تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):درباره ما غلو نکنید، ما را بندگان پرورش یافته (حق تعالی) بدانید آنگاه در فضلیت ما ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820974184




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سوال حضرت يحيي از شيطان!!


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: شيطان نزد پيامبران الهى مى آمد و بيشتر از همه با حضرت يحيى انس ‍ داشت . روزى حضرت يحيى به او گفت :من از تو سؤالى دارم. شيطان در پاسخ گفت :مقام تو بالاتر از آن است كه سؤال تو را جواب ندهم ، هر چه مى خواهى بپرس ‍ پاسخت را خواهم داد. حضرت يحيى گفت: دوست دارم دامهايت را كه به وسيله آنها فرزندان آدم شكار كرده و گمراه مى‌كنى، به من نشان دهى . شيطان گفت: با كمال ميل خواسته تو را بجا مى آورم . شيطان در قيافه‌اى عجيب و با وسايل گوناگون خود را به حضرت نشان داد و توضيح داد كه چگونه با آن وسايل رنگارنگ فرزندان آدم را گول زده و به سوى گمراهى مى‌برد. حضرت يحيى پرسيد: آيا هيچ شده كه لحظه‌اى به من پيروز شوى؟ ابليس جواب داد: نه، هرگز! ولى در تو خصلتى هست كه از آن شاد و خرسندم . حضرت يحيي فرمود: آن خصلت چيست؟ شيطان پاسخ داد: تو مردي پرخور هستي و هنگامى كه بر سر سفره مي‌نشيني زياد مى‌خورى و سنگين مى‌شوى، بدين جهت از انجام بعضى نمازهاى مستحبى و شب زنده دارى باز مى‌مانى. آنگاه حضرت يحيى گفت :من با خداوند عهد كردم كه هرگز غذا را به طور كامل نخورم و از طعام سير نشوم ، تا خدا را ملاقات نمايم . و شيطان گفت :من نيز با خود پيمان بستم كه هيچ مؤمنى را نصيحت نكنم ، تا خدا را ملاقات كنم. شيطان اين را گفت و رفت و ديگر هيچ‌گاه بازنگشت بدين وسيله حضرت يحيى يكى از مهمترين دامهاى شيطان را از خود دور نمود. متن روايت أمالي الطوسي : ابن الصلت ، عن ابن عقدة ، عن الحسن بن القاسم ، عن ثبير بن إبراهيم ، عن سليم بن بلال المدني، عن الرضا ، عن أبيه، عن جعفر بن محمد، عن آبائه عليهم السلام إن إبليس كان يأتي الأنبياء من لدن آدم عليه السلام إلى أن بعث الله المسيح عليه السلام يتحدث عندهم و يسائلهم ، و لم يكن بأحد منهم أشد أنسا منه بيحيى بن زكريا عليه السلام. فقال له يحيى : يا بامرة إن لي إليك حاجة. فقال له: أنت أعظم قدرا من أن أردك بمسألة فسلني ما شئت ، فإني غير مخالفك في أمر تريده. فقال يحيى: يا بامرة أحب أن تعرض علي مصائدك وفخوخك التي تصطاد بها بني آدم. فقال له إبليس: حبا و كرامة ، و واعده لغد. فلما أصبح يحيى عليه السلام قعد في بيته ينتظر الموعد و أغلق عليه الباب إغلاقا فما شعر حتى ساواه من خوخة كانت في بيته، فإذا وجهه صورة وجه القرد، و جسده على صورة الخنزير، و إذا عيناه مشقوقتان طولا، وإذا أسنانه و فمه مشقوق طولا عظما واحدا بلا ذقن ولا لحية، و له أربعة أيد: يدان في صدره ويدان في منكبه، وإذا عراقيبه قوادمه، و أصابعه خلفه ، و عليه قباء و قد شد وسطه بمنطقة فيها خيوط معلقة بين أحمر و أصفر و أخضر و جميع الألوان، و إذا بيده جرس عظيم، و على رأسه بيضة، وإذا في البيضة حديدة معلقة شبيهة بالكلاب. فلما تأمله يحيى عليه السلام قال له: ما هذه المنطقة التي في وسطك؟ فقال: هذه المجوسية ، أنا الذي سننتها وزينتها لهم ، فقال له : فما هذه الخيوط الألوان؟ قال له: هذه جميع أصباغ النساء، لا تزال المرأة تصبغ الصبغ حتى تقع مع لونها، فأفتتن الناس بها. فقال له: فما هذا الجرس الذي بيدك؟ قال: هذا مجمع كل لذة من طنبور و بربط و معزفة و طبل و ناي و صرناي ، و إن القوم ليجلسون على شرابهم فلا يستلذونه فأحرك الجرس فيما بينهم فإذا سمعوه استخفهم الطرب، فمن بين من يرقص و من بين من يفرقع أصابعه ، و من بين من يشق ثيابه. تو پرخور و شكم پرستى، هنگامى كه بر سر سفره مي‌نشيني زياد مى‌خورى و سنگين مى‌شوى، بدين جهت از انجام بعضى نمازهاى مستحبى و شب زنده دارى باز مى‌مانى فقال له: وأي الأشياء أقر لعينك؟ قال النساء هن فخوخي و مصائدي، فإني إذا اجتمعت علي دعوات الصالحين و لعناتهم صرت إلى النساء فطابت نفسي بهن. فقال له يحيى عليه السلام: فما هذه البيضة التي على رأسك؟ قال: بها أتوقى دعوة المؤمنين. قال: فما هذه الحديدة التي أرى فيها؟ قال: بهذه أقلب قلوب الصالحين. قال يحيى عليه السلام: فهل ظفرت بي ساعة قط؟ قال: لا، و لكن فيك خصلة تعجبني قال يحيى: فما هي؟ قال: أنت رجل أكول، فإذا أفطرت أكلت و بشمت فيمنعك ذلك من بعض صلاتك و قيامك بالليل. قال يحيى عليه السلام: فإني أعطي الله عهدا ألا أشبع من الطعام حتى ألقاه. قال له إبليس: و أنا أعطي الله عهدا أني لا أنصح مسلما حتى ألقاه. ثم خرج فما عاد إليه بعد ذلك.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 137]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن