واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: وقتی یک وبلاگ نویس نه چندان مشهور در وبلاگش به ماجرای رفتن به مرکز معافیت های سربازی و دیدن اتفاقی هنگامه قاضیانی، هنرپیشه سینما و تاتر که برای گرفتن معافیت فرزندش به آن مرکز مراجعه کرده بود، پرداخت... در یک اتفاق نادر رسانه ای-ارتباطی در ایران، وقتی یک وبلاگ نویس نه چندان مشهور در وبلاگش به ماجرای رفتن به مرکز معافیت های سربازی و دیدن اتفاقی هنگامه قاضیانی، هنرپیشه سینما و تاتر که برای گرفتن معافیت فرزندش به آن مرکز مراجعه کرده بود، پرداخت، هنگامه قاضیانی برای وبلاگ وی جوابیه و توضیحی فرستاد، این اتفاق به ظاهر ساده اما قابل تامل تا حد زیادی می تواند "جدی شدن" پدیده وبلاگ نویسی و پیامدهای آن برای جامعه و نخبگان را بیش از گذشته، نشان دهد. ماجرا از انجا آغاز شد که رضا سروری در وبلاگ "مدثر" درباره خاطرات و مشاهداتش از مرکز معافیت های سربازی نوشت: در روزی که برای رفتن به اتاقی که با تمام اتاق های سازمان نظام وظیفه در میدان سپاه فرق داشت اتفاقات جالبی افتاد برایم. در حدود ۱۵-۲۰ نفر جلوتر از من پدر ها و مادر هایی همراه پسرهایشان بودند که در اتاقک هایی منتظر صدا زدن اسم هایشان بودند. پدر ها در یک اتاق و مادر ها هم در یک اتاق . مادر هایی که امده بودند همگی یا طلاق گرفته بودند و یا مثل من پدر هایشان فوت شده بودند. و پدر هایی که امده بودند یا مشکل بیماری پدر بوده یا این پدر ها ۶۰ سال به بالا سن داشتند . یک شخصی در اتاق خواهران همراه پسرش نشسته بود و تقریبا همه یه جورایی به اون اتاق نگاه میکردند و باهم دیگه درگوشی صحبت میکردند برایم خیلی جالب بود این شخص کی می تونه باشه که همه بهش انطوری نگاه میکنند. پیش خودم فکر میکردم چون که این خانوم حجابش کاملا متفاوت هست و بخاطر موهای بافت شده ای است که از پشت روسری اش بیرون هست. پیش خودم فکر میکردم چه راحت این خانوم بدون هیچ استرسی هی میره مییاد و اصلا انگار نه انگار این جا یه محیط دولتی و نظامی است و باید حجابش را حفظ کند و شده ورد زبون همه که هی در گوشی پچ پچ میکنند. بالاخره انتظار به سر رسید سرهنگی از اتاق بیرون امد و به اتاق خواهران رفت و چهار پرونده از پرونده هایی که دستش بود را باز کرد و اسم های انها را خواند ابتدا اسم دو نفر را خواند و بعد اسم اون خانوم را و بعدش اسم من را خواند مادرم پرونده را گرفت و به همراه ان سه نفر به اون اتاق در بسته رفتند. ابتدا مادرم بیرون امد و گفت رضا! این خانومه که پشت سرش رفتم توی اتاق وبهش تذکر دادم موهات بیرونه رو یادته؟ اون بازیگر بود و می گفت جشنواره فجر جایزه گرفته و رئیس جمهور بهش جایزه سفر حج داده ۱۵ سال پیش از شوهرش جدا شده، من پشت در اتاق بودم که دیدم اون خانوم هم اومد برای تحوبل دادن مدارک منتظر ماند پشت در اتاق پسری که در کنارم بود سلام کرد بهش و خانوم با خوش رویی کامل سلام کرد پسر پرسید چهار تا رای مثبت رو گرفتید و اون گفت نمیدونم بیا ببین پرونده را داد به پسر و پسر گفت اره سه تا از چهار تا رای را گرفتی خوش بحالتان. از اون روز برای من جای سوال مانده بود که این خانوم کی بود ؟! تا اینکه چند روز پیشبه طور کاملا اتفاقی داشتم شبکه ها را سرچ میکردم که دیدم شبکه چهار برنامه دو قدم مانده به صبح داره با خانوم مصاحبه میکنه که خیلی برام اشناس قیافش بعد از کلی دیدن فیلم دیدم اقای مجری میگه خانوم قاضیانی و وبعدش زیرنویس زد هنگامه قاضیانی و بعد خانوم از فیلم "به همین سادگی" داره صحبت میکنه و من تازه داشت یادم میاومد که بله این خانوم همون خانومی هست که اون روز در نظام وظیفه عمومی دیدم و کلی تعجب کردم چطور منی که این فیلم بسیار قشنگ "به همین سادگی" دیده بودم خانم هنگامه قاضیانی را نشناختم. البته ناگفته نماند چهره ای که من ان روز از خانم قاضیانی دیدم با این عکس که در این پست گذاشتم کاملا متفاوت بود اون روز هرچه باشد کاملا میتوان کمی استرس را در چهره خانم قاضیانی دید وان چهره بدون ارایش کجا این چهره کجا! اما پاسخ جالب خانم هنگامه قاضیانی که نشان میدهد به عنوان یک هنرپیشه مشهور پیگیر جدی فضای مجازی و وبلاگها است، به این مطلب از این قرار است: سلام آقای سروری من مطلب شما رو دوباره خوندم . ممنونم از شما بخاطر اینکه در سایت خودتون از من یاد کردید هموطن مهربان . باید این نکته رو در عرایض شما تصحیح کنم : هدیه سفر به حج در شب سی ام اردیبهشت سال گذشته در مصاحبه تلوزیونی مثلث شیشه ای که مجری آن آقای رشیدپور بودند از طرف مدیر شبکه پنج به من اعطا شد بخاطر اینکه این برنامه مصادف شد با روز تولد من . پس بنابراین من سفر حج رو از شبکه ۵ و برنامه مثلث شیشه ای و مصاحبه ام دریافت کردم که متاسفانه بنا به دلایل کاری نتوانستم به این سفر مشرف بشوم . و دیگر اینکه من ۵۲ روز برای دریافت کارت معافی پسرم بصورت قانونی و همانند تمامی مادران و پدران دیگر دوندگی کردم و در اتاق کمیسیون که آخرین مرحله اداری و تائید مشمول معافی شدن متقاضیان است اینقدر جلسه جدی است که من نشنیدم کسی راجع به مسائل شخصی هنرمندان صحبتی بکند همانند خبری که شما از دستگیری آقای گلزار در متن خبر خود آورده اید . من خودم در این کمیسیون اینقدر فضا جدی بود که فکر میکردم سر جلسه کنکور هستم . ای کاش پسرم . هموطن عزیزم خود شما در آن اتاق میبودید که ببینید همان سئوال هایی که از تمامی مادران می شد از من نیز گردید . چون من همه تلاشم این بوده که زندگی خاصی نداشته باشم و تمام کارهایم را مثل عامه مردم خودم انجام دهم تا آرامشم در زندگی حفظ شود . من برای گرفتن کارت معافی پسرم خیلی زحمت کشیدم فقط برای گرفتن یک استعلام از شناسنامه پدر پسرم که ۱۵ سال پیش از ایشون جدا شدم ۲ روز به اداره ثبت احوال در خیابان آزادی رفتم و ایرادی که به من گرفتند این بود که شناسنامه ایشون چرا دست شما ست ؟ من جواب دادم : اشکال داره بعد از ۱۵ سال جدائی پدر پسرم به من اعتماد داره ؟ امیدوارم تمام جوان های سرزمین من در آرامش زندگی کنند و این یک آرزوی مادرانه است . ممنون میشم که این مطالب رو که برای شما نوشتم در سایت خودتون قرار دهید . با تشکر مجدد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 457]