واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: التماس چهار دختر خردسال به اولياي دم متهم در حالي که گريه مي کرد ادامه داد؛ فکر نمي کردم هزينه بيمارستان زياد شود اما چون بچه ها دوقلو بودند پول بيشتري از من خواستند. به خانه رفتم و هر چه پول داشتم برداشتم 100 هزار تومان کم بود، مانده بودم که چه کنم. اعتماد: گريه هاي چهار دختر کوچک که پدرشان به خاطر پرداخت هزينه هاي بيمارستان مرتکب قتل شده بود، باعث شد يکي از اولياي دم مقتول حاضر به گذشت از قصاص شود. اين دختران در پايان جلسه دادگاه به پاي اولياي دم افتادند و از آنها خواستند از قصاص پدرشان به خاطر آينده آنها بگذرند. اشک ها و لبخند ها در شعبه 71 دادگاه کيفري استان تهران اتفاق افتاد و هيات قضات نيز تلاش زيادي را براي جلب رضايت اولياي دم انجام دادند. در ابتداي جلسه محاکمه محمد شادابي نماينده دادستان تهران در جايگاه حاضر شد و گفت؛ سوم فروردين ماه سال 86 جسد مردي 64ساله به نام قربانعلي در منزلش پيدا شد. در حالي که تحقيقات در اين زمينه آغاز شده بود مردي به نام خان محمد خود را به ماموران معرفي کرد و گفت قربانعلي را به قتل رسانده است. با توجه به دلايل موجود در پرونده، نظريه پزشکي قانوني، ساير شواهد و قراين و همچنين اعترافات خود متهم تقاضاي صدور حکم قانوني را دارم. سپس اولياي دم مقتول که خواهران و برادران قربانعلي بودند، براي متهم تقاضاي قصاص کردند. يکي از برادران مقتول در اين باره گفت؛ همسايه ها به ما خبر دادند قربانعلي کشته شده است. آنها به ما گفتند برادرم مرتب فرياد مي زده و تقاضاي کمک مي کرده است. بعد سايه يي را ديده اند که از خانه او خارج شد و فرار کرد. خان محمد برادرم را بي رحمانه کشته است و ما همگي تقاضاي قصاص او را داريم. سپس به دستور قاضي عزيزمحمدي خان محمد در جايگاه حاضر شد. اين مرد مدعي شد براي ترخيص دختران دوقوليش از بيمارستان مجبور به اين قتل شده است. وي گفت؛ من قربانعلي را مي شناختم ما با هم دوست بوديم. او در محله ما زندگي مي کرد و چون تنها بود من خيلي به او رسيدگي مي کردم تا اينکه يک روز مبلغي پول براي من آورد و گفت جايي براي نگهداري از آن ندارد و از من خواست آن پول را برايش در بانک بگذارم. فرداي آن روز من به بانک رفتم و 351 هزار تومان پولي را که به من داده بود در حساب جديدي که بازکردم گذاشتم و بعد دفترچه را هم به او دادم. در اين مدت قربان کمي هم پول به آن حساب ريخته بود. البته من موقع بستن حساب متوجه اين موضوع شدم. متهم ادامه داد؛ قربان روزي سراغم آمد و با فحاشي و داد و فرياد گفت بايد پولم را بدهي. من هم به او جواب دادم خودش خواسته بود آن مبلغ به حساب من واريز شود و حالا هم دفترچه پيش اوست من هم نمي خواهم از آن استفاده کنم. من به قربان گفتم فردا صبح حساب را مي بندم و هر چه پول در آن است پس مي دهم. ساعت شش صبح بود که قربانعلي سراغ من آمد. با هم به بانک رفتيم. تا ساعت هشت صبح پشت در ايستاديم تا بانک شروع به کار کند. بعد هم من 400 هزار تومان پولي را که در حساب بود، گرفتم و به دوستم پس دادم. دو هفته يي از اين ماجرا گذشته بود که همسرم زمان زايمانش فرا رسيد. او را به بيمارستان بردم. فرزندانم به دنيا آمدند. دختراني دوقلو و کوچک. متهم در حالي که گريه مي کرد ادامه داد؛ فکر نمي کردم هزينه بيمارستان زياد شود اما چون بچه ها دوقلو بودند پول بيشتري از من خواستند. به خانه رفتم و هر چه پول داشتم برداشتم 100 هزار تومان کم بود، مانده بودم که چه کنم. شب خانه برادرم بودم. از آنجا که بيرون آمدم به سمت منزل خودم به راه افتادم در راه قربانعلي را ديدم که مشغول جمع کردن ضايعات بود کمي با هم صحبت کرديم و من به او گفتم براي ترخيص همسرم و دو دخترم از بيمارستان پول کم دارم و او هم قبول کرد 100 هزار تومان به من بدهد. وي گفت به جاي 100هزار تومان بايد 300 هزار تومان به او پس دهم. من هم قبول کردم. چون هيچ راه چاره يي نداشتم. با هم به خانه قربانعلي رفتيم. من منتظر بودم پول را بگيرم و با خود ببرم همين طور که داشتيم حرف مي زديم يکباره به من گفت حاضر نيست پول را بدهد چون فکر مي کند من آن را پس نمي دهم. قسم خوردم همان طور که گفته ام سه برابر آن را باز مي گردانم ولي قبول نکرد و با فحش و بد و بيراه سعي کرد من را از خانه اش بيرون کند. او با چوب به من حمله کرد من هم او را به سمت يخچال هل دادم ضربه يي هم به او زدم. يکدفعه ديدم قربانعلي غرق در خون شد. آنقدر ترسيدم که حتي کفش هايم را هم نتوانستم بپوشم و فرار کردم. من به شدت از کاري که کردم پشيمان هستم. اگر مجبور نبودم همسر و دو دخترم را از بيمارستان بيرون بياورم خودم را همان روز معرفي مي کردم. اما مدتي صبر کردم تا خيالم از بابت آنها راحت شدم و زماني که ديدم همسرم حالش بهتر است و مي تواند از بچه ها مراقبت کند، خودم را به پليس معرفي کردم. بعد از اظهارات خان محمد قاضي عزيزمحمدي و چهار قاضي مستشار (بومي، سري، محمدي کشکولي و سالاري) از اولياي دم خواستند به خاطر فرزندان متهم که همگي دختربچه هستند او را ببخشند. قاضي عزيزمحمدي خطاب به آنها گفت؛ وظيفه انساني من حکم مي کند از اولياي دم بخواهم به خاطر چهار دختر بچه که اين مرد دارد و حالا بي سرپرست مانده اند او را ببخشند و بگذارند وي بالاي سر فرزندانش باشد چراکه معلوم نيست با اعدام اين مرد چه اتفاقي براي دخترانش بيفتد. هر چند در ابتدا اولياي دم حاضر نشدند گذشت کنند و جلسه پايان يافت، اما زماني که دختران کوچک خان محمد به پاي اولياي دم افتادند و طلب بخشش کردند يکي از برادران مقتول گفت من حاضرم گذشت کنم چون خودم هم فرزند دارم و مي دانم دختربچه يي که پدر نداشته باشد سرنوشت تلخي خواهد داشت. او در دادگاه و در مقابل قضات اعلام رضايت کرد و در حالي که دختران مقتول از او تشکر مي کردند از دادگاه خارج شد. برادر 73ساله مقتول هنگامي که از در شعبه بيرون مي رفت به دختربچه ها قول داد رضايت خواهران و برادرانش را هم بگيرد و کاري کند پدر آنها به خانه برگردد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 276]