واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: زندگی امروز آغاز می شود!
امروز از وقتی بیدار شدم ،احساس عجیبی داشتم ، حسی بین شادی و غم .امید و ناامیدی . آرامش و دلشوره . تا بحال شده درون تان پر شود از احساس های ضد و نقیض ؟ اولین روز ی که به مدرسه رفتم ، برای اولین بار این حس مبهم را تجربه کردم. لذت پوشیدن لباس فرم مدرسه که تا چند روز پیش ،آرزویی کودکانه بود از یک طرف و نگاه مادرم هنگام خداحافظی و دلتنگی برای خانه از طرف دیگر ، گنگم کرده بود. از آن به بعد، دیگر آن حس مهمان خانه ی دلم نشد تا چند سال پیش ،هنگام تحویل سال نو. اولین سالی که دیگر مثل گذشته عید با همه ی زیبایی اش ، مهمانی رفتن هایش ،مسافرت وگشت و گذارش ، در مقابل تمام شدن سالی که به آن خو کرده بودم ، زیبا نبود. اولین سالی که زنگ خطر تمام شدن یک سال از عمرم را شنیدم. از آن پس هر 365 روز یکبار ، روز پایان سال این حس شروع می شود و تا لحظه ی تحویل سال جدید ،شدت اش افزوده می گردد.شادی گشودن تقویم نو با برگ هایی نانوشته . با دنیایی از هدف ها وآرزوها برای تک تک این برگه ها و غمگینی دیدن تقویم سال گذشته . مرور خاطرات تلخ وشیرین آن . دیدن صفحاتی که خالی مانده . کاری قابل نوشتن در آن انجام نشده و یا بدتر از آن ،کاری انجام شده که قابل نوشتن نیست. خواندن آرزو ها و قول و قرار هایی که در نخستین صفحه ی تقویم نوشته شده و یاد آوری عهد شکنی ها و فراموش کردن ها و تاسف از بابت از دست دادن فرصت ها. امروز هم دوباره این حس مبهم به سراغم آمده . صدایی در درونم فریاد می زند در این 8760 ساعت چقدر می توانستم مفید تر باشم؟ چقدر می توانستم برای رسیدن به هدف هایم بیشتر تلاش کنم ؟ اصلا چقدر می توانستم هدف های بهتری را برای خود در نظر بگیرم ؟ چند بار فرصت نگاه کردن با عشق و علاقه به چهره ی پدر و مادرم را داشتم اما دریغ کردم؟ چند با می توانستم فرزندم را سخت در آغوش بگیرم اما به خاطر مشغله ی زیاد ، این کار را به وقت دیگر موکول کردم؟چند بار می توانستم به دوستان ،همکاران و خانواده ام نشان دهم که چقدر برایم مهم هستند و حضورشان تا چه اندازه برایم با اهمیت است اما هر بار ، گفتم شاید وقتی دیگر.... در سالی که گذشت چند بار فراموش کردم کسی هست که در همه جا و همه وقت مرا می بیند؟ یا بهتر است بگویم چند بار بخاطر آوردم ، قرار نیست به حال خود رها شوم .قرار نیست تا ابد زندگی کنم . قرار نیست نعمت سلامتی،جوانی،توانایی و هزاران هزار نعمت دیگر ،بی حساب و کتاب به من داده شود؟ شاید شما هم مثل من امروز چنین حسی داشته باشید. خیلی از ما آدم ها گذر زمان را فراموش می کنیم . آنقدر اسیر روزمرگی می شویم که حتی آرزوها خود را هم از یاد می بریم. خواب های مان هم بوی تکنولوژی و اضطراب زندگی ماشینی را به خود می گیرد. اما برخی اتفاقات می تواند مثل یک تلنگر هشیارمان کند.عید نوروز می تواند بهانه ی خوبی باشد برای این بیاد آوردن .باید به دقت به روز شمار سال قبل نگاه کنیم . هنوز فرصت باقی است . اگر کسی را غمگین کردیم ،به وظیفه ای عمل نکردیم و یا قول و قراری را شکستیم ، بهترین فرصت است تا جبران کنیم . «فرصت را غنیمت شمارید، به درستی که فرصت ها مانند گذر کردن ابر می گذرند».1 امام علی (ع)فردا اولین روز بهار ، جهان دوباره آفریده می شود پس چرا ما از نو خلق نشویم . چرا ما رخوت زمستان را از دل و اندیشه مان نرانیم . چرا ما در صفحات تقویم سال جدید ، با توکل به خدا و تکیه بر نعمت های بیشماری که به ما عطا شده است ، آنطور که شایسته ی یک انسان واقعی است ، زندگی مان را ننویسیم . حیف است با دلشوره و غم به استقبال سال جدید برویم . بهتر است مانند همان روز نخست مدرسه که غم دوری از مادر با ورود به کلاس و دیدن معلم بر طرف شد ، اگر امروز هم احساس کردیم برای از دست دادن فرصت های سال قبل غمگین هستیم ، به آینده فکر کنیم و تصمیم بگیریم که از نو بیاغازیم .
تیک تیک عقربه ها ، رسیدن به 21 و 2دقیقه و 13ثانیه شنبه 29 اسفند و شروع سال 1389 هجری شمسی . عیدتون مبارک . بهتره از همین حالا شروع کنیم ، ثانیه ها در گذر اند. به چشم بر هم زدنی 29 اسفند 89 هم از راه می رسد. ای کاش وز آخرامسال ، روز شمار زندگی مان پراز خیر و برکت باشد . یادمان باشد که زندگی دکمه ی برگشت ندارد.... در امتداد هر روز فرصتی را بجویکه در آن شاهد زیبایی و عشق جهانی باشی که ترا در بر دارد.امید که جام فرداهایت لبریز از پیمان باشد وامکان .بیاموز که هر حادثه را ژرف بنگریو تجربه ای ارزشمند کسب کنی .امید که همواره دوستت بدارند. 2 پی نوشت ها : 1- نهج البلاغه، حکمت 21.2- کتاب بارانی باید ( گزیده ی شاعران معاصر جهان) تبیان - داوودی :دو روز مانده به پایان جهانانسانی که پرنده بود! همین حالا بگو :دوستت دارم آینده تان در گرو امروز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 459]