واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > سلحشور، یزدان - یک- دوستان اسکار چرا این قدر کم لطفاند؟خب این مردک کریستوفر نولان را میکشتید و هالیوود را از دستاش خلاص میکردید چرا چند جایزه درپیت دادید به «آغاز»، برای خالی نبودن عریضه؟ این مردک فینچر هم که نباید راست راست روی فرش قرمز بگردد و برای شما بازی دربیاورد و دائم شبکه اجتماعی برایتان رو کند؛ اگر بخواهید برو بچهها را جمع میکنیم و میآوریم آن جا که از درخت اعدام ایستوود آویزاناش کنیم. آرنوفسکی هم که دیگر پررو شده و از بین همه قوها رفته دنبال سیاهاش که معلوم است مقاصدی دارد و اهدافی مشکوک.[ قحط رنگ که نبوده این همه رنگ توی دنیاست و تازه قو، باید سفید باشد عین ماست، نه مشکی که رنگ عشقه!]دوستان اسکار! همرزمان!بیداردلان عرصه سینما! خطر نزدیک است و با حمایتهای بیدریغ شما از«نطق پادشاه»،این تشنگان شهرت که زمانی با ما در هالیوود همراه بودند[ و حالا به خاطر دلایلی که شما بهترمیدانید و ما بهتر میدانیم و سرمایهگذارهای ما هم بهتر میدانند ، زدهاند توی خط بهترحرف مفت زدن] دخلشان آمده و اگر برادرم معمر قذافی[به قول رفیق ساندینیستام رفیق اُرتگا] سرش مشغول نبود مطمئناً یک بار دیگر یک هواپیمای مسافربری دیگر[ به نشانهی حمایت از صنعت سینما وما] بالای لاکربی ،با مخ میان شبکهی اجتماعی شیرجه میرفت یا نولان پدرسوخته دعوت میشد لیبی و بعد هم ناپدید میشد یا پسر برادرم قذافی ، همانطور که در لیگ حرفهای فوتبال ایتالیا فوتبالیست شد ، کنار ناتلی پورتمن در قوی سیاه باله میرقصید.دوستان! این قدر محافظهکار نباشید! کشتن این چند «کارگردان نما» که کاری ندارد. بروبچهها آمادهاند؛ لب تر کنید ، میریزیم توی شهر فرشتهها[همون لسآنجلس دیگه، داشم!]و بقیهی قصه هم که ... فقط لب تر کنید!دو- جشنواره شعر فجر هم تمام شد و روسیاهی ماند برای زغالفروشهایی مثل بنده که هی افاضات میکردند که این جشنواره باید حرکتآفرین باشد ورکود شعر و بازارشعر را در این مملکت به سرانجام خوبی برساند. [آخه مرد حسابی! یزدان سلحشور! زغالفروش! کی وقت این حرفارو داره؟ همین که میون این رکود، درآمدزایی شده برای برگزارکنندگان این جشنواره، خودش خیلی کاره] علی معلم هم که از شاعری استعفا داد و رفت سراغ مشاغل مندرج در فهرست اداره کار.فایدهی بزرگ جشنواره شعرفجر امسال [غیر ازاین که مشت محکمی به دهان یاوهگویانی مثل یزدان سلحشور و صنف زغالفروشهای ادبیات معاصر بود] این بود که شاعری با سابقه مثل معلم را هم متوجه این واقعیت کرد که شاعری در این مملکت فایدهای ندارد و باید از این شهر، رخت ولباس را بیرون برد وخود را به اتوشویی محل معرفی کرد.خوشبختانه جشنواره شعر فجر امسال بی سروصداتر از هر سال،هم شروع شد و هم تمام شد ونشان داد که فروتنی خیلی خوب است وغوغاسالاری مال آنهاییست که میخواهند هی پز بدهند که استعدادها را کشف یا چهرههای جدید را به انتشاراتیها معرفی میکنند؛ وقتی که قرار نیست در این جشنواره اتفاق خاصی بیفتد مگر آدم بیکار است که هی های و هوی راه بیندازد؟ مگراین جشنواره، فیلم فجر است تئاتر فجر است یا حتی موسیقی فجراست که بخواهد سهمی از روند ارتقاء هنری سال بعد را داشته باشد؟بابا همین طوری خوب بود خیلی هم خوب بود. تا کور شود هرآنکه نتواند دید. سه- خبرفوری: در مراسم اختتامیهی پنجمین جشنوارهی بینالمللی شعرفجر یک شاعر از دنیای شعر خداحافظی کرد و یک سیاستمدار به این دنیا قدم گذاشت. علی معلم با این ابیات از دنیای شعر خداحافظی کرد:«رفتیم و عشق را به رقیبان گذاشتیم/ رفتیم و داغ بر دل هجران گذاشتیم/ در ما نبود طاقت سوز و گداز عشق/ این سوز و این گداز به ایشان گذاشتیم» ودکتر احمدینژاد رئیس جمهور ایران با این ابیات وارد دنیای شعر شد: «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم / واندر شراب فتنهی آخر سیاوشیم / در انتظار رویت آن مهر آخرین / در مجمر سپیده سپندی بر آتشیم.»یک سوال فوری: معلمها کارشان درس دادن است آیا «معلم» داشت جدی جدی به ما درس میداد؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 578]