واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > علایی، حسین - روزهایی در تاریخ بشر وجود دارد که هیچ انسانی بینیاز از یادآوری آنها و تأمل در مورد علت ماندگاری آنها نیست. روزهایی در تاریخ بشر وجود دارد که هیچ انسانی بینیاز از یادآوری آنها و تأمل در مورد علت ماندگاری آنها نیست. یکی از این روزهای تاریخ ساز، روز 22 بهمن ماه است که نقطة عطفی به یادماندنی در تاریخ آزادی خواهی مردم ایران به شمار میآید. ساعاتی پس از ظهر روز 21 بهمن سال 1357 مردم شهرها و روستاهای سراسر کشور با نادیده گرفتن مقررات حکومت نظامی اعلام شده از سوی شاپور بختیار- آخرین نخست وزیر شاه ـ توانستند با جمع شدن در کنار یکدیگر و با سر دادن فریاد «ما پیرو قرآنیم، سلطنت نمیخواهیم» شاه را که پس از 37 سال سلطنت مطلقه بر مردم، از ایران فراری داده بودند از بازگشت به کشور مأیوس کرده و بساط نظام شاهنشاهی را در 22 بهمن ماه برای همیشه از ایران برچینند.با سقوط پادشاهی سلسلة پهلوی، نظام جمهوری مبتنی بر خواست و ارادة آحاد مردم و با محتوایی اسلامی برای اولین بار پا به عرصة حیات سیاسی ملت ایران نهاد. این دستاورد بزرگ، پس از یک دوره مبارزات 15 ساله که از 15 خرداد 1342 به رهبری امام خمینی آغاز گشته بود، به نتیجه رسید. قیام عمومی مردم که در اثر درگذشت حاج آقا مصطفی، فرزند امام خمینی در نجف اشرف از روز اول آبان ماه 1356 شروع شد تا 22 بهمن 1357 استمرار یافت و در این روز به ثمر رسید. آنچه توانست مردم را به دور یکدیگر جمع نماید و آنها را در برابر شاه ظالم قرار دهد، تغییر در بینش و نگرش آنها نسبت به چگونگی حکومت و شرایط آن بود.با نگاه اسلامیِ امام خمینی، سلطنت کردن یک فرد و قبول نظام سلطانی، مخالف عقل و مغایر با اندیشة اسلامی تلقی میشد. در آن دوران، برای بسیاری از مردم که مرجع تفکر اسلامی خود را امام خمینی ـ که شاه او را به زندان انداخته و سپس از کشور تبعید کرده بود- میدانستند، مخالفت با نظام شاهنشاهی از وظایف و تکالیف شرعی قلمداد میشد. شیوة مبارزاتی امام خمینی که با اتکال بر خداوند بزرگ و دوری از خشونت و تکیه بر قدرت معجزه گر مردم، نهضت اسلامی را پیش میبرد، حتی حامیان شاه را هم آرام آرام به این نتیجه رسانید، منطق امام که ارکان حکومت باید به دست مردم باشد و زمامداران باید برخاسته از خواست و ارادة ملت تعیین گردند و حکومتگران بهجای تنها حکم راندن، باید خدمتگزار مردم باشند، حرف درستی است. این شیوه توانست گُل را بر روی تفنگ و سرنیزة سرکوبگران بگذارد و اراده کشتن مردم معترض در خیابانها را از عوامل شاه بگیرد. در نهایت شاه در مقابل فریادهای الله اکبر شبانة مردم که به دلیل خفقان حاکم بر جامعه، از پشت بامها سر داده میشد، مجبور به رها کردن سلطنت در 26 دی ماه 1357 گردید و به دامان فرعون مصر، پناه برد و بدین ترتیب مقدمات برپایی جمهوری اسلامی- نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد- فراهم آمد. درحال حاضر برای بسیاری از کسانی که آن دوران را از نزدیک ندیدهاند و خود آن را تجربه نکرده اند، این سؤال مطرح است که شاه چگونه فردی بود و نظام شاهنشاهی چه ویژگیهایی داشت که برای پیشرفت ایران مضر بود و با فرهنگ اسلامی مردم در تضاد بود و در نتیجه برای رسیدن به اسلام و آزادی، راهی جز برچیدن آن نبود؟ به طور خلاصه میتوان گفت که نظام سلطنتی، حکومتی بود که آحاد مختلف مردم نقشی در برپایی آن و تعیین شخص اول مملکت خویش نداشتند. شاه به دلیل وراثت یا داشتن زور نظامی بر مردم حاکم میشد و مردم حقی برای انتخاب یا تغییر وی نداشتند. اعلیحضرت، خود را «ظل الله» میدانست و اسم خود را در کنار نام خدا مینشاند و از مردم میخواست که شعار «خدا، شاه، میهن» را تکرار کنند تا شاه به وجود آنها افتخار کند. شاه خود را دلسوز ملت میدانست و از مردم، تنها تبعیت و اطاعت از خود را میخواست و تصمیم و رأی خود را مفیدترین اقدام و فکر خود را صحیحترین عقیده برای مردم و منافع کشور میدانست. او حتی برداشت خود از دین و اسلام را به عنوان اندیشة صحیح دینی تلقی میکرد و انتظار داشت که مراجع تقلید دینی هم او را به عنوان شاه تنها کشور شیعی به رسمیت بشناسند و در تقویت وی بکوشند. از وعاظ و منابر هم انتظار داشت که در سخنان خود اشارهای به خدمات وی داشته باشند و یا حداقل در پایان منبر خود برای وی دعا کنند؛ زیرا امنیت و بقای کشور مرهون وجود او تلقی میشد. او معتقد بود دین از سیاست جداست و مردم نباید با انگیزة دینی در سیاستهای حکومتی دخالت کنند و رفتار او را مورد پرسش قرار دهند. شاه در برابر هیچکس نه مجلس و نه مردم پاسخگوی رفتار و عملکرد خود نبود. مردم و مسؤولان عملاً حق سخن گفتن مغایر با نظرات وی را نداشتند. آنها فقط موظف بودند از حرفها، سخنان و رفتارهای شاهانه تعریف و تمجید نمایند و او را فصل الخطاب در همة امور کشور تلقی کنند.هرکس میخواست در نظام حکومتی شاه، مقام و جایگاهی داشته باشد یک راه بیشتر نداشت و آن هم اظهار وفاداری مرتب و روزانه نسبت به شخص شاه و ناسزا گفتن دائمی به مخالفان سلطنت وی بود. کسانی که این ویژگی را داشتند، به هر مقامی میتوانستند برسند؛ ولی سایر افرد آزاده و انسانهای شریف و فرهیخته به کنج عزلت کشانده میشدند. شاه از دانشجویان، طلاب، دانشگاهها، حوزههای علمیه و محیطهای روشنفکری نگرانی عمیق داشت و آنها را تحت تأثیر افکار بیگانه میدانست که ناخودآگاه و یا خودآگاه با اقتدار کشور که از طریق وجود حکومت متمرکز سلطنتی به وجود میآید، مخالفت میکنند. او معتقد بود که مخالفین وی مشتی اراذل و اوباش یا افراد وابسته به بیگانگان هستند و آنها را عوامل ارتجاع سرخ و سیاه میخواند.هرگاه اعتراض و یا تظاهراتی مثل قیام 29 بهمن تبریز در کشور صورت میگرفت، او به دنبال پیدا کردن سرنخهایی در خارج از کشور بود تا آنها را به مردم نشان دهد و ملت را از فریب خوردن و افتادن به دام عوامل خارجی نجات دهد. در اوایل نهضت اسلامی در سال 1356، وی شوروی را عامل این تحرکات میدانست. با تداوم اعتراضات و رسیدن سخنان و نوشتههای امام خمینی به ایران، او برخی رادیوهای خارجی را عامل تحریک مردم میانگاشت. او به وجود مخالف، باور نداشت و معتقد بود یا مردم باید طرفدار وی باشند یا در غیر این صورت بازیخورده بیگانگان هستند.زندانهای کمیتة مشترک و اوین از یادگارهای دوران سلطنت شاه هستند و جای ناراضیان و مخالفان حکومت، در این زندانهای مخوف بود. مخالفین سیاسی یا بایستی به نادرستی راه خود اعتراف میکردند یا باید در این زندانها آنقدر میماندند تا بپوسند. شکنجه کردن، کشتن مخالفین و برگزاری دادگاههای فرمایشی از لوازم حکومت مقتدر شاهنشاهی بود. شاه با تکیه بر نیروهای امنیتی بویژه ساواک بر اقشار مختلف مردم حکومت میکرد و با این شیوه فضای ناامنی را بر روحیات و افکار مردم حاکم کرده بود. بسیاری معتقد بودند دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد، بنابراین حتی در خلوت خانه نیز نمیتوان در مورد اشکالات رژیم شاه و خاندان سلطنت حرفی زد. زیرا در این صورت سرنوشت معترضین به ندامتگاه اوین و شکنجه گاه کمیتة مشترک گره میخورد.شاه اعتراضات خیابانی را به شدت سرکوب میکرد و برای مقابله با مخالفتهای مردم، نیاز به نمایش حمایتهای مردمی برای خود میدید. بدین منظور عوامل حکومت، در 6 بهمن ماه که روز انقلاب سفید نام گذاری شده بود و یا روز 4 آبان سالگرد تولد شاه، دانش آموزان را به خیابانها میکشاندند تا به نفع شاه شعار دهند و «جاوید شاه» بگویند. آنگاه با نشان دادن تصاویر این حمایتهای خودجوش از تلویزیون، سعی میکرد تا مخالفین شاه را وادار کند که از وجود انبوه طرفداران سلطنت، انگشت حیرت به دهان گیرند.به هر حال برخی از مشکلاتی که در دوران سلطنت پدر و پسر پهلوی بهخوبی مشهود بود و آنها را میتوان به عنوان مشخصات نظام شاهنشاهی برشمرد به قرار ذیل است: 1ـ استفاده از شیوة استبدادی در ادارة کشور و عدم وجود سیستم قاعده محوری. 2ـ نداشتن پشتوانة مردمی. 3ـ وجود اختناق همه جانبه و گسترده در کشور(1). 4ـ برپایی ساختارهای منتهی به اقتدار گرایی و قدرت مطلقه در نظام اجرایی کشور. 5ـ تقویت فرهنگ، باورها و رفتارهایی در بین مردم که موجب پایداری نظام شاهنشاهی گردد. 6ـ عدم تحمل فکر متفاوت و نبود فرهنگ نقد توأم با امنیت برای اندیشمندان و آحاد مردم. 7ـ عدم توزیع مناسب قدرت و در اختیار داشتن قدرت مطلقه در دست شاه بدون پاسخگو بودن به هیچ مرجعی در برابر رفتار خود. 8ـ نبود مطبوعات آزاد و نظامهای مدنی کنترل کنندة قدرت.9ـ عدم وجود تشکلهای غیر شاه ساخته و نبود نظام حزبی رقابتی به منظور تغییر قدرت حاکم/ 10 به تبعید فرستادن علمای بزرگ و پرکردن زندانها از رجال دین و روشنفکران راه حق(2) 11ـ انباشته شدن زندانها از مردم آزاده(3) و شکنجه کردن زندانیان به جرم بیان حق(4). 12ـ دست نشاندة اجانب بودن (5). 13ـ تظاهر به اسلام برای محو احکام مترقی آن(6). 14ـ وجود فساد گسترده بویژه مشکلات اخلاقی در خانوادة سلطنتی.گسترش اعتراضات مردم در سالهای 56 و 57 و ظهور انقلاب اسلامی برای از بین بردن معضلات و پدیدههای فوق بود. مردم در جمهوری اسلامی، نظامی را میدیدند که در آن آزادی و استقلال موج بزند و اسلام مبنای رفتار دولتمردان باشد و این دولتمردان هم در جایگاه قدرتِ دریافت کرده از مردم، جا خوش نکنند. اما تجربة تاریخی نشان داده است که در همة حکومتها، ساز و کارها و خُلقیات نظام سابق میل به بازگشت دارد و نظام استبدادی تمایل به باز تولید فرآیندهای خود دارد. در بعضی از کشورهای انقلاب کرده، بسیاری از افراد انقلابی و گریزان از قدرت، وقتی در معرض حاکمیت قرار گرفتهاند، آرام آرام دچار تغییر و تحول شخصیتی و رفتاری شدهاند و به تعبیر قرآن دست به طغیان زدهاند. طبیعی است که بینیازی از مردم، موجب طاغوت شدن افراد سابقاً خوب میشود؛ همچنانکه قرآن کریم میفرماید: «کلّا اِنّ الإنسانَ لَیطغی اَن رآهُ استغنی(7)». بنابراین گرچه میتوان به «خوب بودن» سیاستمداران باور داشت، ولی نمیتوان به «خوب ماندن» آنها با گذشت زمان اعتماد کرد. پس راه حل چیست؟ پاسخ ساده است، قرآن میفرماید: «و ذَکِّرهُم باَیّامِ الله(8)»؛ بنابراین باید در 22بهمن هر سال خاستگاه و آرمانهای انقلاب اسلامی را باز خوانی و آنها را در افکار و اندیشههای مردم زنده کرد. بدین منظور لازم است تا نظام سیاسی و قدرت را در یک چارچوب حقوقی الهی قرار داد که با پاسخگو کردن اربابان قدرت در مقابل مردم و متکی کردن منشأ کسب قدرت به خواست مردم، از ظهور طاغوتها و بروز مجدد نظامهای شاهنشاهی جلوگیری کرد. ساختاری را باید بهوجود آورد که مقررات و ضابطه، به طور کامل در آن حاکم باشد و «رفاقت سالاری» و «گروه سالاری» جای «شایسته سالاری» را نگیرد و فرهنگ «تملق گویی» را رایج نکند؛ ساختاری که افراد را برای رشد فردی، وادار به مخفی کاری، ابهام و تملق گویی نسبت به اربابان قدرت در رفتار خود نکند. سخن در این باره فراوان است، ولی برای یادآوری این یوم الله عظیم به همین مقدار بسنده میشود، تا چه در نظر آید و تا چه حد مقبول درگاه الهی افتد.«و ما للظّالمین من انصار».منابع:1ـ صحیفة امام جلد3،ص/212 2ـ صحیفة امام جلد3،ص/1843ـ صحیفة امام جلد3،ص/212 4ـ صحیفة امام جلد3،ص/1845ـ صحیفة امام جلد3،ص/209 6- صحیفة امام جلد3،ص/211 7ـ قرآن مجید، ترجمه ابوالفضل بهرام پور، تهران،آوای قرآن، 1388، سوره علق آیات 6و7 8 ـ قرآن مجید، ترجمه ابوالفضل بهرام پور، تهران،آوای قرآن، 1388، سوره ابراهیم آیة 5 صفحة 255
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 594]