واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: به آواى فلوتى كه مىنوازد به آرامى، در آرامش، گوش كن ! گوش كن و تصوّر كن آسایش زندگى یك عاشق را كه براى اوّلینبار، در زندگىاش درك مىكند. در سرزمین صلح و صفا با من بیا ... بیا به سرزمینى كه هر روز، روحتان را به گرمى در آغوش مىكشد. سرزمینى كه با شبنم صبحگاهى بوسیده مىشود و نهرهاى پرجوش و خروش كه موجهاى كوچكش با انگشت خداوند، حركت داده مىشود. چشمانتان را ببندید و سكوت را گوش دهید: صداى چشمه جوشان ... صداى خشخش برگها ... گریه عقاب و ضرب آهنگ ملایم یك طبل آنگاه كه خورشید، شب را مىپوشد و با آن، وداع مىكند. مردان جوان، از خواب بلند مىشوند تا به صبح تازه، سلام كنند. بزرگترها به آنها مىپیوندند ... امروز ، آنها یاد مىگیرند كه چگونه شكار كنند ... و یاد مىگیرند كه چگونه خود را نجات دهند. آنها ماهرتر مىشوند و یاد مىگیرند با هم زندگى كردن را در سرزمینى كه آنها آن را «خانه» مىنامند. امروز، وقت آن نیست كه تنها به فكر شكار و جان و بقاى خود باشیم؛ باید آموخت از گرگ، شجاعت؛ از عقاب، تیزبینى. احساس كن آن را و لذت حضور آنها را دریاب . چشمانتان را ببندید و نوازش دلانگیز باد را احساس كنید ... احساس كنید حضور گرگ را، عقاب را، باز را. آنگاه كه به اردوگاه نظر مىافكنیم، بچههایى را مىبینیم كه شاد و خندان، مشغول بازى هستند. مادران، مشغول كار هستند و جوانترها در كنارشان. لبخند شیرین مادران را مىبینى كه با لذّت و شادى، كودكانشان را در میان چمنزارها تماشا مىكنند. چون یادبودها در دفتر خاطرات، ثبت مىشوند تا همیشه در خاطرهها زنده بمانند؛ تا حقیقت و راستى به نسلهاى آینده منتقل شود. این است گذشتهشان ... این است حالشان ... و آیندهشان، كه از نسلى به نسلى دیگر منتقل مىشود. زندگى، حق آنهاست؛ با تمامى حادثههایش، با عشق و هیجانهایش، با خندههایش و با قناعتهایش. آنها نیز از خنكاى فرحبخش نسیم بهارى، لذت مىبرند ... و نوازش پرتوهاى خورشید را بر پوست بدنشان احساس مىكنند. هر چند در زندگى، در صلح و آرامش كامل نیستند، ولى با این همه، خانهشان است. حتى اگر دقیقتر بنگریم، مىبینیم كه درد و بیمارى نیز در كمین آنهاست. آنها نیز عاشق مىشوند، مریض مىشوند، با درد و ضعف و سستى مىجنگند و براى بهبودى تلاش مىكنند. آنها نیز درست مثل من و شما در بستر مرگ مىخوابند و چون مرگ سراغ آنها مىآید، به سوگ مىنشینند. آنها همین طور بودند و هستند و خواهند بود، درست مثل بقیه؛ ولى با وجود این، برخلاف بقیه با آنها رفتار مىشود. بیگانگان به سرزمین مادرىشان هجوم آوردهاند و خانه و قبیلهشان و عزّت و شأنشان را غارت كردهاند. آنها دست به هر كارى زدهاند؛ آنها دست به هر جنایتى زدهاند. بنشین و ببین ... گریههایشان را، آه و نالههایشان را ... و حتى گریههاى جنایتكاران را. هر آنچه خواستند با تكیه بر قدرتشان انجام دادند، و هیچ كارى براى خاتمه دادن به این وحشیگرىها انجام ندادند. متنفر نیستم؛ ولى همیشه زندگى را آنگونه كه باید باشد به خاطر خواهم آورد ... به یاد خواهم آورد آواى سكوت را ... . صداى چشمه پر آب را ... صداى خشخش برگها را ... گریه عقاب را ... ضربه آرام و ملایم طبل را. و من گوش خواهم داد. گوش خواهم داد به آواى خلوتى كه به آرامى و شورانگیز، در آرامش مىنوازد. براى آنان كه گریه كردند. نویسنده : مارتین دِیْل مترجم: حسن مراغهاى
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 282]