واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: مدام سرش را به زير انداخته و شبنم هاي اشكش را با دستمال صورتي رنگي كه در دستان ظريفش مچاله كرده است ، پاك مي كند. آرزو به دوران كودكي بر مي گردد و روزهايي را بياد مي آورد كه مادرش بر اثر بيماري سرطان او و چهار خواهر و برادرش را براي هميشه تنها گذاشت. او مي گويد: آن موقع دوم ابتدايي بودم و زندگيمان به يكباره با رفتن مادرم تيره و تار شد، پدرم سه سال با سختي تمام زندگيمان را چرخاند ولي خانه بدون مادر بي مهر و محبت بود. آرزو روزهاي سخت بي مادري را در روستايشان بياد مي آورد كه به اجبار كاسه اي از آرد را در دست مي گرفت و براي تقاضاي پخت نان به درب خانه هاي همسايگان مي رفت. گويا اين كار خيلي براي آرزو سخت بوده ، چون هميشه مادرش با دستهاي مهربانش برايشان نان مي پخته ولي امروز نه آن دستها بود و نه نان مادر. او مي گويد: پدرم كشاورز بود، با حرف و حديث مردم و فشار همسايه ها او به ناچار مجبور به ازدواج شد، اون موقع ما براي اين ازدواج لحظه شماري مي كرديم تا شايد زندگيمان دوباره سر و ساماني بگيرد و بالاخره پدرم با دختر مجردي ازدواج كرد كه 30 سال از خودش كوچكتر بود. او گفت: ما پنج بچه قد و نيم قد بوديم و تشنه مهر مادري ، ولي نامادريمان به فكر دوران اول زندگي مشترك بود و ما در انتظار جرعه اي محبت. وي با صداي بغض آلود ادامه داد: كم كم اذيت و آزار نامادري شروع شد، پدرم صبح تا شب مشغول كشاورزي بود و كار مي كرد و اذيت نامادريمان به حدي رسيده بود كه در طول روز يك وعده غذا براي ما تهيه مي كرد و بعد هم درها را قفل مي كرد و به بيرون مي رفت. او گفت: ما در انتظار روزهاي خوش بوديم كه سايه اي به نام مادر داشته باشيم ولي وضعيت زندگيمان روز به روز بدتر مي شد، همه عصبي شده بوديم، نامادريمان مانع از ارتباط ما با دائي و خاله ام نيز مي شد. وي افزود: من و خواهر و برادرهايم هميشه مورد توهين نامادري مان قرار مي گرفتيم و شخصيتمان خرد و شكسته مي شد. او ادامه داد: من دختر بزرگ خانواده بودم و هميشه دوست داشتم قوي باشم و به جايي برسم كه بتوانم هم كمك خرجي براي پدرم باشم و همه برايم شخصيت قائل شوند. وي گفت: تمام عقده هاي دلم با ريختن اشك كمي التيام مي يافت، در مدرسه گوشه گير و منزوي شده بودم و ناراحتيم به حدي بود كه درس خواندن برايم عذاب آور شده بود. وي گفت: اولين باري كه در مسير مدرسه با يه جوان آشنا شدم احساس كردم تمام خلاهاي عاطفي ام پر شده، حس نويي در دلم ايجاد شد، تمام بدخلقي هاي نامادري ام را فراموش كردم، او شوخ طبعي مي كرد و من احساس مي كردم اولين بار است از ته دل با كسي مي خندم! براي مدتي كوتاه مكثي مي كند و دوباره مي گويد: اون موقع اول دبيرستان بودم، با آمدن او به زندگيم احساس تحول كردم، شور و شوقي عجيب در وجودم ايجاد شده بود، با وجود او معناي محبت را فهميدم چراكه بعد از فوت مادرم از كسي هيچ عاطفه و محبت نديده بودم و زندگيم همواره با استرس و دلتنگي هاي شبانه و اشكهايي كه در بستر مي ريختم سپري مي شد. همواره در زندگي كمبود شديد عاطفه و محبت داشتم، به ياد نمي آورم كسي جز او جمله دوستت دارم را در طول عمرم به من گفته باشد، از شنيدن اين جمله احساس غرور و افتخار مي كردم و در يك جمله تمام زندگيم را با ياد او سپري مي كردم. او مي گويد : ولي رفته رفته اين ارتباط عاطفي به سردي گراييد و گويا او تنها قصد سو ء استفاده از يك دختر معصومي داشت كه تنها تشنه محبت بود. وي با كشيدن آهي سرد ادامه داد: آن جوان بي رحمانه به من بي اعتنا شده بود و به درخواست ازدواج من هم جواب رد مي داد و من هم احساس مي كردم كه دوراني نوجواني ام تباه شده است. وي گفت: الان هفت سال از آن ماجرا مي گذرد، من ندانسته وارد اين بازي خطرناك شده بودم و از عواقب آن بي خبر بودم و مهمترين علت آن كمبود محبتي بود كه در زندگي به دنبال آن مي گشتم و سرانجام آن را ندانسته در وجود جنس مخالفم يافتم. مريم يكي ديگر از اين دختران نوجوان است كه مي گويد: خانواده ام وضعيت مالي خوبي داشتند و همواره به فكر تامين امكانات از قبيل رايانه، لپ تاپ و تفريح و لباس من بودند ولي كسب به فكر محبت به من نبود. وي ادامه داد: سال دوم راهنمايي بودم، اوج دوران بلوغ كه با يه پسر آشنا شدم، خيلي به من ابراز علاقه مي كرد و من از اين همه محبت او شاد و متحير بودم. وي اضافه كرد: مادرم و پدرم شاغل بودند و بيشتر وقتها كه سركار مي رفتند من از فرصت استفاده مي كردم و با او تلفني صحبت مي كردم. وي ادامه داد: پدر و مادرم نه در فكر محبت كردن به من بودند و نه فرصتي براي صحبت كردن با من را داشتند و من تشنه محبت و عاطفه بودم. او گفت: ارتباطمان شدت گرفت و حتي گاهي به بهانه كلاس درس و برنامه هاي فوق برنامه با هم قرار مي گذاشتيم و به بيرون مي رفتيم. رنگ پشيماني و حسرت روزهاي از دست رفته در چهره مريم براحتي پيدا مي شود و دوباره ادامه مي دهد: من به فكر ازدواج بودم و آينده اي را با او در ذهن خودم مجسم كرده بودم و هزاران برنامه با او ريخته بودم. وي اضافه كرد: روزها پي در پي مي گذشت تا اينكه از او خواستم به خواستگاريم بيايد، ابتدا بيان اين مسئله خيلي برايش غير قابل منتظره بود ولي با ترفندهاي مختلف هر روز بهانه مي آورد، كم كم به ماهيت دروغينش پي بردم ولي برايم غير قابل باور بود. وي گفت: رفتارهايش به كلي تغيير كرده بود ولي من در دل خود را فريب مي دادم تا جاييكه ارتباطش را با من قطع كرد. وي ادامه داد: ضربه روحي شديدي خورده بودم، به دروغگويي ماهر در نزد خانوده تبديل شده بودم و از خودم تنفر داشتم و چيزي كه برايم ماند تنها دنيايي از حسرت و پشيماني بود. آري نمونه هايي از مريم و آرزو نه تنها در ايلام بلكه هم اينك در سطح كشور وجود داشته كه مهمترين علت بروز اينگونه آسيبهايي كه در دوره نوجوني شكل مي گيرد فقر عاطفي بوده كه به عبارتي بذر رشد آسيبهاي اجتماعي دوره نوجواني محسوب مي شود. نوجواناني كه فارغ از آينده كارشان وارد اينگونه بازيهاي خطر ناك شده كه موجب وارد شدن آسيبهاي جدي در دوران بلوغ و نوجواني به آنها مي شود. اما در اينگونه ارتباطهاي ميان دختران و پسران نوجوان بيشتر از همه دختران به دليل روحيه حساس آنها دچار آسيب مي شوند. يك كارشناس مسايل اجتماعي در اين زمينه معتقد است: بسياري از اين ارتباطهاي دوستانه دوره نوجواني در اثر كمبود محبت بوده كه متاسفانه در اين روابط علاوه بر اينكه دختران محبتي دريافت نمي كنند دچار ضربه روحي شديد نيز مي شوند. امير ابراهيمي افزود: از طرفي بيشتر دراين بين از نظر آبرويي نيز دختران بيشتر در معرض خطر و آسيب قرار دارند. وي اضافه كرد: خانواده ها بايد علل و عوامل ايجاد اين رابطه هاي دوستي دوره نوجواني را ريشه يابي كرده و در جهت رفع آنها اقدام هاي اساسي انجام دهند. اين كارشناس اظهار داشت: ناآرامي روحي، استرس، ترس از آينده، نااميدي و احساس گناه از جمله احساسات و افكاري است كه به دختران نوجوان پس از اينگونه ارتباطها دست داده و از آنها رنج مي برند و در اين راستا بايد خانواده ها مشاركت كرده و برخوردهاي مناسب و اساسي را انجام دهند. مسئول مركز اورژانس اجتماعي سازمان بهزيستي ايلام نيز در اين خصوص مي گويد: متاسفانه در بسياري از خانوده ها به دليل نبود محيط صميمي فرزندان و والدين از يكديگر دور هستند. شهرزاد آرمده افزود: اين رابطه موجب شده تا خانواده ها رابطه صميمي و دوستانه اي با فرزندانشان برقرار نكنند. وي ادامه داد: در برخي از خانواده ها به ويژه در مناطق روستايي قدرت سازگاري و مهارتهاي زندگي وجود نداشته و در هنگام بروز اين گونه آسيبها به جاي كشف راه حل دست به سرزنش فرزندشان مي زنند. وي اظهار داشت: در اين مواقع دختران و پسران به ويژه دختران از ترس ريختن آبرو ممكن است دست به آسيبهاي بيشتري از جمله فرار از منزل، خودكشي و اعتياد بزنند. وي با ذكر اينكه در اين روابط به طور معمول بيشتر دختران دچار آسيب مي شوند گفت: دختران در اين خصوص بيشتر ضربه ديده و در بسياري از موارد كسي داوطلب ازدواج با اين افراد نمي شود و چنانچه ازدواج هم بكنند تا ابد سركوب اين مسئله را خواهند شنيد. معاون اجتماعي سازمان بهزيستي استان ايلام نيز معتقد است: ايجاد روابط دوستانه بين دختران و پسران در دوره نوجواني از خانواده ها نشات مي گيرد. فرخ لقا جمشيدزاده افزود: متاسفانه بسياري از اين خانوده ها محبت و توجه كافي و لازم به دختران و پسرانشان نداشته و با كمبودهاي عاطفي رشد كرده اند. وي با بيان اينكه هر بلوغ شروع بحران نيست گفت: اگر خانوده ها آگاه نباشند و نتوانند وظايف خود را بدرستي انجام دهند فرزندانشان براحتي به اين روابط نادرست تن مي دهند. وي گفت: چنانچه اين روابط به ازدواج منجر شود بر اساس بررسيهاي انجام گرفته به ازدواجهايي ناموفق منجر شده كه پايه اي سست داشته و در نهايت به آسيبهايي مجدد از قبيل طلاق يا زندگي هاي تلخ و خالي از عشق تبديل مي شود. وي اظهار داشت: از طرفي اگر اين ارتباطها به ازدواج منجر نشده و اين دوستي ها گسترش بيشتري داشته باشد ممكن است به روابط نامشروع و آسيبهاي خطرناك ترتبديل شوند. وي از خانوده ها خواست تا با برقراري ارتباط دوستانه با فرزندان و ابراز عشق و محبت كافي به آنها از بروز اين آسيبها كه به ويژه در دوره نوجواني شكل مي گيرد و موجب وارد شدن ضربه هاي روحي و رواني به دو طرف به ويژه دختران مي شود جلوگيري كنند. گزارش از : آزاده خرم 7171
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 700]