى من نمى‏دانم با انگور «على بن موسى» را چه كردى؟ر. ك: مقاتل، ص 415، .416.6 الخرائج و الجرائح، ص .236 ور. ك: المقالات و الفرق، ص .95.7 رسالة الدلائل الرهبانية، منسوب به علامه حلى، چاپ شده در آخر كتاب الغارات، ج 2 ص 858 ط تهران. البته نسبت اين رساله به علامه حلى تكذيب شده است. ر. ك:رياض العلماء، ج 1 ص .379 فيض نقل كرده كه در ص 1 تا 9 تاريخ قم، آمده است: در قم چشمه‏اى است كه على بن موسى الرضا (ع) از آب آن نوشيده است. اين نيز اسباب تعجب است. احتمالا يكى از ابناء على بن موسى عليه السلام بوده است. از سيد بن طاوس نيز همينگونه نقل شده است. ر.ك: گنجينه آثار قم، ج 1 ص .381.8 عيون اخبار الرضا، ج 2 ص 148، 149،.180 البته در اين مورد، گفتار صاحب عيون مقدم است. ور.ك: بحار الانوار، ج 49 ص 91، 92، 118، .134.9 ينابيع المودة، ص .364 از چند مدرك ـ سند اصل حديث بقول ابى الصلت، آنقدر محكم بود كه اگر بر ديوانه‏اى مى‏خواندند، جنون او برطرف مى‏شد!! روايات ديگرى نيز در مورد استقبال، ذكر شده است. ر.ك: ينابيع المودة، ص .385 عيون اخبار الرضا، ج 2 ص 132 و .133.10 بنا به نوشته كتاب «ضيافة الاخوان» كه شرح حال علماى قزوين است. امام رضا عليه السلام 193 نيز يكبار به قزوين آمده و در منزل داود بن سليمان بوده است ر.ك: حياة الامام الرضا ص 228 ـ .227.11 عيون اخبار الرضا، ج 2 ص .183 180 و امام حساسيت داشت تا حديث را از آباءش نقل كند . عيون اخبار الرضا، ج 1 ص .111.12 ابو المحاسن در مورد امام صادق (ع) مى‏نويسد: «لا يرو الا عن اهل بيته» يعنى: او، جز اهل بيت (ع)، چيزى روايت نمى‏كرد. النجوم الزاهرة، ج 2 ص .9 بنابراين،آنچه گفته شده كه شايد، تنها خصوصيت تازه تشيع در قرن چهارم باشد كه همه اخبار و آثار را به على و خاندانش باز مى‏گرداند (تاريخ تمدن اسلامى در قرن چهارم ج 1 ص 81)، صحيح نيست. مؤلف با شيوه نقل حديث در تشيع از بدو امر، آشنا نبوده است. .13 عيون اخبار الرضا، ج 2 ص 184، .185.14 عيون اخبار الرضا، ج 2 ص 184، .183.15 مجالس المؤمنين، ج 2 ص .27416.بحار، ج 49 ص 100، كتاب احتجاج مرحوم طبرسى، حاوى اين مذاكرات است كه بسيار مفصل نقل شده است. .17 عيون اخبار الرضا، ج 2 ص 170، .171.18 همان مدرك، ص 93، .94.19 همان مدرك، ص .98.20 همان مدرك، ص .101 جواب امام در اين مورد در حقيقت، بيان «كلام شيعه» بود. امام در يك مورد در جواب مأمون پيرامون مسائل مختلف، از جمله در مورد جبر و اختيار، فرمودند : «ان افعال العباد، مخلوقة خلق تقدير لا خلق تكوين و لا تقل بالجبر و لا بالتفويض» بحار، ج 5 ص .30 مجموعه اين سؤالات كلامى، فراوان بوده و واضح است كه شيوع آنها، شيوع فكر شيعه مى‏باشد. مثلا راجع به عدم رؤيت خداوند، اصول كافى ج 1 ص 96 (عربى). معادن الحكمة، ج 2 ص .161 توحيد صدوق، ص .109 همچنين سؤال در مورد مفهوم توحيد كه امام بوسيله نامه‏اى، جواب مى دادند. توحيد صدوق، ص .56 بحار، ج 4 ص .284.21 بحار ج 49 ص 135 براى تحليل قضيه ر. ك: حياة الامام الرضا ص 356 مجالس المؤمنين ج 2 ص 271، .272.22 بندرت مى‏توان عالمى شيعى يافت كه در اين مسئله ترديد كند. هر چند رضى الدين على بن طاوس محقق شيعى در اين مسئله ترديد كرده و چنين امرى را با توجه به برخوردهاى مأمون غير قابل قبول دانسته است. اما بايد دانست اين برخوردها همانگونه كه استاد جعفر مرتضى توضيح داده‏اند همگى جهت داشته و به خاطر مصالح سياسى بوده است حتى اگر مأمون« محمد بن جعفر الصادق» و« زيد النار» كه هر دو عليه او خروج كردند، بخشيد، در همين رابطه بوده و مؤيدى بر جهت گيرى مثبت مأمون به صورت يك اعتقاد نيست اضافه بر اينكه در عيون اخبار الرضا رواياتى صريح در مسئله شهادت امام داريم و تقريبا اجماع علماى شيعه بر اين است . ر ك: مجالس المؤمنين ج 2 ص 273، 274، تاريخ بيهقى ص 48، .49.23 اصول كافى ج 1 ص 223، 224 بصائر الدرجات ص 118، بحار ج 23 ص .366.24 ر. ك: عيون اخبار الرضا ج 1 ص 136، معادن الحكمة ج 2 ص 195، بحار ج 26 ص 25، بصائر الدرجات ص 808، اصول كافى ج 1 ص 176، رجال كشى ص 665 و493، توحيد صدوق ص 338 اصول كافى ج 1 ص 152، 160، .86.25 شرح نهج البلاغه، ص .68 معادن الحكمة، ج 2 ص .176.26 قرب الاسناد، ص 203، .206.27 عيون اخبار الرضا، ج 2 ص .87.28 تفسير العياشى، ج 1 ص .360 بحار، ج 23 ص .296تاريخ تشيع در ايران ص 152منبع: درگاه پاسخگویی به مسایل دینی/س





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 378]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن