واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: تازه ترین فیلم سامان مقدم با محوریت شخصیتی به نام ایران، سه دوره از زندگی او را پی میگیرد. این روایت بیش از آنکه به یک فیلمنامه سینمایی قرص و محکم با پایههای دراماتیک وابسته باشد به... احساسات زدگی «صد سال به این سالها» جدیدترین اثر سامان مقدم از جمله فیلمهایی است که در چند سال اخیر با مشکل اکران مواجه شده اما بالاخره به نمایش جشنوارهیی نائل شد تا به حرف و حدیثها پایان دهد. حاشیههای اطراف فیلم و آنچه منجر به دیده نشدن آن در این سالها شده، شرایطی فراهم کرد تا مخاطبان و پیگیران جدی سینما با انتظاری خاص به تماشای آن بنشینند. اما دیدن «صد سال به این سالها» این نکته را یادآور شد که حاشیه پررنگ نمیتواند جوابگوی کیفیت متن باشد و به گفته بهتر این فیلم از وجه کیفی اثری ماندگار یا خوش ساخت در سینمای ایران نیست. در واقع همه چیز به همان سوءتفاهمهای ایجادشده در اطراف فیلم بازمیگردد که مثلاً شخصیت اصلی زنی است به نام ایران که میتواند نمادین تلقی شود وگرنه «صد سال به این سالها» حتی در حد و اندازههای اثر قبلی مقدم یعنی «کافه ستاره» هم نیست. همان طور که اشاره شد تازه ترین فیلم سامان مقدم با محوریت شخصیتی به نام ایران، سه دوره از زندگی او را پی میگیرد. این روایت بیش از آنکه به یک فیلمنامه سینمایی قرص و محکم با پایههای دراماتیک وابسته باشد به یک فتورمان میماند که میتواند از هر مقطعی آغاز شود و در هر مقطع دیگری هم پایان یابد. به همین دلیل محوریت ایران میتواند تنها نخ تسبیح پیگیری ماجرا باشد که یک نیاز اولیه است ولی در ادامه نمیتواند این پیوند را به سطحی دیگر بسط دهد. اما وجهی که میتواند این داستان را علاوه بر حضور شخصیت اصلی واجد اهمیت پیگیری کند، بستری است که تلاش شده در طول کار ایجاد شود و تا حدی موفق بوده است. در واقع بستر تاریخی که قرار است زندگی ایران در سه مقطع از آن جاری شود، میتواند با ارائه تصویر درستی از فضای موجود، به نوعی آیینه این سه دوران باشد؛ دورانی که به واسطه تغییر شرایط اجتماعی- سیاسی جامعه به گونهیی بسیاری از روابط، مناسبات و حتی مفاهیم در تضاد، تقابل یا تعامل با هم قرار میگیرند. با این زمینه چینی اولیه در مقطع اول که به سالهای نزدیک به انقلاب برمیگردد (سال 56) با خانواده ایران (فاطمه معتمدآریا) متشکل از همسر (رضا کیانیان)، پسر و دوست خانوادگی (پرویز پرستویی) آشنا میشویم که در شهری شمالی به زندگی مشغولند اما تغییر تدریجی شرایط جامعه بر روابط آنها تاثیرگذار است. این تغییر حتی منجر به شکافی بین همسر ایران و دوست صمیمیاش میشود. علاوه بر آن به یک عشق قدیمیبین ایران و دوست همسرش اشاره میشود که قرار است مرحله کاشت این کد باشد که در مراحل مقاطع بعد به برداشت میرسد. هرچند در این مقطع شخصیتها معرفی اولیه شده و نوع رابطه آنها پایه گذاری میشود اما به نظر میآید همه چیز با سهل ترین کدها و پرداختها انجام شده چراکه مهم تر از هر چیز بازسازی فضای این مقطع تاریخی بوده که آن هم نمیتواند چندان عمیق شود. به عنوان مثال خیانت شوهر ایران به او با ابتداییترین کد کاشته میشود تا در مقطع بعد زمینه برای پیدا شدن سر و کله پسرش فراهم باشد. شوهر در سالگرد ازدواج بلیت سفر ایران و پسرش به شیراز را به او هدیه میدهد تا تلویحاً آنها را از سر باز کند که البته ایران سفر بدون او را نمیپذیرد. بعد از قتل مشکوک شوهر مقطع زمانی روایت دچار جهش شده و 10 سال به جلو میآید تا پرسشهایی چون علت غیبت دوست خانوادگی در این مقطع و حذف بی دلیل او همچنان بی جواب بماند. مقطع دوم نگاهی نوستالژیک وار به دوران جنگ ایران و فضای متشنج جامعه در آن سالها دارد که زندگی مستقل ایران را با پسر جوانش به تصویر میکشد؛ پسری که به تبع این دوران سربازی است که یک پایش جبهه و یک پایش تهران است و یک عشق پنهان هم دارد. شخصیت پردازی این کاراکتر به قدری در وجوه مثبت تخت و یک وجهی است که از همان ابتدا میتوان پیش بینی کرد سرنوشتی جز شهادت انتظارش را نمیکشد چون سمبلی برای جوانان آن دوره است. نکته مهم دیگر در ذکر مصیبتهای زندگی ایران پرداخت به شدت احساسات زده و ملودرامیاست که تاثیرگذاری خود را بر مخاطب از این همین وجه میگیرد. مانند صحنه ضجه و مویه ایران برای شهادت پسرش که در اپیزود اول هم به گونهیی دیگر در قتل شوهر وجود داشت. در این مقطع یکی از کدهای کاشته شده در اپیزود اول هم به مرحله داشت میرسد که همان پیدا شدن پسر تازه یافته ایران از زن دیگر شوهرش است. این کد وقتی به مرحله برداشت میرسد که ایران پسر خودش را از دست میدهد و تنها مونس او همین پسرخوانده میشود. در اپیزود سوم هم به فضای سیاسی تغییریافته اجتماع اشاره میشود که نسل سوم وارد فضای مبارزات سیاسی میشوند؛ موقعیتی که امکان حضور دوباره دوست قدیمی را که امروز مهرهیی دولتی شده ایجاد میکند و البته رونمایی عشق قدیمیاز زیر خاکستر. همان طور که اشاره شد هر چند این سه مقطع زمانی که به عنوان بستر روایت داستان زندگی ایران انتخاب شده اند، شناسنامه دار هستند و به واسطه همین شناسنامه بر زندگی قهرمان فیلم تاثیر دارند اما تصویری که از آنها ارائه میشود به قدری در سطح حرکت میکند که نمیتوان عمقی به آن داد یا حتی مفاهیم مطرح شده در آن را به گونهیی دیگر تعبیر کرد. باید پذیرفت ساخت هر فیلمیبا هر حال و هوایی برای آنکه ماندگار و تاثیرگذار بر مخاطب باشد نیاز به چیزی ورای حرفهیی بودن دارد که دغدغه شخصی است. بدون این مهم بهترین و خوش ساخت ترین فیلمها هم فاقد حس و حال میشوند و باید پذیرفت «صد سال به این سالها» با وجود همه احساسات زدگی نمیتواند ارتباطی عمیق با مخاطب برقرار کند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 736]