واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مدیرِ یادگیری محور
تجارب یك رهبر آموزشی زمانی كه یك ربع قرن پیش وارد شغل مدیریت شدم، تحقیق روی مدارس مؤثر، این هشدار را می داد كه بدون رهبر اجرایی مقتدر، عوامل نامتجانس یك تدریس خوب، نه می توانند با هم آورده شوند و نه می توانند با یكدیگر بمانند. من به این توصیه توجه كردم و وظایفم را به عنوان یك رهبر قوی با اشتیاق پذیرفتم. من مصمم شدم كه وظایف معمول مدیریت را در حد مطلوب انجام دهم و به جای تمركز روی آموزش، امیدوار باشم كه به یك رهبر آموزشی تبدیل شوم.از معلمان خواستم تا رئوس مطالب و برنامه آموزشی خود را ارائه دهند، به این ترتیب می توانستم از آنچه كه تدریس می شود، آگاه شوم. برنامه درسی هفته را جمع آوری كردم تا مطمئن شوم كه طبق برنامه تعیین شده تدریس می شود. با اشتیاق تمام درباره راهبردهای آموزشی در منابع گوناگون جستجو می كردم و مقاله های مناسب را در دسترس معلمان قرار می دادم؛ اما فداكاری من در روند نظارت كلینیكی مدرسه بزرگترین نمونه منحصر به فرد از تعهداتم در نقش رهبر آموزشی بود. یك فرایند سه قسمتی ارائه دادم كه به موجب آن،خود، شاگرد تدریس مناسب می شدم و به معلمان كمك می كردم كه درباره آموزش خود بینش و تفكر بیشتری داشته باشند. در طول دوره پیش مشاهده، با معلمان به طور انفرادی ملاقات كردم و از آنها خواستم تا درباره درسی كه قرار بود در كلاس ناظر آن باشم، برایم توضیح بدهند. تعدادی سؤال طرح كردم، شامل: چه درسی می دهید؟ چطور آن را تدریس می كنید؟ چه روش آموزشی را به كار می برید؟ و از چه مواد آموزشی استفاده می كنید؟ در طول مشاهده كلاس، تا آنجا كه ممكن بود به طور جدی آنچه را كه معلم می گفت و انجام می داد یادداشت می كردم، در طول مدت دوره پیش مشاهده، همراه معلم درس را از یادداشتهای معلم و یا خودم گردآوری كرده و بازسازی كردیم. الگوها و روشهایی را كه معلم گفته یا به كار گرفته بود، بررسی كردیم و درباره ارتباط بین الگوها و موضوعات درسی گفتگو كردیم. سرانجام از معلم سؤال كردم قبل از اینكه دوباره درس را بدهید چه چیزی باید در درس تغییر بكند؟ سپس خلاصه ای از مشاهده كلاس و گفتگو پس از مشاهده مان را نوشتیم و توصیه هایی را برای راهبردهای یك تدریس مؤثر مطرح كردیم و روشهایی را كه معلم می تواند مؤثرتر باشد، پیشنهاد كردیم. فرایند مشاهده، وقت تلف كردن بود، اما من یقین داشتم كه توجهم روی تك تك معلمان و راهبردهای آموزشی شان استفاده مؤثری از زمان بود، ولی فرایند بی فایده ای نبود. به عنوان یك جفت چشم جدید در كلاس، توانستم به معلمان كمك كنم تا با الگوهای آموزشی غیرمفید و مدیریت كلاس آشنا شوند و از كار حیرت انگیزی كه معلمان انجام می دهند، قدردانی كنم، زیرا به طور مستقیم شاهد آن بودم. راهبردهای آموزشی اساسی را مشاهده كردم و توانستم آن روشها را با دیگر معلمان تقسیم كنم و البته درباره این كه یك تدریس مؤثر چگونه است، خود نیز خیلی چیزها یاد گرفتم. پیگیری عمیق پرسش های اشتباه سرانجام پس از سالها به عنوان یك مدیر فهمیدم كه اگر چه تلاشهای من كاملاً معنی پیدا كرده بود و گرچه ساعتهای بی شماری را در هر سال تحصیلی برای آن زحمات صرف كرده بودم، اما روی پرسشها و فعالیتهای اشتباه تمركز كرده بودم. من فقط به پرسش هایی مانند: معلمان چه درس می دهند؟ و چگونه می توانم به آنها كمك كنم تا مؤثرتر تدریس كنند؟ توجه كرده بودم. درحالی كه به جای آن، باید تلاشهای خود را به طرف پرسش هایی مانند: تا چه اندازه دانش آموزان مفاهیم حاصل از درس را یاد می گیرند؟ و من چه انجام دهم تا معلمان و دانش آموزان، فرصت كافی داشته باشند و آنچه را كه برای یادگیری بهتر احتیاج دارند، در اختیارشان قرار دهم.این تغییر، از تمركز روی آموزش به توجه بر روی یادگیری، بیشتر از معنای آن بود. زمانی كه یادگیری، قبل از ورود به مدرسه انجام شود و تمام مربیان مدارس تلاشها و ابتكارهای مدرسه را جهت امر بر یادگیری بیازمایند، فرهنگ و ساختار مدرسه به طرق حقیقی، شروع به تغییر می كند. زمانی كه مدیران، تأكید شان را از كمك به معلمان به طور فردی به جهت كمك به گروه در جهت بهبود آموزش تغییر دهند و مطمئن شوند كه دانش آموزان مفاهیم حاصل از تدریس را فهمیده اند، موجب پرورش تغییرات فرهنگی و ساختاری می شوند. به طور خلاصه معلمان و شاگردان زمانی بهره مند می گردند كه مدیر در نقش رهبر یادگیری باشد تا در نقش رهبر آموزشی. منبعریچارد دوفور - زری آقاجانیروزنامه همشهری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 182]