تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فرزندم از خواندن قرآن غافل مباش، زيرا كه قرآن دل را زنده مى كند و از فحشاء و زشتى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837185142




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگوی خواندنی با تی اس الیوت؛ شاعر و منتقد ادبی


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: بعضی وقت‌ها آنقدر می‌خندیدند كه مجبور می‌شدیم نوار درحال ضبط را متوقف كنیم. این اتفاق اغلب هنگامی ‌روی می‌داد كه سخن از نقاد و شاعر بزرگ خانم...     تی .اس.الیوت با نام كامل توماس استرنز الیوت (Thomas Stearns Eliot)، نمایشنامه نویس، شاعر، منتقد، سردبیر مجلات ادبی كه در 26 سپتامبر 1888 در سینت لوییس چشم به جهان گشود و در چهارم ژانویه 1965 در لندن از دنیا رفت. وی با اشعاری چون «چهار كوارتت» 1943 (Four Quartets) و «سرزمین بی‌حاصل 1922» (The Wasteland) از پیشگامان جنبش مدرنیستی شعر محسوب می‌شود.   الیوت از دهه 20 میلادی تا انتهای قرن بیستم بر فرهنگ آنگلو- آمریكایی تاثیری شگرفت گذاشت. آزمایشگری‌های وی در زمینه بیان، سبك، اوزان شعری به شعر انگلیسی حیاتی تازه بخشید؛ همچنین وی طی سلسله ای از جستارهای انتقادی سنت‌های قوام یافته را درهم كوبید و سننی تازه برپا نمود. انتشار شعر «چهار كوارتت» منجر به آوازه به عنوان بزرگترین ادیب   (Man of Letter) شاعر زنده انگلیسی شد، و در سال 1948 تواما نشان لیاقت (Order of Merit) دو و جایزه نوبل ادبی به او اهدا شد. این مصاحبه در آپارتمان خانم لوییس هنری كان، یكی از دوستان خانوادگی آقا و خانم الیوت در خانه كتاب انجام شد. در اتاق نشیمن قفسه‌های كتابی به چشم می‌خورد كه پر است از كلكسیون آثار نویسندگان مدرن. روی دیوار كنار در ورودی یك تابلوی نقاشی از چهره آقای الیوت دیده می‌شود كه توسط خواهر زنش، خانم «هنری وار الیوت» ترسیم شده است. آن طرف روی میز عكس مراسم ازدواج خانم و آقای الیوت در یك قاب نقره ای را می‌بینید كه به عنوان یادگاری زیر آن امضا شده خانم كان و الیوت در ضلع جنوبی اتاق نشسته اند و آقای الیوت روبروی مصاحبه گر در سمت دیگر مشغول صحبت هستند.   تی.اس الیوت خیلی سرحال به نظر می‌رسید. او در راه بازگشت از تعطیلات چند هفته ای خویش به آمریكا آمده بود تا از آنجا نیز دیدن كند. آقای الیوت كه حالا زیر آفتاب خوب برنزه شده، نسبت به آخرین دیدارمان در سه سال پیش كمی ‌وزن هم اضافه كرده بود اما با این وجود روی هم رفته جوان‌تر و بشاش‌تر به نظر می‌رسید. در خلال مصاحبه مرتبا به همسر خود در آن سوی اتاق نگاه می‌كرد، گویی جواب سوال‌ها را با او در میان می‌گذاشت.مصاحبه گر قبلادر لندن با او صحبت كرده بود. از آنجایی كه شما این مصاحبه را به صورت مكتوب دریافت می‌كنید حركات كنایه آمیز آقای الیوت را نمی‌بینید كه در واقع گاهی مصاحبه را به كمدی و خنده می‌كشاند. بعضی وقت‌ها آنقدر می‌خندیدند كه مجبور می‌شدیم نوار درحال ضبط را متوقف كنیم. این اتفاق اغلب هنگامی ‌روی می‌داد كه سخن از نقاد و شاعر بزرگ خانم «ازرا پاوند» به میان می‌آمد كه كار او را مورد انتقاد شدید قرار داده بود و یا هنگامی‌ كه سوالی در رابطه با مجموعه اشعار چاپ نشده وی با نام «كینگ بولو» پرسیده می‌شد. اجازه بدهید شروع كارمان را با شروع كار شما شروع كنیم. آیا شرایطی را كه تحت آن در «سینت لوییس» هنگامی‌ كه یك پسر بچه بودید و كلید شاعری را زدید به خاطر می‌آورید؟سن چهارده سالگی خودم را به خاطر می‌آورم كه چند شعر با الهام از سبك رباعی عمر خیام كه توسط ادوارد فیتس جرالد ترجمه شده بود نوشتم كه تمام آنها ناامیدكننده، تیره و تار و مبنی بر انكار وجود خدا بودند. خوشبختانه این كار را كنار گذاشتم، كاملا، به طوری كه حالا هیچ اثری از آنها نیست. هیچ وقت آنها را به كسی نشان ندادم. اولین شعری كه در معرض نمایش قرار دادم تقلیدی از كار «بن جانسون» شاعر بریتانیایی بود كه به عنوان تكلیف برای معلم انگلیسی خود نوشته بودم كه فكر می‌كنم بسیار موفق بود زیرا در مجله ‌هاروارد به چاپ رسید. به نظر معلم این كار برای یك پسر پانزده شانزده ساله خیلی خوب بود. سپس برای كسب منصب سردبیری مرتباً برای این مجله شعر می‌نوشتم. در سال سوم و آخر دانشگاه ترقی خوبی داشتم و تحت تاثیر «چارلز بادلیر» و «جولز لافورگ» پربارتر و فعال تر به كار خود ادامه دادم.  آیا شخص خاصی شما را به شاعران فرانسوی معرفی كرد؟ فكر نمی‌كنم كار «ایروینگ ببیت» باشد.نه، ببیت آخرین نفر بود! تنها شعری كه ببیت همیشه از آن به نیكی یاد می‌كرد و آن را تحسین می‌كرد «Grays Elegy» بود. البته شعر خوبی هست اما فكر می‌كنم محدودیت‌های خاصی را نشان می‌دهد كه در دنیای ببیت وجود داشت، خدا او را بیامرزد. همانطور كه قبلاً نیز به آن اشاره كرده ام، در دانشگاه‌ هاروارد بنده با كتابی برخورد كردم از «آرتور سایمونز» كه در رابطه با اشعار فرانسوی می‌باشد و این كتاب سرچشمه كارهای من بوده است. در آن دوران در دانشگاه ‌هاروارد اتحادیه ای وجود داشت كه دانشجویان لیسانس به دلخواه در آن شركت می‌كردند. كتابخانه كوچك اما جالبی هم در آنجا بود. كتاب مذكور را در این كتابخانه پیدا كردم و عبارت‌های موجود در آن چنان تاثیری روی من گذاشت كه از آنجا به كتابخانه دیگری در بوستون رفتم، پر از كتب خارجی و مختص شاعران فرانسوی و آلمانی. در آنجا بود كه با «لافورگ» Laforgue و دیگر شاعران آشنا شدم. نمی‌توانم بفهمم كه چرا چنین كتابخانه‌ای باید تنها تعداد كمی ‌كتاب از شاعرانی همچون «لافورگ» داشته باشد و خدا می‌داند كه چند مدت آنها آنجا خاك خورده اند و كسی به سراغشان نیامده. هنگامی ‌كه دانشجوی دوره لیسانس بودید، آیا حضور شاعر دیگری را از خود پررنگ تر می‌دیدید؟ امروزه می‌بینیم كه چندین شاعر در یك كشور باشهرت یكسان در حال شاعری مشغول به كار هستند...به عقیده من نبود شاعر زنده ای كه بتواند توجه مردم را در آمریكا و انگلستان به خود جلب كند نوعی مزیت بود. نمی‌توانم تصور كنم كه در آن صورت اوضاع چه شكلی می‌شد اما فكر كنم حضور یك شاعر پررنگ تر از دیدگاه اجتماعی برای هر شاعری مشكل ساز است. به عنوان مثال در زمینه تمركز خوشبختانه ما از حضور یكدیگر رنج نمی‌بردیم.   آیا اصلاً از وجود افرادی همچون ‌هاردی و رابینسون مطلع بودید؟در رابطه با رابینسون باید بگویم بله، اما خیلی اندك آن هم چون یك بار در مجله «آتلانتیك مانتلی» تكه‌هایی از شعر او را دیده بودم كه البته اصلاً باب طبعم نبود. در آن زمان به زحمت می‌توانستیم روی‌ هاردی اسم شاعر بگذاریم. شاید رمان‌هایش را كسی می‌خواند اما اشعارش برای نسل بعد بود.خیلی صریح بگویم كه در آن دوران، شاعری به جز شاعران قرن نوزدهم وجود نداشت كه در واقع همه آنها یا به دلیل مشروبات الكلی یاخودكشی زیر خاك بودند. هنگامی ‌كمك ویراستار مجله «آدووكیت» بودید آیا برای كمك در امور اشعارتان با «كنراد آیكن» همكاری می‌كردید؟ما با هم دوست بودیم اما فكر نمی‌كنم كه روی هم هیچ تاثیری گذاشته باشیم. به عنوان مثال هنگامی‌كه حرف از نویسندگان خارجی به میان می‌آمد او از نویسندگان ایتالیایی و اسپانیایی جانبداری می‌كرد اما من طرفدار كامل نویسندگان فرانسوی بودم. در میان دوستانتان آیا شخصی وجود داشت كه اشعارتان را بخواند و كمكتان كند؟خوب، بله. آقایی به نام توماس كه دوست برادرم بود. او در كمبریج زندگی می‌كرد و چندین بار اشعار مرا در «ادووكیت» دیده بود. نامه ای پرشور برایم نوشت كه مرا بسیار منقلب كرد و ای كاش هنوز نامه‌اش را داشتم. شنیده ام كه «كنراد آیكن» شما رابه «ازرا پاوند» معرفی كرده است.بله همینطور است. آیكن دوست بسیار كارآمدی بود. هنگامی ‌كه در لندن بود، به همراه «هارولد مانرو» و دیگران تلاش بسیاری برای معرفی اشعار من به مردم آنجا كرد. اما هیچ كس حاضر به نشر آنها نشد. سپس در سال تابستان 1914 هنگامی‌كه باهم در لندن بودیم به من گفت: برو و اشعار خود را به «پاوند» نشان بده شاید خوشش بیاید. با اینكه اشعار خود آیكن با من متفاوت بود، اما آنها را دوست داشت. آیا حال و هوای اولین ملاقات خود را با «پاوند» به خاطر دارید؟در واقع ابتدا با او تماس گرفتم و هنگامی‌كه برای اولین بار در اتاق نشیمن مثلثی وی در كنزینگتون با هم ملاقات كردیم، فكر می‌كنم تاثیر خوبی روی او گذاشتم. او گفت: اشعارت را برایم بفرست تا ببینم. در پاسخ ارسال آنها برایم چنین نوشت: اشعارت بهتر از تمام آنهایی است كه تاكنون دیده ام. بیا اینجا تا درباره آنها باهم صحبت كنیم. سپس با وجود مشكلات آنها را برای «هریت مانرو» فرستاد كه البته كمی‌ زمان برد. زمانی كه در مجله «ادووكیت» مشغول بودید، برای كتابی كه به مناسبت شصتمین سالگرد تولدتان بود شما نامه ای به آیكن فرستادید كه در آن از اشعار «ازرا پاوند» به عنوان «از نظر احساسی ضعیف» یاد كرده اید. خیلی كنجكاوم بدانم چطور و چه موقع نظرتان عوض شد.‌هاها! كمی‌ گستاخانه بود، اینطور نیست؟ برای اولین بار «فرناندز» ویراستار مجله اشعار «پاوند» را به من نشان داد. فرناندز یكی از دوستان من و آیكن بود و همچنین یكی از مهره‌های شاعری آن زمان. سه تا از اشعار او را برایم آورد و گفت: اینها به درد تو می‌خورد، باید خوشت بیاید. اما راستش بخواهید آنها را دوست نداشتم. اشعار او به نظرم خیالی، كهنه و قدیمی، رمانتیك، و به گونه ای شبیه نمایشنامه‌های پلیسی و اسرارآمیز بود. تاثیر آنچنانی روی من نگذاشت. هنگامی ‌كه برای دیدن پاوند رفتم، یكی از طرفداران وی نبودم هرچند حالاكه به كارهایش نگاه می‌كنم آنها را كامل تر و آثار بعدیش را استادانه تر می‌بینم. در جایی اشاره كرده بودید كه «پاوند» شعر «سرزمین بی حاصل» the waste land را بریده است و چیزی كه ما می‌بینیم صورت كامل آن نیست. آیا به نظرتان انتقادها و این گونه برش‌های وی در اشعارتان مفید بودند؟ آیا پاوند اشعار دیگری را نیز بریده است؟ بله. در آن زمان بله. او نقاد بسیار كاردانی بود چراكه هیچ وقت تلاش نمی‌كرد كار شما را شبیه كار خودش بكند بلكه تلاش می‌كرد ببیند شما سعی در انجام چه كاری دارید و هدف شما را دنبال می‌كرد. تاكنون تلاش كرده اید كه هیچ یك از اشعار دوستانتان را بازنویسی كنید؟ مثلاً اشعار «ازرا پاوند» را؟هیچ نمونه ای را به یاد نمی‌آورم. البته اظهار عقیده‌های بسیاری را در رابطه با دست نوشته‌های شاعران جوان در طی 25سال اخیر كرده ام. آیا نمونه خطی سرزمین بی حاصل، نمونه كامل و بریده نشده آن، موجود است؟نپرسید چرا كه این سوال از جمله سوالاتی است كه جواب آن را نمی‌دانم، مانند یك راز سرپوشیده است. آن را به «جان كویین» فروختم. من همچنین یك دفترچه از اشعار زیر چاپ نرفته ام را به او دادم زیرا در امور بسیاری با من مهربان بود. سپس او مرد و من دیگر اثری از آنها ندیدم و به فروش نیز نرسیدند.  «ازرا پاوند» چه چیزی را از شعر «سرزمین بی حاصل» حذف كرد. آیا می‌توان گفت كه بخش اعظم و یا تمام آن را حذف كرد؟بله، تمام آن را حذف كرد. یك بخش طولانی در آن شعر بود كه در مورد بازمانده‌های یك كشتی غرق شده بود. نمی‌دانم آن بخش چه كاری به بخش‌های دیگر داشت اما الهام گرفته از اولیسز، قهرمان حماسه اودیسه، در بند شعر دوزخ «The Inferno» بود. قسمت دیگری از شعر نیز حذف شد كه تقلیدی از rape of the lock بود. پاوند گفت: تلاش برای خلق چیزی كه دیگران خلق كرده اند به درد نمی‌خورد حتی اگر به نحو احسنت انجام شود. كار متفاوتی خلق كن.  آیا حذف بخش مذكور در نظام فكری شعرتان تغییری ایجاد كرد؟نه. فكر می‌كنم شعر باندازه كافی بی ساختار بود و در صورت طولانی تر بودن، بیهوده تر به نظر می‌رسید.    سوالی در رابطه با محتوای یكی از اشعار شما دارم. در «اندیشه‌های پس از لمبث» Thoughts after Lambeth، شما به تكذیب اظهارات منتقدان در رابطه با شعر سرزمین بی حاصل پرداخته اید. آنها گفته بودند كه شما در این شعر سرخوردگی یك نسل را بیان كرده اید. شما همچنین تكذیب كرده بودید كه هدف شما همین بوده است. «اف آر لیویس» در انتقاد كار شما گفته است كه هیچ پیشرفتی در آن دیده نمی‌شود و از آن طرف منتقدان معاصرتر كه به مطالعه اشعار اخیر شما پرداخته اند می‌گویند كه «سرزمین بی حاصل» مسیحی است. خیلی كنجكاوم كه بدانم آیا هدف شما همین بوده است.نه چنین نیست، و یا حداقل هدفی از روی آگاهی نبوده است. نظر خود من این است كه در «اندیشه‌های پس از لمبث» نگاه من به جنبه منفی هدف بوده تا به جنبه مثبت آن، تا از این طریق بگویم كه هدف من چه چیزی نیست. من خودم در شگفتم كه مفهوم هدف چیست و به چه معنی است! شخصی می‌خواهد یك چیز را از سینه اش بیرون كند، شخص دیگر به طور كامل نمی‌داند كه آن چیز چیست تا اینكه شخص دیگری آن را از سینه اش بیرون می‌كند. اما به طور كلی من نمی‌توانم كلمه هدف را برای هیچ كدام از اشعارم بكار ببرم و یا برای هیچ شعر دیگری. نظر شما درباره رابطه بین قالب و موضوع چیست؟ آیا قالب را قبل از موضوع انتخاب می‌كنید؟ یك جورایی بله. مثلا اشعار گاتیر را می‌خواندم و سپس با خودم می‌گفتم: آیا چیزی برای گفتن داری كه در این قالب بشود آن را استفاده كرد. و سپس آن را امتحان می‌كردم. قالب به محتوا نیرو و قدرت می‌بخشد.  چرا در اشعار اولیه خود از قالب شعر آزاد استفاده كردید؟در واقع شروع كار با قالب شعر آزاد جهد و كوششی بود برای اجرای سبك «لافورد». این سبك یعنی سرودن شعری كه در آن به زحمت بتوان ابیاتی با قافیه و طول یكسان پیدا كرد. آنقدرها هم آزاد نبود، خصوصاً سبكی كه «ازرا» آن را Amygism می‌نامید. البته بودند ابیاتی كه در فاز بعدی شعر از نظر قالب آزادتر به نظر می‌رسیدند مانند اشعار حماسی در شب طوفانی Rhapsody on a windy night. باید بگویم كه هنگام سرودن آن دقیقاً نمی‌دانم كه آیا هیچ مدلی و قالبی در ذهن داشتم یا خیر، فقط می‌دانم كه شعر به خودی خود بر قلمم جاری می‌شد. آیا فكر می‌كردید كه در حال نوشتن علیه چیزی بیش از قالب بودید؟ مثلاعلیه شاعر برجسته؟نه، نه، نه. من اعتقاد ندارم كه مردم تمام تلاش و اهتمام خود را برای تكذیب و یا رد چیزی بگذارند، بلكه آنها سعی می‌كنند تا چیزی را كشف كنند برایشان درست است. یكی می‌بینید شاعر برجسته‌ای مانند رابرت بریج را رد می‌كند. فكر نمی‌كنم كه خوب شعر گفتن چیزی باشد كه از طریق سیاست و براندازی سبك موجود به دست بیاید. به نظر من سبك‌ها فقط جابجا می‌شوند. مردم راهی را پیدا می‌كنند كه از طریق آن حرفهایشان را بزنند. من می‌خواهم حرفی را بزنم كه در این قالب نمی‌توانم آن را به خوبی بیان كنم، پس قالبی را انتخاب می‌كنم كه در چارچوب آن حرفم را به راحتی بزنم، برایم مهم نیست كه چه بلایی بر سر قالب شعری سابق می‌آید. فكر كنم بعد از «پروفراك» Prufrockو قبل از «پیرمردك» Gerontion بود كه شما شروع به نوشتن اشعاری به فرانسوی كردید كه در مجموعه اشعارتان به چاپ رسید. اگر امكان دارد می‌خواهم بدانم كه چطور دست به این كار زدید و آیا ادامه دادید؟نه، و هیچ وقت هم این كار را نخواهم كرد. مطلب كمی ‌پیچیده است كه نمی‌توانم تمام آن را توضیح بدهم. در آن زمان فكر می‌كنم به طور كل جوهر ذوقم خشك شده بود. مدتی بود كه چیزی نمی‌توانستم بنویسم و به كلی ناامید شده بودم. شروع به نوشتن اشعاری به زبان فرانسه كردم، و دیدم كه می‌توانم. راستش را بخواهید دلیل آن توانایی این بود كه زیاد جدی نمی‌گرفتم و نگران این نبودم كه شاید نتوانم، فقط هر چیزی كه به ذهنم خطور می‌كرد را روی كاغذ می‌آوردم. چندین ماه بدین منوال گذشت. بهترین آنها به چاپ رسید. باید بگویم كه «پاوند» آنها را مورد بررسی قرار می‌داد و یك مرد فرانسوی بنام «ادموند دولاس» كه در لندن با او آشنا شده بودم نیز كمی‌به من كمك كرد. كم كم این كار را به طور كل كنار گذاشتم و رو به اشعار انگلیسی آوردم و دیگر میلی به بازگشت نداشتم. فكر می‌كنم آن دوره تنها كمكی بود برای شروعی دوباره.  شما معمولا اشعار خود را بخش به بخش می‌نویسید. آیا آنها را به صورت شعرهای جدا می‌نویسید؟ به خصوص شعر «چهارشنبه خاكستر» مدنظر من است.بله مانند «مردان خالی» Hollow men آن شعر نیز نشات گرفته از چندین شعر جدا است. تا آنجایی كه به خاطر دارم یك یا دو بخش از ابتدای شعر «چهارشنبه خاكستر» در شعر تجارت Commerce و یا جاهای دیگر آمده است. آیا مایلید كمی ‌در مورد عادت‌های خود در نوشتن برایمان بگویید. شنیده ام كه از ماشین تایپ استفاده می‌كنید.بخشی از كارم را بله با ماشین تایپ انجام می‌دهم. بخش اعظمی ‌از نمایشنامه «مشاور سیاسی» Elder Statesman را با مداد و كاغذ نوشتم. سپس شروع به تایپ آن كردم تا اینكه همسرم ادامه تایپ آن را بعهده گرفت. هنگامی‌كه خودم تایپ می‌كردم جاهایی كه لزوم به جابجایی بود، تغییرات لازم را می‌دادم. مداد یا ماشین تایپ برایم اهمیت خاصی نداشت، اما همیشه كارم روی نظم بود، از ساعت ده تا یك ظهر. به این نكته در رابطه با خودم پی برده بودم كه بیش از سه ساعت نمی‌توانم آن طور كه باید و شاید شاعری بكنم. گاهی به سرم می‌زد و بیش از زمان تعیین شده شعر می‌گفتم، اما هنگامی ‌كه روز بعد آن را می‌خواندم، بخشی كه در خارج از زمان تعیین شده سروده بودم برایم دلپذیر نبود و لذا آن را حذف می‌كردم. ما نمایشنامه‌های شما را تماشا می‌كردیم بدون اینكه در رابطه با آنها چیزی بگوییم. در «شاعری و درام» Poetry and Drama شما از اولین نمایشنامه‌های خود حرف زدید. می‌شود خواهش كنم كمی ‌در رابطه با اهداف خود در نمایشنامه «مشاور سیاسی» صحبت كنید. من در «شاعری و درام» چیزهایی در رابطه با اهداف ایده آلم گفتم كه انتظار ندارم كاملا قابل فهم باشد. در واقع كار خود را با «گردهمایی خانوادگی» The Family Reunion شروع كردم چرا كه «قتل در كلیسای جامع» Murder in the Cathedral كاری كوتاه و محدود به زمان بود و چیزی خارج از روال طبیعی. به زبان خاصی نیز نوشته شده بود. هیچ كدام از مشكلات مدنظر مرا حل نكرد. بعدها متوجه شدم كه در «گردهمایی خانوادگی» بیش از حد معمول به قافیه پردازی پرداخته ام تا حدی كه ساختار و چارچوب اصلی نمایش را فراموش كرده ام. با وجود ساختار ضعیف آن، هنوز هم اعتقاد دارم كه «گردهمایی خانوادگی» بهترین نمایشنامه من از دیدگاه شاعری است. در آثاری همچون «كوكتل پارتی» Cocktail Party و «كارمند سری» The Confidential Clerk بخش اعظم توجه خود را وقف ساختار كردم. «كوكتل پارتی» زیاد به دل من ننشست. گاهی اتفاق می‌افتد كه با وجود طبیعت از ساختار درست، كار شما موفق نمی‌شود. مردم اغلب از اكران سوم «كوكتل پارتی» انتقاد كردند. البته «كارمند سری» آنقدر از لحاظ ساختار و چارچوب عالی بود كه مردم از آن بعنوان كمدی خنده دار یاد كردند.  من می‌خواستم تكنیك‌های تئاتر را خوب یاد بگیرم و همیشه بر این عقیده بودم كه شكستن اصول و قوانین چیزی هنگامی ‌ارزش دارد كه شما بدانید چگونه از این قانون شكنی بهره ببرید. من امیدوار بودم كه «مشاور سیاسی» جنبه شاعرانه بیشتری نسبت به «كارمند سری» بگیرد. هر چند فكر نمی‌كنم توانسته باشم به هدفم برسم و شاید هم هیچ وقت نرسم اما دوست داشتم كه حس كنم كه هر بار یك قدم به آن نزدیك تر می‌شوم.  آیا هنوز به تئوری‌های سال 1932 خود در نمایشنامه شعری (طرح و موضوع اصلی، شخصیت، طرز بیان، ریتم و آهنگ، معنا و مقصود) پایبندید؟ من دیگر علاقه ای به تئوری‌های خودم در زمینه نمایشنامه شعری ندارم، خصوصا آنهایی كه مربوط به قبل از 1934 بودند. توجه من به تئوری‌ها از وقتی كاسته شد كه وقت بیشتری برای نوشتن در تئاتر گذاشتم. نوشتن نمایشنامه چه تفاوتی با شعرنویسی دارد و چگونه؟ به عقیده من آنها دو مسیر كاملا متفاوت را طی می‌كنند. یك دنیا تفاوت وجود دارد بین نوشتن یك نمایشنامه برای تماشاگران و نوشتن شعر كه ابتدا برای دل خودت می‌نویسی و سپس مردم. در شعر شما اینطور می‌گویید: من احساساتم را در قالب كلمات می‌ریزم. من حالابرای احساساتم معادلی پیدا كرده ام از كلمات. همچنین در شعر شما عقیده و دیدگاه خودتان را می‌نویسید كه بسیار مهم است. در حالی كه در نمایشنامه از ابتدای كار شما در حال تهیه چیزی هستید كه باید به دست مردم برسد. البته نمی‌خواهم بگویم كه در نمایش هیچگاه لحظه ای پیش نمی‌آید كه این دو مسیر با هم تلاقی كنند، كه بنظر من باید هم چنین باشد. در كارهای شكسپیر شما می‌بینید كه اغلب این دو با هم تركیب می‌شوند، هنگامی‌كه او شعر می‌نوشت تئاتر، بازیگران و تماشاگران را با هم مد نظر قرار می‌داد. و هر دوی آنها یكی هستند و اگر شما به این موفقیت برسید خیلی برایتان جالب خواهد شد. نظرتان درباره «چهار كوارتت»هایتان چیست؟ آیا آنها را بهترین آثار خود می‌دانید؟بله و من دوست دارم تصور كنم كه هر چه زمان می‌گذرد آنها بهتر می‌شوند. دومی ‌بهتر از اولی، سومی ‌بهتر از دومی، چهارمی‌ بهتر از سومی ‌و الی آخر، تا بی نهایت. من اینگونه خودم برای خودم تملق می‌كنم.  لطفا قدری هم با شاعران جوان سخن بگویید. چه راهكارها و اصولی را آنها باید پیش بگیرند تا هنر خود را پرورش داده و بارور گردانند؟یك نصیحت را برای همه بكار بردن و یا همان نصیحت كلی كردن به عقیده من بسیار خطرناك است اما در هر صورت بهترین كاری كه یك نفر می‌تواند در قبال یك شاعر جوان انجام دهد این است كه یكی از اشعارش را بصورت جزئی مورد انتقاد قرار دهد. با او بحث بكند. و اگر تغییری لازم است، اجازه بدهد كه خودش این تغییر را اعمال كند. من فهمیده ام كه مردم با سلایق متفاوت آثار متفاوتی را خلق می‌كنند و به اذهانشان چیزهای متفاوتی خطور می‌كند. شما هیچگاه نمی‌توانید چیزی را بگویید كه به كار دو شاعر مختلف الفكر بیاید. هیچ چیز بدتر از این نیست كه تلاش ما برای آن باشد كه مردم را تبدیل كنیم به آن چیزی كه تصور می‌كنیم. از دیدگاه شما شغل یك شاعر چه چیزی باید باشد، آیا فقط نوشتن و خواندن و یا...؟نه، من فكر می‌كنم بهترین شغل برای یك شاعر... باز هم رسیدیم به همان بحث قبلی، نمی‌توانم برای تمام شاعران بهترین شغل را تعریف كنم. اجازه بدهید اینطوری برایتان بگوییم كه اگر من دغدغه پول نداشتم و كلی وقت آزاد داشتم و می‌توانستم تمام آن را وقف شاعری كنم، میمردم، چرا كه این گونه زندگی برایم كشنده است. چرا؟برای من فعالیت‌های دیگر خیلی مفید است، كاركردن در بانك، و حتی كار چاپ. بعلاوه نداشتن وقت كافی فشاری روی من وارد می‌كند كه برای تمركز به آن فشار نیاز دارم. منظور این است كه مرا از افراطی نوشتن باز می‌دارد. نداشتن كار دیگری بجز شاعری خطر بزرگی است چرا كه در اینصورت شما بیش از حد تمركز خود می‌نویسید كه در نتیجه هیچگاه عالی نمی‌شود. این سوال شاید كمی‌نامربوط باشد. من می‌دانم كه نوشتن نقد برای ارتقای سطح شعر یك شاعر مفید است. شما خودتان نقد هم نوشته اید، آیا این كار تاثیری بر اشعار شما داشته است؟بصورت غیرمستقیم بله، برای اینكه ارزیابی‌های مهم خودم را در رابطه با شاعرانی كه روی من تاثیر داشته اند و مرا تشویق كرده اند را بنویسم. تاثیر داشته است اما نه آنگونه كه خودم آن را احساس كرده باشم و یا بتوانم بیان كنم. فكر می‌كنم بهترین مقاله‌های نقدی كه نوشته ام درباره شاعرانی بوده كه روی من تاثیر گذاشته اند. آنها ارزش بیشتری را از نظر من دارند، بیشتر از تمام آثارم. جی اس فراستر در مقاله از ملاقات شما با ویلیام بالتر یاتس (شاعر نمایشنامه نویس ایرلندی) William Butler Yeats می‌نویسد. از صحبت‌های شما هم پیداست كه ایشان را ملاقات كرده اید. می‌شود كمی‌در این باره برایمان صحبت كنید؟البته، چندین بار او را ملاقات كرده ایم. باتس در ملاقات‌ها بسیار خوش برخورد و مهربان بود و به شاعران جوان نیز تدریس می‌كرد. چیز خاص دیگری در خاطرم نیست. جایی شنیدم كه شما شاعری خود را متعلق به سنت ادبیات آمریكا می‌دانید. می‌توانم بدانم چرا؟حرف من این است كه نقاط مشترك اشعار من با اشعار شاعران معاصر برجسته آمریكایی در مقایسه با اشعار دیگر شاعران هم نسلم در انگلستان بیشتر است. مطمئناً بیشتر است. سوال آخر، هفده سال پیش شما گفتید: هیچ شاعر صادقی نمی‌تواند از ارزش دائمی ‌چیزی كه نوشته است مطمئن باشد. شاید تمام زندگیش را در راه هیچ و پوچ به هدر داده و تباه كرده باشد. آیا حالاكه 70سال دارید باز هم چنین عقیده ای دارید؟شاید بتوان شاعران صادقی پیدا كرد كه از این امر مطمئن باشند. من نیستم.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 600]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن