واضح آرشیو وب فارسی:شبكه خبر دانشجو: تحليل جرج فريدمن از وضعيت اسرائيل و خاورميانه-2 رژيم صهيونيستي و فاز سوم استراتژي بقا: مصر و سوريه
اسرائيل با وقوع بحران در سوريه با گذر زمان تغيير عقيده داده و خواهان رفتن بشار اسد از قدرت شده است به نحوي كه با سرنگوني اسد يك دولت سني ضد ايراني جاي او را بگيرد با اين شرط كه دولت جديد در كنترل اسلامگرايان تندرو نباشد.

گروه بين الملل «خبرگزاري دانشجو»: فريدمن در اين بخش به بررسي آينده روابط رژيم صهيونيستي با دو دولت مهم منطقه يعني مصر و سوريه پرداخته است.
مصر
مصر تهديدي هميشگي براي اسرائيل است. اين كشور جمعيت زيادي دارد و آنچنانكه در سال 1973 نشان داد قادر به انجام عمليات هاي پيچيده نظامي است.
اما مصر براي انجام آنچه در 1973 انجام داد، نيازمند به يك قدرت خارجي بود كه نفعي در تهيه تجهيزات نظامي انبوه براي مصر و ارائه ديگر حمايت ها به اين كشور مي برد. در سال 1973 اين قدرت، اتحاد جماهير شوروي بود، اما مصري ها پس از جنگ مجددا با اردوگاه آمريكا همپيمان شدند. از آنجايي كه منبع اوليه تسليحاتي آنها آمريكا شد، استفاده از تسليحات نظامي نيز به شدت محتاج قطعات و ادوات و نيز مستشاران و پيمانكاران آمريكايي شد.
در چنين مرحله اي اگر قاهره با تغيير رژيم مواجه شده و حتي اگر با آمريكا بهم بزند هيچ قدرت خارجي قادر به ارائه خدمات نظامي به مصر نيست و يا آن را به مصلحت خود نخواهد ديد. نقض معاهده صلح اسرائيل-مصر نيز به تنهايي نمي تواند تهديدي براي اسرائيل بوجود بياورد. ايالات متحده آمريكا بعنوان ترمز توانايي هاي نظامي مصر عمل مي كند و هيچ منبع جديدي نمي تواند پا در مياني كند. حتي اگر يك منبع تازه اي هم ظهور كند، يك نسل طول مي كشد تا مصري ها با كاربري موثر تسليحات نظامي تازه آشنا شوند. در دراز مدت اما مصر همچنان يكي از مشكلات اسرائيل بقاي خواهد ماند.
سوريه
سوال كنوني، آينده سوريه است. اسرائيل رابطه اي پيچيده و نه لزوما هميشه شفافي با دولت سوريه داشت. سواي از دشمني هاي رسمي، هردو منافع مشتركي در لبنان داشتند. اسرائيل بعد از ناكامي هايش در دهه 80 نمي خواست لبنان را مديريت كند، اما همچنان خواستار كنترل شدن لبنان – و خصوصا حزب الله – بود. سوريه مي خواست لبنان را به دلايل سياسي و اقتصادي كنترل كند و مايل به دخالت اسرائيل در آنجا نبود. بنابراين يك همسازي كامل ميان آنها ممكن شد، اين همسازي زماني كه سازمان ملل سوريه را مجبور كرد تا از لبنان خارج شود، شروع به رنگ باختن كرد چرا كه سبب شد تا حزب الله از كنترل سوريه خلاص شده و صحنه براي جنگ سال 2006 آماده شود.
اسرائيل همچنان رژيم علوي حاكم در سوريه را به يك رژيم سني تند رو ترجيح مي داد. در زمان حضور آمريكا در عراق، اسرائيل از ناحيه اسلامگرايان تندروي سني تهديد مي شد؛ منافع اسرائيل از ناحيه هركسي كه با اين گروه هاي تندرو مخالفت مي كرد تامين مي شد. امروز با خروج ايالات متحده از آمريكا و نفوذ گسترده ايران در آنجا، اسرائيل با انتخاب پيچيده اي مواجه است. اگر رژيم بشار اسد باقي بماند ( با بشار يا بدون بشار) ايران كه ياور اصلي سوريه است، نفوذ بسيار بيشتري در اين كشور به دست مي آورد. در نتيجه، حيطه نفوذي براي ايران پديد مي آيد كه از غرب افغانستان آغاز و تا عراق، سوريه و از طريق حزب الله تا لبنان ادامه پيدا مي كند و از ايران يك قدرت منطقه اي مي سازد. تبديل شدن ايران به يك قدرت منطقه اي خطرات بسيار جدي براي اسرائيل فراهم مي كند.
برهمين اساس اسرائيل درباره حمايت از رژيم اسد تغيير عقيده داده و خواهان رفتن او از قدرت به نحوي شده است كه يك دولت سني ضد ايراني جاي او را بگيرد با اين شرط كه دولت جديد در كنترل اسلامگرايان تندرو نباشد. در اينجا ما به محدوديت هاي قدرت اسرائيل بر مي خوريم، چرا كه هرچه در سوريه اتفاق مي افتد، خارج از كنترل اسرائيل است. آنهايي كه ممكن است نفوذي در روند رويدادها داشته باشند سواي از ايران، كشورهاي تركيه و عربستان سعودي هستند. اما هر دوي آنها در اقدامات خود بسيار محتاط شده اند و هيچ دولتي مانند آنها نسبت به نياز هاي آمريكا حساسيت ندارد. آمريكا بعنوان متحد اصلي اسرائيل، نفوذ كمي در سوريه دارد، خصوصا اينكه محتمل است اين، مخالفت روسيه و تا اندازه اي چين با تلاش هاي آمريكا باشد كه آينده سوريه را رقم بزند.
سوريه حتي بيشتر از مصر يك تهديد آشكار براي اسرائيل به حساب مي آيد نه بخودي خود بلكه به خاطر اينكه مي تواند قدرت دورتري چون ايران را به عرصه بياورد. به همان اندازه مهم اينكه سوريه مي تواند ثبات منطقه را با تغيير آرايش سياسي لبنان يا بهم ريختن اردن به خطر بيندازد. تنها جنبه مثبت موجود براي اسرائيل اين است كه ارتش ايران احتمالا قادر نخواهد بود نيروهاي قابل توجهي را تا سال ها به فراتر از مرزهاي خود گسيل دارد. ساده اينكه ايران فاقد توانمندي هاي فرماندهي يا لجستيكي براي چنين عملياتي است. اما دست يافتن به اين توانمندي ها تنها موضوع زمان است. البته اسرائيل مي تواند در سوريه جنگي به راه بيندازد. اما وارد چالش اشغال سوريه شدن چالشي كه اسرائيل با فلسطيني ها دارد را تحت تاثير قرار خواهد داد. در سوي ديگر معادله، حضور ايران در سوريه مي تواند فارغ از تنش هاي شيعي و سني وضعيت كرانه باختري را دگرگون كند.
به طور فرضي ايالات متحده آمريكا و اروپايي ها، مي توانستند با الهام از الگوي ليبي وارد عمل شده و سوريه را مديريت كنند. اما در ليبي كه كشوري به مراتب كم جمعيت تر است يك جنگ هفت ماهه در جريان بود. بسيار نامحتمل است كه آنها چنين اقدامي در سوريه بكنند، و اگر مي كردند به اين خاطر نبود كه اسرائيل به آنها نياز داشته كه اين كار را بكنند. و اين عمق ضعف استراتژيك اسرائيل را به نمايش مي گذارد. در مواجهه با سوريه و ظهور نفوذ ايراني در آنجا، اسرائيل به تنهايي قادر به مديريت موقعيت نيست. اسرائيل بايد بگذارد قدرت هاي خارجي به نيابت از آن مداخله كنند. و از آنجا كه فرايند مداخله، چالش هاي سياسي و نظامي به همراه دارد، حامي اسرائيل، يعني آمريكا حاضر به قبول آنها نيست.
دانستن اين موضوع خيلي مهم است كه اسرائيل بعد از دوره اي طولاني كه در آن قادر به مديريت موضوعات امنيت ملي خود بود اكنون مجددا وارد مرحله اي مي شود كه بدون حمايت خارجي قادر به انجام آن نيست. در اينجا است كه سياست اسرائيل درباره فلسطيني ها خصوصا در اروپا، خدشه دار مي شود جايي كه هرگونه دخالتي به نفع منافع اسرائيل با نيروهاي سياسي بومي اروپايي دچار تضاد مي شود. در ايالات متحده آمريكا جايي كه مشكل اسرائيلي – فلسطيني تاثير اندكي دارد، به وضوح تمايلي براي مداخله در يك كشور مسلمان ديگر وجود ندارد خصوصا وقتي كه پاي متحدان اروپايي هم در ميان نباشد.
سه|ا|شنبه|ا|22|ا|فروردين|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبكه خبر دانشجو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]