واضح آرشیو وب فارسی:شبكه خبر دانشجو: تاملي بر مديريت و سياستگذاري علم و فناوري-8 مديريت منابع انساني؛ اصلي اساسي در جلوگيري از خنثي سازي تلاشهاي علمي
مسائلي داريم كه آن حوزوي كه ده واحد اقتصاد خوانده، نبايد واردش شود، ولي وارد مي شود؛ اگر ما به درستي تقسيم كار را انجام دهيم ...
گروه علمي «خبرگزاري دانشجو»؛ مديريت و سياستگذاري علم و فناوري از مهم ترين اركان توليد علم بشمار مي رود كه به زعم بسياري از كارشناسان اين ركن مهم مغفول مانده است و اين حلقه مفقوده باعث شده تا در بسياري از موارد نتوان به علم اسلامي در حوزه هاي مختلف دست يافت.
عادل پيغامي، عضو هيئت علمي دانشگاه امام صادق و استاد اقتصاد است و ازجمله افرادي است كه در اولين نشست راهبردي در محضر مقام معظم رهبري سخنراني كرد. به گفته خودش بيش از بيست سال است كه درباب تحول در علوم انساني تامل مي كند و البته اين دغدغه در سخنانش موج مي زد.
آنچه پيش روي شماست نتيجه نزديك به سه ساعت گفت وگوي فصلنامه پژوهش هاي فرهنگي و اجتماعي صدرا با وي است؛ وي در اين گفت وگو به بيان حلقات زنجيره مديريت دانش و تحول علوم انساني پرداخت و در هر بخش مثال هايي را بيان كرده و ضمنا به آسيب شناسي تحول علوم انساني در ايران نيز پرداخت.
در ادامه؛ بخش هشتم صحبت وي ذيلاً از نظرتان مي گذرد:
حلقۀ چهاردهم: مديريت منابع انساني اسلامي
حلقۀ چهاردهم، حوزۀ مديريت منابع انساني اسلامي است. ما در زنجيره توليد دانش اقتصاد اسلامي با يك آدم همگن مواجه نيستيم تا بگو ييم اين كسي است كه اقتصاد اسلامي بلد است. طيفي از آدم ها كار مي كنند تا اقتصاد اسلامي و علوم انساني اسلامي توليد شود. بخشي از اين طيف در يك برش، همين طيفي است كه تا به حال سيزده حلقۀ آن را گفتيم؛ يعني حوز ه هاي متخصصين هر كدام از اين حلقه ها، طيفي ازمنابع انساني را تشكيل مي دهند.
دريك تقسيم بندي و برش ديگر، آدم هايي كه بايد كار بكنند، كساني هستند كه مي خواهند بين اسلام و آن علم جمع كنند، درصدهاي متفاوتي از دانش اين دو را با هم دارند. ما در اقتصاد اسلامي گزاره ها و پايه هايي لازم داريم كه بايد يك مرجع تقليد و يك فيلسوف آن چناني براي ما بسازد. ممكن است او به ظاهر، هيچ چيز هم از اقتصاد بلد نباشد، ولي بايد پايه هايي از نظريه ارزش را مثلا حضرت آيت الله جوادي آملي بسازند و تا ايشان نسازند، مسير ما شكل نمي گيرد.
پس يك طرف طيف كسي را داريم كه صرفا متخصص اسلام است و ممكن است به ظاهر، هيچ چيزي هم از اقتصاد نداند. آن طرف طيف هم كسي راداريم كه صرفا اقتصاددان محض است. اصلا فرض كنيد كه خود غرب و اقتصاددانان غربي درآن طرف طيف هستند. آنها توليداتي مي كنند كه بعضاً براي ما كمك است. آنها حر فهايي مي زنند، چه سلبي چه ايجابي كه براي ما كمك است. بين اين دو طيف افرادي قرار دارند كه در زندگيشان، پنجاه درصد اقتصاد خوانده و پنجاه درصد نيز دروس حوزه را خوانده است. مثل خيلي هايي كه الآن وجود دارند، مانند حضرت عالي يا مثل خود بنده كه فقه خوانديم و رشته تخصصي خودمان را هم در دانشگاه مي خوانيم.
بين ما نيز افرادي در حوزه هستند كه فقط علاقمند به مسائل اقتصادي مي باشند؛ يعني مجتهدند و گاهي اوقات ورودهاي اقتصادي به قرآن و نهج البلاغه دارند و چيزهاي خوبي به ما مي دهند. كساني را هم داريم كه چند واحد اقتصادخوانده اند، يعني كساني را داريم كه ليسانس آ نها فقه و مباني حقوق است ولي فوق ليسانس اقتصاد گرفته است. او بيست واحد اقتصاد خوانده است، ولي با كسي كه نصف فقه خوانده و نصف اقتصاد، متفاوت است. كسي را هم داريم كه همه عمرش اقتصاد خوانده و بچه مسلمان بوده و پاي منبر مسائل احكامش را فراگرفته است. اقتصادداني هم داريم كه پنج واحد دروس حوزوي خوانده است.
بنابراين ما يك طيف واقعي نه گانه از انسان ها را داريم. من مثال ها را در مورد اقتصاد و فقه زدم ولي شما مثال ها را در مورد اقتصاد و حديث بزن يا در مورد اقتصاد و فلسفه يا اقتصاد و تاريخ اسلام. يك هرمي شكل مي گيرد و سؤال ما اينجاست كه مديريت منابع انساني اين هرم كجاست؟ تقسيم كار حرفه اي بين اين افراد بايد چگونه باشد؟ سؤال از دو بحث است: يكي اينكه كجا برنامه ريزي شده كه اين افراد توليد شوند؟ يعني اگر فردا به من بگويند حديث شناس اقتصادي ما چه كسي است؟ اصلا جايي فكر كرده تا در آمايش سرزمين علمش بگويد اين هم بايد توليد شود؟ تاريخ دان اقتصادي مان كيست؟ فيلسوف اقتصادي مان كيست؟ اين يك مديريت برنامه انساني است.
دومي اين است كه تقسيم كار بين اين دو راچه كسي مديريت مي كند؟ ما الآن مسائلي داريم كه من نبايد واردش شوم، ولي وارد مي شوم و خرابكاري مي كنم. مسائلي داريم كه آن حوزوي كه ده واحد اقتصاد خوانده، نبايد واردش شود، ولي وارد مي شود. اگر ما به درستي تقسيم كار را انجام دهيم، توليداتي كه من نياز دارم نيز به موقع و درست به دست من مي رسد. مثلا كارگاهي كه بيرون از كارخانۀ ايران خودرو كار مي كند و بايد لاستيك بسازد، بايد لاستيك را سرموقع برساند تا او بتواند كارش را به موقع تحويل دهد.
يا مثلا من مي خواهم در حوزۀ بهره كار كنم و يكي از شاخه هاي مسائل بهره، زمان و ارزش زماني پول است. بايد فقيهي نسبت به مسئلۀ فلسفه زمان درحوزۀ فلسفه و نسبت به نگاه شيخ طوسي رحمت الله عليه نسبت به اهميت زمان و ارزش زمان در حوزه فقهي يكي براي من كار كند و ورودي و فرايند من شود تا من بتوانم بحث بهره را دنبال كنم. چه بسا خود من نمي توانم وارد مسائل مربوط به شيخ طوسي بشوم؛ زيرا اين قدر عمق فقهي ندارم. ولي اينجا تقسيم كار صورت نگرفته است. من فقيهي دارم كه بايد مسائل زمان در حوزه ربا را درآورد ولي او در حوزه مسائل تخصصي بانكداري ايستاده و بحث هاي بانكداري مي كند.
تخصص بانكداري براي انسان هاي خاصي است و حتي در دانشكده هاي اقتصاد، اساتيد اندكي داريم كه در بانكداري عميق باشند. شماي مجتهد بايد مباني بانكداري را استخراج كني. استادي هم داريم كه بايد در حوزه اقتصاد نظر بدهد ولي پا در كفش فقه مي كند. در بحث فلسفه يا تاريخ وارد مي شود و بدون اينكه ذره اي بلد باشد، ورود تاريخي پيدا كند مي گويد: بله اگر آن موقع گفتند ربا حرام است به اين دليل بوده كه در جامعه تورم نبوده است، ولي الآن كه تورم هست، ربا اشكالي ندارد.
نمي داند كه اصلاً از خود پيغمبر جمله داريم كه اگر غلا و تورم حاصل شد، چه بايد كرد؟ پس تورم آن زمان بوده ولي تو تاريخ بلد نيستي. بنابراين، اين تقسيم كار نشده و هر كسي در كار ديگري دخالت مي كند و چون دخالت مي كنيم، همديگر را خنثي مي كنيم و من در كار خودم، ورودي هاي دقيقي را ماقبل خودم ندارم.
ما الآن بسياري از سؤالات فقهي و فلسفي دراقتصاد اسلامي را در دانشگاه داريم كه خودمان نمي توانيم انجامش دهيم. البته اگر بخواهيم انجام دهيم، مي توانيم ولي لازمه اش اين است كه من همۀ كارهايم را پنج سال تعطيل كنم و ورودهاي خاصي در حوزۀ مثلا اصول پيدا كنم. شهيد صدر گفته كه اگر اصول فقه بخواهد مسائل اجتماعي را حل كند بايد تحولي در آن پيدا شود. سؤال اين است كه تحول را بايد خودم انجام بدهم يا بايد كسي براي من از حوزه بياورد؟
اقتصاددان غربي، خودش تئوري رياضيات يا آمار را كشف نمي كند، بلكه يكي تيم پشتيبان دارد و در دانشكده هاي اقتصاد، دانشكده هاي جامعه شناسي، دانشكده هاي تاريخ و دانشكده هاي آمار، تقسم كار خوبي صورت گرفته و هنگامي كه اينها را كنار هم مي گذاريد، توليد علم غربي شكل مي گيرد. اگر اين چهارده حلقه را كنارهم بگذرايم، يك پازلي در ميآيد كه بسياري از مسائل و معضلات علوم انساني اسلامي كه نتوانسته ايم طي اين سال ها به آن بپردازيم، به يكي از اين محور هاي چهارده گانه برمي گردد. البته اينها يك استقراء ناقص و از ديدگاه بنده است.
چند عدد از اينها مي تواند با هم تلفيق شود و ممكن است بعضي ها بگويند مي توان اين ها را كنار هم ديد. ممكن هم هست كه بعضي ها بگويند بيشتر از اينها نيز وجود دارد. هيچ اجباري براي اينكه بايد فقط اين چهارده حلقه باشد، نيست.
ولي به نظر من، اين چهارده حلقه هم جزو محورهايي هستند كه تا ما نسبت به آ نها سرمايه گذاري و بودجه ريزي نكنيم، سرمايۀ انساني توليد نكنيم و صرفاً خودمان را به همايش و نمايش مشغول كنيم، علوم انساني اسلامي توليد نخواهد شد. علوم انساني اسلامي، زنجيره توليد واقعي با مسئله هاي واقعي و مهندسان و كار بلدهاي واقعي دارد كه بايد كارخودشان را در هر كدام از اين حلقه ها با يك نظم واقعي و تقسيم كار جدي كه بينشان صورت گرفته، انجام دهند و كارهاي همديگر را تكميل كنند.
آن وقت ما مي توانيم ادعا كنيم كه اقتصاد اسلامي، سياست اسلامي و جامعه شناسي اسلامي توليد شده است والا با كارهاي نمايشي همايشي يا با كارهاي موقتي كه مثلا يك متفكر ما دو مقاله هم در حوزه تاريخ انديشه ها بنويسد و يك مقاله هم در حوزه فلسفۀ مثلا علوم انساني بنويسد و يك بحث هم در حوزه تئوري پردازي بكند و يك نگاه هم در نگاه به آينده شناسي بكند، نمي توان كار را پيش برد.
مديريت علم موضوع مهمي است كه طي سال هاي اخير در كشور به آن كمتر پرداخته شده است، مديريت علم نيازمند زيرساخت هايي است كه دكتر عادل پيغامي اين زيرساخت ها را در چهارده حلقه با نام هاي نظريه پردازي، شاخص سازي، تبيين جايگاه علوم، فرهنگ سازي و رفتار سازي، مديريت آموزشي و پژوهشي و نظام كارآمد آن، مديريت اطلاعات، مديريت دانش، آينده پژوهشي، تاريخ علم، تاريخ وقايع، علوم مضاف، علوم درجه دو، توجه به علوم انساني مضاف و مديريت منابع انساني تقسيم بندي مي كند كه هر يك از اين حلقه ها كامل كننده يكديگر هستند.
يکشنبه|ا|25|ا|تير|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبكه خبر دانشجو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 216]