تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 22 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):روزه براى من است و من پاداش آن را مى‏دهم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1840458631




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بیست و دو نکته


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بیست و دو نکته
حضرت آیت الله حاج سید رضا بهاءالدینی
بیست و دو نکته آموزنده از حضرت آیت الله العظمی بهاءالدینی (رحمت الله علیه) 1. کشاورز بود؛ اما در مزرعه ی دلش کار می کرد.خادم حرم بود و عاشق گره گشایی از کار مردم. مراجعه کننده زیاد داشت. این بود که حجره ای برایش آماده کردند در فیضیه ی قم.زیاد قرآن می خواند. از وقتی قرآن را حفظ هم می کرد، حافظه اش قوی تر شده بود.در درس حاج شیخ عبدالکریم حائری شرکت می کرد. ادبیات عرب را هم خوب می دانست. خیلی ها هم می گفتند: «دعایش زود مستجاب می شود، سید صفی الدین». 2. کرباس می بافت، از نوع نفیسش. کارهای خانه را هم خودش انجام می داد؛ به تنهایی.مهربان بود، خیلی زیاد. راضی بود و قانع. با کم و زیاد زندگی خوب می ساخت. اسمش «فاطمه سلطان» بود و جدش می رسید به ملاصدرا. به او می گفتند: «زن آقا». 3. غدیر بود و نوروز. و سید رضا عیدی آن سال « سید صفی» و «فاطمه» بود. 4. داشت بازی می کرد؛ الک دولک مثل همیشه. سیدی آمد جلو. به همه ی بچه ها پول داد و شکلات . آنها هم گرفتند، با خنده. فقط به «سیدرضا» نداد و گفت: «تو بچه ای و اهل بازی...»نفس نفس می زد. از خواب پرید. ناراحت بود. گفت: شاید قرار است چیزی به من برسد که بازی نمی گذارد. دیگر هیچ وقت توی کوچه با بچه ها بازی نکرد. آن روز «سید رضا» هفت ساله بود. 5. بار اولش بود که می رفت پابوس امام رضا علیه السلام مریض شد. رفت حرم و به آقا گفت:«یابن رسول الله! تا نبینم درست نمی شود. با شنیده ها هم کاری ندارم، می خواهم ببینم شما مریض شفا می دهید». حرفش تمام شد. با رضایت و سلامت از حرم برگشت...نیره قاسمی زادیاناین خاطره برای هجده سالگی «سیدرضا» است. 6. یک دفعه به خودش آمد و دید بزرگ شده و همه ی زندگی اش شده درس و کتاب. گاهی هنوز چند روزی از تمام کردن یک کتاب نگذشته بود که کسانی از او می خواستند این کتاب را درس دهد. علاقه ی عجیبی به تدریس داشت. می گفت: «مجهولاتم در تدریس حل می شود».کسی گفت: «حاج آقا! دعا کنید من آدم بشوم».  با خنده ی ملیحی گفتند: «با دعا کسی آدم نمی شود...»7. در سن 25سالگی اجازه ی اجتهادش را از «آیت الله خوانساری» گرفت. 8. وقتی «سید رضا» بزرگ شد و همه به او می گفتند: «آیت الله بهاءالدینی»، خودش تعریف می کرد: « سه چهار ساله بودم که به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها علاقه داشتم. همراه پدرم می رفتم آنجا و دلم می خواست به زائرین خدمت کنم. در تاریکی شب به آب انبار سی- چهل پله ای می رفتم و برای زوار حرم آب می آوردم.» 9. عبا را کشید روی سرش و گفت: «بنده، کمی خواب دارم».سفره پهن بود و میهمانان حاضر. صاحب خانه اصرار می کرد: «آقا! اول نهار بخورید، بعد کمی استراحت کنید.» قبول نکردند.یکی از نزدیکان آقا گفت: «اول غذای کارگرها را بدهید». بعد از نماز خود آقا به میزبان گفته بود: «قبل از این که به فکر ما باشید، نهار چند کارگری را که روی زمین شما کار می کنند، فراهم کنید.» اما او از شدت اشتیاق، فراموش کرده بود. نهار کارگرها را که دادند، آیت الله بهاءالدینی آمدند سر سفره. 10. از تبلیغ آمده بود. اول رفت حرم. یکی از دوستانش را دید که محتاج شده بود و متوسل به حضرت معصومه سلام الله علیها. پول تبلیغش را داد به او.دلش برای «آقا بهاء» هم تنگ شده بود. رفت ایشان را ببیند... موقع برگشتن، آقا گفت: «صبر کن». بعد از چند لحظه پولی برایش آوردند و گفتند: «کار امروز شما، کار بسیار پسندیده ای بود.» بعد که پول را شمرد، دید همان مبلغی است که امروز در حرم به دوستش داد.
آیت الله بهاءالدینی
11. کسی گفت: «حاج آقا! دعا کنید من آدم بشوم». با خنده ی ملیحی گفتند: «با دعا کسی آدم نمی شود...»  12. روزی صحبت از شعر و شاعری شد.با جمله ی کوتاه فرمود: «بنده اشعار زیادی درباره ی اهل بیت علیهم السلام خصوصاً حضرت علی علیه السلام شنیده ام، ولی برای بنده هیچ شعری همچون اشعار شهریار جذابیت نداشته است. به همین جهت او را دعا کردم. بعد دیدم که برزخ را از او برداشتند.» 13. با همه مهربان بود، حتی کبوترها. می گفت: «این بیچاره ها ساعت ها در هوا سرگردانند و تشنه می مانند، چون استفاده از آب موجب اسارت اینها می شود و از دست انسانها امنیت ندارند، بگذارید راحت و آسوده از آب و دانه استفاده کنند.» 14. اگر خودش هم نداشت، قرض می کرد و برای ایام ولادت و شهادت ائمه علیهم السلام مراسمی می گرفت. 15. موقع رفتن به فیضیه، راهی را انتخاب می کرد که خلوت باشد تا بتواند روی مباحث فکر کند. می گفتند: «تفریح من در ایام تحصیل، فقط تغییر آب و هوا بود». 16. قنوت هایش شنیدنی بود، شنیدنی تر شد. وقتی پرسیدند چرا مدتی فقط دعای اللهم کن لولیک ... را می خوانید، گفتند: «حضرت پیغام دادند، در قنوت به من دعا کنید.» 17. یکی از آقایان مشهور که الان از دنیا رفته است، به آقا گفت: «با این مشکل و گرفتاری چه کنم؟ این که مریدان و علاقه مندان تا در منزل همراه من می آیند. اما چون پای خودم را به داخل خانه می گذارم، همسرم با کفش و داد و بیداد از من پذیرایی می کند.»ایشان هم گفتند: او از جانب خدا مأمور است تا منیت و شرکت های درونی تو را از بین ببرد؛ تا در مسجد، مدرسه و دین، غرور و خودبینی را کنار بگذاری و بدانی که انسان در فقر محض است و در برابر غنای مطلق، نباید مغرور شد. دل خوشی از مقام و رضایت از کارهای خود، شرک است. این که سخن ران خوبی هستم، شهرت دارم، با فلان شخصیت مرتبط هستم، از نظر علمی در چه درجه ای هستم و چه موقعیتی دارم، و احساس آرامش کردن با اینها، شرکت هایی است که اعتقادات ما را خدشه دار می کند. افرادی که استعداد قوی و حافظه ای خوب دارند، به آنها تکیه نکنند. همان طور که صاحبان استعدادها و حافظه های ضعیف هم نباید از رحمت خدا مأیوس باشند.کیفیت اعتقاد را فدای کمیت ظاهری نکنید، چرا که اولیای خدا افرادی هستند که انسان هیچ تصور آن را نمی کند.» 18. از اولیای خدا حمایت می کرد، هر جور که می توانست. می فرمود: «بنده قبل از سال 42 درس خارج فقه داشتم. یک سال، هنگام شروع، احساس کردم ساعت درس بنده با درس «آقا روح الله» هم زمان است. به خاطر تقویت درس ایشان و احترام به آن بزرگوار، درسم را تعطیل کردم.موقع رفتن به فیضیه، راهی را انتخاب می کرد که خلوت باشد تا بتواند روی مباحث فکر کند. می گفتند: «تفریح من در ایام تحصیل، فقط تغییر آب و هوا بود».19. درباره ی امام می گفتند: «اعتقاد من این است که مثل امام خمینی در زمان فعلی نداریم. وی فهم معصوم را پیدا کرده بود. درک او فوق درک ها و شجاعت ایشان فوق شجاعت هاست.پای خود را جای پای معصوم گذاشته و به واسطه ی نبوغ و درک فوق العاده اش از همه جلو زده است. انسان باید مؤید من عندالله باشد تا بگوید: «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.» و یا بگوید: « من توی دهن این دولت که از طرف آمریکاست، می زنم.» اینها در تاریخ شیعه، آن هم به این گستردگی در حد نایاب است.این جملات را قبل از ارتحال حضرت امام فرموده بودند.
حضرت آیت الله سید رضا بهاءالدینی
20. بعد از امامبعد از امام اگر بشود به کسی اعتماد کرد، به این سید (آیت الله خامنه ای) است... البته هیچ کس «آقا روح الله» نمی شود. ولی آقای خامنه ای از همه به امام نزدیک تر است. کسی که ما به او امیدواریم، آقای خامنه ای است... باید به او کمک کرد که تنها نباشد. 21. سال 71 بیماری آمد و آقا را خانه نشین کرد.لبخند از چهره های زیادی گرفته شد. بعد از چند روز بستری شدن در بیمارستان بهتر شدند. وقتی حالشان را پرسیدند، فرمود: «رفتنی بودم، ما را شفا دادند...» 22. در 27تیرماه سال 1376 یک آسمان معرفت، بر روی دست ها تشییع شد.بیست و دو یک رمز نیست. نشانه ی تلاش است. تلاش برای جبران آن بیست و یک تایی که نتوانسته حق مطلب را ادا کند. بیست و دو لحظه، بیست و دو خاطره، از آیت حقیقت، حضرت آیت الله العظمی بهاءالدینی.این متن براساس گفته ها و خاطرات شاگردان و ارادتمندان معظم له نوشته شده است. منبع: نشریه خیمه شماره1گروه دین و اندیشه - مهدی سیف جمالی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 369]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن