واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: بین الملل > آسیای میانه و قفقاز - رفتیم تا قلب افغان ها را بربائیم اما جان فرزندانشان را گرفتیم. استفان والت نیازی نیست اعتراف کنیم که کشته شدن 9 پسربچه در افغانستان به دست نیروهای آمریکایی باز و باز عقب گردی است برای ایالات متحده در جنگی که نه سال از آغاز آن می گذرد. بیش از این جملات باید به این نکته فکر کنیم که ما دقیقا در افغانستان در حال چه کاری هستیم. هر کاری هم که در این کشور انجام می دهیم با این ادعا که خود را برای بازگشت سربازانمان مهیا می کنیم در تناقض کامل است. این قبیل حوادث در دراز مدت ضربه ای مهلک به استراتژی واشنگتن در منطقه می زند و البته که برای اعتبار آمریکا در منطقه هم خوب نیست.ایالات متحده در آخرین بازنگری های سیاست افغانستان دو محور برای خود تعیین کرده بود: حمایت از شهروندان غیرنظامی و تاسیس نهادهای مدنی در این کشور. بر اساس این استراتژی ها قرار بود ایالات متحده با برخی فعالیت های مدنی به ربودن قلب و روح افغان ها بپردازد! این قلب و روح هم یعنی همان اعتماد سازی. مبنا بر این بود که امریکایی ها اطمینان افغان ها را به خود آنچنان جلب کنند که دیگر هیچ گروه شبه نظامی نتواند امید آنها را به آینده ای بهتر برباید.این حرکت در حقیقت نوعی مقابله غیرمستقیم بود با گروه های شبه نظامی. آمریکایی ها با حمایت از جان و مال افغان ها می توانستند این باور را در انها رشد دهند که دولت مرکزی دوشادوش ناتو و دیگر سربازان خارجی حاضر در افغانستان در حال تجربه پیروزی بر افراط در این کشور هستند. مرحله بعد از اعتماد سازی هم کمک شهروندان به آمریکایی ها در کشف مکان تروریست هایی بود که از دیدگان پنهان شده اند و در خفا عملیات های تروریستی را هدایت می کنند. تمام این امیدواری ها بر روی کاغذ خوب به نظر رسیدند و البته همگان هم گمان کردند که با این استراتژی قرار است سربازان آمریکایی زودتر به خانه بازگردند. بله درست است که همه ما دوست داریم سربازان خود را در اوج محبوبیت و قدرت در افغانستان ببینیم.مشکل اینجاست که ما تصویر اشتباهی از آنچه را که سربازانمان در حال انجام دادن آن در افغانستان هستند، مقابل خود قرار داده ایم.کشته شدن نه کودک نشان داد که ما در افغانستان به معنای تمام کلمه در حال جنگ هستیم. ما در این کشور بیشتر وقت خود را صرف نه حافظت از جان و مال شهروندان که کشتار مظنونان به فعالیت های تروریستی می کنیم. توکل ایالات متحده به جنگنده های بدون سرنشین و حملات هوایی در افغانستان هر روز بیش از دیروز می شود. میزان حملات جنگنده ها هم از سال گذشته میلادی تا کنون 172 درصد بیشتر شده است . این یعنی از همان تاریخی که ژنرال دیوید پترائوس جای استنلی مک کریستال را در افغانستان به عنوان فرمانده ویژه گرفت. ایالات متحده هم در شمال پاکستان و هم در افغانستان برای کشتن هر تعداد شبه نظامی که می تواند به جنگنده های بدون سرنشین متوسل شده است .علاوه بر این مقوله ای به نام حفاظت از جان و مال شهورندان مساله ای نیست که بتوان به سادگی ان را برآورده کرد. این مساله با دخالت نظامی در زندگی روزمره شهروندان همراه خواهد بود. ساخت موانع سیمانی مانند انچه در بغداد شاهد آن بودیم و یا احداث دهکده های استراتژیک مانند ویتنام در زمره این راه ها هستند. علاوه بر این زمانی که ما در مقام تامین امنیت شهروندان برمی آییم تضمینی وجود ندارد که اطمینان آنها را هم در اختیار داشته باشیم. در روستای پچ به عنوان نمونه جمعیت محلی به دنبال این است که آمریکایی ها بار و بنه خود را جمع کرده و آنها را به حال خود رها کنند. این فاکتورها را که کنار هم بچینیم به این نتیجه می رسیم که توسل بیش از اندازه به جنگنده های بدون سرنشین و یا حملات هوایی تنها ریسک کشته شدن شهروندان غیرنظامی را بالا می برد . تجهیزات نظامی در حقیقت ظالمانه ترین ابزارها هستند و دارای خطای انسانی بالا. هر چه بیشتر با این القاب بازی کنیم که ما به دنبال ربودن قلب افغان ها هستیم نه تسخیر زمین آنها بیشتر افغان ها را به خود بدبین می کنیم. فارین پالیسی چهارم مارس / ترجمه: سارا معصومی 48
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 415]