محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831375222
کیانوری و عبرتهای تاریخ
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
کیانوری و عبرتهای تاریخ نويسنده: دکتر محمدرحیم عیوضی بخشی از مطالعات تاریخ سیاسی، بررسی خاطرات افراد مؤثر سیاسی میباشد. ناگفتهها و پندارهایی که هرچند از بعضی از واقعیتها و ادراکات محیط بر رفتارهای دورۀ مورد مطالعه پرده برمیدارد، از پیشداوریها و تبرئهجوییها مصون نمیباشد. ازاینرو، نقد این دسته از آثار میتواند استفادۀ بهینه از آنها را میسر سازد. کتاب مورد نقد در این شماره، خاطرات نورالدین کیانوری میباشد که در سال ۱۳۷۱ مؤسسۀ اطلاعات آن را منتشر کرده است. چند سالی است که واقعنگاری و بازگویی تاریخ معاصر به شکل مکتوب و در بسیاری موارد در قالب بیان خاطرات، چه در داخل و چه در خارج از کشور، رواج پیدا کرده است و هر دسته و گروهی در این بین، مقاصد خود را دنبال میکنند، ولی آنچه مهم است وظیفۀ ما در قبال تحریف تاریخ میباشد که تعهد سنگینی را بر دوشمان نهاده است؛ چراکه گروههای آلودهای با قصد قبلی مصمماند تا ضدارزش را پرورش و تعمیم دهند و روشنترین و بدیهیترین حقایق تاریخ معاصر را واژگون سازند. یکی از مجموعه خاطراتی که در این زمینه نگاشته شده است خاطرات مربوط به گروههای چپ و مارکسیستیِ سدۀ اخیر میباشد که در این نوشتار «خاطرات نورالدین کیانوری»، پرسابقهترین عضو حزب توده طی چهار دهه فعالیت این حزب مدنظر قرار گرفته است. با اینکه در شرایط موجود گروههای چپ و مسأله کمونیسم جهانی موجودیت خود را از دست داده است، باید توجه کرد که هنوز کشورهای جهانگرا در حوزۀ نظام بینالملل در صددند از ابزارهای داخل کشورهای جهان سوم در جهت تأمین اهداف و منافع خود بهره گیرند و هنوز مسألۀ گروهها و احزاب سیاسی وابسته به عنوان ستون پنجم، در زمرۀ یکی از اهرمهای اعمال قدرت و گسترش نفوذ این کشورها تلقی میشوند. اقتدارگرایی جهانی با ابعاد جدید نمودار شده است، ازاینرو بین استالینیسم به عنوان اقتدارگرایی دهههای ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۰.م و مداخلهگرایی و تمرکزگرایی جدید در نظام بینالملل که محصول دهۀ ۱۹۹۰.م و رواج لیبرالیسم نو در حوزۀ سیاست جهانی میباشد میتوان نوعی ارتباط و پیوند برقرار نمود. در این بین ابزارهای غیر حکومتی و وابسته میتوانند در خدمت قدرتهای برتریطلب برای تحمیل ارادۀ آنها بر دیگران باشند، لذا واکاوی تاریخ معاصر و گروههایی که در جهت تطهیر بعضی از احزاب، گروهها و شخصیتها برآمدهاند میتواند به بازنمایی حقایق تاریخ معاصر کمک کند و از سوی دیگر با رهیافتی آیندهنگرانه میتوان به هوشیاری لازم دست یافت و از تجربیات گذشته بهره گرفت؛ چراکه گذشته چراغ راه آینده و آینۀ تمامنمای راهنمایی و راهگشایی نسلهای آینده است. آقای دکتر کیانوری، آخرین دبیرکل و به هر حال بالاترین مقام یکی از احزاب مهم سیاسی کشور، را اگر چه نمیتوان پرسابقهترین عضو حزب توده دانست، به یقین پرآوازهترین، پرهیاهوترین و در عین حال بحثبرانگیزترین «تودهای» طی چهار دهه فعالیت این حزب به شمار میآید. رفقای تودهای مخالف کیانوری، او را با انواع و اقسام صفات فردی و گروهی منفی نواختهاند تا آنجا که بسیاری از ناکامیها، کجرویها و شکستهای این حزب به پای روحیۀ ماجراجو، باندباز، وابسته، قدرتطلب و حتی مشکوک این عضو کمیتۀ مرکزی نوشته شده است. لذا با این اوصاف امید به آن میرفت که ای کاش کیانوری دانستههای فراوان خود را به عنوان مرد سیاستپیشهای که بسیار میداند، بیغش و پالوده بر روی کاغذ منتقل کند و از این راه خدمت بزرگی نسبت به دوستداران تاریخ سیاسی ایران بنماید؛ چرا که لب گشودن او و راز گفتن زندگی پر تلاطم سیاسیاش میتوانست به حل معماهای بسیاری کمک کند. دانستن خاطرات کسی در حد آقای دکتر کیانوری برای جامعۀ ایران هم نیاز بود و هم ضرورت. اما وقتی خاطراتش را در سال ۱۳۷۱ نوشت و منتشر کرد، سه نسل را حسرت به دل گذاشت؛ چراکه نهتنها خود را از کلیه اتهامات تبرئه کرد، بلکه با بیپروایی کامل صحبتها، خاطرات و... رفقای سابقش را بیاعتبار شمرد: «من به خاطرات هیچکس اعتماد ندارم»[۱] با نگاهی به خاطرات انتشاریافتۀ دیگر اعضای کمیتۀ مرکزی حزب توده و مشاهدۀ تفاوتهای آشکار در بیان و تشریح حوادث گوناگون، باید آن را کمابیش وصف حال جمیع رفقای سابق در حق یکدیگر قلمداد کرد که نمادی از رفتارهای حزب ــ بهویژه در مورد اتحاد جماهیر شوروی سابق ــ است. به این ترتیب باید گفت کیانوری در زمانی که گورباچف به سرعت راه دوریگزینی از کمونیسم را طی میکرد، بهسان یک کمونیست ارتودکس از «روابط» حزب توده با حزب کمونیست شوروی دفاع کرد و حاضر نشد در این زمینه تجدیدنظر کند. گویی سقوط وحشتناک دنیای کمونیسم در گوش جان وی صدایی و برای دستگاه شنوایی او پژواکی نداشته، اصلاً اتفاقی نیفتاده و این همه شدت و ضعف درنیم قرن سن حزب توده در تاریخ اجتماعی کشورمان هیچ اثری بر جا نگذاشته است. ایشان با تمامی تغییر و تحولی که در پایان هزارۀ دوم جهان رخ نموده بیگانه مانده، و هنوز امیدوار است که کالبد بیروح کمونیسم روسی را نجات بخشد، استالینی دیگر بر نیمی از جهان حاکم گردد، حزب توده بار دیگر جان بگیرد، و او در رأس حزب فرمانفرمایی کند و از آنجا به مقامات بالای سیاسی دست یابد. آقای کیانوری اتحاد شوروی را پس از فروپاشی کامل و حزب توده را بعد از انحلال، نبشقبر کرده است تا شاید سند مثبتی دال بر حقانیت آن و درستاندیشیاش بهدست آورد. او نکات منفی شوروی و حزبتوده را نادیده انگاشته و روی نقطههای مثبت آنها تا حد ذوق کودکانه اغراقگویی کرده است. به هرحال حزب توده به لحاظ سابقۀ طولانی فعالیت، از جهات گوناگون به صورت مبسوط در خور نقد و بررسی است. خوشبختانه در خاطرات کیانوری نیز این فعالیت چهلساله مرور گشته و زمینۀ مناسبی برای بررسی مسائل مختلف فراهم آمده است. بنابراین در چارچوب نقد خاطرات کیانوری میتوان به ماهیت و فعالیت حزب توده نیز نگاهی انداخت. وابستگی حزب توده به شوروی در اواخر دوران حاکمیت قاجار در ایران عدۀ کثیری از کارگران ایرانی در شهرهای باکو، بادکوبه، تاشکند و دیگر شهرهای قفقاز و آذربایجان روسیه به کار مشغول بودند. آنها که فجایع و مظالم استعمارگران را در کشور خود دیده و لمس کرده بودند، در آنجا نیز در شرایط بسیار دشوار و غیرانسانی بهسر میبردند.[۲] وقوع انقلاب سال ۱۲۸۴.ش در روسیۀ تزاری آنها را در کنار سوسیال دموکراتهای روسی به مبارزات اجتماعی کشاند. حزب همت (حزب سوسیالدموکراتهای مسلمان) در بادکوبه تأسیس شد که با حزب سوسیالدموکرات روس نیز ارتباط نزدیک داشت. بنیانگذار این حزب دکتر نریمان نریمانوف بود که درواقع حلقۀ واسط بین کارگران ایرانی و حزب سوسیالدموکرات روس بهشمار میرفت. این جمعیت بلافاصله به تأسیس تشکیلاتی در ایران اقدام نمود که از آن جمله گروه سوسیالدموکرات به رهبری حیدر عمواوغلی در تهران بهوجود آمد. اعلامیهها و کتب سوسیالدموکراتهای ایرانی در روسیه به چاپ میرسید و حیدر عمواوغلی با کمیتۀ مرکزی حزب سوسیالدموکرات روسیه ارتباط نزدیک داشت.[۳] در سال ۱۲۹۹ رهبری کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست توسط حیدرخان عمواوغلی اداره میشد. در خردادماه ۱۳۱۰ رضاشاه با فعالیتهای کمونیستی مخالفت ورزید و با فرستادن لایحهای به مجلس فعالیتهای آنها را ممنوع ساخت. پس از اشغال ایران توسط متفقین در جنگ جهانی دوم، با سقوط دیکتاتوری رضاشاه زندانیان سیاسی از زندان آزاد گردیدند، اعضای گروه «۵۳ نفر» که به رهبری دکتر ارانی در دوران رضاشاه به فعالیتهای کمونیستی در حد مطالعات نظری و نه مبارزات اجتماعی مشغول بودند، پس از آزادی از زندان، هستۀ اولیة حزب تودۀ ایران را تشکیل دادند. رهبری این گروه با ایرج اسکندری بود و افراد وی مانند دکتر یزدی و دکتر رادمنش نیز در کنار او فعالیت مینمودند. این جمع حس میکردند که برای آغاز کار یک حزب کمونیست در ایران، به حمایت بینالمللی نیاز دارند و برای کسب این حمایت، بنا به قول انورخامهای، به سفارت شوروی مراجعه نمودند.[۴] بنابراین بیتردید بارزترین مشخصۀ حزب توده را باید وابستگی همهجانبۀ آن با اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی به حساب آورد، بهطوریکه تصویر یک عامل بیگانه و بلکه جاسوس را از این حزب نزد مردم منعکس میسازد. این وابستگی را، که از ابتدای تشکیل حزب توده در سال ۱۳۲۰ تا انتهای فعالیت در سال ۱۳۶۲ بهطور مستمر ادامه داشت، هرگز اعضای کمیتۀ مرکزی حزب توده و از جمله کیانوری انکار نکردند، اما به هرحال در طی این دوران طولانی، تلاشهایی به منظور توجیه این وابستگی برای افکار عمومی انجام شد. این حزب بهرغم آنکه توانست با بهرهگیری از تجربیات و مساعدتهای حزب کمونیست شوروی، یکی از بزرگترین شبکههای تشکیلاتی بزرگ حزبی را در ایران بهوجود آورد، از آنجا که مرام و مسلک الحادی آن کاملاً و آشکارا در تضاد با ایمان و اعتقادات مردم ایران بود، هیچگاه موفق به نفوذ در قلبهای آحاد این ملت نشد و چهبسا بهدلیل الحادی و وابسته بودن مردم از آن متنفر بودند. اتفاقاً همین تنفر عمومی از این حزب در مقطع بسیار مهم مرداد ۱۳۳۲ مورد سوءاستفادۀ بیگانگان در جهت تأمین منافع خودشان قرار گرفت و یک موقعیت سرنوشتساز را از دست مردم ایران خارج ساخت. بنابراین حزب توده در مسیر حرکتش به جلو، بهخاطر بیپایگاه بودن در جامعه، به ناچار هر روز بیش از پیش سطح اتکای خود به اجانب را فزونی بخشید. عامل دومی که در تشدید وابستگی حزب توده تأثیر بسزایی داشت، وابستگی فردی و شخصی اعضای کادر مرکزی این حزب به شوروی بود. سلیمانمیرزا اسکندری، نخستین دبیرکل حزبتوده، اگرچه به سوسیالیسم اعتقاد داشت، آنگونه که گفته میشود فردی مسلمان و نمازخوان بود. بنابراین میتوان پنداشت که وی سوسیالیسم را بیشتر از جنبههای اقتصادی آن مدنظر داشت و نه از لحاظ نظریات فلسفی. از سوی دیگر وی هرچند نگاهی مثبت به همسایۀ شمالی داشت، دارای وابستگیهای حزبی و تشکیلاتی عمیق و گسترده به شوروی ــ آنگونه که بعدها در میان اعضای کمیتۀ مرکزی مرسوم شد ــ نبود، اما از آنجا که عمر ریاستش بر حزب توده بیش از دو سال طول نکشید، پس از وی زعامت و رهبری این حزب در دست کسانی قرار گرفت که در سراشیبی وابستگی شخصی به شوروی دست به مسابقۀ نفسگیر با یکدیگر زدند و هریک تلاش میکردند تا گوی سبقت را از دیگری بربایند. این مسابقه بهگونهای آنها را در این مسیر پیش برد که بهعنوان نمونه، بین کیانوری سال ۱۳۲۲ ــ ابتدای پیوستن وی به حزب توده ــ با سال ۱۳۵۷ و ۱۳۶۲، تفاوت چشمگیری وجود دارد، و همینطور است در مورد دیگر اعضای این حزب. بنابراین طبعاً با تعمیق وابستگیهای شخصی که با هدف پیروز شدن در جنگ قدرت درونحزبی برای به دستگیری پستها و مناصب مهمتر و بالاتر بهمنظور کسب امتیازات و برخورداریهای افزونتر انجام میشد، تشکیلات حزب نیز لاجرم در این مسیر گامهای بلندتری برداشت و به همین نسبت از جامعۀ خود فاصله گرفت. بههرحال حزب توده از همان ابتدا با توصیۀ شوروی تأسیس شد و حتی نام آن نیز برگرفته از نظریات استالین دربارة تشکیل احزاب سوسیالیست «در کشورهای عقبمانده» بود. «علت اینکه نام حزب را «توده» گذاشتند یک مسألۀ قدیمی است که در سال ۱۹۳۶ استالین مطرح کرد. او میگفت که در کشورهای عقبمانده کمونیستها نباید به نام حزب کمونیست فعالیت کنند، بلکه باید در یک جبهه شرکت کنند؛ چون که در این کشورها هنوز برای پذیرش افکار کمونیستی آمادگی نیست... . لذا یک حزب وسیعی بسازید که افراد طرفدار پیشرفت و ترقی اجتماعی و سوسیالیسم بهطور کلی، نه کمونیسم، به آن جلب شوند.»[۵] یکی از صاحبنظران در تاریخ احزاب سیاسی معاصر جهان، همین مفاهیم را از زاویة دیگری نگریسته و برداشتی اصولی بهدست داده است. او طی نامهای یادآور شده است: میدانیم که حزب توده زائدهای از یک مجموعۀ جهانی بود که زیر پوشش «انترناسیونالیسم» و «انترناسیونالکمونیست» در خدمت سیاست جهانی حزب کمونیست و رهبری عالیقدر اتحاد جماهیر شوروی بود. با این تعریف، نباید و نمیتوان گفت که رهبری حزب توده اشتباه کرد و بعد بهدنبال علل و عوامل این اشتباهات رفت. دستگاه رهبری حزب توده استقلال فکر و عمل نداشت و به تمام معنای کلمه (ایدئولوژیک، پولتیک، ارگانیک) به انترناسیونالکمونیست، کمینترن و بعد کمینفرم وابسته بود و از «خط» آن بدون قید و شرط و چون و چرا پیروی میکرد. به عبارت دقیقتر، پیرو خطمشی کمینترن بود (خطیمشی بهمعنای سیاست عمومی یک مکتب یا یک مرکز در همه زمینههاست). به بیان دیگر، دستگاه رهبری حزب توده؛ در موافقت با اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی، در انحلال سازمان ایالتی حزب توده در آذربایجان، حمایت از فرقۀ دموکرات که هدف غایی آن جدا کردن آذربایجان ایران و الحاق آن به آذربایجان شوروی بود، ضدیت با نهضت ملی و دولت دکتر مصدق و... اصلاً و ابداً اشتباه نکرد، فقط و فقط سیاست و «خطمشی» انترناسیونالکمونیست را، که زمام امور آن در دست پولیت بورو و حزب کمونیست شوروی و درواقع در دست استالین و بعد جانشینان او بود، موبهمو اجرا کرد.[۶] نحوۀ عملکرد و موضعگیری حزب توده در قبال فرقۀ دموکرات آذربایجان و در بدو تشکیل و سپس فرار اعضای آن به شوروی نیز از جمله سرفصلهایی است که میزان بیارادگی و وابستگی این حزب را در برابر حزب کمونیست شوروی به نمایش میگذارد. همانگونه که کیانوری خاطرنشان ساخته است، حزب زمانی از تشکیل فرقه مطلع شد که اعلامیۀ آن در آذربایجان و جاهای دیگر منتشر شده بود، و سپس سازمان حزب تودۀ ایران در آذربایجان بدون مشورت با کمیتۀ مرکزی حزب، جلسة کمیتۀ ایالتی خود را تشکیل داد و به فرقه ملحق شد.[۷] فرقۀ دموکرات آذربایجان مصالح این سرزمین را از دیگر نقاط ایران جدا ساخته بود. این فرقه تلاش میکرد مفاسد و پلیدیهای حکومت مرکزی را به حساب تمام ایرانیان غیرترک بگذارد، و بدینگونه اختلاف «فارس ـ ترک» را دامن میزد. مقالات پیشهوری در روزنامۀ آذربایجان بارها بر این امر تأکید نموده بود.[۸] در آغاز بدون اطلاع حزب توده تشکیلات ایالتی این حزب به فرقۀ دموکرات آذربایجان پیوسته بود. پس از مدتی هماهنگ با سیاست شوروی که از فعالیت فرقه حمایت مینمود آن را تأیید کرد.[۹] فرقۀ دموکرات حزب توده را غیرانقلابی و پارلمانتاریستی میدانست و معتقد بودند که برای انقلاب و تحول اجتماعی، از آن کاری ساخته نیست، البته رابطۀ پیشهوری و حزبتوده پیش از این نیز در خور توجه و ارزیابی است؛ چراکه «پیشهوری قبل از تشکیل فرقه از طرف سازمان حزبی تبریز برای شرکت در کنگرۀ اول حزب توده انتخاب شده بود. او به تهران آمد و حتی در کلوپ حزب هم حاضر شد. ولی مخالفین پیشهوری، که هم از دستۀ اردشیر آوانسیان بودند و هم از دستۀ ایرج اسکندری و هم از دستۀ رضا روستا، با شرکت او در کنگره مخالفت کردند. بدینترتیب هستۀ دشمنی و کینه بین پیشهوری و رهبری حزبتوده ایران ــ که البته از زندان وجود داشت ــ بهوجود آمد.[۱۰] تأثیر شکست فرقه بر حزب فوقالعاده سنگین بود. حزب توده به تمام معنا و تا دقیقۀ آخر از فرقه حمایت کرد و باز بدون اطلاع حزب این عقبنشینی انجام شد، بدون اینکه حزب اطلاع داشته باشد و خود را آماده کند. معمولاً برای چنین آمادگی یکی دو ماه وقت لازم است و چنین نشد. یک دلیل آن، این است که مقامات شوروی به رهبری حزب تودۀ ایران آن اعتماد را نداشتند و میترسیدند که موضوع از آنجا درز پیدا کند. از سوی دیگر، عزیمت جمعی از اعضای کمیته مرکزی بهدنبال واقعه ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ به شوروی و سپس آلمان شرقی و پیوستن به بقیۀ اعضا تا سال ۱۳۳۴، این حزب را مستقیماً تحتنظر حزب کمونیست شوروی قرار داد و تمامی امکانات لازم از قبیل دفتر، محل اسکان و وسایل ارتباطی نیز از سوی برادر بزرگتر در اختیار حزب تودۀ مقیم لایپزیک گذاشته شد. این دوره که تا سال ۱۳۵۷ به طول میانجامید دورۀ وابستگی بیش از پیش حزب توده و اعضای آن به شوروی بود که با توجه به آشکار و واضح بودن آن نیازی به توضیح در اینباره وجود ندارد. آنچه در این زمینه گفتنی است نقشی است که کیانوری، دبیر اول وقت حزب، در آستانۀ بازگشت به ایران در سال ۱۳۵۸ طی ملاقاتی با مسئولان شعبۀ بینالمللی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست شوروی برعهده گرفت: «من قبل از مراجعت به ایران، در اوایل سال ۱۳۵۸ برای خداحافظی به مسکو رفتم... قرار شد که ما از طریق سفارت شوروی در تهران رابطۀ خود را حفظ کنیم و از من خواستند که هر شش ماه یکبار برای مذاکره سفری به مسکو بکنم.[۱۱] بدینوسیله حزب توده، در جایگاه عامل اطلاعاتی بیگانه، دور جدید فعالیت خود را در داخل کشور آغاز کرد و حتی در مسیر اخذ اطلاعات نظامی و قرار دادن آنها در اختیار شوروی گام گذاشت: «سرهنگ، جوانی را بهنام لئون به من معرفی کردند هرسه در پارک قدم زدیم، در این گردش درخواست دستیابی به اطلاعات F۱۴ از سوی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست شوروی به اطلاع من رسید. این جریان ادامه داشت تا انقلاب پیروز شد و ما به ایران آمدیم و فعالیت حزب را در داخل کشور آغاز کردیم. در این زمان لئون به تهران آمد و درخواست خود را مجدداً طرح کرد. این یک اشتباه فوقالعاده بزرگ حزب کمونیست اتحاد شوروی بود که از دبیرکل یک حزب کمونیست آن هم حزبی با چهل سال سابقه، چنین درخواستی را بکند. اشتباه عمیقتر من این بود که این درخواست را پذیرفتم و این اطلاعات را به شورویها دادم.»[۱۲] موقعیت، ویژگیها و ماجراجوییهای کیانوری کیانوری آنگونه که خود میگوید توسط کامبخش ــ شوهرخواهرش ــ با افکار چپ آشنا شد و سپس به حزب توده پیوست. این نکته نیز در خاطرات کیانوری به وضوح بیان شده است که کامبخش جایگاه ویژهای نزد مقامات شوروی داشت که به وی قدرت فوقالعادهای در حزب توده میبخشید: «قدرت کامبخش به علت نفوذی بود که نزد شورویها داشت. برای همۀ آنهایی که به شوروی علاقهمند بودند و گرایششان به شوروی واقعاً زیاد بود، کامبخش شاخص بود.»[۱۳] کیانوری در کتاب خاطرات خود زندگی شخصیاش را زیرورو کرده و فاشیستها را از آن حذف نموده است، به گونهای که گویا وجود خارجی نداشتهاند. وی در این کتاب قصۀ جن و پری و هزارویک شب سرهم کرده و لاینقطع دروغ بافته است تا ثابت کند مثلاً طرفدار دو آتشة هیتلر نبوده است. او مهمترین راه اثبات این مدعا را در اتصال به افراد گروه ۵۳ نفر، و حتی کشیدن خود در یک قدمی دکتر تقی ارانی دانسته است. او یک شناسنامه کامل هویت جعل کرده است تا بگوید گویی از ابتدا یک کمونیست مؤمن و معتقد بوده است. مقداری از مغالطه و دروغبافی او در خاطراتش بهخاطر تبرئۀ خود از اتهام همکاری با نازیهاست، ولی از بخت بدِ او، هرکس که خواسته است سوابق کیانوری را بررسی کند روی سابقۀ فاشیستی او انگشت گذاشته و مکث کرده است.[۱۴] ایرج اسکندری از رهبران بزرگ و مشهور حزبتوده چنین اظهار کرده است: «در آن زمان روزنامۀ مردم آنتیفاشیست منتشر میشد... عباس نراقی را هم بهعنوان مسئول روزنامه گذاشته بودیم. عباس نراقی الان اینجا در پاریس است و زنده است. اگر او را دیدید از او بپرسید. یکبار کیانوری به ادارۀ روزنامه رفته بود و به او گفته بود: هیتلر میآید همهتان را به دار میزند، اینها چیست که مینویسید؟ روزنامه را گرفته، پارهپاره کرده و تهدید کرده بود که پدرتان را درمیآورند.»[۱۵]چهرۀ شاخص روشنفکری ایران و کسی که «مسئول» حرکت انشعابی سال ۱۳۲۶ از حزب توده شناخته میشود نوشته است: «دکتر کیانوری از قرار معلوم از اول، ایمان به آنچه میگفت نداشت، او زمانی در آلمان خود را در خدمت نازیها قرار داده بود.»[۱۶] دکتر انورخامهای، از رهبران مشهور اصلاحطلبان و انشعابیون، در جلد دوم خاطرات خود نوشته است: «هنگام تأسیس حزب توده دکتر کیانوری نهتنها در کنار حزب نبود، بلکه از مخالفان سرسخت آن بود... بعدها در حزب کسانی که در آلمان تحصیل کرده بودند میگفتند که وی در آلمان با دانشجویان فاشیست همکاری و حتی برای آنها اعانه جمع میکرده است.»[۱۷] حمید احمدی، معروف به ناخدا انور، از اعضای قدیمی حزب توده، در بررسی مستند خود یادآوری کرده است که «در یکی از عرصهها، مبارزۀ سیاسی دکتر ارانی در ایران که در مجلۀ دنیا بازتاب داشته (آخرین شمارۀ آن، یعنی شمارۀ ۱۲ در خرداد ۱۳۱۴، مصادف است با عزیمت آقای کیانوری برای تحصیل در آلمان) مبارزه علیه فاشیسم و تأکید مکرر به خطرات این پدیده برای بشریت بود. اینک این سؤال مطرح میشود که کیانوری بهرغم فعالیت یا سمپاتی به گروه ارانی چگونه حاضر شده بود که در آلمان فاشیسم بهطور داوطلبانه در گروه سازماندادهشدۀ دستگاه فاشیست بهنام WINTER HILFSWERK به فعالیت بپردازد؟ حتی در این جریان داوطلبانه تا آنجا فعال بود که گوی سبقت را از داوطلبین آلمانی ربوده، در جمعآوری اعانه برای آن سازمان رتبۀ اول را از آن خود ساخت.[۱۸] گرچه ممکن است آقای دکتر کیانوری بازهم به توجیهات و ارائۀ دلایلی به سبک مألوف خود دست بزند، برای آنکه حجت را نزد طرفداران باقیمانده احتمالی او و بعضی خوانندگان جوان تودهای تمام گردد مقدمة تز دکترای مهندسی او نقل گردیده است. اصل این رساله که راجع به معماری ساختمانهای بیمارستانی میباشد، در سال ۱۹۳۹ (۱۳۱۸) در ۴۷ صفحه تهیه شده است. آقای کیانوری در مقدمۀ این رسالۀ فنّی «بدون هیچ ضرورتی به اظهارنظر سیاسی دربارۀ رضاشاه و حکومتش» مبادرت کرده و نوشته است: «در ۲۳ فوریه ۱۹۲۱ اعلیحضرت رضاشاه پهلوی که در آن زمان در قزوین بود و سرفرماندهی ارتش در شمال را بهعهده داشت، کودتای پیروزمندی را به انجام رسانید. در این سال، بزرگمردی میهنپرست و شجاع به میان آمد. اعلیحضرت رضاشاه پس از برچیدن خاندان قاجار در ۱۲ دسامبر ۱۹۲۵ به شاهی ایران برگزیده گردید. پس از آن، مهمترین وظیفه، رهایی کشور از ناآرامیهایی بود که سالیان پیش بهوجود آمده بود. دو همسایۀ بزرگ ایران، انگلستان و روسیه باز میکوشیدند راه پیروزی را بر منجی و نابغة ایران ببندند. این دو همسایۀ بزرگ، توطئههای پلیدی میچیدند و در بسیاری از مناطق ایران شورشهای بزرگی راه میانداختند. شاه در مدت کوتاهی همة این شورشها را سرکوب و پس از آن، کار آبادانی آغاز شد»[۱۹] پينوشت:[۱]ــ خاطرات نورالدین کیانوری، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۱، ص۱۰۸[۲]ــ علی محبی، تاریخچه حزب عدالت، تهران، اطلاعرسان، ۱۳۶۵، صص۲۰ــ۱۰[۳]ــ حمید صدری، اسناد تاریخی جنبش کارگری سوسیال دمکراسی و کمونیستی ایران، تهران، آگاه، ۱۳۷۸، ج۱، ص۱۷[۴]ــ انورخامهای، خاطرات روزنامهنگار دکتر انور خامهای، تهران، نشر دیگر، ۱۳۸۱[۵]ــ خاطرات نورالدین کیانوری، همان، ص۷۵[۶]ــ عبدالله برهان، کارنامه حزب توده، تهران، علم، ۱۳۷۸، ص۳۱[۷]ــ خاطرات نورالدین کیانوری، همان، ص۱۲۷[۸]ــ نشریه آذربایجان، ش۱۰۹، بهمن ۱۳۲۴[۹]ــ الهه کولایی، استالینیسم و حزب توده ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۶، ص۱۳۳[۱۰]ــ خاطرات نورالدین کیانوری، همان، ص۱۱۵[۱۱]ــ همان، ص۵۰۶[۱۲]ــ همان، صص۵۵۴ــ۵۴۴[۱۳]ــ همان، ص۵۳ [۱۴]ــ عبدالله برهان، همان، ص۳۲[۱۵]ــ خلیل ملکی، یادماندهها، ص۱۶۸[۱۶]ــ نیروی سوم، در مقابل دو پایگاه اجتماعی، حزب توده، تهران، ۱۳۳۱، ص۳۷[۱۷]ــ فرصت بزرگ از دست رفته، تهران، هفته، ۱۳۶۲، ص۴۶[۱۸]ــ ارانی کمونیست نبود، ص۶۵[۱۹]ــ هفتهنامه آدینه، ش۸۹، ص۶۵ [۲۰]ــ فریدون کشاورز، خاطرات سیاسی، تهران، نشر آبی، ۱۳۸۰، صص۴۶ــ ۴۵[۲۱]ــ همانجا.[۲۲]ــ عبدالله برهان، همان، ص۲۴[۲۳]ــ همان، ص۳۹۴[۲۴]ــ خاطرات نورالدین کیانوری، همان، ص۲۸۱[۲۵]ــ همان، ص۲۸۴[۲۶]ــ همان، ص۲۶۷[۲۷]ــ خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجانی، تهران، علم، ۱۳۷۲، ص۲۱۵[۲۸]ــ دکتر مصدق زمانی به جلوگیری از فعالیت تودهایها اقدام کرد که دقیقاً در جهت خواست امریکا بود؛ چراکه در این زمان بخش عظیمی از حمایت جامعه را از دست داده بود و کودتاچیان خود را برای آغاز موج دوم کودتا آماده میکردند. لوی هندرسون، سفیر امریکا در تهران، به ملاقات مصدق رفت و تهدید کرد چنانچه تودهایها از خیابانها جمع نشوند، دولت امریکا به قطع رابطۀ خود با ایران اقدام خواهد کرد و دکتر مصدق نیز با نگاهی خوشبینانه و امیدوار نسبت به امریکا، دستور مقابله با تودهایها و دستگیری آنان را داد و به این ترتیب روز بعد نیروهای کودتا در فضا و زمینهای که دیگر نه مردم در صحنه بودند و نه نیروهای تودهای، فقط در طی یک نیمروز، بساط حکومت دکتر مصدق را برچیدند. رک: خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، همان، ص ۱۴۴[۲۹]ــ خاطرات نورالدین کیانوری، همان، ص۲۲۴[۳۰]ــ همان، ص۲۲۵[۳۱]ــ همان، ص۲۹۹[۳۲]ــ همان، ص۳۵۰[۳۳]ــ همان، ص۳۴۹[۳۴]ــ همان، ص۵۶۵[۳۵]ــ همان، ص۱۳۱[۳۶]ــ همان، ص۴۸۵[۳۷]ــ همان، ص۳۹۳[۳۸]ــ همان، ص۵۴۶[۳۹]ــ همان، ص۵۵۰[۴۰]ــ همان، ص۵۵۲[۴۱]ــ همان، ص۵۵۵سوتیتر:کیانوری وقتی خاطراتش را نوشت و منتشر کرد، سه نسل را حسرت به دل گذاشت؛ چراکه نهتنها خود را از کلیه اتهامات تبرئه کرد، بلکه با بیپروایی کامل صحبتها، خاطرات و... رفقای سابقش را بیاعتبار شمردکیانوری در زمانی که گورباچف به سرعت راه دوریگزینی از کمونیسم را طی میکرد، بهسان یک کمونیست ارتودکس از «روابط» حزب توده با حزب کمونیست شوروی دفاع کرد و حاضر نشد در این زمینه تجدیدنظر کند. گویی سقوط وحشتناک دنیای کمونیسم در گوش جان وی صدایی و برای دستگاه شنوایی او پژواکی نداشته، اصلاً اتفاقی نیفتاده و این همه شدت و ضعف درنیم قرن سن حزب توده در تاریخ اجتماعی کشورمان هیچ اثری بر جا نگذاشته استدر سال ۱۲۹۹ رهبری کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست توسط حیدرخان عمواوغلی اداره میشدبارزترین مشخصۀ حزب توده را باید وابستگی همهجانبۀ آن با اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی به حساب آورد، بهطوریکه تصویر یک عامل بیگانه و بلکه جاسوس را از این حزب نزد مردم منعکس میسازدعامل دومی که در تشدید وابستگی حزب توده تأثیر بسزایی داشت، وابستگی فردی و شخصی اعضای کادر مرکزی این حزب به شوروی بوددستگاه رهبری حزب توده استقلال فکر و عمل نداشت و به تمام معنای کلمه (ایدئولوژیک، پولتیک، ارگانیک) به انترناسیونالکمونیست، کمینترن و بعد کمینفرم وابسته بود و از «خط» آن بدون قید و شرط و چون و چرا پیروی میکرد. به عبارت دقیقتر، پیرو خطمشی کمینترن بودـ عبدالله برهان: دستگاه رهبری حزب توده؛ در موافقت با اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی، در انحلال سازمان ایالتی حزب توده در آذربایجان، حمایت از فرقۀ دموکرات که هدف غایی آن جدا کردن آذربایجان ایران و الحاق آن به آذربایجان شوروی بود، ضدیت با نهضت ملی و دولت دکتر مصدق و... اصلاً و ابداً اشتباه نکرد، فقط و فقط سیاست و «خطمشی» انترناسیونالکمونیست را، که زمام امور آن در دست پولیت بورو و حزب کمونیست شوروی و درواقع در دست استالین و بعد جانشینان او بود، موبهمو اجرا کرددکتر انورخامهای، از رهبران مشهور اصلاحطلبان و انشعابیون، در جلد دوم خاطرات خود نوشته است: «هنگام تأسیس حزب توده دکتر کیانوری نهتنها در کنار حزب نبود، بلکه از مخالفان سرسخت آن بود... بعدها در حزب کسانی که در آلمان تحصیل کرده بودند میگفتند که وی در آلمان با دانشجویان فاشیست همکاری و حتی برای آنها اعانه جمع میکرده است.»کیانوری «در دورۀ اول ملی شدن صنعت نفت که آغاز آن با فرار رهبران حزب توده از زندان مصدق بود، یعنی از سال ۱۳۲۹ تا نیمۀ اول سال ۱۳۳۱، سیاست حزب ما سیاست بسیار نادرستی بود. بهنظر من ریشۀ اصلی این اشتباهات عبارت بود از غرور بیش از اندازهای که آن افراد هیأت اجرائیه که در جریان غیرقانونی شدن حزب در بهمن ۱۳۲۷ به زندان افتاده بودند، بدان دچار شده بودند.»کیانوری «شعار ”جمهوری دموکراتیک“ باعث شد عدهای با وجودی که میدانستند که حزب نیرویی ندارد که حکومت را بهدست بگیرد، تصور کنند که ما میخواهیم یک ”دموکراسی تودهای“ ــ مانند اروپای شرقی ــ ایجاد کنیم و همین شعار وسیلهای شد برای تبلیغ علیه ما و رم کردن عدهای از ما.»مصاحبههای تنظیمشده کیانوری حول دو محور عمده است: الفــ با توسل به انواع جنگافزارهای کلامی میکوشد تا نقطۀ ضعفی از خود بهدست ندهد و نقاط ضعف گذشتهاش را بپوشاند؛ بــ تلاش میکند کلیه مخالفان را بکوبد و موافقان را از بدنامی بیرون بکشد و نجات دهد منبع: ماهنامه زمانه تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 713]
صفحات پیشنهادی
کیانوری و عبرتهای تاریخ
کیانوری و عبرتهای تاریخ نویسنده: دکتر محمدرحیم عیوضی بخشی از مطالعات تاریخ سیاسی، بررسی خاطرات افراد مؤثر سیاسی میباشد. ناگفتهها و پندارهایی که هرچند ...
کیانوری و عبرتهای تاریخ نویسنده: دکتر محمدرحیم عیوضی بخشی از مطالعات تاریخ سیاسی، بررسی خاطرات افراد مؤثر سیاسی میباشد. ناگفتهها و پندارهایی که هرچند ...
عبرت های تاریخ | وهاب جعفری | دانلود کتاب
6 فوريه 2011 – کیانوری و عبرتهای تاریخ نويسنده: دکتر محمدرحیم عیوضی بخشی از مطالعات تاریخ ... کتاب مورد نقد در این شماره، خاطرات نورالدین کیانوری میباشد ...
6 فوريه 2011 – کیانوری و عبرتهای تاریخ نويسنده: دکتر محمدرحیم عیوضی بخشی از مطالعات تاریخ ... کتاب مورد نقد در این شماره، خاطرات نورالدین کیانوری میباشد ...
هم اندیشی نقد و بررسی فناوری نانو برگزار شد
Ntsc / Pal / Mpeg / Jpeg · چرا ابن سيرين را از اولياي خدا مي گويند؟ رويكرد فقهي به مشروطه · اجتهاد و سياست در دوره مشروطه(1) · کیانوری و عبرتهای تاریخ ...
Ntsc / Pal / Mpeg / Jpeg · چرا ابن سيرين را از اولياي خدا مي گويند؟ رويكرد فقهي به مشروطه · اجتهاد و سياست در دوره مشروطه(1) · کیانوری و عبرتهای تاریخ ...
نيمي از جوانان پنداشت مثبت به آينده دارند
داريم، مهاجران بسياري طي سال هاي آينده از آن راهي اسرائيل شوند، آرژانتين است. کیانوری و عبرتهای تاریخ چند سالی است که واقعنگاری و بازگویی تاریخ معاصر به شکل ...
داريم، مهاجران بسياري طي سال هاي آينده از آن راهي اسرائيل شوند، آرژانتين است. کیانوری و عبرتهای تاریخ چند سالی است که واقعنگاری و بازگویی تاریخ معاصر به شکل ...
بازنگری قیام اسلامی پانزده خرداد
او ضمن نصیحت به شاه ، وی را به عبرت گرفتن از سرانجام پدرش فراخواند. به دنبال این سخنرانی ، امام .... احسان طبری ، کژراهه : خاطراتی از تاریخ حزب توده ، تهران ۱۳۶۷ش مهدی عراقی ، ناگفته ها: ... خاطرات نورالدّین کیانوری ، تهران ۱۳۷۲ش خاطرات محسن لبانی ...
او ضمن نصیحت به شاه ، وی را به عبرت گرفتن از سرانجام پدرش فراخواند. به دنبال این سخنرانی ، امام .... احسان طبری ، کژراهه : خاطراتی از تاریخ حزب توده ، تهران ۱۳۶۷ش مهدی عراقی ، ناگفته ها: ... خاطرات نورالدّین کیانوری ، تهران ۱۳۷۲ش خاطرات محسن لبانی ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها