واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: تاریخ - در صفحه اول روزنامه کیهان در شماره 10629 و به تاریخ 15 بهمن سال 57 نامه ای از پرویز قلیچ خوانی منتشر شده است. در این مطلب میخوانیم: پرویز قلیچخانی کاپیتان سابق تیم ملی فوتبال ایران در نامهای تحت عنوان «پوزشی از خلق و جانبازانش» از چگونگی همکاری و علل همکاریش با رژیم پرده برمیدارد و خواستار عفو مردم است. قلیچخانی در این نامه نوشته است: همانگونه که از عنوان این نوشته پیداست، قصد من در اینجا هیچگونه توجیه و یا صحه گذاردن بر عملی که در گذشته انجام دادهام نیست. آن عمل نه میتواند قابل توجیه باشد و نه اینکه اساساً کسی چنان توجیهی را از من خواهد پذیرفت. ضعف نشان دادن در برابر دشمن و خیانت نمودن به مردم به هر شکل و مقیاسی که بوده باشد، اصولاً نه تنها عملی نکوهیده و زشت است بلکه بالاتر از آن گناهی نیست. من در این نوشته هرگز نخواهم گفت که این خیانت را آگاهانه و از پیش به منظور خاصی مرتکب شدهام. من هرگز نخواهم گفت که برای نجات از بند، بدین عمل زشت تن در دادم تا پس از رهایی با دشمن مبارزه کنم و یا سخنانی از این قبیل... نه چنین ادعاهایی هرگز وجود ندارد. واقعیت این است که من در یک لحظه شوم فریب دشمن را خورده و با طلب بخشایش نمودن از شاه، به خلق خود خیانت کردهام. من ناجوانمردانه با عملی که انجام دادم همپای با دشمن لحظهای مبارزات و از جان گذشتگیهای آنان را عملاً به تمسخر گرفته و به نوعی بر کوره داغ آنان آب سرد تسلیم پاشیدم. آری، واقعیت این است که من در یک لحظه نفرتانگیز به خلق خود و دستآوردهای مبارزاتیاش خیانت نمودم و حقیقت هم این است که من اساساً خیانتکار نبوده و نیستم. من نمیخواستم چون پای تا سرشکمان دیگر آلوده ننگ گردم. ذرات وجود من نمیتوانست خودفروشی را تحمل نماید. ولی با این وجود در یک لحظه گیجی و گنگی و ماتی فریب دشمن را خوردم و به چنان عمل شرمآوری دست زدم. قلیچخانی سپس به مواردی که موجب نوشتن این پوزشنامه شده است اشاره میکند و سپس به معرفی خود میپردازد و مینویسد: من در 13 آذر ماه 24 در خانوادهای زحمتکش و از نظر فرهنگی - مذهبی در یکی از خانههای قدیمی محله صابونپزخانه جنوب تهران به دنیا آمدم. او اضافه میکند: دوران کودکی و دبستان را در میان خاک و خل بزرگ شدم و در دوران دبیرستان گرایش شدیدی به مذهب داشتم. نویسنده سپس به آشنایی خود به مسائل اجتماعی، سیاسی و مذهبی به تفصیل اشاره میکند و از خاطراتش در روز 15 خرداد 42 یاد میکند که چگونه شاهد کشتار مردم بوده است. قلیچخانی سپس مینویسد: در این سال به فوتبال روی آوردم و در سال 43 پدرم به اتهامی واهی دستگیر شد و 11 ماه دربند بود که اثرات بسیاری در روحیه من به جا گذاشت. قلیچخانی در این نامه به مسابقات فوتبال جام ملتهای آسیا اشاره میکند و مینویسد: وقتی تیم ایران اول شد اعضای تیم به اصطلاح شرفیاب گردیدند و در این شرف به باد دهی کلیه سرپرستان و مربیان و اعضای تیم تا کمر خم شده و بر دستان شاه بوسه زدند ولی من از انجام این کار خودداری کردم و به همین دلیل از سوی تیمسار خسروانی و هاشمینژاد مورد بازخواست قرار گرفتم. پس از مدتی وقتی از سوی یکی از دلالان فوتبال ترکیه از من و یکی از دوستانم دعوت شد تا با گرفتن مبلغ کلانی به ترکیه بروم، این مسئله را با قرهگوزلو دبیر وقت تربیتبدنی در میان گذاشتیم اما فردای آن روز یک آگهی بدون اطلاع ما در روزنامهها چاپ شد که به خاطر علائق به شاهدوستی و میهن پرستی حاضر به رفتن به ترکیه نیستیم. قلیچخانی در قسمت دیگری از نامه خود مینویسد که چگونه آلوده فرهنگی منحط شده و بعد از ورود به دانشگاه «دانشسرای عالی» با کتاب و سیاست آشنا شد و این آشنایی به هنگام رستاخیز سیاهکل در او اثرات مهمی به جای گذاشت که منجر به دستگیریاش شد. او سپس شرح دستگیریاش را میدهد: در 21 بهمن ماه 50 حدود ساعت 12:30 نه نفر پس از گشتن خانه من را با خود به کمیته بردند. قلیچخانی در این زمینه توضیحات کاملی میدهد که چگونه او را تهدید کردند و با تزریق چند آمپول او را منگ کردند و اضافه میکند: شخص هیکلداری به نام پرویز زنم را جلوی کمیته به من نشان داد و گفت اگر آنچه را که میگوییم انجام ندهی زنت را میآوریم داخل و متعاقبش شنیعترین و وقیحانهترین کلمات را بر زبان راند که قلم از نوشتنش شرم دارد. نویسنده ادامه میدهد: سرانجام بدون آنکه بدرستی به عاقبت و نتیجه برگزاری این خیمهشببازی ننگین فکر کرده باشم با تایید خویش به بر عهده گرفتن آن رل مسخره در خیمهشببازی وقاحتآمیز مقام امنیتی رضا دهم و پس رضا دادم و ننگ. قلیچخانی آنگاه به نتایج کاری که میکند میپردازد که چگونه نادم و پشیمان بوده و در این زمینه توضیح کاملی میدهد که همیشه در رنج بوده است و بعد توضیح میدهد که چرا ساواک او را برگزیده است و از وجود او بهرهبرداری تبلیغاتی کرده است و اما او همیشه سعی میکرده است علیه ساواک و اختناق مبارزه کند و برای فرار از آلودگیها و تبلیغ علنی علیه رژیم تصمیم به رفتن به خارج از کشور را میگیرد. او اضافه میکند: هر بار که تقاضای گذرنامه میکردم به من نمیدادند اما زمانی که مبارزه علیه رژیم از سوی گروههای مختلف مردم به اوج رسید و حزب فاشیستی رستاخیز سر کار آمد و برای خلاصی از وجود مخالفین به آنها پاسپورت میداد، من هم فرصت را مغتنم شمردم و به آمریکا رفتم و چون نیاز به پول داشتم در تیمهای آمریکا فوتبال بازی کردم و تا اینکه مسئله شرکت در مسابقات جهانی فوتبال «آرژانتین» پیش آمد و این فرصت مناسبی بود که من ماهیت رژیم را برملا سازم و 10 روز قبل از مسابقات در یک مصاحبه تلویزیونی مطالبی علیه رژیم فاشیستی عنوان کردم و در مصاحبه با مطبوعات نیز بارها ماهیت این رژیم را برملا ساختم. قلیچخانی در پایان نامه مینویسد: اکنون در خاتمه من با همه کوچکیام از تو ای خلق کبیر میخواهم که با قلب مهربانت آن خطای گذشته را بر من ببخشایی و اجازه دهی که با وجود ناچیزم بر قامت سترگ و استوارت تکیه زده و دیگر بار در راهت ره بسپرم. 62/142
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 277]