واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عبادت و دعا (2)
حال که اين مطلب را دانستيم معني احياء شب قدر را مي دانيم. زمان را زنده نگه داريم يعني زمان خودمان را زنده نگه داريم، هر کداممان آن زماني را که در درون ماست زنده نگه داريم. آن زماني که در درون ماست چيست؟ آن همان خود ما هستيم، از حقيقتِ ما جدا نيست. پس زمان خودمان را، شب خودمان را زنده نگه داريم يعني خودمان يک شب واقعاً زنده باشيم، واقعاً زنده زندگي کنيم نه اينکه مرده زندگي کنيم. در اخبار و احاديث وارده شده است که در روز قيامت، گذشته ي انسان و زمان گذشته ي انسان را به انسان ارائه مي دهند و انسانها مختلف مي بينند؛ وقتي نگاه مي کنند يک موجودي را مي بينند که قطعاتي از آن سياه و تيره است، ديگري مي بيند بيشتر اين قعطات سفيد و برّاق است. يکي ممکن است در تمام اينها چند نقطه ي سياه ببيند، همه را سفيد ببيند، و ديگري برعکس چند نقطه ي سفيد ببيند و همه را سياه ببيند. تعجب مي کند: اين چيست که به او ارائه داده اند؟! مي گويند اين زمانِ توست، اين عمر توست. آن ساعاتي که اين زمان را، اين عمر را روشن و نوراني نگه داشته اي، آن ساعاتي که پروازي داشته اي، شوري داشته اي، عشقي داشته اي، دلت به ياد خدايت زنده بوده است، آن ساعات همان ساعات درخشان نوراني است. آن ساعاتي که در آن ساعات خدمتي کرده اي، کار مفيدي انجام داده اي، ساعات نوراني توست. و اما آن ساعاتي که در آن ساعات غافل بوده اي، غرق در شهوات بوده اي، برخلاف رضاي خدا قدم برداشته اي، آنها دوران تيرگي و تاريکي عمر توست. اين زمان توست، اين عمر توست.اَلَم يَأنِ لِلَّذينَ امنوا اَن تَخشَعَ قلوبهم لِذِکرِ اللهِ و ما نَزَلَ مِنَ الحَقِّ آيا نرسيده است آن وقتي که دل مردم با ايمان، دل مردمي که ادعاي ايمان مي کنند نرم بشود براي پذيرش ياد خدا؟ روح عبادت، ياد خداروح عبادت ياد پروردگار است. روح عبادت اين است که انسان وقتي که عبادت مي کند، نمازي مي خواند، دعايي مي کند و هر عملي که انجام مي دهد، دلش به ياد خداي خودش زنده باشد: و اَقِمِ الصَّلوة لِذِکري. قرآن مي گويد نماز را بپا بدار، براي چه؟ براي اينکه به ياد من باشي. و در جاي ديگر قرآن کريم مي فرمايد: اِنَّ الصّلوةَ تنهي عَنِ الفَحشاءِ و المنکَرِ و لَذِکرُ اللهِ اکبَرُ. در اين آيه خاصيت نماز ذکر مي شود، البته نماز حقيقي، نماز واقعي، نمازي که با شرايط و آداب صحيح صورت گرفته باشد. مي فرمايد اگر واقعاً انسان نمازخوان باشد و نماز درست بخواند خود نماز جلو انسان را از کار زشت و منکرات مي گيرد. محال است که انسان نماز درست و مقبول بخواند و دروغگو باشد. محال است که انسان نماز صحيح و درست بخواند و دلش به طرف غيبت کردن برود. محال است که انسان نمازخوان درست و صحيح باشد و شرافتش به او اجازه بدهد که دنبال شراب برود، دنبال فحشاء برود، دنبال هر کار زشت ديگري برود. اين، خاصيت نماز است که انسان را به سوي عالم نورانيت مي کشاند.
روايتي است از امام صادق عليه السلام که در کتاب معروف مصباح الشريعه نقل شده است. ما کتابي داريم به نام «مصباح الشريعه» که بسياري از علماي بزرگ اين کتاب را معتبر مي دانند گو اينکه بعضي از علما مثل مرحوم مجلسي چندان معتبر نمي دانند به اعتبار اينکه مضامين آن يک سلسله مضامين عرفاني است. ولي کتاب معروفي است. مثل حاجي نوري، سيدبن طاووس و ديگران از اين کتاب نقل مي کنند. در اين کتاب احاديث زيادي هست. مردي است به نام فضيل بن عياض، معاصر با امام صادق عليه السلام. او از معاريف است. يکي از مرداني است که دوراني از عمر خودش را به گناه و فسق و فجور و دزدي و سرقت و اين حرفها بسر برده است، بعد يک انقلاب روحي عجيبي پيدا مي کند و تتمه ي عمر خودش يعني نيمي از آن را در تقوا و زهد و عبادت و در معرفت و حقيقت خواهي بسر مي برد. داستان معروفي دارد. او يک دزد معروفي بود سر گردنه گير و خودش داستان خود را اين طور نقل مي کند، مي گويد شبي خانه اي را در نظر گرفته بودم که آن شب آن خانه را بزنم. ديوار بلندي داشت. از نيمه ي شب گذشته بود. از ديوار بالا رفتم. به آن بالاي ديوار که رسيدم و مي خواستم پايين بيايم، در يکي از خانه هاي همسايه (يا در بالاخانه) مرد عابد و زاهد و با تقوايي، از آن مردمي که شبهاي خودشان را زنده نگه مي دارند، اتفاقاً مشغول خواندن قرآن بود، با يک آهنگ خوش و لحن بسيار زيبايي.روح عبادت اين است که انسان وقتي که عبادت مي کند، نمازي مي خواند، دعايي مي کند و هر عملي که انجام مي دهد، دلش به ياد خداي خودش زنده باشد از قضا تا فضيل به بالاي ديوار رسيد، مرد قاري قرآن و عابد به اين آيه رسيده بود: اَلَم يَأنِ لِلَّذينَ امنوا اَن تَخشَعَ قلوبهم لِذِکرِ اللهِ و ما نَزَلَ مِنَ الحَقِّ. عرب بود، معنا را مي دانست. معني آيه اين است: آيا نرسيده است آن وقتي که دل مردم با ايمان، دل مردمي که ادعاي ايمان مي کنند نرم بشود براي پذيرش ياد خدا؟ قساوت قلب تا کي؟ غفلت و بي خبري تا کي؟ خوابيدن تا کي؟ حرام خواري تا کي؟ دروغگويي و غيبت کردن تا کي؟ شرابخواري و قماربازي تا کي؟ معصيت تا کي؟ اين صداي خداست، مخاطبش هم ما مردم هستيم، خدا دارد به ما مي گويد: اي بنده ي من، اي مسلمان! آن قوتي که اين دل تو مي خواهد براي ياد خدا نرم و خاضع و خاشع بشود کي مي خواهد برسد؟ آنچنان اين مرد عابد اين آيه را خواند که فضيل که بالاي ديوار بود برايش چنين تجسم پيدا کرد: اين خداست که اين بنده اش فضيل را مخاطب ساخته است، مي گويد: فضيل! دزدي و غارتگري و چپاول تا کي؟ تا آيه را شنيد، تکاني خورد. يک وقت گفت خدايا همين الآن وقتش است؛ و همان جا از ديوار پايين آمد، توبه اي کرد توبه ي نصوح، توبه اي که اين مرد را در رديف عُبّاد درجه ي اول قرار داد. کارش به جايي رسيد که تمام مردم در مقابل او خاضع بودند.او مردي نبود که به دربار هارون الرشيد برود. هارون الرشيد خيلي آرزو داشت فضيل بن عياض را ببيند ولي گفتند فضيل هرگز به دربار هاروني نمي آيد. هارون گفت فضيل اگر نمي آيد ما مي رويم. يک وقت رفت به سراغ فضيل. هارون است، خليفه ي مقتدري است که در دنيا کم پادشاهي آمده است که سِعه ي مُلکش به اندازه ي او باشد. يکي از مقتدرترين سلاطين دنياست. مردي است فاسق و فاجر. مردي است که شبها را تا صبح به شرابخواري و به زدن و رقصيدن و اين حرفها بسر برده است. آمد در حضور فضيل، همين فضيل با چند جمله صحبت کردن [او را منقلب کرد.] تمام کساني که آنجا حاضر بودند گفتند ديديم هارون در حضور فضيل کوچک و کوچک شد و اشکهاي او مثل باران جاري شد. نصيحت و موعظه اش مي کرد، گناهانش را يک يک براي او شمرد. يک چنين مردي است فضيل بن عياض. او با اين حالتي که در اين دوره پيدا کرد که به اين درجه از تقوا و معرفت رسيد معاصر امام جعفر صادق عليه السلام است و زمان هارون يعني زمان موسي بن جعفر عليه السلام راهم درک کرده است.منبع: کتاب آزادي شهيد مطهري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 335]