واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: مصائب بنزهای آنتیک علی حاتمی و شجریان! ابوذر منصوری داخل حیاط خانه که دستکمی از یک کارگاه مکانیکی ندارد، کنار یکی از بنزهای سفید 170 او ایستادهام. به همراه پسر خود و یکی از تعمیرکاران ماشینهای بنز قدیمی، مشغول تعمیر و سرویس آن هستند. باید تا ساعتی دیگر این خودروی قدیمی را به مراسمی برسانند. داستان خودش را اینگونه شروع میکند: «متولد سال 1328 در ساوه هستم اما در تهران بزرگ شدهام. از ابتدای جوانی بهخاطر علاقه به ماشین به کار مکانیکی پرداختم. علاوه بر کار تعمیرات به تزئینات ماشین هم توجه داشتم». صادق از روزهای بیترافیک تهران میگوید: «دوره کودکی و نوجوانی ما ماشین کم بود و بیشتر مردم با درشکه رفتوآمد میکردند. بعد که درشکه برافتاد، ماشینهای واکسال و اشکودا و بنزهای 170 با گلگیرهای سفید به صورت تاکسی در شهر تردد میکردند». صادق از علاقهاش به ماشینهای بنز میگوید: «از همان اول توجهم به ماشینهای آلمانی جلب شد؛ ماشینهایی که در زیبایی و ایمنی رقیب نداشتند. برای نخستینبار در 17 سالگی با 4500 تومان یک فولکس خریدم و بدون گواهینامه سوار میشدم. بعد از مدتی با 500 تومان ضرر فروختمش و رفتم سربازی و هنگامی که برگشتم بعد از مدتی گواهینامه گرفتم و با خرید یک بنز 170 به آرزویم رسیدم». انگار کار روی این بنز قدیمی تمام شده است اما یادش میافتد که باک ماشین شل است و چهبسا در دستاندازهای خیابان باک از بدنه جدا شود. با شور و شوق دنبال تکهای چرم یا تیوپ لاستیک برای بستن موقت آن میگردد. مانده بودم که او چطور دچار افسون آن ستاره آرم بنز شده است: «من جلال و زیبایی این ماشینها را میشناسم. برای همین از سال 52 به مدت 10 سال با حقوق بسیار کم پیش یک نفر کار کردم تا چم و خم کار دستم بیاید». صادق میگوید و پسرش حامد تایید میکند و اضافه میکند: «پدرم آنقدر عاشق این ماشینهاست که بعضی از قطعات آن را به صورت تابلو به دیوار داخل خانه زده است». با پدر و پسر وارد خانه میشویم. او در این فضا زندگی میکند. از پشت ویترین کمد و لابهلای لوازم و آینه بغلهای قدیمی به ماکت بنزهای کوچکی خیره میمانم که مثل یک اسباببازی با دقت در ویترین لابهلای قطعات قرار گرفته. صادق ژرمن بنز در این روزگار با شش- هفت تا از این مدلها زندگی میکند. یکی از آنها بنز160 مشکی رنگ مدل 1947 است. آن را از همه بیشتر دوست دارد؛ ماشینی که باک آن در جلو قرار دارد و اتاقش چوبی است. آخرینبار این ماشین را در مجموعه تلويزيوني«عمارت فرنگی» به عنوان ماشین اختصاصی رضاخان دیدهایم. همراهی خانواده با صادق صادق بعد از 10 سال با یاد گرفتن فوت و فن کار از سال 1362 تصمیم گرفت برای خودش کار کند: «صرفا دوست داشتم ماشین خراب و از کار افتاده را بازسازی کنم و به صورت اول دربیاورم. افتادم دنبال بنزهای قدیمی و بیشتر در خود تهران و شهرهای اطراف پیگیر بودم. بعد از اینکه اسمی در کردم و شناخته شدم بارها از سوی نمایندگی بنز دعوت به کار شدم ولی قبول نکردم. دوست داشتم برای خودم کار کنم. این لقب ژرمن بنز هم از همان زمان معروفیت، جایگزین اسمم شد. افتاده بودم دنبال بنزهای قدیمی و میگشتم و پیدا میکردم. اوایل کار از لحاظ مادی دست و بالم بسته بود ولی با هر زحمتی جورش میکردم. آن روزها بیشتر روی بازسازی و تعمیر اصرار داشتم. اتاق بنز قدیمی را میخریدم و راست و ریستش میکردم و میفروختم». صادق از روزهای شکار بنز میگوید و اشاره میکند: «یادم است آن اوایل دست و بالم خالی بود. هر چه از تعمیرات و مکانیکی دیگر ماشینها پیدا میکردم خرج این بنز و آن بنز میکردم تا سرپا بشود و روی همین اصل از لحاظ معاش خانواده، دچار مشکل شدم. با همسرم به مشکل خوردم و کار تا جدایی رفت اما من دست از علاقهام به بنز برنداشتم و بالاخره همسرم راضی شد. این بیپولی اوایل کار بدجوری به من ضربه زد. اگر داشتم هیچ کدام را نمیفروختم و برای خودم کلکسیون کامل میزدم. اینجور ماشینهای لای زرورقی، کم گیر میآمد. بیشتر این ماشینها به صورت اسکلت در باغی یا نهایت گاراژی زمینگیر شدهاند و همه چیزشان از بین رفته است». آرزویی که محقق شد یکی از آرزوهایی که صادق دوست داشت محقق شود، دیدن خط تولید بنز و تجهیزات این کارخانه بود. او بالاخره در یکی از این سالها موفق شد به آن جامه عمل بپوشاند؛ خود میگوید: «توسط دوستی به دیدن نمایندگی بنز در اشتوتگارت رفتم. آن سفر بس نبود و راضیام نکرد. سه سال پشت سر هم رفتم تا موفق به دیدار کارخانه شدم. وقتی وارد محوطه کارخانه شدم و به دیدار موزه کلکسیونهایش رفتم، لذت میبردم و نمیتوانستم دل بکنم. دوست داشتم شش ماه بیآب و غذا لای آن بنزها بچرخم و لمسشان کنم. آنجا وقتی شرح حال و عشق و علاقهام را شنیدند پیشنهاد کار دادند ولی به دلیل وابستگی خانوادگی رد کردم. جالب است بگویم، یکی از مدیران تراز اول کارخانه بنز، یک ایرانی است. آقای تهرانی در کمپانی بنز یکی از روساست. پدر او در تهران یک بنز 180 داشت و سفارش مرا به پسرش کرد تا از کارخانه دیدن کنم». عتیقهها جلوی دوربین میرود بعد از تمام این حرفها تازه به اصل مطلب رسیدهایم. صادق درباره حضور ماشینهای خود در فیلمها و سریالها میگوید: «یک روز در مغازه نشسته بودم که مرحوم خسرو شکیبایی وارد شد. یک بنز 170 داشت و از لحاظ کارهای فنی مرا معرفی کرده بودند و به سراغم آمده بود. کارهایش را انجام دادم و همین موجب شد ایشان با توجه به کار من و ماشینهایم، مرا به کارگردانها معرفی کند؛ کارگردانهایی که برای سریالهای خود احتیاج به این اتومبيل عتیقه دارند. بعد از آن با سریال 130 قسمتی شبچراغ همراه شدیم و من تدارکات ماشین را برعهده داشتم. بعد هم آقای حسن فتحی و سریالهاي شب دهم، مدار صفر درجه، کلاه پهلوی، عمارت فرنگی، کارآگاه علوی(2)، کیف انگلیسی، پریدخت و چندین فیلم و سریال دیگر از ماشینهای من استفاده کردهاند». او برای اینکه فهرست تمام فیلمها و سریالهایی که از او ماشین بردهاند را به یاد بیاورد، میگوید: «الان یک ماشین را برای سریال بردهاند به احمدآباد مستوفی، یکی را هم برای فیلم بردهاند لویزان و یکی از ماشینها هم برای سریال بردهاند شهرری. اسم فیلمها و سریالها را باید از پسرم صابر بپرسید». صادق از دلهرهها و نگرانیهايش هم میگوید: «در این سریالها همهاش مواظب ماشینها هستم. هنرپیشه که پشت فرمان مینشیند بند دلم پاره میشود كه مبادا تصادف کند. گاهی اوقات میگویند، نگران نباش؛ اگر اتفاقی بیفتد هزینهاش پرداخت میشود ولی نمیدانند بحث هزینه نیست. بحث فابریکی و سلامتی ماشین است. یادم هست یک روز سر یک سریال در احمدآباد مستوفی آقای هنرپیشه دنده عقب آمد و کوبید به یک خاور و گلگیر ماشین داغان شد. زبانم بند آمد. مات و متحیر مانده بودم. انگار خودم با خاور تصادف کرده و قسمتی از وجودم ضربه خورده است. از آن به بعد این ترس همواره در وجودم هست و همیشه با وسواس و توصیههای فراوان در سریالها کار میکنم». حاصل 40 سال تلاش هر بار که صادق یکی از ماشینهای قدیمی خود را آماده میکند و برای فرستادن به مراسم یا صحنه فیلمبرداری رهسپار خیابان میکند، همیشه عدهای با تعجب از سالم بودن ماشین پس از سالها میگویند. صادق از سختیهای تهیه این ماشینها میگوید: «گاهی اوقات برای به دست آوردن بعضی از این ماشینها یک هفته خواب و خوراک نداشتم. بعضی اوقات هم پولم نمیرسید، دلم میسوخت و نمیتوانستم بخوابم. گاهی اوقات عابران گذری این ماشینها را میبینند و تعریف میکنند و میگویند، چقدر قشنگ و خوشگله ولی نمیدانند که چیزی نزدیک به 40 سال دویده و سختی کشیدهام تا به اینجا رسیدهام. ماشینهایی که جزو خاطرات من هستند و با من حرف میزنند؛ هر کدام از آنها گوشهای از عمر و جوانی سپری شده من است. این ماشینها همه با هم، همسن هستند؛ عمری نزدیک به 60-50 سال و مثل یک بچه از آنها مواظبت میکنم. هر روز آنها را چک میکنم. سیستم ترمز و قطعات فرسوده و تمام اینها هزینهای کمرشکن دارد. گاهی اوقات هم تأمین نمیشود. یاد حرف آن نماینده آلمانی بنز میافتم که میگفت، تو اگر در آلمان این کار را میکردی، همه جوره تامین بودی اما اینجا هیچ ارگان و سازمانی به فکر حمایت نیست. حتی همین صدا و سیما هم قدر اینها را نمیداند. همین که کار تمام میشود، خداحافظ تا سریال و فیلم بعدی که آیا بشود یا نشود. بابت هزینه ضررهای زیادی دادهام. ماشین SL 1957 را فروختهام چهار میلیون، امروز 30 میلیون هم نمیدهند. سفیر ایتالیا آدم فرستاد یک بنز 190 SL 1959 برایش خریدیم دو میلیون و 500 هزار تومان که با هزینههای تعمیر و بازسازی چهار میلیون تمام شد. ماشین را برد ایتالیا و الان 50 میلیون ارزش دارد. هر کدام اینها که از دست میرود انگار پارهای از وجود من جدا میشود». ماشینهای قدیمی چهرههای مشهور صادق از بنزهای قدیمی زندهیاد علی حاتمی (كارگردان) تا سيدحسن روشن(فوتباليست) که بنز قدیمیاش را در نوشهر نگه داشته تا خاطرهاش با استاد آواز و موسیقی ایران، شجریان را فراموش نمیکند و میگوید: «جناب شجریان هم یک بنز آنتیک 300 دارد. بابت چراغهای فابریک روی گلگیر آن ایران و توران را گشته و پیدا نکرده بود. اسم ما را شنید و یک روز آمد اینجا که بعد تعریف کرد با چه مکافاتی به مغازه ما رسیده. نیمساعته چراغها را تهیه کردم و کارش را راه انداختم. بعد از آن چندین بار آمده و از مشتریان ما است». منبع: وطن امروز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 362]