تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):زيبايى مرد به شيوايى زبان اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803851093




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رشید الدین فضل الله و توسعه فرهنگی در کانون تمدن ایلخانی


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > جعفریان، رسول  - تمدن ایلخانی، درست پس از نابودی شرق اسلامی توسط مغول، توسط خواجه نصیر الدین و رشید الدین فضل الله شکل گرفت. عمر این کانون تمدنی کوتاه بود، اما بنیادهای نیکویی داشت. با تامل در اندیشه های رشیدالدین می توانیم راه تجربه شده ای را بهتر بشناسیم.   رشیدالدین فضل‎الله و توسعۀ فرهنگی در کانون تمدن ایلخانی خلاصهتمدن بزرگ اسلامی، نامی است برای پیشرفت‌های علمی و اجتماعی و فرهنگی در حوزه جغرافیای وسیعی میان کاشغر تا سواحل اقیانوس اطلس. در این گستره وسیع، حوزه های تمدنی کوچکی وجود داشته است که از برآیند کلی آن، تمدن اسلامی پدید آمده است. این حوزه های تمدنی، عمدتا محلی و تابع جغرافیای خاصی هستند که از قضا به لحاظ زمانی نیز مقطعی مشخص دارند. حوزه تمدنی در میان مراغه، تبریز و بغداد، در دوره ایلخانی (نیمه دوم قرن هفتم تا نیمه نخست قرن هشتم) یکی از حوزه های تمدنی مؤثر و شاخص در تمدن اسلامی است. دو چهره بزرگ و برجسته، یعنی خواجه نصیر و رشیدالدین فضل الله، از مؤسسان و زبدگان این حوزه تمدنی هستند. آنچه در این مقاله آمده، مروری است بر دیدگاه های تمدنی خواجه رشیدالدین فضل الله که هم به لحاظ تفکر فلسفی، و هم عمل اجتماعی و سیاسی، از جایگاه ویژه ای در تفکر اسلامی ـ ایرانی برخوردار است. کلید واژه: تبریز، رشید الدین فضل الله، تمدن اسلامی، دوره ایلخانیتبریز کانون اصلی تمدن ایرانی در دورۀ ایلخانی، اهمیت منحصر به فردی یافت و در دورۀ رشیدالدین فضل‌الله (مقتول به سال 718هـ.ق) و پس از آن مهمترین گام را به سوی برجسته شدن و سرآمد گشتن در این کانون تمدنی به دست آورد. وی هم وزیری مقتدر بود، هم طبیب و حکیمی نام‌آور و مبتکر، و ازین روی می‌توانست شمار فراوانی از عالمان و فرهیختگان را در اطراف خویش فراهم آورد. آنچه از مکاتبات رشیدی و همین طور اسئله و اجوبه به دست می‌آید روابط نیرومند عالمان وقت و برجستگان روزگار را با وی نشان می‌دهد. الف) یکی از نکات برجسته در او، تعلق خاطرش به حکمت است که به اقتضای روشی که به ویژه خواجه نصیر پایه‌گزاری کرده و بسیاری از حکمای دیگر این دوره دنبال کرده بودند، جایی برای تعصب مذهبی وجود نداشت و در سراسر نوشته‌های فراوان خواجه، رنگ مذهب دیده نمی‌شد. این رویه عاملی دیگر در فراهم آوردن عالمانی از همه طبقات و اقشار در اطراف وی بود. برای مثال وقتی «افاضل استرآباد» که حتما شیعه بودند، پرسشی از فخرالمحققین فرزند علامه حلی پرسیدند، او این پرسش را برای پاسخگویی به رشیدالدین احاله داد. در این میان نفس تعلق خاطر به حکمت و فلسفه امری است که در این دوره گرایش غالبی بین علماست گرچه روش‎های فلسفی و اعمال آنها در امور طبیعی مانعی بس مهم در بسط و توسعۀ تمدن مادی بود، اشکالی که خود رشیدالدین به عنوان یک حکیم فراوان داشت و تلاش می‌کرد با اصول رایج در فلسفه، به پاسخگویی برابر پرسش‌هایی که دربارۀ طبیعت و طب و نجوم و بود، بپردازد. اما صرف نظر از این جنبه، «حکمت‌گرایی» نکته‌ای مهم در اندیشه‎های علمی او بود. رشیدالدین در جایی دربارۀ خدابنده و بزرگی او در درک مسائل عقلی نکتۀ جالبی را نقل می‌کند. سلطان مغول «در شب دوشنبه رابع عشر جمادی الاولی سنه 909 به مقام فراهان تفحص ماه می‌فرمود و فرمود:‌ امشب شب چهاردهم است و می‌گوییم که تمام است... چون ماه سی روز باشد و نیمه آن پانزده باشد، پس بایستی که بدر شب پانزده بودی، چرا شب چهارده را بدر می‌گویند.» رشیدالدین پاسخ‌هایی می‌دهد اما در نهایت روی یک نکته تأکید می‌کند: «پادشاه اسلام فرمود که: هر کس که چیزی گوید باید که چنان گوید که معقول باشد، و عقل بدان رسد، و منکر آن نگردد و الا آن را قبول نتوان کردن. اگر تو می‌گویی و اگر هر کس دیگر از منجمان و حکما و عقلا که گویند، باید که چنان تقریر کنند که راست و درست باشد و در خاطر بنشیند و دلیل و برهان آن بگوید تا روشن شود. بعد از آن قبول توان کردن.» این ممکن است سخن شاه باشد، اما رویه‌ای را نشان می‌دهد که در توسعۀ علمی اهمیت زیادی دارد. این نکته که رشیدالدین تلاش می‌کند تا از نظریۀ منجمان دایر بر کرویت زمین دفاع کند وآیه «و الی الارض کیف سطحت» را با آن تطبیق دهد، دست کم نشان از آن دارد که قصد ندارد به خاطر ظاهر آیه، کرویت زمین را که مقبول منجمان واساس کار آنان بود، کنار بگذارد. ب) یک نکته مهم در این دوره، اهمیت یافتن «تمدن مادی» در قیاس با ادوار گذشته بود. این توجه معمولاً در سایۀ حکومت‌ها و ارتباطشان با مردم پدید می‌آید، اما این که توجه مزبور توجه ویژه‌ای باشد، به طوری که ارکان اصلی حکومت با پی‌بردن به اهمیت «دانایی» در امر «تمدن» تلاش کنند تا دانشگاه‌های بزرگ با امکانات کافی برای تربیت نیروهای زبده پدید آورند، امری است که در این دوره به شکل چشمگیری برای توجه می‎شود. اگر به ویرانی‌های مغول توجه داشته باشیم، اهمیت این نگرش دو چندان خواهد بود. توجه به دانش‎های دنیوی در کنار دانش‌های دینی، یکی از امتیازات متفکرانی مانند خواجه رشیدالدین است، عاملی که سبب می‌شود نه تنها به فلسفه و حکمت به مثابۀ یک دانش مستقل، بلکه به علومی مانند ریاضی و نجوم و طب عنایت ویژه صورت گیرد. با این حال، بحث در اینجا متوقف نمی‌شود، بلکه به جنبه‌های عملی هم می‌رسد. شاید هیچ شاهدی بهتر از این نباشد که وقتی خواجه در اوج پیری به امر ساختمان سازی و درختکاری می‌پردازد، همین پرسش را به عنوان «اعتذار»‌ مطرح می‌کند. وی در این رسالۀ کوتاه از این که در سن پیری به این قبیل فعالیت‌ها می‌پذیرد(می‌پردازد) و می‌گوید: «این ضعیف به عمارات مسقف و باغ و درختان مشغول بود و هست و در آن باب می‌پردازد؟ مبالغه تمام و خوض عظیم می‌نمایذ و قطعاً از آنچه پیش از این کرده‌ام با کم نکرده بلک در آن باب زیادت می‌کوشم... تعجب دارند که این شخص با وجود حصول جاه و املاک و کبر سن چه اندیشه دارد که در تحصیل آن خصوصاً چیزها که فایده آن به عمرهای دراز که جوانان را میسر گردد، و چرا بدان مشغول شده و چرا غافل و حریص است؟ و یقین این معانی گفته و در عقب گویند و گفته و اندیشند و چون در مقابلۀ من نگفته و نمی‌گویند به جواب آن چگونه مشغول توان شد؟ و اگر نیز مشغول شویم با کدام یک عذر آن توان گفتن؟ توجیهی که وی‌ مطرح می‌کند این است که اصولاً انسان‎ها برای این که از شر خود در امان باشند، باید به این قبیل کارها بپردازند: «و دانسته‌ام که خود را به عمارت و درخت نشاندن و کتابت چنان مشغول گردانم که چیزی با یاد من نیاید تا ایمن باشم از شر خود.» سپس در این باره و اشتغالات مختلف و این که کدام مشغولیت‌ها خیر بیشتر دارد یا شر و این که باید تلاش کرد تا به آنچه خیر بیشتر در آن است مشغول شد سخن گفته است و می‌افزاید: «همچنین سعی نمایند تا زندگانی بوجهی کنند که رضای خدا و خلق در آن باشد که عمر جاودانی آن تواند بود و هر عمری بغیرآن گذرد به هیچ کار نیاید. در این جا به رغم آن که وی در تلاش است تا وجهی اخلاقی برای توجه دنیوی خود بیابد و تأکید دارد که از باری تعالی: «ابتهال می‌طلبم که بر همین اشغال بگذرم تا از اشغالی و افکاری که آن نامستحسن بوده باشد، ایمن باشم.» ‌ اما باید توجه داشت که رشیدالدین بر اساس تلاش گسترده‌ای که برای ساختن ربع رشیدی و بناها و آبادی‌های گستردۀ دیگر دارد، اصولاً شخصی است که متمایل به فعالیت‌های دنیوی جدی است، چیزی است که در ساختن تمدن دنیوی اهمیت زیادی دارد. ج) اهمیت نگاه انتقادی در آثار تاریخی و انگشت نهادن بر روی علل پیشرفت و پسرفت، نشان از اعتنایی است که به امر تمدن و شناخت نقاط قوت و ضعف آن وجود دارد. این نگاه انتقادی را می‌توان در آثار تاریخی این دوره که دنبالۀ مکتب تاریخ نگاری ایرانی است و البته در دورۀ مغول به اوج خود می‌رسد، دریافت. تحلیل پدیده‌های تاریخی ـ اجتماعی در اثر سترگ رشیدالدین یعنی جامع التواریخ‌ خود را نشان می‌دهد. کافی است نگاهی به مقاله مبسوط غلامحسین یوسفی با عنوان «انعکاس اوضاع اجتماعی در آثار رشیدالدین فضل‎الله» داشته باشیم و دریابیم که دید انتقادی از اوضاع اجتماعی و تحلیل عناصر پیشرفت و پسرفت تا چه اندازه نیرومند بوده است. اهمیت یافتن دانش تاریخ در این دوره، نشانۀ روشنی از درکی است که می‌توانست دربارۀ علت انحطاط پدید آمده باشد و برای آن چاره‌اندیشی شود. د: نکتۀ دیگر توجه به سایر فرهنگ‎ها و داشت‌های آنهاست. توجه به فرهنگ بیرونی، منهای آنچه جزو داشت‌های دنیای شرق اسلامی بوده، از اصولی است که در این دوره خود را نشان می‌دهد: این که علم و دانش لزوماً منحصر به آنچه ما در اختیار داریم نیست، بلکه دانش در میان فرهنگ‌ها و تمدن‎های دیگر هم یافت شود. اهمیت دادن به ترجمه از متون دیگر که یک‎بار در عصر هارون و مأمون رواج یافت، در این دوره دوباره پدیدار گشت. دلیل آن عنایت ایلخانان مغول به دانش‌های شرق دور به ویژه چین بود که سیطره بر فرهنگ‌های مجاور داشت. این کاری بود که از زمان خواجه نصیر آغاز شد و در دورۀ خواجه رشیدالدین توسعه یافت. برخی عصر دوم ترجمه را پس از عصر ترجمه در اواخر قرن دوم تا نیمه اول قرن سوم، همین دوره مغول می‌دانند.هـ) نه فقط دانشمندانی از چین و مغولستان و هند در این دوره به ایران آمدند، بلکه نخستین سفیران اروپایی در این دوره پای به تبریز گذاشتند. این ارتباط به دلیل نفوذ مسیحیت در دربار مغولان بود. اباقا خان کشیشی را به نام داوید که احتمالاً از نسطوریان آذربایجان بود، به سفارت به کشورهای اروپایی فرستاد تا زمینه اتحاد آنان را علیه مسلمانان که در مصر و شام بودند، فراهم سازد اباقا با دختر پادشاه بیزانسی که میشل پاله اولوگ نام داشت، ازدواج کرد. این دختر از سوی امپراتور برای هولاکو فرستاده شده بود اما وقتی رسید که هولاکو درگذشته بود و به همین دلیل به ازدواج اباقاخان درآمد. وی در سال 673 هـ.ق. شانزده نماینده از طرف خود به اروپا فرستاد. جالب است بدانیم که نخستین ترجمه‌های کتاب مقدس به فارسی از همین دوره است. رومی‌‌ها و اروپایی‌ها با توجه به نفوذ مسیحیت در دربار مغولان، تلاش کردند تا آیین خویش را در شرق گسترش دهند. تورات در سال 749هـ.ق. توسط سلیمان بن قس میافارقانی در تبریز به فارسی درآمد که نسخۀ آن به شماره 5178 در کتابخانه مجلس موجود است. تبریز در دورۀ اباقاخان که پس از هولاکو به ایلخانی رسید و عملاً او را مؤسسۀ سلسلۀ ایلخانی می‌دانند، به پایتختی انتخاب و پیشرفت تبریز در این دوره به طور جدی آغاز شد. پس از وی احمد تکودار که مسلمان شده بود طی سال‎های 683 ـ 682 ایلخانی کرد و آنگاه برادرش ارغون به سلطنت رسید و تا سال 690 هـ.ق. حکومت کرد. ارغون تلاش کرد کلیساهای خراب شده در دورۀ احمد را آباد کند، بیت المقدس را از اعراب مسلمان بگیرد و به اروپاییان بدهد. این امر زمینۀ تقویت روابط ایلخانان را با اروپا فراهم کرد. وی سفرایی نیز به اروپا فرستاد تا سبب تقویت مناسبات سیاسی و تجاری شود. بنابراین باید بخشی از توسعۀ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی این دوره را ناشی از بی‌میلی کسانی مانند ارغون به اسلام دانست که دوست داشتند پای دیگران را در دنیای اسلام باز کنند. این کار حتی اگر با این انگیزه صورت گرفته باشد، راهی را برای ایجاد ارتباط با «دیگران» برای کسانی که در درون خود می‌زیستند، فراهم کرده است. یکی از آثار آن سیاست، آغاز رفت و آمد مبلغان مسیحی به تبریز در این دوره به صورت جدی بود و همان گونه که اشاره شد، نخستین ترجمه‌های انجیل در این دوره به بار نشست. مارکوپولو نیز در زمان همین ارغون خان از سفر چین بازگشت و به تبریز آمد. این زمان تجارت میان اروپا و ایران، از راه آذربایجان و از طریق طرابوزان و دریای سیاه انجام می‌شد و خارجی‌های فراوانی برای تجارت در این شهر سکونت داشتند. مارکوپولو دربارۀ تبریز نوشته است: تبریز شهر بزرگ و زیبایی است که در میان ارمنستان و ایران قرار دارد و در ایالتی واقع است که نزدیک بغداد یا عراق می‌باشد. از شهرهایی که تاکنون من دیده‌ام تبریز از همه زیباتر و پرثروت‌تر است... این شهر سر راه تجارت بغداد و موصل و هند و هرمز و جاهای بسیار دیگر قرار دارد. بازرگانان لاتینی نژاد از ژنوا برای خرید کالاها و خشکباری که از بلاد بیگانه به آن وارد می‌شود، می‌آیند. در این شهر تجارت رونق فراوان دارد و بازرگانان سود هنگفتی می‌برند. با آغاز سلطنت غازان خان که خود را سلطان محمود غازان نامیده بود (703ـ694 هـ .ق)، همۀ مغولان موظف به پذیرفتن اسلام شدند و معابد بت‎پرستی و کلیساهای مسیحی نابود گشتند. مسیحیان باید با علامت صلیب بیرون می‌آمدند و یهودیان نیز کلاه مخصوصی به سر می‌گذاشتند. اهمیت دورۀ غازان هم به لحاظ اعتنا و احترام به توسعه تمدنی به ویژه جنبه‌های آموزشی است و هم استوار کردن نظام درست اقتصادی و مالیاتی و حرکت در جهت ضابطه‌مند کردن اداره کشور. به عبارت دیگر یکی از مهمترین اقدامات غازان، اصلاح نظام مالیاتی، وضع قوانین جدید و تجدید بایگانی دولتی بود تا نظام و سیستم حکومتی طبق قاعده و قانون درآید. در یک کانون تمدنی، نظام حقوقی متقن و ثابت، اهمیت زیادی دارد و این کاری بود که غازان آن را تجدید و تقویت کرد. دستور یا یرلیغی که به این مناسبت صادر شده ودر جامع التواریخ آمده، روشنگر توجه ویژه‌ای است که به این بایگانی و یکسان سازی مالیاتی مبذول شده است. به هر روی، در دورۀ غازان خان، مناسبات با کشورهای خارجی همچنان در حال توسعه بود. ویلبر می‌نویسد: در زمان غازان، در تبریز، ملیت های مختلف سکونت داشتند و تبریز یک شهر جهانی واقعی بود. در این شهر، منجمین و اطبا و حکمای چینی مشغول فعالیت بودند و در فاصلۀ نزدیک مهندسین چینی تصدی عملیات آبیاری سواحل دجله را داشتند. تجارت با کشورهای مغرب زمین رونق داشت و اکنون دو تمدن و دو روش مختلف زندگی، یعنی تمدن مغرب و مشرق، پس از آن که قرن‎ها از یکدیگر جدا بودند، به هم نزدیک شده بودند... بازرگانان ونیزی در آن موقع در تبریز حضور داشتند و در آنجا کنسولی از ونیز نیز وجود داشت. نمایندگان مخصوص بازرگانی بین ایران و ونیز مبادله می‌شد و پیمانی بین دو دولت منعقد شده بود که به اتباع و بازرگانان و نیز آزادی استفاده از همۀ جاده‌های ایران و معافیت از مالیات‎ها، به جز عوارض گمرکی و عوارض راه، می‌داد... بازرگانان جنوا نیز در تبریز تجارتخانه داشتند و کالا در دریای خزر حمل می‌کردند. کنسولگری جنوا در تبریز شورایی مرکب از بیست و چهار عضو داشت که به کنسول کمک می‌کرد و کنسولگری اختیاراتی نسبت به اتباع جنوا داشت و می‌توانست برای امور بازرگانی در داخل ایران اعتباراتی به آنها بدهد. رشیدالدین کلید کانون تمدنی تبریزدر این دوره، یعنی درست وقتی که ارغون و غازان و و الجایتو شرایط را و به خصوص دو نفر اخیر با اظهار اسلام، همراهی مسلمانان را با حکومت ایلخانی فراهم کردند، رشیدالدین فضل الله ظهور کرد، شخصیتی که سرآمد شمار زیادی از فرهیختگان و ادیبان این عصر بود. رشیدالدین با تألیف جامع التواریخ که قطعاً دیگران نیز در این کار وی را کمک رساندند، تاریخ عمومی جهان را نوشت. نگارش تاریخ جهان نگاه کاملاً تازه‌ای است که تقریباً در طول تاریخ تمدن اسلامی بی‌مانند است تواریخ عمومی تا این دوره، عبارت از تاریخ طبری، الکامل ابن اثیر و یا المنتظم است که به هیچ روی نگاه جهانی ندارند. از نظر آنان جهان، فقط جهان اسلام است، آن هم بخش شرقی آن. تنها ابن خلدون است که نگاه مغربی هم دارد و نیم نگاهی هم به مناطق همسایۀ خود. اما جامع التواریخ، یک اثر کاملاً جهانی است و این بسیار اهمیت دارد. در مقالۀ پیش گفته از پروفسور یان نقل کرده است که: «به خاطر جسارت و در عین حال طرح موفق رشیدالدین، کار بیهوده‌ای است که انسان، چه در قرون قبل و چه بعد، به دنبال اثری نظیر جامع التواریخ برآید. این نخستین کوشش در راه تدوین گزارشی معتبر از تاریخ جهان است.» ربع رشیدی بنایی است از رشیدالدین فضل‌الله که جزو آثار تمدنی این دوره به شمار می‌آید. در واقع ربع رشیدی در کنار بناهای دیگری که از سوی غازان، الجایتو و علیشاه ساخته شد، نقطۀ اوج این کانون تمدنی است، نقطۀ اوجی که از هر حیث شایستۀ ترجیح بر تمامی شهرهای معاصر خویش در شرق و غرب اسلامی است. اگر آنچه در وقف‌نامۀ ربع رشیدی دربارۀ این بنای عظیم آمده و آنچه در مکاتبات رشیدی در این باره ثبت شده درست باشد، نشان از نقطه اوج بی‎مانندی دارد که کمتر مانند آن در دوره‎های دیگر در نقاط مختلف تمدن اسلامی دیده شده است.رشیدالدین محلی را در نزدیکی ولیانکوه انتخاب و ساختمان‌های فراوانی متصل به یکدیگر بنا کرد و گرد آن برج و بارویی هم کشید. این مجموعۀ آموزشی، علمی و عام المنفعه، موقوفات زیادی در نقاط مختلف داشت. وقف‎نامه بزرگی برای آن تدارک دیده شد که طی آن نوع استفاده از درآمد این موقوفات برای ربع رشیدی معین شده بود. این وقف‎نامه در سال 709 هـ.ق نوشته شده است. خوشبختانه این وقف‎نامه برجای مانده و به کوشش مجتبی مینوی و ایرج افشار منتشر شده است. آگاهی‌های بیشتری دربارۀ اجزای این شهرک در مکاتبات رشیدی آمده و گاه آمار و ارقامی درباره موقوفات آن در این نامه‌ها آمده است که حتی باور کردن آن اندکی دشوار است.بخش قابل توجهی از این وقف‎نامه درباره مدرسۀ صیفی و شتوی و درس‎هایی است که باید در آنجا ارائه شود. عمدۀ این دروس، تفسیر و حدیث و اصول و فروع است. خانقاه که برای متصوفه و اجرای مراسم آنان بوده است و علی القاعده شبانه روز میزبان شمار زیادی از صوفیان بوده است.وقف‎نامه ربع رشیدی، یکی از کامل‌ترین وقف‌نامه‌هایی است که برجای مانده و حکایت از زبدگی فکری و نخبگی ویژه‌ای است که در این کانون تمدنی وجود داشته است. طبعاً این عصر را نباید با قرن چهارم و پنجم هجری مقایسه کرد، بلکه باید با شرق ویرانی مقایسه کرد که بر اثر حملۀ غزان و سپس مغول، آسیب‌های فراوانی دیده بود.کتابخانۀ ربع رشیدی یکی از معروف‌ترین کتابخانه‌های این دوره به شمار می‌آید. این کتابخانه حاوی آثار زیادی از مؤلفانی بود که خود به خط خویش آثارشان را نوشته بودند. گزارشی از سوی خود رشیدالدین فضل‌الله در این باره در مکاتبات رشیدی آمده که بسیار گویاست. در آن متن به قلم خود رشیدالدین آمده است: دیگر دو بیت الکتب که در جوار خود از یمین و یسار ساخته‌ام، از جمله هزار عدد مصحف در آن نهاده‌ام، وقف کرده‌ام بر ربع رشیدی و مفصل آن بدین موجب است:آنچه به حل طلا نوشته شده است: 400 عدد آنچه به خط یاقوت است: 10 عدد آنچه به خط ابن مقله است: 2 عدد آنچه به خط احمد سهروردی است: 20 عددآنچه به خطوط اکابر است: 20 عددآنچه به خطوط روشن خوب نوشته شده است: 548 عدد دیگر شصت هزار مجلد کتاب در انواع علوم و تواریخ و حکایات و امثال و غیره که از ممالک ایران، توران، مصر، مغرب، روم، چین و هند جمع کرده‌ام، همه را وقف گردانیده‌ام بر ربع رشیدی. تنها آثار اندکی از این کتابخانه برجای مانده است. مجلد چهارم تاریخ وصاف به خط مؤلف با تاریخ 711هـ با مهر این کتابخانه در چندین جای آن، به عنوان کتابخانۀ ربع رشیدی یکی از نسخ موجود در این کتابخانه بوده است که امروزه در کتابخانۀ نورعثمانیه نگهداری می‌شود. لطائف الحکمه اثر دیگری است که مهری از همین کتابخانه بر روی آن است و در پاریس نگهداری می‌شود. مجموعۀ شمارۀ 12868 مرعشی نیز مهری از همین کتابخانه بر روی خود دارد. مهم ‌آن بود که رابطۀ رشیدالدین با غازان خان بسیار خوب بود و سلطان و وزیر در ساختن شهرک‎های علمی حتی نوعی مسابقه و رقابت داشتند. در کنار ربع رشیدی بنای «شنب غازانیه» مطرح شد که آن نیز از اهمیت خاصی برخوردار بود. در واقع مهم ترین اقدام غازان خان، کاری بود که در سال 696 هـ. در شنب غازانیه آغاز و طی آن عمارات مفصلی را بنا کرد که حکایت از آغاز دورۀ تمدنی به رهبری تبریز داشت. یک گنبد بزرگ به همراه ساختمان‌های زیادی که در اطراف آن برپا شده بود. مسجد جامع، خانقاه، مدرسه‌ای برای شافعی‌ها، مدرسه‌ای برای حنفی‌ها، دارالشفاء، بیت المتولی، کتابخانه، رصدخانه، حکمتیه، حوضخانه، بستان، بیت القانون، بیت السیاده یا دارالسیاده و گرمابه. این بناها تا سال 706هـ. یعنی سه سال پس از مرگ غازان خان، به اتمام رسیده است.بسیاری از مورخان و سیاحان بعدی نظیر ابن بطوطه، مستوفی، اولیاء چلبی و دیگران، شرحی از این بنا در ادوار پسین داده‌اند. این بنا در اواخر صفویه، تقریباً تخریب شده و در زمان شاردن ـ دوران سلطنت شاه سلیمان ـ تنها یک مناره بلند ویران شده از آن برجای بوده است. گویا در زمان شاه صفی بنا به مصالح سیاسی و استفاده نکردن عثمانی‌‌ها از آن، دستور نابودی آن داده شده است. پس از غازان، الجایتو به سلطنت رسید. باید توجه داشت که سلاطین ایلخانی به رغم آن که در تبریز یا بغداد یا سلطانیه سکونت داشتند، در حرکت بودند و بقایای زندگی ایلی را با خود داشتند.الجایتو، به جای تبریز به سلطانیه روی آورد و در آنجا، بسان آنچه غازان در شنب تبریز ساخته بود، دست به بنای بزرگ‌ترین گنبد زد که تا به امروز باقی مانده است. اطراف این گنبد به تدریج شهری بنا گردید و به نام سلطانیه شهرت یافت. در همین زمان خواجه تاج‌الدین علیشاه نیز بناهایی در آن جا بنا کرد. آثار برجسته‌ای از این دوره در برخی از شهرهای ایران مانند اصفهان نیز بر جای مانده است. قطب‌الدین شیرازی یکی از بزرگ‎ترین دانشمندان عصر که شاگرد خواجه نصیر طوسی هم بود. در سال 710 هـ در تبریز درگذشت. این خواجه علیشاه که با سعایت او، رشیدالدین فضل‌الله کشته شد، خود بناهایی در تبریز داشت که به نام ارگ علیشاه شهرت دارد. وی خود در سال 724 هـ. درگذشت. از او مدرسه‌ای به علاوه بناهای رفیع دیگر از جمله رباط‌ها و کاروانسراها برجای ماند. الجایتو نیز در سال 716 هـ. درگذشت و فرزندش ابوسعید به سلطنت رسید که تا سال 736 هـ.. زنده بود.ربع رشیدی با کشته شدن رشیدالدین فضل‎الله در 17 جمادی الاولی 718 هـ.ق. روی به سرازیری اضمحلال افتاد. بار دیگر نیز در سال 736 هـ. با کشته شدن فرزندش غیاث‌الدین هم این اتفاق رخ داد و در اواخر این قرن، چنان ویران شده بود که دیگر آباد کردن آن امکان‌پذیر به نظر نمی‌آمد. شاردن از تعمیر آن توسط شاه عباس سخن می‌گوید که پس از او دیگرباره ویران شد. این ویرانه‌ها تا زمانی که نادر میرزا تاریخ دارالسلطنه تبریز را نگاشت برجای بوده اما همو بیان حکایت از آن دارد که: «آجر این بنا را مردم بی‌تربیت برکندند و بردند و اکنون هیچ از آن بجای نمانده مگر گودالها که برای استخراج سنگ و آجر حفر کرده‌اند.» اگر خواجه نصیرالدین آغازگر این کانون تمدنی بود و به دلیل گرایش های متفاوت خود در حوزۀ علوم مادی و معنوی، راه را برای آغاز این کانون فراهم کرد، رشیدالدین، ادامه دهنده و شاید خاتمه آن باشد. این بدان معناست که عمر این کانون تمدنی چندان طولانی نبود و بعدها پس از مرگ سلطان ابوسعید، دولت ایلخانی اقتدار و جامعیت خود را از دست داد و ملوک الطوایف بر ایران حاکم شد. آمدن ملوک الطوایف به معنای پاره پاره شدن یک کشور، محروم ماندن هر منطقه از امکانات مناطق دیگر، قطع روابط تجاری گسترده، از میان رفتن ثبات و امنیت و مسائل دیگر است. رشیدالدین نه فقط به دلیل داشتن نگرش جهانی که ذکرش خواهد آمد، بلکه به دلیل تأکیدش بر «حکمت» از یک طرف و «تمدن مادی» از سوی دیگر، راه را برای پیشرفت اجتماعی باز کرد. در واقع چندوجهی بودن دانش او در علوم مادی و معنوی امری بس مهم در رشد تمدنی این دوره از تاریخ ایران به ویژه پس از ویرانی‎های حملات مغول است. او به عنوان سررشته‎دار این کانون تمدنی، صرفاً بر روی علوم معنوی تکیه نکرد و بر علوم مادی نیز تأکید داشت. این همان وجهی است که در خواجه نصیر نیز ملاحظه می‌شود و آثار او در ریاضی و هندسه و جواهر شناسی و نجوم و غیره نشانگر این مسئله است. نگارش آثار کلامی ـ فلسفی، طب، تاریخ و جغرافیا، سیاست، تفسیر و نیز توجهش به ترجمۀ آثار به زبان‌های متفاوت، نشان از درک خاص او در تعمیم و توسعۀ این کانون تمدنی به مرکزیت تبریز دارد. رشیدالدین و مقایسۀ فرهنگ‎های شرقی و غربی و اسلامیاشاره کردیم که یکی از مهم‌ترین نکات علمی و فرهنگی این دوره، گسترش حوزۀ علم از دایرۀ محلی به بین‎المللی است. این کار با ترجمۀ آثار دیگران به حوزۀ زبان فارسی ممکن می‌شد، چیزی که اقتضای طبیعی اوضاع سیاسی جدید پس از حاکمیت مغولان و از سوی دیگر دیدگاه‎های خاص رشیدالدین فضل‎الله بود. وجود عالمان غیرمسلمان در این کانون تمدنی، شرایط را برای نوعی انتقال فرهنگ اسلامی به نقاط دیگر و فرهنگ نقاط دیگر به حوزۀ اسلامی فراهم می‌ساخت. یک نمونه از انتقال فرهنگ اسلامی به بیرون، پرسش‌های یک حکیم فرنگی از رشیدالدین فضل الله است. عنوان سومین پرسش و پاسخ در کتاب اسئله و اجوبه چنین است: اسئله ملک الحکماء و الاطباء حکیم فرنگی که از مصنف کتاب کرده است. این حکیم فرنگی می‌نویسد: «در حضرت جهان پناه مخدوم جهانیان آصف سلیمان نشان ... معروف به حکیم فرنگ بعد از تقدیم شرایط عبودیت و ادای مراسم زمین بوس عرضه می‌دارد که چون بنده به شرف قبول در حضرت زاهره که منبع امن و امان و معدل عدل و احسانست،‌ مشرفست و بر نسائج کلک دربار و نتایج گهربار اطلاع یافت، دید بعضی از آن فواید بزبان یونانی نقل کرد و بنزد .... که پادشاه قسطنطنیه که دارالملک بلاد یونانست فرستاد تا ایشان نیز بدان فواید محتظی گردند و اهل آن دیار از آن سعادت محروم نمانند.» سپس می‌گوید که مسائل لاینحلی برای در آن بلاد وجود دارد که پاسخ آن در میراث برجای مانده از ارسطو و افلاطون نیامده و پاسخ‌های داده شده نیز «اعتماد را نمی‌شاید... اگر مخدوم در جواب آن شروع فرماید و خاطر مبارک بر حلّ آن گمارد، یقین که آن اشکال مرتفع گردد و آن عقده گشوده شود و بنده آن را به زبان یونانی نقل کرده ... بفرستد تا اهل آن دیار از آن مستفید کردند (گردند) و بدانند که هر چند آن دیار، کانِ حکمت و معدن علوم و عقل است و حکمای مشهور همه از آن طرف بوده‌اند و علومی که امروز میان ارباب صناعت متداول است، همه از آن جانب آورده‌اند، امروز منبع علوم عقلی و منشأ معارف یقینی حضرت علیا مخدومی است و اگر ارسطو و افلاطین و دیگر اساطین حکمت زنده بودندی از مستفیدان حضرت مخدومی بودندی.» از سوی دیگر رشیدالدین به عنوان یک حکیم مورخ، ترکیبی که می‌توانست دیدگاه ویژه‌ای را در عرصۀ فرهنگی و نگاه توسعه‌گرایانه به آن ایجاد کند، دیدگاه‌هایی را در این زمینه عرضه می‌کند که در نوع خود بی‌مانند است. این دیدگاه‌ها دقیقاً در مقدمۀ یک کتاب طب استان چینی ارائه می‌شود. از یک طرف «طب» دانشی است که ربطی به قومیت و ملیت خاصی ندارد و از طرف دیگر پای «چین»‌ در میان است که در دنیای باستان از شهرت علمی اما منزوی، برخوردار است. مورد چین برای یک طرح جدید می‌تواند قابل تأمل باشد. کتاب تنکسوق(تنگسوق) نامۀ ایلخانی بر اساس نسخه‌ای از آن که در ایاصوفیه برجای مانده و کتابت آن در سال 713هـ. طبعاً به دستور خود رشیدالدین فضل الله بوده، یک بار به صورت عکسی در سال 1350 (با مقدمۀ مجتبی مینوی) و بار دیگر در سال 1383 در مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی منتشر شده است. بر اساس اطلاعاتی که از اینترنت به دست آمد، این کتاب در سال 1388 توسط یک دانشجوی چینی در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران تصحیح شده است. متن کتاب برگرفته از یک اثر چینی شناخته شده است، اما آنچه برای ما اهمیت دارد مقدمۀ آن است که نگرش و نگاه رشیدالدین فضل‎الله را به مسائل تمدنی به ویژه مناسبات میان فرهنگ‎ها نشان می‌دهد. همان طور که گذشت، رشیدالدین با نگارش تاریخ عمومی خود، نشان داد که در مقایسه با متقدمان و معاصران خود، از بینشی جهانی‌تر برخوردار است. وی در این مقدمه تلاش می‌کند تا این را بیشتر تفسیر کند و مبانی آن را شرح دهد. رشیدالدین در مقدمه، پس از حمد و ثنای الهی، به ستایش از غازان خان می‌پردازد و تأکید دارد که «پادشاه اسلام در اکثر صفات حمیده مؤید بود بتأیید ربانی و از علوم فطری بهره هرچ تمامتر و همواره به بحث علوم حقیقی و کشف و بیان دقایق حقایق مشغول»‌ بود. وی سپس اشاره دارد که «این بنده ضعیف از فواید بی‌پایان مستفید و بهر وقت اشارت عالیه می‌راند تا این بنده دولتخواه نیز اگر چیزی داند گوید و تقریر کنند و فواید انفاس شریفه در قلم آرد.» وی پس از شرحی کوتاه درباره غازان خان چنین می‌نویسد:«و از آن جهت همواره اشارت اعلی رانده تا بندة حضرت، سعی نماید و از کتب [5] وفوایدی که در این مُلک پیش از این فسحت آن نبوده، و اگر نیز بوده اهل این دیار بر لغت آن کتب اطلاع نیافته، بر آن واقف نگشته، تتبع کرده، بادید کند و آن را ترجمه کرده، بر احوال طبیعی و اسرار آن واقف شده، شایع گرداند تا عرض مذکور... به اظهار رسیده باشد و ذکر جمیل و ثواب جزیل، ایّام همایون را مدّخر ماند، و در آن شک نیست که اگر هرون الرشید که خلاصه خلفای بزرگ بوده، سعی ننمودی و کتب اهل یونان را ترجمه نفرمودی، این همه حکمتها و فواید که از کتب حکمای یونان در این دیار شایع شده، و مستعدان این دیار بدان مستفید گشته و می‌گردند، در حجاب مانده بودی؛ و باز لطایف و فواید که مستعدان و زیرکان این دیار از آن کتب و فواید که از یونان کشف و استنباط کرده، مفقود ماندی، و همچنین خلیفه هرون الرشید را از ذکر جمیل و ثواب جزیل این عمل خیر مذکور، بهره نبودی و نیز ترجمه کنندگان... و حکمای یونان از قسم ثوابی و ذکری جمیل که به واسطه اهل این دیار، ایشان را حاصل شده بود، بی بهره مانده بودندی کذا؟، همچنانک پیش از زمان خلیفه هرون الرشید بدان واسطه ایشان را در این مُلک، ناموسی و شهرتی زیادت از این معنا نبوده، چه اگر خلیفه هرون ـ رحمۀ الله ـ کتب ایشان ترجمه نفرمودی و علوم و حکمت ایشان شایع نگردانیدی، [7] هر که در شکل و شمایل اهل یونان و افرنج نگاه کردی، به تقلید، ظنّ و گمان چنان بردندی که از چنان شکل و شمایل و حرکات و سکنات، زیادت عقل و کمالی صادر نگردد، و بدین تقریر به واسطۀ همّت عالی و کمال نفس خلیفه هرون الرشید او را از این قسم آن ذکر جمیل و ثواب جزیل مدّخر مانده و ناموس و کمال اهل یونان شایع گردیده، بر آن وجه که اهل این دیار از آن مستفید گشته و ثواب آن بعضی عایده با خلیفه و بعضی با اهل یونان باشد. و باز فوایدی که درین دیار مستعدان و زیرکان از آن یافته و یابند، و هر استنباطی که از آن کرده و کنند و هر اختراع که از آن کرده و کنند، و باز دیگران که مِن بعد از آن استنباطات و لطایفِ فواید گیرند و باز ایشان نیز بطبع نقّاد خود از آن استنباطات کنند و لطایف و فواید انگیزند و هَلمّ جرّا تا انقراض عالم همه را فایده بر فایده و ثواب و بر ثواب و بحکم... در این قصه که یاد کرده شد، فضل و سبقت خلیفه هرون الرشید را بوده باشد. السابقون السابقون اولئک المقرّبون در این قضیه در شأن او وارد تواند بود و از هر یادگاری و اثری که در دنیا گذاشته هم جهت دنیا و هم جهت عقبی معظم‌تر و مفیدتر و ثابت‌تر از این معنی او را چیزی دیگر نبود چنانچ از این حکایت معلوم و محقق است و مقصد این معنی حدیث نبوی است که فرموده که [8]: اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا عن ثلاث: صدقه جاریه و علم ینتفع به و ولد صالح یدعوا له. با وجود آنک «علم ینتفع به» تعالی فرموده، لیکن آن دو عمل دیگر زان متوقع تواند بود. لاجرم هیچ چیزی و ذکری جمیل و عملی صالح مفید آنچه ذکر رفت، نتوان بود. بنابراین مقدمات، چون منن و همّت مبارک عالیه... [شاید: غازان] همواره بر آن مصروف است که علوم متنوّعه را در عالم شایع گرداند و فواید نو مخترع استنباط فرماید و علوم و صناعات که به دیگر اقالیم و ولایات مخصوص است از کتب و مصنفات ایشان در این دیار نیز پیدا و هویدا گرداند تا همگنان همواره تا انقضای عالم بدان مستفید گردند و فایده و ثواب آن نفس مبارک مطهر مقدّس را و عموم نفوس مستعدان را مدّخر ماند. و در آن شک نیست که کتب اهل مغرب و این ممالک و کتب افرنج و روم که ایشان متابع کتب یونان‌اند و بعضی از کتب ممالک هندوستان در عهد پادشاهان ماتقدّم که در انواع علوم ساخته‌اند، در عهدها و اوقات مختلف ترجمه کرده‌اند، ودر این ملک شایع شده، لیکن کتب بلاد خطای و چین و ماچین و ممالکی که بدان پیوسته، بدین ملک نرسیده و اگر به نادر رسیده، کس آن را ترجمه نکرده، لاجرم از فواید و خاصیت بعضی اشیاء [9] و دقایق حقایق بعضی مسائل و مشکلات که حصول آن به حسب طبیعت مزاج هر ولایتی متصوّر بود که تجربۀ ایشان و اقتضاء فکر و اندیشۀ ایشان مناسب طبیعت و مزاج ایشان نتیجۀ دیگر دهد، مانند آنچ با وجود آنک مطلق انسان کلّیت است بالقوّه، و بی آن صفت مطلق انسان متصوّر نه، لیکن اقتضاء طبیعت و مزاج هر قومی، کتابتی و لغتی دیگر کند و سبب اختلاف لغات و کتابت این معنی است، و هر چند غرض و مطلوب یک معنی تواند بود لیکن در هر یک از آن لطیفه و فایده و تفاوتی لطیف باشد دون غیر و بحسب طبیعت و مزاج هر ولایت نظر بر لطیفه و فایده دیگر داشته، در آن تفاوتی و وضعی نهاده باشند. همچنین در تمامت علوم و صناعت این معنی متصوّر بل واقع است، و اگر بعضی این معانی در احوال علوم تصوّر نتوانند کردن، در احوال صناعات بس محسوس و ظاهرست، چنانچ می بینیم که جامه و آلات و ادوات اهل خطا و هند و مغرب و روم و افرنج و دیگر اقالیم متفاوت است، بل از شهر تا شهر نیز تفاوت هست، لیکن تفاوت اشیاء ولایاتی که بهم نزدیک و مناسب‌تر باشد، کمتر از آن باشد که از هم مستبعد باشد، چنانچ مشاهد و محسوس است و اَشکال مردم که متفاوت است از همین قبیل، و چنانک در شکل اختلاف زیادت باشد، در علوم و صناعات ایشان اختلاف [10] زیادت باشد. و چون حکما غالباً از صورت خوب استدلال کنند بر اعتدال مزاج، و از اعتدال مزاج استدلال بر صورت خوب، و همچنین از اعتدال مزاج استدلال کنند بر کمال نفس و استعداد و زیرکی، و از کمال نفس و استعداد و زیرکی استدلال کنند بر اعتدال مزاج، و چون اهل خطای خصوصاً چین و ماچین و اهل ولایاتی که بدان متصل است از اقلیم اوّل و دوم‌اند که نزدیک خط استوااند و باکثر مذاهب حکما اعدل نهاده‌اند و اهل چین و ماچین و خطای و بلاد مغرب و بعضی از افرنج بر میانۀ اقلیم اول و دوم نیفتاده‌اند بل بر کنار اقلیم اول و دوم افتاده‌اند و غرض و مطلوبی که آن مقتضی مزاج معتدل بود از اهل آن بلاد حاصل مانند صورت خوب که در اهل خطای و چین و ماچین موجود است، و کثرت خلق و عمارات بسیار، چه اعتدال را هیچ صفتی قوی‌تر از حیات و توالد و تناسل بسیار نبود، و آن هم به عمر دراز و اعتدال مزاج موضع و شخص و صحّت آن حاصل تواند بود. و درین هر دو ولایت و بلاد هند که بدان نزدیک است، حاصل و موجود است و اهل هند هرچند سیاه‌اند، لکن سیاهی صفتی زشت نیست بنسبت با زشت که... صورت؛ و خوب آن باشد که اعضاء متناسب بود، و مع هذا خوبی یک صفت است از اعتدال مزاج و درازی عمر و صحّت [11] در اعتدال مزاج قوتی از صفت خوبی است و در این بحث دقایق بسیار است، در این موضع این مقدار عقلا و حکما را کافی است.و علم فطری و ذکاء، صاحب مزاج معتدل را زیادت تواند بود از غیر، و علم مکتسبی نیز مطلقاً کسانی را که علم فطری قوی‌تر باشد، بیشتر و بهتر است از ایشان، و غالباً کسانی که ایشان را علم فطری باشد مایل شوند به کسب علوم و نیز مقرر و معیّن و مجرّب است که هر جا که جمعیت بیشتر باشد، اهل تمییز بیشتر و به کسب علوم و صناعات دقیق شریف، بیشتر مشغول شوند، چنانچ مشاهد است که در بغداد و تبریز و دیگر شهرهای بزرگ اهل علم و صناعات بیشتر باشند از آنچه در شهرهای کوچک، و هر چند شاید که شهرهای کوچک نیز مردم صاحب هنر باشند لیکن نادرند، و بدین تقریر و مقدمات باید که اهل خطای و چین و ماچین و نواحی آن که در غایت آبادانی و کثرت خلایق و عدل و راستی است، اعدل بود؛ چه عدل و راستی و کثرت خلق و آبادانی و این همه صفات، بی اعتدال و صحت مزاج هم متصوّر نبود. و بسیار اتفاق افتاد که به حضور این ضعیف، مردم با هم بحث می کردند و مجادله می کردند و هر یک مدح مردم ولایتی می‌کردند، این ضعیف به طریق توسط با ایشان گفت هرچند مقرّر است که فرموده‌اند که... لیکن هرگاه که شهری بیشتر خراب شده، بباید دانستن که سبب آن [12]‌ بی عدلی و بی انصافی و مزاج و طبیعت فاسد اهل آن شهر بوده، و به حکم آیت... در شأن ایشان وارد و شهری و ولایتی که آبادان باشد، بخلاف آن بود و در آن شک نیست که چون به تحقیق مبیّن کنند در آن مقدار زمین که آن ولایت و آن مردم بر آنجااند، در دیگر ولایات صد یک و بعضی هزار یک مردم آن، مردم نباشند.و از تواریخ و کتب قدیم معلوم می‌شود که در آن ملک خرابی تمام مانند دیگر ولایات راه نیافته و چندین هزار سال با وجود کثرت خلق و عظمت و آبادانی و عدل آن مردم را تجربۀ بسیار و تتبع علوم بوده باشد. و هرچند گفتیم که طبیعت هر قوم اقتضاء زیادتی علمی و خاصیتی دیگر کنند، لیکن مطلق استعداد به قومی دون قومی و ولایتی دون ولایتی مخصوص نتوانند بود؛ چه انسان از آن روی که انسان است حق تعالی همۀ را مستعد آفریده، و مطلق در حق عموم فرموده که... چنانچ می‌بینیم که از میان همه اقوام و ولایات، مردم کامل ظاهر شده و با وجود حکم... خاتم النبیین ـ علیه من الصلوات افضلها و من التحیات اکملها ـ از میان اعراب ظاهر شده و بدین تقریر قطعا نشاید که کس حکم کنند که نشاید که در میان بعضی اقوام مردم کامل باشند، خصوصاً در میان کسانی که ایشان معتدل مزاج‌تر و به واسطۀ [13] اعتدال مزاج خوب صورت و راست اندام‎تر و دراز عمرتر خصوصاً در میان ولایتی که کثرت و جمعیت و اهل تمییز آنجا بیشتر و تجربه زیادت، و این همه صفات در اهل خطای و چین و ماچین و آن نواحی موجود است، لاجرم این سوءالظن در حق ایشان نشاید برد و بتقلید نتوان اندیشید که ایشان را علم دقیق نیست تا ایشان را علوم از ما کمتر است، و هرچند که در چند چیز مختصر آن چیز ما را نیز معلوم نباشد و ضرورت که چنین ماند تا آنچ گفتیم که اقتضای طبیعت هر ولایتی چیزی دیگر کندف [؟] مقرر گشته باشد، لیکن چون موازنه کنند، باید که از اکثر علوم و صناعات ایشان حظّی وافی باشد و بحکم... هر قومی به خود اعتقادی داشته باشند و بغیر نه، و آن در طبیعت ایشان مرکوز است، لیکن آن از بی‌خبری و بی‌وقوفی تواند بود، چه کسانی را که حق تعالی به خصوصیت، نوری تمام بخشیده باشد، اتفاق در ایشان بادید آید و معلوم کنند که رحمت از تعالی و تقدّس عام است و از بخل منزّه، لاجرم استعداد به کمال بسیار آن ارزانی داشته، و چنین مردم در هر قومی یافت شود، لیکن بنادر، از آن جهت هر طایفه و قومی پندارند که علم و کمال و دانش بدیشان مخصوص است، و از علم و کمال دیگران غافل باشند، خصوصاً که علم و کمال یکدیگر تجربه نکرده باشند، و بر آن واقف نشده؛ اهل خطای چون از ما دوراند [14] و زفان اصطلاح نمی‌دانند، ایشان استوار نمی‌دارند که در این دیار علوم متنوّعه چنانچ واقع است می‌باشد، و اهل این دیار همچنین در حق ایشان بر همین سبیل؛ و هر دو ظنّ باطل است. و این ضعیف پیش از این مجملاً به قیاس عقل به موجبی که یاد کرد، در حق ایشان سوءالظنی نداشت و اکنون که به حکم یرلیغ همایون، در آن شروع کرد تا از کتب و تواریخ و مصنّفات ایشان بعضی را ترجمه کند و به موجبی که پیش از این یاد کرده شد، سعی رفت تا کتب ایشان و کسانی که زفان ایشان دانند، و کم و بیش بر آن وقوفی داشته باشند بادید آورد و کتاب... و ادویه از حشایش و معادن و اشجار و حیوان و اسماک و ربیت[؟] و دیگر کتب را ترجمه کرد، و هرچند تقریر کننده چنانچ حق باشد بر حقایق معانی و دقایق آن واقف نبود، لیکن به قیاس بر بعضی دقایق و اسرار و حکمت های آن واقف شد، و او را به تجربه معلوم گشت که در تمامت علوم ایشان را مهارتی تمام هست، و اگر تفاوتی و اختلافی میان اقاویل حکمای ایشان و حکمای ما روی نماید، نه از آن جهت است که از آنِ ما یا از آن ایشان خطای مطلق است الاّ آن که یا به سبب اصطلاحات و اوضاع مختلفه معلوم نمی‌شود یا جهت آنک کسانی که تقریر می‌کنند چنانچ حق آن است، تقریر نمی‌توانند کردن یا خود بر حقیقت آن واقف نمی‌باشد [15] به موجبی که در کتب ثبت است، ظاهر آن تقریر می‌کنند. مثلا چنانچ کسی اشارات داند خواند یا نیز آموخته باشد و بر حقایق آن واقف نشده، چون مسائل آن را تقریر کند هیچ کس را از تقریر او فایده نباشد، بلکه چیزها خطا و باطل تقریر کند. و هر که از او آموزد روزگار ضایع کرده باشد، بلکه جهل از آن بهتر بود مانند آنچ سنایی گفته:عــلم کز تو، تو را نبستاند جــهل از آن علم به بود صد بارو از قدیم العهد باز تا غایت وقت، هیچ کس از کتب خطایی بعضی ترجمه نکرده و از آن تألیف و تصنیف نساخته الاّ در زمان پادشاه عادل هولاکو، مرحوم مولانای اعظم، افضل و اکمل عصر، خواجه نصیرالدین ـ رحمۀ الله ـ به حکم یرلیغ همایون از حکیمی خطائی که با هولاکو از ولایت مغولستان، که به ولایت خطای نزدیک است، آمده بوده و بعضی از نجوم می‌دانست، خواست تا بر احوال نجوم ایشان واقف گردد، از تقریر او بعضی از علم نجوم ایشان معلوم کرد و داخل زیجی که خود ساخته ثبت گردانید، و آن، آن است که اکنون عمل حساب مغولان بدان می‌کنند و ناموس حکمای خطائی بدان وساطه به زیان آمده. چه در این دیار می‌پندارند که علم نجوم ایشان همان مقدار است، و در علم هیأت و مجسطی و آنچه بدان تعلق دارد، ایشان را زیادت وقوفی نیست؛ و آن قدر که آن شخص با مرحوم خواجه نصیرالدین تقریر کرده، همان مقدار است که علم [16]‌ او بدان محیط بوده و کتابی که شخصی خوانده، مختصری بوده که مبتدیان آموزند. و همچنانک ما را در علوم مختصرات است و مقرّر که هر صاحب علم از صاحب علمی دیگر که ماورای او باشد، مسائل به تسلیم و تسلّم فرا گیرد ایشان در این باب احتیاط و تدقیق بیشتر کرده‌اند و جهت مرتبة هر طایفه و هر متعلمی به قدر فهم و حال او کتابی مختصر ساخته، و همچنانک از ولایت مصر و شام و مغرب و عدن تا سرحد ترکستان و سرحد هندوستان و سرحد افرنج، هرچند در خط و لغت تفاوت بسیار هست، لیکن علوم از کتبی می‌آموزند که وضع و اصطلاح آن بهم نزدیک است، و آنچه کتب اسلامی است به هر جا که اسلامیان باشند از آن کتب آموزند، و همچنین آل مسیح و همچنین آل موسی علیهما‎السلام، لیکن در حکمت و دیگر علوم به واسط مذهب تفاوتی ننهند، و هرچند لغات و خطوط مختلف باشد، همچنین ولایت، ولایت خطای و چین و ماچین و سولانقه و جورجه و قراخطای و ولایت اویغور تا سرحد ترکستان و از آن جانب تا سرحد هندوستان همه به کتب علمی اهل خطای عمل می‌کنند، و هرچند لغت و مذاهب ایشان مختلف است، مانند آن که قوم اویغور که زفان و خط ایشان جداست و آن مقدار که از علوم نجوم معلوم کرده از کتب اهل خطای عمل می‎کنند و آنچه دوازده سال ایشان را به دوازده نام حیوان مخصوص گردانیده، [17] هم اصطلاح قوم خطای است، لیکن اهل اویغوران، از آن دوازده سال همان قدر معلوم کرده‌اند که دوازده سال می‌شمارند و اگر دویست سال کمتر و بیشتر بگذرد، بدان عمل، فهم نتوان کردن که کدام و چند سال گذشته، مگر تواریخ قریب العهد که به قیاس عقلی بدان توانند دانست، و آن نه از آن سبب است که اهل خطای بر همان اختصار کرده‌اند بلکه با آن بهم ضابطه نهاده‌اند که بدان دوازده سال، ده هزار سال تاریخ بنهند و بدان ضابطه آسان‌تر توان دانستن از آنچه به تواریخ ما و ما آن را در دیباچه... شرح داده‌ایم و غرض از این آنک جماعتی که بر دقایق حقایق حکمت و علوم اهل خطای واقف نشده باشد تصور چنان کنند که ایشان را در انواع علومِ کتب و مصنفات نیست، یا اگر هست بر مسائل آن براهین و ادله قاطع ندارند و بغور دقایق حقایق علوم ن�




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 456]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن