تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):زراعت در زمين هموار مى رويد، نه بر سنگ سخت و چنين است كه حكمت، در دل هاى متواضع...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798259926




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فرهنگ و مصرف / قسمت اول


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > داوری‌اردکانی، رضا  - هر دورانی نامی دارد یا لااقل در تاریخی که ما در آن بسر می‌بریم به هر دوران نامی می‌دهند.  از نگاه غربی که به تاریخ می‌نگریم زمان به سه دوره یونانی (قدیم) و قرون وسطی و جدید تقسیم می‌شود. حتی قرن‌های دوره جدید را هم به نام‌هایی نامیده‌اند و چون هرچه از دوران تجدد گذشته بر سرعت تحولات افزوده شده، زمان‌های نامگذاری کوتاه‌تر شده و دوره‌های چند ده ساله نیز به مناسبت حوادث و وقایع مهمی که در آن روی داده به نامی نامیده شده است. نام کنونی جامعه بشری، جامعه و عصر اطلاعات است اما دیروز نام‌های دیگری مثل عصر اتم و جامعه، مصرف و... هم مصطلح بود. بعضی متفکران نیز که به ادوار دو اکوار اعتقاد دارند به موافقت با آموزگاران شرقی، عصر کنونی را عصر کالی یوگا می خوانند بنابر رأی آنان همه تاریخ فلسفه از سقراط تاکنون جزئی از عصر کالی یوگاست. هیچ یک از این نام‌ها بی‌وجه نیست اما حقیقی ترین نام‌ها را شاعران و متفکران به چیزها و زمان‌ها می‌دهند. درست بگوییم شاعران و متفکران چیزها را بنام حقیقیشان می‌نامند. هولدرلین زمانه خود را زمانه عسرت نامید. زمانه عسرت، زمانه شکسته شدن و پایان یافتن یک عهد و بسته نشدن عهد دیگر یا زمانه غیاب و غیبت حقیقت است. تعبیر زمانه نیست‌انگار هم گفته شده است اما شایع‌ترین نام که آن را هم شاعران وضع کرده‌اند نام مدرن است. نام پست‌مدرن هم همه جا ورد زبان‌هاست اما پست مدرن نام هیچ دورانی نیست بلکه نام یک وضع در دوران مدرن است. عالم تجدد در این وضع به خودآگاهی می‌رسد و در این خودآگاهی است که نام: «عصراطلاعات» تفسیر و معنی خاص پیدا می‌کند. اکنون وقتی از اطلاعات و اطلاع‌رسانی سخن گفته می‌شود لحن گویندگان چنانست که گویی تحویل علم به اطلاعات، کمال و فضیلت و نعمتی است که نصیب عصر ما شده است. البته عصر اطلاعات عصر تمامیت یافتن علم و تکنولوژی است. در این عصر و با تحویل علم به اطلاعات علم آشکارا به قدرت مبدل می‌شود. جهانی شدن هم جلوه‌ای از این حادثه است. این مرحله از تاریخ علم به فرهنگ خاصی که در تکنولوژی اطلاعات پوشیده شده است ملازمت دارد. تکنولوژی اطلاعات همه جهان را مسخر می‌سازد و مردم در همه جای جهان با رضایت و خرسندی به آن وابسته می‌شوند. در این باب هر نظری داشته باشیم چیزی که جای انکار ندارد قدرت و عظمت تکنیک عصر ما و تکنولوژی اطلاعات است. اکنون همه آدمیان کم و بیش اشیاء تکنیک را به کار می‌برند و خیال می‌کنند که این اشیاء ملک ایشان و در خدمت آن هاست یعنی می‌پندارند که اینها وسائلی است که همه در هر شرایطی می‌توانند آنها را برای نیل به مقاصدی که خود به استقلال تعیین می‌کند به کار ببرند یعنی مردمان مستقل از جهانی که در آن بسر می‌برند می‌توانند به اختیار خود هر چه را که در این جهان وجود دارد و پدید می‌آید وسیله قرار دهند و از آن بهره‌ای که می‌خواهند ببرند و هر چه را که نخواستند واگذارند. دشواری این است که همه به اطلاعات علمی و تکنولوژی اطلاعات نیاز دارند. هیچ کشوری هم نمی‌تواند خود را بی‌نیاز بداند. نیاز در حد خود عیب نیست و اگر عیب باشد ما با آن به دنیا آمده‌ایم.  ما عین نیاز و نیازمندی‌ایم. در بحث ما مهم این است که تفاوت میان نیاز تاریخی و نیازهای لذاته و طبیعی را بازشناسیم. تلقی رایج و همگانی این است که همه نیازها به طبیعت بشر بازمی‌گردد. و مگر آدمی به چیزهایی که دارد و می‌جوید و می‌طلبد نیاز ندارد؟ اگر پرسش به این صورت مطرح شود نمی‌توان به آن پاسخ منفی داد زیرا ما هر چه داریم مصرف می‌کنیم و ظاهراً هر چه را که مصرف می‌کنیم مورد نیاز ماست پس ببینیم داشته‌ها را از کجا آورده‌ایم .  آیا آنها را برای برآوردن نیازها ساخته‌ایم یعنی آیا ابتدا نیاز را احساس کرده‌ایم و احساس نیاز انگیزه طلب و فراهم آوردن داشته‌ها شده است؟ در اینکه آدمی ابزار می‌ساخته است و می‌سازد چون و چرا نمی‌کنیم (اینجا کاری به انسان به عنوان حیوان افزار ساز نداریم ومراد این نیست که بگوییم حقیقت انسان افزارسازی است). حتی اگر دستگاه های تلویزیون و کامپیوتر و... را وسیله بخوانند به اعتباری می توان تلقیشان را درست دانست ولی وسائل همه از یک جنس و سنخ نیستند. وسائل ساده ای هست که آدمی هر وقت به آنها نیاز دارد آنها را به کار می برد و پس از آنکه نتیجه و مقصود حاصل شد آنها را کنار می گذارد. وسایل و نحوه به کاربردن آنها عنصر اساسی معاش و زندگی آدمیانند و این بدان معنی است که فرهنگ با ساختن و پرداختن وسائل و به کاربردن آنها قوام می یابد یا لااقل ملازمت دارد. با وسیله سازی بشر در مقابل طبیعت قرار می گیرد اما این مقابله همواره و همیشه به یک صورت نبوده است. چنانکه مقابله دوران جدید با تلقی از طبیعت به عنوان ماده تصرف که باید به آن صورت بخشید و تصاحب کرد، واقع شده است و جریان دارد. اما در تاریخ قدیم وسیله سازی با توجه و نظر به مثال هایی از اشیاء طبیعی صورت می گرفت. حتی در آغاز دوره جدید هم وسایل تکنیک به کلی پیوند از طبیعت نگسسته بودند اما تکنولوژی جدید از آغاز هیچ مرجع و مثالی در طبیعت نداشته است.  اگر در ساخت اولین اتومبیل ها چیزی شبیه مال بند درشکه روی گلگیر جلو دیده می شد یا اسب واحد نیروی محرکه بود اینها عرضی بوده ودوامی نداشته است. درتمدن های قدیم چنانکه گفته شد ابزار و وسائل،مظاهرفرهنگ ورفتار ونحوه زندگی بودند اما تکنیک ،زندگی و فرهنگ را راه نمی برد زیرا طبیعت واعتقادات میان وجود آدمیان و ابزاری که می ساختند میانجی بود. در دوره جدید این میانجی برداشته شد. طبیعت را مرده انگاشتند و آن را فاقد معنی وغایت دانستند گویی چیزی بیش از وسیله محض وماده تصرف نیست. تکنولوژی جدید با طرح تسلط برطبیعت پدید آمد.  ازاین زمان تکنولوژی بتدریج مختصر مشابهتی هم که براثر سابقه با طبیعت داشت ازدست داد وبه جایی رسید که درست دربرابر طبیعت قرار گرفت. مردم شناسان دربحث از فرهنگ طبیعت و فرهنگ را درمقابل هم قرار داده اند. در دوره جدید و در جهان متجدد فرهنگ وادب قدیم جای خود را به قدرت وسیاست تکنیک داده است . نه اینکه تقابل فرهنگ و طبیعت دراین دوران منتفی شده باشد بلکه فرهنگ را دیگر از تکنیک تمیز نمی توان داد. در تمدن های گذشته ابزار ووسائل تکنیک و کاربرد آنها تمام فرهنگ نبود وتکلیف فرهنگ با آنها معین نمی شد. بخصوص مدرسه و آموزش وادب اعم از ادب درس وادب نفس(ادب حق که جای خود دارد) ربطی به نحوه معیشت نداشت اما اکنون همه چیز از علم وادب وتکنولوژی وقانون و... درحدود وحیطه قدرت سیاست قرارگرفته و این را نیز قانون تکنیک راه می برد. درست است که ما در فطرت اول خود جوهر تکنیک را با اشیاء تکنیک اشتباه می کنیم و این اشیاء را وسایلی می دانیم که در اختیار ما قرار دارند و می توانیم به هر نحو که بخواهیم از آنها استفاده کنیم اما چون به فطرت ثانی یعنی فطرت تفکر می رویم نسبتی دیگر میان خود و تکنیک می یابیم و می بینیم که تکنولوژی و تکنیک کنونی چیزی نیست که ما غایت آن را معین کنیم و بهر نحو که بخواهیم آن را به کار بریم بلکه اوست که نه فقط به راه خود می رود بلکه ما را هم با خود می برد. ما هنوز مسئله نسبت نیاز،غایت و وسیله را به درستی طرح نکرده ایم. گمان شایع این است که مردمان وقتی نیازی دارند برای رفع آن نیاز یا برای برآوردن آن ورسیدن به مقصود وغایت وسیله ای می سازند یا فراهم می آورند ووسیله چیزی است در خدمت آنان وبرای برآوردن نیازهایشان و مگر چنین نیست و مگر وسیله ای را سراغ داریم که برای غایت خاصی ساخته نشده باشد و به کار نرود. می دانیم که نسبت وسائل وافزارها با آدمیان همواره یکسان نبوده است ونیست . این نسبت چندان اساسی و مهم است که دوران های تاریخ با آن ممتاز می‌شود. در اینجا به سخنان بعضی صاحب نظران پست مدرن که در ظاهر پر از غلو و افراط می نماید کاری نداریم که جهان و کار جهان را یکسره مجاز می دانند؛ مجاری که به هیچ حقیقتی مستند نیست،اما با این گمان شایع واهی چه کنیم که ما با قدرت و اختیار تام درجهان ودرمیان اشیاء ایستاده ایم تا آنها را بهر نحو که بخواهیم به کار بریم. آدمی در زمان ما بیش از هروقت دیگر دچار این وهم و گمان است که درهر وقت وهرجا که باشد برهرکاری توانا نیست ومیزان هرچیزی است. متقدمان هرگز چنین تصوری نداشته اند زیرا خود غایت نبوده اند وغایات را تعیین نمی کرده اند. آنها کم و بیش هماهنگ با نظم طبیعت بسر می برده اند. ارسطو نیز چنان نبوغی داشت که گفت اگر چرخ ها و ماکوها خود می رشتند ومی بافتند نظام بردگی بهم می خورد بعبارت دیگر او درک کرده بود که روابط تولید و مصرف با نظام طبقاتی (مدینه) مناسبت دارد. جهان ارسطو جهان تولید برای مصرف بود یعنی بردگان تولید می کردند تا دیگران بتفاریق مصرف کنند. درآن جهان موجه بود که نیازها را به نیازهای لذاته ولغیره تقسیم کنند. برده به اندازه ای مصرف می کرد که زنده بماند یعنی حاصل سعی وزحمت بردگان اندکی به خودشان وبیشتر به صاحبانشان می رسید اما سهمی هم به زندگی عمومی اختصاص می یافت و صرف ساختن وبنا کردن معابد ومیدان ها وبازارها می شد. در آن زمان کار،خواربود وحاصل کاربه کسانی می رسید که کار نمی کردند وهرچه را که تولید می شد و می خواستند مصرف می کردند اما درست نیست که همه آنان را به حرص وولع وشکمبارگی و خوشگذرانی منسوب کنیم. آنان هرچه بودند فرهنگ خاص داشتند وازآن پیروی می کردند. نیازهای لغیره ایشان که با سکونت درخانه های بزرگ وپوشیدن لباس های فاخرو... برآورده می شد جلوه فرهنگی بود که هنوز کاملا دربرابر طبیعت قرار نگرفته بود. تا دوران جدید ارزش،ارزش مصرف بود وشاید بتوان گفت که این وضع تا قرن هیجدهم دوام داشت اما در این زمان و با پدید آمدن اقتصاد سیاسی وعلم اقتصاد،ارزش به ارزش مبادله مبدل شد. این دوران،دوران تولید و مبادله کالا و پرورشگاه جامعه مصرفی است. من کاری به تاریخ تولید ومصرف ندارم. آنچه اینجا مورد نظر است نسبت ما با فرهنگ ومصرف ورابطه فرهنگ با مصرف است. گفتیم که پندار غالب وشایع این است که فرهنگ را ما پدید می آوریم و اگر فرهنگ را پدید می آوریم می توانیم برهمه چیز ومنجمله برمصرف نیز که تابعی ازفرهنگ است نظارت داشته باشیم. اندیشه فرهنگ سازی دیرزمانی نیست که در مباحث بعضی جامعه شناسان عنوان شده والبته خیلی زود درزبان مردم سراسر روی زمین افتاده است. آنها که اول بار فرهنگ سازی را عنوان کردند به حادثه تاریخی پدید آمدن فرهنگ جدید وبرابر قرار دادن آن با همه فرهنگ های دیگر نظر داشتند. آنها با این طرح در چالش غرب برای غلبه بر جهان سهیم شدند. کسانی که دانشمند بودند و در پژوهش علمی نظر ابژکتیو به مسائل وموارد پژوهش داشتند نیز احیانا پنهان نکردند که برای بسط فرهنگ تجدد می کوشند وبعضی از آنان کوشش خود را با نام و عنوان «ایدئولوژی فرهنگ» نامیدند. ایدئولوژی فرهنگ تعبیری رساتر وبهتر از فرهنگ سازی است زیرا می رساند که بسط تاریخ جدید و متجدد ملازم با تلقی ایدئولوژیک است و هیچ شخص متجددی فرهنگ جدید ومتجدد را در عرض فرهنگ های دیگر نمی گذارد وآن را با فرهنگ های دیگرمقایسه نمی کند. توجه کنیم که معنی یا معانی جدید فرهنگ همه برای وصف وتعریف فرهنگ جدید آمده است. اگر یونانیان ورومیان ومسلمانان ولاتینی ها همگی الفاظی را که ما امروز به فرهنگ بر می گردانیم به معنای پرورش وادب،ادب درس وادب نفس،تلقی می کردند جامعه شناسان و مردم شناسان فرهنگ را درسایه پیش آمد تجدد ونحوه زندگی متجدد دریافتند ودر این دریافت شاعران ونویسندگان نیز احیانا (تی.اس.الیوت ولوئی آراگون) با آنها همنوا بودند. فرهنگ کنونی دیگر محدود درادب درس وادب نفس نیست بلکه همه جا مدرسه و آموزشگاه فرهنگ است و همه مردم شاگردان این مدرسه اند. فرهنگ درزمان ما بسرعت درتغییراست و مردمان باید با تغییرهای سریع هماهنگ شوند وخود را تغییر دهند. فرهنگ زمان ما متضمن فهرستی از نیازهاست که با تحول تکنولوژی بوجود می آید وتحول می یابد به این جهت است که همه زندگی ما نیاز شده است و همه خود را نیازمند به چیزهایی می دانیم که نمی دانیم چیستند. چیزهایی که درراهند اما هنوز نیامده اند و نمی شناسیمشان ولی به محض اینکه آمدند ما به آنها نیاز پیدا می کنیم و خود را با این سودا شاد وسرگرم می داریم که به چه کمال وقدرتی دست یافته ایم و این سودا کاملا هم بیهوده نیست زیرا تکنیک جدید عین قدرت است .  تاریخ تجدد با خواست قدرت بشر آغاز شد و اصول غلبه برطبیعت وپیشرفت نیز در ظاهر اقتضا می کرد که همه چیز دراختیار بشر قرار گیرد و به کالای مصرف مبدل شود واین امر کم وبیش متحقق شد. اشیاء تکنیک دیگرکالای مصرف بمعنی اقتصادی لفظ نیستند. درست است که اینها در بازار خرید وفروش می شوند وتجارتشان هم پررونق است اما مردم با این خیال وسودا آنها را می خرند که به اقتضای فرهنگ تجدد عمل کرده باشند. تلویزیون ووسائل مخابراتی واطلاع رسانی که بخصوص دردودهه اخیر همه جهان را پرکرده است به عنوان کالای فرهنگی خرید وفروش می شوند وتوقع این است که نیازهای فرهنگی را برآورند. درست بگوییم همه نیازمندی های لغیره ما نیازهای فرهنگی_تکنیکی است با این قید که دیگر تمییز و تفکیک میان حاجات لذاته ولغیره بسیاردشوارشده است واگر نیازهایی را نیازلذاته بدانیم این نیازها درپوشش هایی ازنیازهای لغیره پوشیده شده اند چنانکه اگر خوراک وپوشاک نیازهای لذاته ما باشد بسیاری ازمردم این زمان به جای خوردن غذا وپوشیدن لباس غذای مد می خورند ولباس مد می پوشند. حتی درجاهایی که برای رعایت سنن واحکام دینی لباس خاص طراحی می‌شود طراحی ها ازتاثیر مدخواهی ومد دوستی برکنارنمی ماند. مد دوستی همواره وصرفا ناشی ازذوق تنوع خواهی وتفنن طلبی نیست. مدهای زندگی کنونی را درحقیقت طراحان مد به مصرف کنندگان پیشنهاد نمی‌کنند بلکه تکنولوژی فرهنگ کالای فرهنگی_وازجمله مدها_راتولید می کند.م این تکنولوژی سفارش نمی پذیرد بلکه خود به استقلال تولید می کند وهرچه تولید می کند،مصرف می‌شود. درعصرما دیگر قانون تولید و مصرف حاکم نیست. نه فقط این قانون از اعتبار افتاده و تمییز میان نیاز لذاته ونیاز لغیره دشوارشده است بلکه این تکنولوژی اطلاعات است که هرروز نیاز تازه ای درما پدید می آورد. دراین وضع دیگرشئون فرهنگی واجتماعی و اقتصادی وجود آدمی را نمی توان ازهم تفکیک کرد. به این جهت مرزهای میان علوم انسانی واجتماعی درهم ریخته ومسائل این علوم با هم درآمیخته است.درجامعه کنونی دیگر مسائل صرف اقتصادی یا اجتماعی وفرهنگی وجود ندارد بلکه هرمسئله ای به همه این صفات متصف می‌شود. شئون جامعه کنونی کاملا درهم تنیده اند چنانکه اگر تا چندی قبل درعالم انتزاع به آسانی می توانستیم سیاست را ازاقتصاد واقتصاد راازفرهنگ جداکنیم امروز این انتزاع وتفکیک بسیاردشوارشده است ومگرنمی بینیم که کتاب های جامعه شناسی ومردم شناسی وتاریخ واقتصاد ازفلسفه پر شده است. دراین وضع،اقتصاد که اقتصاد جهانی واقتصاد توسعه شده است چگونه می تواند نظر ازسیاست وآداب ورفتارها ومناسبات اجتماعی بردارد.آثارها یک،اقتصاددان معتقد به بازار آزاد را ببینید. او که چندان به جهانی شدن واقتصاد توسعه نمی اندیشد درمباحث اقتصاد هم ازفلسفه و جامعه شناسی وحقوق دل برنمی دارد. راستی چه شده است که فوکو فلسفه را مثل مورخان وبه صورت تاریخ می نویسد وبسیارند فیلسوفانی که نوشته هایشان به ادبیات می ماند. موسسان حوزه فرانکفورت اول جامعه شناس بودند بعد که دیدند فیلسوفند نام موسسه خود را مناسب با این درک ودریافت تغییر دادند وفلسفه را به آن نام افزودند. این سیر بسوی همسانی ویکپارچگی چنانست که گویی جهان دارد به وضع امت واحده اوایل بازمی گردد که درآن هرچیز همه چیز است با این تفاوت که این بار به جای طبیعت،تکنولوژی اطلاعات ضامن وحدت می‌شود. 2_ فرهنگ وفناوری اطلاعات تعبیر مبهمی است. فناوری اطلاعات شاید قابل تعریف دقیق نباشد اما برسر معنی ومفهوم ومصداق آن کم وبیش توافق داریم. چنان که درمورد فرهنگ هم مد ورسم شده است که می گویند فرهنگ بیش از 500 تعریف دارد واهل نظر درمورد آن اختلاف دارند وهرکسی چیزی ازفرهنگ می گوید واظهارامیدواری می‌شود که دراین مورد توافقی حاصل شود والبته این امید وآرزو درمورد فرهنگ هیچ وقت برآورده نمی‌شود وتوافق وتفاهم به دست نمی آید یعنی فرهنگ چیزی نیست که بشود آن را دریک تعریف گنجاند وبا تعریف آن را معرفی کرد. این امر تقریبا به نظرمحال می رسد. محال به معنی فلسفی اش دراینجا منظوراست یعنی این تمنا،تمنای محال وبی وجهی است که بخواهیم امری را که فراگیراست وبرما احاطه دارد تعریف کنیم. تعریف همواره تعریف چیزی است که ما می توانیم برآن احاطه پیدا کنیم. تعریف درمحیط و قلمرو فهم ودرک ماست. اگر چیزی خارج ازدرک وفهم ما باشد قابل تعریف نیست. ما نمی توانیم بگوییم خدا چیست وکیست بلکه می توانیم به وجود اوپی ببریم و وجودش را تصدیق کنیم. معانی «خوب» و«زیبا» هم به بیان منطقی در نمی آید زیرا مشهورتر از خوب ومتداول تر ازآن هیچ چیزی نیست. همه هم خیال می کنیم که خوب را به خوبی می شناسیم ومی دانیم که چیست ولی وقتی می پرسیم این بدیهی روشن ومعلوم چیست بیان آن مشکل می‌شود. ما نمی دانیم چگونه باید خوب را تعریف کنیم اما در مورد فرهنگ وتکنولوژی اطلاعات مطلب فرهنگ قدری روشن است. تکنولوژی اطلاعات را که ما نساختیم ووقتی خواستیم آن را بگیریم گرفتن آن با موانع و بهانه گیری هایی مواجه شد. این مقاومت ها ونفی ها وایستادگی ها قدری هم جنبه سیاسی داشته است. شاید هم بهتر باشد بگوییم که بیشترجنبه سیاسی داشته است بدون فرهنگ نه فقط مخالفت ممکن نیست بلکه هیچ چیز نمی توان گفت. همان مخالفت ها وبهانه گیری ها هم نشانه این بود که هنوز آمادگی برای قبول تکنولوژی اطلاعات وجود نداشته است چنان که ما اینجا اول کامپیوتر خریدیم بعد فکر کردیم که چگونه باید از آن استفاده کنیم وچه فوایدی ازآن عاید می‌شود. درابتدا به عنوان چرتکه در بانک ها از آن استفاده کردیم بعد به تدریج قدری آموختیم که چه بهره هایی می توانیم از آن ببریم. وقتی گفته می‌شود که تکنولوژی فرهنگ خاص خود دارد مرا د این است که یک نوع آمادگی برای قبول و برخوردار شدن از تکنولوژی و به کار بردن آن لازم است . درکشورهای توسعه نیافته یا بهتر است بگوییم درکشورهای درحال توسعه قهری از طریق مصرف تکنولوژی اطلاعات ،دارند به سمت توسعه می روند و عجب نیست که این توسعه به نحو نامتعادل و خطرناک صورت می گیرد و شاید کار درمواضع و مواقعی به فاجعه بکشد اما به هر حال تکنولوژی اطلاعات به سرعت در حال بسط است و این بسط همه جهان را بدون اینکه مجالی برای تامل بگذارد رو به نوعی توسعه می برد. این توسعه را می توان دوپینگ تکنیکی خواند. پس یک معنی این است که تکنولوژی اطلاعات مستقل از فرهنگ نیست و باید مسبوق به یک فرهنگ یا ملازم با آن باشد. یعنی تکنولوژی اطلاعات اقتضای فرهنگی خاص دارد و کم و بیش معلوم است که این فرهنگ چیست. این فرهنگ ،فرهنگ مصرف و کاربرد اشیاء تکنیکی است هر چند که در جهان توسعه نیافته این فرهنگ درهمه جا به یک اندازه گسترش نیافته نباشد اما می تواند و باید گسترش یابد. هم اکنون هم این فرهنگ عنصر اساسی در فرهنگ عمومی همه جامعه ها ست . وقتی از فرهنگ و تکنولوژی فناوری اطلاعات بحث می‌شود شاید بگویند این فرهنگ ،فرهنگ تاریخی اقوام جهان را نابود می کند. در فلسفه ،به خصوص درفلسفه معاصر بعضی صاحب نظران که کم و بیش در ایران هم شناخته شده اند ،معتقدند که سنت ها به توسعه تکنولوژی و علم روی خوش نشان نمی دهند . مثلا گنون منشا علم و تکنولوژی جدید را شیطانی می دانست. به نظر او علم و تکنولوژی جدید ما را از معارف حقیقی دور می کند. گروه دیگری هستند که فکر می‌کنند یا می پندارند که فرهنگ و تکنولوژی دوامر جوهری مستقل و متباینند یعنی فرهنگ یک امر ثابت است.تکنولوژی هم جای خود دارد واین هر دو حق است و هر دو را می توان مالک شد و در صورتی که لازم باشد باید بین این دو هماهنگی پدید آورد . این رای به همان نسبت که شیوع دارد نیندیشیده و ظاهر بینانه است. یک رای دیگر این است که فرهنگ هیچ کشور و قومی با علم و تکنولوژی منافات ندارد. بر وفق این رای بحث میان نسبت میان تکنولوژی وفرهنگ منتفی می‌شود . تکنوکراسی بااین رای مناسبت دارد که در حقیقت رای مطاع در همه جهان و بخصوص در جهان توسعه نیافته است. در این وضع تکنیک بر فرهنگ مقدم شده است. علاوه بر سه نظری که عرض شد می توان نظر چهارمی را هم فرض کرد و آن این است که فرهنگ وفلسفه و تفکر با تکنولوژی ارتباط مستقیم ندارند یعنی نه این با آن میزان می‌شود ونه آن از این می زاید اما هر دو در باطن به هم پیوسته اند و وجود اولی شرط وجود و قوام دومی است.  در پنجاه شصت سال اخیر ما به انحاء و صور گوناگون گرفتار این بحث بودیم که نظر و عمل چه ارتباطی با هم دارند. حرف های زیادی هم در این زمینه زده شده که از آنها خرمنی از سوء تفاهم به وجود آمده است . یکی از سوء تفاهم ها ناشی از این بوده است که به طور کلی ربط و ارتباط امور را به ربط و نسبت منطقی تحویل کرده اند یعنی وقتی میان چیزها نسبت منطقی ندیدند ربط و نسبت رامنکر شدند گویی نسبت و نسبت ها منحصر به نسبت منطقی است. مثلا گفتند فلسفه و تکنیک ارتباط منطقی با هم ندارند. پیداست که با آموختن فلسفه ،تکنولوژی پدید نمی آید و درس ها و یا مسائل فلسفه و تکنیک چندان از هم دورند که تصور نسبت میان آنها محال می نماید اما بحث این است که آیا برای بودن تکنولوژی و نظم تکنیک و حفظ آن شرایط فکری و تفکر خاصی لازم است یا کافی است که برویم فنون تکنولوژی را بیاموزیم و اطلاعات آن را خریداری کنیم تا به مقصد توسعه یافتگی برسیم .  مطلب این است که تفکر اولا حدود امکانات علم و عمل رامعین می کند و ثانیا به آدمی سکون و طمانینه و اعتماد به نفس و عقل خاص می بخشد و راه نشان می دهد و می آموزد که چگونه چیزها در جای خودشان قرا ر می گیرند و می‌توانند در جای خودشان به کار بروند. این هم نظری است که درآن به نحوی نسبت میان فرهنگ وتکنولوژی اطلاعات بیان شده است اما اکنون که ما وارد در عصر تکنولوژی اطلاعات شده ایم یک نگاه دیگری هم می توانیم به این امر بکنیم. آنچه گفته شد به جای خود قابل تامل است اما می توانیم بپرسیم که میان تفکر وتکنولوژی اطلاعات وآینده بشر چه مناسبتی وجود دارد واگراولی حذف شود تکنولوژی اطلاعات چگونه آینده بشررا رقم خواهد شد؟سه پاسخ زودتر به ذهن متبادرمی‌شود. پاسخ مشهور و شایع پاسخ متخصصان است.آنها خوش بینانه می گویند تکنولوژی اطلاعات مرحله کمال علم وفرهنگ بشراست وآینده خوبی برای بشر رقم خواهد زد و اگر تهدیدهایی هم باشد این تهدیدها را باید به فرصت تبدیل کرد. اینها اگر بگویند که چگونه می‌شود تهدیدها را به فرصت مبدل کرد و مثال هایی بزنند وراهنمایی ها وراهگشایی هایی بکنند که چگونه ودرچه مواردی تهدید به فرصت تبدیل شده است و می‌شود،سخنشان سخن خوب و موجهی خواهد بود وآدمیان نیز بدون زحمت ودشواری به فواید بزرگ دست پیدا می‌کنند. تهدیدهاکم وبیش معلوم است که چیست اما فرصت ها حتی در وهم و خیال متعین نشده است . در مورد این فرصت ها نه فقط اهل نظر سخن ها دارند بلکه کسانی از میان کارشناسان هم به مشکلات توجه کرده اند. پژوهش هایی مثلا دردانشگاه استنفورد شده و به این نتیجه رسیده اند که تکنولوژی اطلاعات آدمیان را به تنهایی و انزوا می کشاند وبه افسردگی مبتلا می کند. بعضی هم نتیجه پژوهش را تعدیل کرده و گفته اند که نه،این تکنولوژی مردم را به افسردگی مبتلا نمی کند ولی در اینکه مردمان را به انزوا می برد حرفی نیست.  نکته دیگر این است که تکنولوژی اطلاعات درخطی افتاده است که تن را از ما می گیرد. در جهان مجازی تکنولوژی اطلاعات ما به تصاویر تبدیل می شویم و منحصرا با تصاویر سروکار پیدا می کنیم. ما با علم مجازی (من نمی دانم که آیا درست است که لفظ Virtual را مجازی ترجمه کنیم یا نه؟ فعلا ترجمه رایج آن مجازی است. نمی دانم بهترین ترجمه آن چیست ) وارد عالم مجازی می شویم . آیا تکنیک و متافیزیک به هم رسیده اند؟ یا قدرت علمی _ تکنیکی بشربه حدی رسیده است که با وهم خود هرتصرفی که بخواهد درماده به عمل می آورد. این حادثه هر چه باشد،حادثه عجیبی است. آیا سخنی که از افلاطون تا نیچه بسط یافته است دارد تکرار می‌شود؟ افلاطون می گفت از تن رها می شویم و به عالم مثال سفر می کنیم. آنجا عالم عقل است.عالم دیدارآنجاست. به نظر افلاطون تن زندان نفس وعقل است وبشری که سقوط کرده و در ماده و تن گرفتار شده است باید به عالم جان پرواز کند اما وقتی به نیچه می رسیم او خوار دارندگان تن را ملامت می کند و نگاه داشت تن را تذکر می دهد. براثر این تذکر بود که اخلاف نیچه درقرن بیستم « تن» را به عنوان یک مسئله فلسفه کشف کردند. به اعتبار دیگر هم می توان گفت که شاید او از دور می دانسته است که مدرنیته و تکنولوژی مدرن تن را نه از راهی که افلاطون آن را نفی کرد بلکه با تحویل چیزها به سلسله ای از روابط موهوم دور خواهد انداخت. البته هنوز درفلسفه معاصر مسئله تن وجان، بخصوص بعد از مرلوپونتی فرانسوی که او دوباره بحث تن را مطرح کرد،یکی از مسائل بسیارمهم به شمارمی رود. من از فمینیسم و مسائلی که اخیرا درقلمرو آن مطرح شده است حرفی نمی زنم. اشاره کردم که بعضی فیلسوفان دربحث از اینترنت مسئله تن و جان و روان را دوباره به نحوی مطرح کرده اند. البته درکشور ما هنوز راجع به تکنولوژی اطلاعات تحقیق مهمی صورت نگرفته است و نمی دانیم که این سودا با ما چه خواهد کرد و ما با آن چه می توانیم بکنیم. من هم شاید دراین مورد زیاده روی می کنم ولی به هرحال باید مسئله تکنولوژی اطلاعات و سروکار با آن را مطرح کرد و درباره آن اندیشید. بحث در معنی اخلاقی ترک تن نیست. افلاطون می خواست اصالت عالم عقل را اثبات کند. نیچه می دید که جهان علم وتکنیک چندان انتزاعی می‌شود که جان را خوار می دارد و تن را در عین تن پروری فراموش می کند. این فراموشی در تکنولوژی اطلاعات صورت صریح پیدا می کند. گویی ما شروع کرده ایم که دوباره تن را نفی کنیم و به عالم مجازی برویم . عالم عقل افلاطون سایه ای داشت و دنیای ما سایه آن عالم بود گویی ما در مغاره ای هستیم که سایه های عالم حقایق روی دیوار آن نمایان می‌شود واین سایه ها درنظر ما واقعیت و موجود جلوه می کند. ما مثل کسانی هستیم که در سینما نشسته ایم وفیلم می بینیم. عالم ما عالم تصویرهاست. اصل تصویرها کجاست؟اصل تصویرها درعالم بالا یعنی در عالم ایده و در عالم مثال است اما اکنون که به عالم مجاز و مجازی می رویم درقیاس با طرح افلاطونی جریان معکوس شده است . این بار ما هستیم که عالم تصاویر را می سازیم . این ما هستیم که ازروی هیچ وبدون هیچ مثالی و با صرف نظر از موجودیت عالم،تصویرها می سازیم و خود را در پناه آن رها می کنیم . ما اکنون سایه عالم مثال نیستیم بلکه عالم تصاویر ساخته وپرداخته ماست. افلاطون می گفت ما که در زمین زندگی می کنیم ساخته و پرداخته‌ی عالم مثالیم. الان قضیه برعکس شده است . ما، مایی که هیچ کس نیست، مایی که هیچ تعینی ندارد هم سلطان و هم رعیت جهان مجازی است . این تصویرها به کدام شان از زندگی ما پاسخ می دهند؟این عالم مجازی با وجود وزندگی ما چه نسبتی دارد؟ این تصاویر همه زندگی ما یا جزء غالب زندگی ما شده است . ما اگر یک ساحت وجودی داشتیم وصرف گذران زندگی بودیم اصلا به اینجاها نمی رسیدیم ودراین بحث ها وارد نمی شدیم. اینها هم برای ما مشکل ایجاد نمی کرد ولی ما چیزی بیش از این هستیم . وقتی بحث از تکنولوژی می‌شود حتی وقتی صحبت ازعلم می‌شود همه به فایده نظر داریم ودر حد خود این معنا درست است زیرا که بشر در گذران زندگی نمی تواند از فایده فارغ باشد و به فایده نیندیشد. بشر به بهبود زندگی می اندیشد و اندیشه بهبود زندگی را نمی توان نفی کرد اما آیا بشر محدود در همین اندیشه است؟ اگر بشر سودای سود و زیان دارد باید استعداد تمییز وتشخیص مصلحت ومضرت وسود وزیان را هم داشته باشد. هیچ موجودی غیر از انسان از سود وزیان حرف نمی زند و حساب سود وزیان نمی کند. می گویید حیوانات هم سودمند ومضر را تشخیص می دهند . آنها دربعضی موارد که با شیء مفید یا مضر مواجه شوند،مفید بودن یا مضر بودن را درمی یابند یعنی آنها وقت دقت ندارند بلکه هرجا درموقع ووضعی که هستند با درک بی واسطه، سود وزیان را تشخیص می دهند. این انسان است که آینده بین و مصلحت اندیش است. فرشتگان و حیوانات مصلحت بینی و مصلحت اندیشی ندارند. انسان هم با مصلحت اندیشی انسان نشده و به فرهنگ دست نیافته است . انسان چون تفکر وفرهنگ دارد معاش خود را سامان می دهد و البته نظم معیشت ومعاملات هرزمانی و هر دورانی شکلی و صورتی داشته که آن شکل وصورت جلوه فرهنگ وتفکر بوده است . در دوره جدید هم فرهنگ وتفکری که درظاهرا با تکنیک هیچ ارتباطی ندارد تکنیک و جهان تکنیکی را پدید آورده یا زمینه پیدایش این جهان شده است . فلسفه و تفکر جدید و ازجمله آنها فلسفه کانت تکنولوژی نیست اما علم و مدیریت و نظم و سیاستی که بر اثر آن به وجود آمده تکنیک است. به شرط آنکه تکنیک را با ابزار و اشیاء تکنیک اشتباه نکنیم. مدیریت و علم و سیاست و حتی شئونی از فرهنگ هم به ذات تکنیک تعلق دارند. تکنیک امری وراء ابزار تکنیک است . ابزاررا ما به کارمی بریم اما تکنیک دراختیار ما نیست. البته ابزار هم یک سره در اختیار ما قرار ندارند ولی ظاهراین است که آنها ملک ما هستند تکنیک ملک ما نیست . تکنیک کار خود را انجام می دهد و به راه خود می رود ودرزمان تجدد،گردش چرخ زندگی به گردش آن وابسته شده است. نکته ای که در مورد تفکر و تکنیک گفتم ظاهرا ما را از بحث اصلی جدا و دور کرد. می گفتم که یکی از حوادث مهم در تاریخ جدید ورود به عالم مجازی و جدا شدن و قطع ارتباط با تن و تنهایی است . شاید عجیب بنماید که در عالم تکنیک و تصرف در ماده بگویند بشر از تن جدا مانده است. این معنی را به دشواری می توان توضیح داد. اجمالا می گویم که آدمی سه شان و ساحت دارد و درهر دوره ای از تاریخ یکی از این ساحت ها غالب می‌شود. سه ساحت عبارتند از ساحت معاش و ادب دنیا، ساحت ادب دین و ساحت ادب حق یا ساحت های شریعت و طریقت و حقیقت یا علم و فلسفه و معرفت قلبی و ... یعنی آدمی علاوه بر ساحت معاش که ساحت زندگی هر روزی و سودای سود و زیان و مصلحت و مضرت است، ساحت های دیگری نیز دارد. در شرایطی ما می توانیم و باید فارغ از مصلحت بینی و فارغ از سودای سود و زیان بسر بریم. کانت این معنی را در اخلاق و حتی در هنر قاعده و اصل قرار داد. به نظر او ما موجودی هستیم اخلاقی که فارغ از سود وزیان تکلیف اخلاقی را درمی یابیم. اگر در فعل خود سود و زیان را درنظر آوردیم اخلاقی نیستیم. اخلاق ورای سود و زیان و مصلحت بینی است. این نظر کانت است و کانت فیلسوفی است که بنیانگذار تمدن جدید و آموزگار مدرنیته است. او راهگشاست و اگر تعلیمات اونبود ما نمی دانیم تاریخ غربی چه سیری پیدا می کرد. نمی گویم کانت برحسب اتفاق به وجود آمده است . او درتاریخ غربی مقامی دارد که می توان گفت اگر نظیر تعلیمات او ودیگر متفکران آغاز عصر تجدد نبود شاید هیچ یک از سازمان ها ونهادهای فعلی جهان جدید نمی توانست وجود داشته باشد. ره آموزی فلسفه درکار علم وتکنیک وسیاست درنظر من امر روشن وبدیهی است. آینده بشر درخریداری و به دست آوردن تکنولوژی ومصرف اشیاء تکنیک خلاصه نمی‌شود بلکه بشر چون تفکر دارد صاحب تکنولوژی شده است .  چنان که گفته شد بشر یک ساحت دیگری هم دارد که ورای اخلاق است و از اخلاق هم بالاتر است و آن ساحت ،اخلاق واخلاقی بودن بشر را ممکن می کند. این ساحت،ساحت مهر ومعرفت وحق بینی است. اکنون مجال ورود تفصیلی در این مبحث نیست. این مقدمه را گفتم تا مقدماتی برای اثبات این معنی پیدا کنم که چگونه دردوران غلبه ساحت معاش ومصلحت از تنهایی آدمی وجدا شدن او از تن سخن می گوییم. همه می پذیریم که درعصر تکنولوژی اطلاعات به سر می بریم. من نمی توانم به عنوان دانشجوی فلسفه خوشحال باشم که علم به اطلاعات تبدیل شده است . توجه کنیم که با این تحول ارزش ها در هم می ریزد ومهم وغیر مهم ازبین می رود. اطلاعات علمی نوعی کالاست ومی دانیم که اطلاعات علمی را می توان خریداری کرد. همچنین با نظر دروضع خرید وفروش اطلاعات علمی می توان دریافت که اطلاعات به سمت قدرت میل کند. درجایی که امکانات وشرایط پژوهش وجود دارد تکنولوژی هم هست والبته بهتر می توان ازاطلاعات استفاده کرد وشاید مردمی هم نتوانند به درستی از این اطلاعات استفاده کنند. به هرحال این حادثه مبارکی نیست که علم به اطلاعات مبدل شده است . درست است که در این شرایط بسیاری از کارها و مخصوصا بهره برداری ها و برخورداری ها آسان شده است . اکنون این گفته بعضی فیلسوفان که از صد سال پیش می گفتند تکنیک علم است وعلم تکنیک است با تبدیل علم به کالای اطلاعات در عمل هم ثابت شده است ولی ما اینجا درصدد اثبات این مدعا نیستیم. درشرایط کنونی باید دراندیشه تاریخ و آینده بشر بود. در این بحبوحه ای که ما هستیم اگر بتوانیم به آزمایش جان و نه از سر غرور و پرمدعایی دریابیم که متجلی شدن درتکنیک لایق شان آدمی نیست، شاید بتوانیم از فناوری بهره برداری کنیم .فناوری اطلاعات و به طور کلی تکنیک وتکنولوژی درحیات بشر به مرحله ای از بسط رسیده است که بدون توجه به مقدمات فلسفی نیز می توانیم تصدیق کنیم که تکنیک دراختیار ما ومال ما نیست. اگر حقیقتا به این معنی وبه نسبت خود با تکنیک تذکر پیدا کنیم این تذکر می تواند مارانجات دهد ومهیا سازد که با تکنولوژی ، به نحوی کنارآییم . اگر می پنداریم که ما زمام تکنولوژی را در دست داریم و آن را به هرراهی که بخواهیم می توانیم ببریم بدانیم که تکنولوژی زمامش را به دست ما ، مای فارغ از تفکر و تامل نمی دهد بلکه تکنیک به راه خود می رود و ما را بیشتر در این پندار فرو می برد که ما همه کاره هستیم، ما همه چیز دانیم. تکنولوژی مال ماست. این پندار غالب و شایع که تکنیک مال ماست و ما اختیار داریم و می توانیم هر استفاده ای از آن بکنیم و مطلوب ترین استفاده ها را از آن می بریم و از شرور و مفاسد آن پرهیز می کنیم و اجازه نمی دهیم که درراه بد به کار برود،از آثار وجلوه های مکر تاریخ و غفلت از غلبه تکنیک است. ورود وسائل تکنیک در زندگی همگان و استفاده ازآن، این پندار را موجب شده است که ما صاحب و مالک تکنیکیم.  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 801]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن