واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > موسوی، سیدعبدالجواد - میخواستم درباره جشنواره شعر فجر و نحوه برگزاری آن چیزهایی قلمی کنم که خبر کشته شدن یک دختر 16 ساله کپرنشین در یکی از روستاهای نزدیک رودبار بر اثر ریزش سقف خانهای که در آن زندگی میکرد حال و روزم را به هم ریخت. جزئیات خبر را میتوانید در سایتها و روزنامهها بخوانید. البته یافتن چنین خبری آن هم در غوغای اخبار سیاسی، ورزشی و هنری شاید کار چندان سادهای نباشد و اصلاًچه اهمیت دارد؟ مهم این است که آقای علی دایی به یک خبرنگار ورزشی گفته «گالیور» و آن خبرنگار محترم هم از ایشان شکایت کرده و رسانه ملی چندین گزارش از این موضوع مهم تدارک دیده و خلقی منتظر و صبرانند تا ببینند اعطای لقب گالیور به یک خبرنگار محترم مصداق توهین محسوب میشود یا نه. از رسانه ملی بیش از این نمیتوان انتظار داشت اما از دوستان عدالتخواه چطور؟ ممکن است بگویید سکوت در مقابل یک اتفاق جزئی عدالتخواهی آنان را زیر سؤال نمیبرد. آنوقت من به شما خواهم گفت به شرط آنکه پیش از اینها نیز در مقابل وقایع جزئی از این دست سکوت میکردند. سال 80 یا 81 بود. دختری به نام هاجر نویدی در یکی از روستاهای محروم این سرزمین بر اثر یک بیماری ساده و کاملاً پیش پا افتاده درگذشت، چرا که 900 تومان پول برای خرید دارو در اختیار نداشت. یکی از همین دوستان عدالتخواه که در آن روزگار سردبیری روزنامهای را عهدهدار بود، زنگ زد و ماجرا را گفت. من هم یادداشت تند و تلخی نوشتم. خیلیهای دیگر هم نوشتند و تا جایی که به خاطر دارم، عکس هاجر نویدی به عکس یک روزنامه بدل شد و بهانهای برای حمله به دولت وقت و شخص آقای خاتمی که چرا فقط به فکر توسعه سیاسی است و از حال و روز امثال هاجر نویدی بیخبر. کار حتی به سؤال از سخنگوی دولت هم کشید و خبرنگار آن روزنامه در جلسه هفتگی سخنگوی دولت پرسید چرا به مسئله هاجر نویدی رسیدگی نمیشود؟ و وقتی سخنگوی هیأت دولت گفت هاجر نویدی را نمیشناسد، دوباره بهانهای افتاد دست دوستان عدالتخواه تا دولت را زیر سؤال ببرند که چطور شیرین عبادی را میشناسید اما هاجر نویدی را نمیشناسید؟ این روزها اما فاطمه 16 ساله کپرنشین و پدر معلولش به کار هیچیک از گروههای سیاسی نمیآید. نه به کار اصلاحطلبان و نه به کار اصولگرایان. دولتمردان هم با اعتماد به نفس کامل از رفع فقر و گرسنگی در مملکت خبر میدهند،قرار است در تختجمشید هم جشنواره نوروزی راه بیفتد آن هم با حضور 12 رئیسجمهور که با رئیسجمهور خودمان میشود 13 تا و در چنین اوضاع و احوالی است که من بحت و بسیط گیج و مبهوت درست مثل اسیری که جانپناه ندارد، در خودم یخ میزنم و به مفهومی غریب و گنگ به نام «عدالت» میاندیشم و به خبرنگاری که زنگ میزند و نظرم را به عنوان یک شاعر درباره جشنواره شعر فجر میپرسد، میگویم: مردهشور مرا ببرد و شعر را هم. 60
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 460]