تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 22 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهترين قلب‏ها، قلبى است كه ظرفيت بيشترى براى خوبى دارد و بدترين قلب‏ها، قلبى اس...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1840557554




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نشانی برای هشت سال بعد


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نشانی برای هشت سال بعد گرماى هوا کمتر شده بود. تابستان سپرى گشته و روزهاى اول مهر ماه سال 72، خنکاى صبحگاهى دل چسبی داشت. رفتیم اطراف ارتفاع 112 کار کنیم. روزهایى همین قسمت از فکه ، چه صحنه هاى خون و آتشى در بهار سال 62 در عملیات والفجر یک به خود دیده است.
فکه
محلى که در حین عملیات از آن به عنوان اورژانس استفاده مى شد ، و بقایاى چند سنگر و آمبولانس منهدم شده در اطرافش پراکنده بودند ، در سمت چپ ، جاده روبه رویمان قرار داشت. خسته شدیم. کانال اصلى را هرچه بیل زدیم چیزى پیدا نکردیم. جاى تاول دستهایمان مى سوخت. کانال نفر رویى نظرم را جلب کرد و رفتم طرفش. هرچه را که به زبان مى آمد، زمزمه مى کردم. در حالى که چشمانم داخل کانال را مى کاوید، سلانه سلانه قدم مى زدم و جلو مى رفت. غالباً داخل این کانال هاى فرعى بعید به نظر مى رسید که چیزى باشد. از دور چیرى نظرم را جلب کرد. رفتم به سمتش. ظاهراً باید کلاهخودى قرار گرفته بر روى یک نبشى آهنى باشد. چیزى عجیبى به نظر نمى رسید. حتماً نیروهایى که قبلا اینجا تفحص مى کرده اند، این کلاه را که پوسیدگى و رنگ و رو رفتگى اش نشان مى داد متعلق به هشت - نه سال پیش است ، پیدا کرده و بر روى نبشى قرار داده اند.سعى کردم به راه خودم ادامه دهم و بقیه کانال را نگاه کنم ، ولى حسّ درونى مى گفت که باید اطراف نبشى را وارسى کنم ، برگشتم . چرخى در اطراف آن زدم. کلاهخود ایرانى بود. نگاهى به موقعیت قرار گرفتن نبشى انداختم. نه میدان مین بود و نه سیم خاردارى به آن آویزان. براساس اصلى که در تخریب وجود دارد ، جهت نوک نبشى و فلش آن، به هر سمت که باشد یعنى آنجا میدان مین است . در حال خارج کردن بدن متوجه موضوعى شدیم ، بیشتر دقت کردم . جهت قبله را پرسیدم . درست فکر کرده بودم . این شهید بر شانه راست ، درست روبه قبله خوابانده شده بود . ولى هیچ میدانى در اطراف وجود نداشت. جهت فلش نبشى به طرف داخل کانال بود . نگاهى به دورتر ها انداختم ، شاید تپه اى و یا سنگرى خاص وجود داشته باشد، چیزى به چشم نمى آمد. این نبشى حتماً معنى خاصى داشت. شاید هم براى گراگیرى بچه ها واحد ادوات بوده باشد. شاید.کانال دویست - سیصد مترى با جاده فاصله داشت ، زیاد محل تردد افراد نبود که بگوئیم براى همدیگر علامت گذاشته اند. با خود مى اندیشیدم که تا کنون هیچ کدام از گروه هاى تفحص به این اطراف نیامده اند و اگر درست حدس زده باشم، ما اولین کسانى هستیم که پایمان به اینجا باز شده.ظاهر کانال هم چیزى خاصى نشان نمى داد. یک لبه آن بر حسب نیاز تردد نیرو ها شیب داشت و نشانى از خاک دست خورده وجود نداشت.
فکه
تصمیم خود را گرفتم. باید اطراف نبشى کنده مى شد. بچه ها که آمدند ، گفتم باید سمتى را که تیزى نبشى رو به آن است ، بکنیم. بچه ها تعجب کردند. گفتند که بعید است اینجا شهید باشد. ولى کلاه بالاى نبشى که یک آن مرا مى برد به صحنه کربلا و سرهاى بر روى نیزه ، به من مى گفت که باید چیزى باشد. حداقل این بود که از شک و تردید بیرون مى آمدیم.شروع کردم به کندن با بیل دستى. دو سه ساعتى بود که داشتم بیل مى زدم. گرماى آفتاب به بالاترین حد خود رسیده بود. مستقیم بر سرمان مى تابید. زمین خیلى محکم بود و این خود نشان مى داد که خاک اینجا دست نخورده است. دو تا از بچه ها از شدت گرما و کار ، خون دماغ شدند. سریع رفتم یک پلیت (ورقه فلزى) آوردم و انداختم روى کانال تا ساعتى بچه ها زیر سایه اش استراحت کنند.خستگى که رفع شد، بچه ها گفتند اینجا چیزى پیدا نمى شود، بساطمان را جمع کنیم و برویم. خودم هم خسته شدم و حالا دیگر با آنها هم عقیده بودم. بچه ها زیاد اذیت شدند. همین سفتى زمین نشان مى داد که آنجا چیزى دستمان را نخواهد گرفت. هرچه که بود ، او این احتمال را داده که زمانى باز خواهیم گشت تا پیکر این عزیز را برداریم حالا این زمان هشت - نه سال طول بکشد ، مشکل نیست.یا على گفتیم و بلند شدیم . بیل و کلنگ ها را برداشتیم که برویم. چى بود که ما را به آنجا کشاند ، الله اعلم !. یکى از سربازها هم خون دماغ شده بود. سعى کردم کمکش کنم تا خونش بند بیاید. یک دفعه داد زد. از آنهایى که انسان را در جایش میخکوب مى کند.- اِ... این لنگه پوتین را نگاه کنید... برادر شادکام اینجا رو نگاه کن...بلافاصله برگشتم. انگارى منتظر چنین فریادى بوده ام . نگاه کردم به جایى که نشان مى داد. شیب کانال را که کنده بودیم از نظر گذراندم .
فکه
 لبه هاى یک جفت پوتین پدیدار شده بود. جالب تر این بود که در حال کندن متوجه آن نشده بودیم. آرام نشسته بالاى سرش. صلواتى فرستادیم. آهسته خاک هاى اطرافش را کنار زدیم. آرام نشستیم بالاى سرش ، کلى خوشحالى داشت. در حال خارج کردن بدن متوجه موضوعى شدیم ، بیشتر دقت کردم . جهت قبله را پرسیدم . درست فکر کرده بودم . این شهید بر شانه راست ، درست روبه قبله خوابانده شده بود .او را پس از شهادت رو به قبله خوابانده و رویش خاک ریخته بودند تا از گزند دشمن مصون باشد. گزندى که نمونه هاى آن را زیاد دیده ایم. حالا اینکه چه کسى این معرفت را به خرج داده و همان زمان یک نبشى بالاى سر او کوبیده و کلاهى هم رویش گذاشته تا محل پیکر مشخص باشد، معلوم نیست کیست.احتمالى که زیاد به آن گمان مى بردیم ، این بود که از دوستان یا بستگان همین شهید بوده است. هرچه که بود ، او این احتمال را داده که زمانى باز خواهیم گشت تا پیکر این عزیز را برداریم حالا این زمان هشت - نه سال طول بکشد ، مشکل نیست. مهم این است که شهدا را از یاد نبرده باشیم.با این قضیه بر خود من ثابت شد که شهدا خودشان انسان را به سمت خویش مى کشند. منبع : وبلاگ تخریب  تنظیم برای تبیان :بخش هنر مردان خدا - سیفی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 266]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن