محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840415934
گوشههايي از زندگي شخصي كه «يك ملت» لقب گرفت - 2؛ كسي كه حاضر نبود وقت امام را براي حمايت از خودش بگيرد/ امام چه گفت كه بهشتي، رياست ديوان عالي را پذيرفت؟
واضح آرشیو وب فارسی:شبكه خبر دانشجو: گوشههايي از زندگي شخصي كه «يك ملت» لقب گرفت - 2؛ كسي كه حاضر نبود وقت امام را براي حمايت از خودش بگيرد/ امام چه گفت كه بهشتي، رياست ديوان عالي را پذيرفت؟
ميگفت: وقت امام مهمتر از اين است كه از بهشتي حمايت كند خدا خودش وعده داده كه از اهل ايمان دفاع ميكند.
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ شخصي كه از ديد ولي امر مسلمين يك ملت لقب گرفت، جاي اين دارد كه از ابعاد مختلف مورد بررسي و تأمل قرار بگيرد. به طرح گوشهاي از قسمتهاي مختلف زندگي اين بزرگمرد ميپردازيم.
از دور، قامتي راست، بياني رسا و چهرهاي جدي ميديدي، با خودت فكر ميكردي «چه مغرور».
يك بار كه ميرفتي ديدنش، تمام قد از جايش بلند ميشد، اگر تلفني با كسي حرف ميزد، معذرت خواهي ميكرد، گوشي را زمين ميگذاشت و به استقبالت ميآمد و تا به خودت ميآمدي، ميديدي با هم دست دادهايد و بعد بر ميگشت كه تلفنش را تمام كند و تو مينشستي، نگاهش ميكردي و فكر ميكردي.
اين همان بهشتي مغرور است؟
*******
آيتالله حائري و آيتالله ميلاني كه نامههاي ايرانيهاي مقيم آلمان به دستشان ميرسيد، تصميم گرفتند آقاي بهشتي را بفرستند تا كارها را در مسجدهاي بزرگ سر و سامان بدهد، اما او به كارهايش دل بسته بود، هم به تحقيق، هم به مبارزه.
خيلي با خودش كلنجار رفت. آخر فكر كرد من كه ميخواهم در راه خدا تلاش كنم، حتماً خدا هم به راه خودش هدايت ميكند؛ خودش وعده داده است.
دلش كه آرام گرفت قبول كرد، اما پروندهاش در ساواك طوري بود كه گذرنامه و اجازه خروج از كشور بهش نميدادند. آيتالله خوانساري كه از اين جريان باخبر شد، از شريف امامي خواست كار گذرنامهاي او را درست كند. شريف امامي كه آن موقع رئيس مجلس سنا بود از شاه كسب تكليف كرد و شاه هم برايش نوشت عيبي ندارد.
*******
سوم فروردين سال 1344 از تهران راه افتاد سمت كاظمين؛ با ماشين. خودآموز آلماني با خودش برد كه در راه بخواند. يك هفتهاي در نجف،كربلا، كاظمين و سامرا بود و زيارت كرد. بعد رفت اردن و بعد قدس، بيت لحم، الخليل و قبر ابراهيم نبي. بعد رفت سوريه و لبنان؛ دمشق، بيروت و بعلبك را ديد از بيروت هم با هواپيما رفت هامبورگ.
هامبورگ براي ايرانيها هم مركز تجارت فرش بود و هم مركز فعاليت دانشجوها؛ دانشجوهاي مسلمان و كمونيست. مسلمانها چشم به راه كسي بودند كه بيايد و كمكشان كند؛ كمونيستها هم بدشان نميآمد حريفي پيدا كنند تا بتوانند با بحث و مناظره شكستش بدهند و برتري خودشان را به رخش بكشند.
*******
در هامبورگ روزش را خيلي مرتب تقسيم كرده بود؛ سه ساعت كتاب ميخواند، يك ساعت و نيم زبان آلماني؛ دنبالهاي تحقيقاتش را گرفته بود. كتابها و مقالههاي فلسفي جديدي كه منتشر ميشد، ميخواند. فرصت خوبي بود كه بتواند اصل كتابها را ببيند. چهار ساعت و نيم با كساني كه ميآمدند و كار داشتند ديدار مي كرد.
پروندههاي قبلي را ميخواند. نامهها را جواب ميداد. يك ساعت هم در شهر ميگشت تا همه جا را ياد بگيرد. زماني هم آزاد گذاشته بود كه فكر كند، فقط فكر كند كه چه كار تازهاي ميتواند بكند.
*******
روزهاي جمعه، نماز جمعه را خودش ميخواند، شيعه و سني پشت سرش صف ميبستند، خطبهها را به آلماني ميگفت.
ميخواست شيعه و سني از هم فراري نباشند.
كارهاي ميكرد كه معمولاً امام جماعتهاي ديگر نميكردند؛ در مسجد مهر نميگذاشت، در عوص، دستمال كاغذيهايي گذاشته بود كه اگر كسي خواست بتواند رويشان سجده كند. موقع اذان گفتن هم جملههاي مستحبيش را نميگفت.
تصميم گرفته بود وحدت مسلمانها برايش از ذكر مستحبي مهمتر باشد؛ اين تصميم را وقتي گرفته بود كه نوشتههاي مستشرقين اروپايي را دربارهاي پيامبر و اسلام خوانده بود.
*******
در ايران جمعهها هميشه مال بچهها بود، حالا كه هامبورگ بودند، يك شنبهها، نه درس، نه كار. بچهها را بر ميداشت و ميبرد گردش. يك كباب پز از ايران برايش فرستاده بودند روزهاي تعطيل معمولاً خودش كباب درست ميكرد.
بعد ناهار به درس بچهها ميرسيد يا اگر مشكلي داشتند به حرفهايشان گوش ميداد و هر كاري لازم بود برايشان ميكرد، مثل يك دوست، يك رفيق بچهها هر سئوالي داشتند از پدر ميپرسيدند، اگر جوابش را نميدانست ميرفت كتاب ميخواند، پرس و جو ميكرد و جوابش را برايشان پيدا ميكرد. دوست داشت بچهها بازي و ورزش كنند با هم فوتبال و واليبال بازي مي كردند.
*******
دانش جوهاي مسلمان آن جا تشكيلاتي داشتند كه اسمش اتحاديهاي انجمنهاي اسلامي دانش جويان در اروپا بود يا به قول خودشان كه عرب بودند، المسلمين في اروبا.
ديگران كم تر ميرفتند عضو شوند، زبانشان را نميفهميدند. يك بار چند نفري از اين اتحاديه رفتند پيش او و گله كردند كه مگر ايرانيها مسلمان نيستند كه براي نماز هم پيش ما نميآيند؟ چه مسلمانهايي كه نميآيند با ما نماز بخوانند.
محمد ميدانست دانشجوهايي كه تازه به آلمان ميآيند هنوز آلماني بلد نيستند عربي هم كه نميدانند پس رغبتي ندارد كه به اين انجمن بروند. براي همين به دانشجوهاي ايراني پيشنهاد كرد در همين اتحاديه براي خودشان گروه فارسي زبان درست كنند تا ايرانيها هم عضو المسلمين في اربا شوند.
براي اين كه اتحاديه استقلال مالي داشته باشد، پيشنهاد كرد هر سال پول يك روز كار خودشان را به حساب اتحاديه بريزند. انجمنهاي اسلامي هم كم كم رونق ميگرفت. اگر از بهشتي ميخواستند كمكشان كند، مي رفت و به شان سر مي زد حتي اگر سه نفر بودند هر جا بودند فرقي نمي كرد آلمان، اتريش، بلژيك، فرانسه، انگليس يا ايتاليا.
*******
در هامبورگ هم تمام فعاليتهايش را زير نظر گرفته بودند؛ اسم رمز نمايندگي ساواك در آلمان، نارنج بود.
گزارشهايي را كه نارنج و انگور ميفرستادند در مركز بررسي ميكردند و به اين نتيجه ميرسيدند كه دكتر بهشتي احتياط همه جانبه را رعايت مينمايد، زيرا در جلسات دانش جويي از ابراز مطالب سياسي تا حدودي خودداري نميكند، لكن در جلسات مسجد كه غالب شركت كنندگان تجار ميباشند بحثهاي ديني نموده و از چهارچوب مسائل مذهبي پافراتر نمينهد.
*******
خرداد 1349 بود. در فرودگاه دوستانش از حسينهاي ارشاد آمدند استقبال. به اندازه پنج سال حرفهاي ناگفته داشتند. خودش هم ميخواست برايشان از سفر طولانيش بگويد.
رفت حسينيهاي ارشاد و در يك جلسهاي «ديدار برادرانه» برايشان گفت كه هامبورگ چه خبر بوده و چه كار مي كرده.
*******
در آموزش و پرورش درس نميداد، دوستانش توانسته بودند بروند در سازمان تاليف كتابهاي درسي كه كتابهاي ديني را بنويسند، او هم رفت همان جا. اين كاررا به تدريس در دانشگاه ترجيح ميداد كتابهاي قبلي خيلي بي خطر بودند. دينشا را كاملاً جهاد زدايي كرده بودند.
حالا اين گروه جديد سعي ميكردند پاي آيهها و حديثها و داستانهاي ديني را به كتابها باز كند گه گاه هم اشارهاي به جهاد و مبارزه ميكردند. همان را هم با كلي دردسر از زير تيغ سانسور رد ميكردند؛ گاهي حتي كلك مي زدند كتابها را تا آخرين روزها نگه مي داشتند كه تصحيح كنند، اين طوري عملاً كار خودشان را پيش ميبردند.
*******
هر سال تابستانها ميرفتند مشهد، زيارت. توي راه شعرهاي حافظ و مولوي را براي بچهها ميخواند.
مشهد كه مي رسيدند اول ميرفتند زيارت، دم در حرم مي ايستاد، به ضريح نگاه ميكرد، سلام ميداد و نماز زيارت ميخواند. مردم اغلب با سختي سعي ميكردند دستي به ضريح بگيرند، اما او ميگفت زيارت يك ديدار است و يك تجديد عهد. شما به عنوان زيارت ميآييد تا به او بگوييد من شيوه و راه و روش شما را قبول دارم و آمدهام يك بار ديگر با شما تجديد عهد كنم كه در ادامهاي زندگي اين شيوه را تا آن جا كه ميتوانم پياده كنم زيارت مقبول، آن است كه اين شيوه زندگي و رفتار امام در رفتار زائر او واقعاً وجود داشته باشد يا به وجود آيد.
در همين اوضاع و احوال بود كه خانهاش را عوض كرد، ساواك دنبال آدرس جديدش بود. ميخواست در خيابان ايران خانه بخرد، پولش نميرسيد، قلهك زمين ارزانتر بود زميني خريد آن اطراف فقط دو تا ساختمان ساخته بودند باقي همه زمين بود زمين كناري را يكي خريده بود كه گوسفند و بز و مرغ و خروس داشت.
*******
با آدمهاي زيادي سر و كار داشت آدمهايي كه هر كدامشان با آن يكي زمين تا آسمان فرق ميكرد. ميگفت اگر كسي را پنجاه و يك درصد قبول داشتيد ميتوانيد با او كار كنيد، اگر بخواهيد دور هر كسي را خط بكشيد كه فلان ضعف را دارد، علي ميماند و حوضش.
*******
شانزده شهريور مردم راهپيمايي بزرگي كردند، بهشتي خودش صف اول بود و شعارهاي مردم را هدايت مي كرد تا بهانهاي پيدا نكنند و به مردم تيراندازي نكنند.
ديد كه مردم دهن به دهن ميگفتند فردا صبح ميدان ژاله جمع شويد خبر به او هم رسيد و توي بلندگويي كه دستش بود به همه گفت كه اين كار را نكنند، ميدانست رژيم دنبال فرصت ميگردد تا كشتار راه بيندازد و از مردم زهر چشم بگيرد.
به او خبر دادند كه حال مادرش خوب نيست. بايد ميرفت و به مادرش سر ميزد همان روز جمعه، صبح زود با ماشين خودش كه پژوي آبي بود، هم راه خانوادهاش راه افتاد طرف اصفهان. قبل از رفتن، سري به ميدان ژاله زد كه مطمئن شود خبري نيست، ظاهراً اوضاع آرام بود.
اصفهان كه رسيدند بعد از احوال پرسي مادر و نماز و ناهار فهميد كه در تهران چه اتفاقي افتاده تصميم گرفت كه زود برگردد.
*******
شرايط پيچيدهاي بود، تشخيص اين كه كجا بايد تند رفت و كجا بايد احتياط كرد آسان نبود، اما همه روي او حساب ميكردند؛ به قول ساواك او مغز متفكر گردانندگان فعاليتهاي خميني در ايران بود.
مهرماه كه امام از نجف به پاريس رفت، بهشتي نامهاي براي ژيسكار دستن، رئيس جمهور فرانسه نوشت و از او خواست تا وقتي كه امام در فرانسه است، با ايشان با احترام رفتار كنند.
آبان ماه رفت پاريس امام را ببيند، بهشتي چند روزي پيش امام ماند و اوضاع و احوال ايران را برايش گفت.
وقتي برگشت تهران آدمهاي موثر در انقلاب را جمع كرد و شوراي انقلاب را تشكيل داد.
*******
مردم ديگر منتظر آمدن امام بودند. بهشتي در تدارك استقبال از امام بود، وقتي ديد نميگذارند امام برگردد با يك گروه رفتند مسجد دانشگاه تهران و سه روز تحصن كردند، اما صبح دوازده بهمن، امام از پلكان هواپيمايي ايرفرانس پايين آمد و بعد از چهارده سال تبعيد دوباره به وطنش برگشت.
همه ميخواستند امام را ببينند، حتي همه آنهايي كه در كميته استقبال بودند، همراه امام رفتند بهشت زهرا. بهشتي ديد همه رفتهاند و چمدانهاي امام در فرودگاه مانده خودش چمدانها را گذاشت صندوق عقب ماشينش و برد مدرسهاي رفاه.
*******
روزهاي تابستان و پاييز 58 روزهاي پركار براي بهشتي بود. نائب رئيس مجلس خبرگان بود، اما در عمل، مجلس را او اداره ميكرد. مجلسي كه بايد قانون اساسي كشور را مينوشت چند پيش نويس براي شروع كار نوشته بودند.
بهشتي قانون اساسي چند كشور ديگر را بررسي كرده بود، قانون اساسي قبلي و قوانين اسلام را هم ميشناخت.
اداره كردن مجلس خبرگان قانون اساسي كار راحتي نبود. جمع كردن نظرهاي مختلف و قانع كردن آدمهاي مخالف، كاري بود كه فقط از او بر ميآمد، حوصله ميكرد، تدبير به خرج ميداد، تحمل ميكرد. ميگفت: «اين قانون اساسي مثل دستگاه گردش خون است اگر آن را سالم نگاه داشتيد، سلولها را درست تغذيه ميكند»
*******
هر اتفاق بد كوچك و بزرگ ديگري در هر كجا ميافتاد، ميگفتند كار بهشتي است. آيت الله طالقاني كه از دنيا رفت، روي ديوارهاي شهر نوشتند «بهشتي، طالقاني را كشته» يا وقتي در روستاي دور افتادهاي، برق خانهاي پيرزني قطع شده بود، به او گفته بودند بهشتي گفته برق شما را قطع كنند.
دوستانش ميگفتند: از امام بخواهد در سخنرانيش از او حمايت كند، اما او فكر ميكرد وقت امام مهمتر از اين حرفها است ميگفت: خدا خودش وعده داده كه از اهل ايمان دفاع ميكند.
ما اگر هنر داشته باشيم بايد جزو مومنين باشيم اگر بوديم خداوند به وعدهاش عمل ميكند.
*******
يكي از روزهاي اسفند كه امام هنوز بيمارستان بود، بهشتي را خواست و گفت: رياست ديوان عالي كشور را قبول كند. رياست ديوان عالي كشور، مقام اول قوه قضائيه بود.
بهشتي برنامههايش را براي امام توضيح داد و گفت: ديگر نميخواهد كار حكومتي بكند. امام گفت: اگر شما باشيد، خيال من راحتتر است.
بهشتي گفت: اگر اجازه بدهيد چند نفر را معرفي ميكنم كه خيال شما با آنها هم راحت باشد.
امام گفت: اما اگر شما باشيد، قلب من آرام ميگيرد.
ديگر چه ميتوانست بگويد؟ گفت: اگر شما تكليف ميكنيد، قبول ميكنم
امام گفت: تكليف ميكنم.
*******
مجلس بايد به نخست وزيري راي اعتماد ميداد اما مجلس، نخست وزير پيش نهادي رئيس جمهور را قبول نداشت، رئيس حمهور هم نخست وزيري را كه مجلس پيشنهاد ميكرد، نميخواست. اختلافها سرباز كردند.
اختلاف بين خط امام و ليبرالها، نمايندهاي اين دو گروه بهشتي و بنيصدر بودند بالاخره بنيصدر قبول كرد رجايي را به مجلس معرفي كند و با اكثريت راي مجلس، محمد علي رجايي، نخست وزير بنيصدر شد.
هيچ وقت كار كسي را روي حساب دوست و آشنا بودن جلو نميانداخت. اگر كسي به اين اميد ميرفت پيشش، نااميد بر ميگشت ميگفت با خدا عهد كردم اگر مسئوليتي قبول كردم، به حق يا ناحق توصيهاي كسي را نكنم از همان راه قانوني دنبالش برويد.
ميخواست اساس را درست كند، آن وقت ديگر لازم نبود كسي دنبال آشنا بگردد تا كارش راه بيفتد.
*******
از ساعت شش صبح كه ميرفت محل كارش، گاهي نيمه شب بر ميگشت خانه.
حقوقي جز حقوق بازنشستگي آموزش و پرورش نميگرفت، كسي هم تشكري نمي كرد تمام كارها را با زحمت به آخر ميرساند، مثل تصويب لايحهاي قصاص، مخالفان لايحه ميگفتند همه قوانين اسلام را نميتوان اجرا كرد؛ ميگفتند قصاص خلاف حقوق بشر است، اما او راهش را از بين مخالفان باز كرد.
وقتي طرح تشكيل پليس قضايي را براي تصويب به مجلس ميبردند طرح چند بار در مجلس گم شد، معلوم نبود چه كسي آن را از مجلس بيرون ميبرد با اين احوال، آخر سال گزارش داد در جمع، حدود دو ميليون پرونده در سال گذشته به دادگستريها آمده و حدود دو ميليون را هم مختومه كرده اند.
*******
با اين همه كارهاي معطل و اختلافهاي داخلي، عراق هم از زمين و هوا به ايران حمله كرد آن قدر از آشفتگي كشور مطمئن بودند كه ميگفتند يك هفتهاي ميرسيم تهران. جنگ، اختلاف دو گروه را بيش تر كرده بود؛ بني صدر با سخن رانيهايش مردم را آشفتهتر ميكرد و ميگفت مخالفانش انحصار طلبند و در فكر قبضه كردن قدرت هستند.
ديگر ماندن بني صدر به صلاح كشور نبود. امام بيست خرداد مقام فرمان دهي كل قوا را از او گرفت، اول تير هم بعد از راي عدم كفايت سياسي مجلس، از مقام رياست جمهوري بركنارش كرد.
«پس از راي قاطع نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي مبني بر اينكه آقاي ابوالحسن بني صدر براي رياست جمهوري اسلامي ايران كفايت سياسي ندارد، ايشان را از رياست جمهوري اسلامي ايران عزل نمودم»
اول تير 1360؛ روح الله الموسوي الخميني.
*******
موقع خداحافظي، دستهايش را دور عزت الشريعه، علي رضا و محبوبه گرفت و هر سه را با هم بغل كرد، بوي گل ياس ميداد. علي رضا با تعجب به مادر نگاه كرد با چشمهايش پرسيد چرا امروز پدر اين قدر عجيب خداحافظي ميكند.
*******
آن شب در دفتر حزب جلسه بود. وقت نماز همه رفتند حياط پشت سر بهشتي ايستادند. سپس رفتند سالن تا جلسه را شروع كنند.
قرار بود درباره گراني صحبت كنند، اما بعد از بركناري بنيصدر،حالا مهمترين مسئله، رياست جمهوري بود.
از او خواستند صحبت كند. چند دقيقه كه گذشت صدايش در صداي انفجار گم شد.
پايان
شنبه|ا|10|ا|تير|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبكه خبر دانشجو]
[مشاهده در: www.snn.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]
-
گوناگون
پربازدیدترینها