تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837832098
پروفسور شاپور رواساني: نژادي به نام آريايي نداريم
واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: پروفسور شاپور رواساني: نژادي به نام آريايي نداريم
استعمار پس از ايجاد يك ناسيوناليسم نژادي غلط، فرضيه هاي نژادي را مطرح كرد. مثلا مي گويند نژاد آريا، نژاد سامي و نژاد ترك. اولا ما مي دانيم كه از نظر زيست شناسي تنها يك نژاد انساني وجود دارد.
آفتاب: لفظ آريا كه به كار برده شده، اصلا به نژاد مربوط نمي شود. اگر شما به نوشته هاي هرودوت مراجعه كنيد، وقتي راجع به لشكركشي خشايارشاه صحبت مي كند، از تعدادي از اقوام نام مي برد كه يكي از آنها نيز آرياست. بعد اين را آورده اند و به عنوان يك نژاد مطرح كرده اند، در حالي كه ما اصلا نژادي با نام آريا نداريم.
شاپور رواساني از سال ۱۹۷۴ تا سال ۱۹۹۸ با سمت استاد كرسي اقتصاد اجتماعي كشورهاي در حال رشد در دانشگاه الدنبورگ آلمان به تحقيق و تدريس اشتغال داشت؛ در سال ۱۳۷۷(۱۹۹۸م.) پس از بازنشستگي با حفظ عضويت در هيئت علمي دانشگاه الدنبورگ آلمان به منظور اقامت دائم به ايران بازگشت.
پروفسور شاپور رواساني از روشنفكراني است كه تلاش زيادي را براي تبيين جامعه شرقي به عنوان يك مفهوم فرهنگي به خرج داده كه حاصل آن انتشار مقالات و كتب متعددي در اين زمينه بوده است. وي در جديدترين اثر خود مساله اتحاديه مردم شرق را به صورت مشروح توضيح داده است. در گفتگويي كه با وي داشتيم و حاصل آن در ذيل خواهد آمد، درباره مقولات مختلفي از جمله ابطال نظريات نژادي، شاخصه هاي تمدن شرقي، نقش استعمار در ايجاد مرزبندي هاي سياسي و ايجاد اختلافات قومي، قبيله اي و نژادي به بحث نشستيم.
كتاب اتحاديه مردم شرق واكنش هاي متعددي به همراه داشت. چند سال پيش هم شما كتاب جامعه بزرگ شرق را منتشر كرديد. در اين فاصله چه تحولاتي رخ داد كه شما بر آن شديد تا آنها را در كتاب جديدتان بيان كنيد؟
من بر اثر مطالعاتي كه در تاريخ مردم شرق انجام مي دادم، با اين حقيقت مواجه شدم كه يك فرهنگ و تمدن مشترك چند هزارساله اقوام خويشاوند شرقي را از دوران باستان تا امروز و از شمال آفريقا تا آسياي مركزي به يكديگر مرتبط مي كند. در كتابي كه ۱۶ سال پيش با عنوان جامعه بزرگ شرق منتشر شد، با توجه به آثاري كه باستان شناسان درخصوص كشورهاي شرق داشتند، تلاش شد تا نشان داده شود هماهنگي ها و اشتراكات تمدني بر چه اساسي حركت مي كنند. در عرض ۱۶ سال گذشته كشفيات فراواني در زمينه باستان شناسي انجام شده كه يكي از اين كشفيات فوق العاده مهم، كشفيات منطقه جيرفت كرمان است كه مي توان گفت تاريخ شرق را به ميزان فراواني تغيير مي دهد. كشفيات جيرفت در خارج از كشور در محافل علمي و دانشگاهي بسيار معروف است، ولي متاسفانه در ايران به آن اندازه شهرت پيدا نكرده است.
آثاري كه آقاي دكتر مجيدزاده (رئيس هيات بررسي در جيرفت) و كارهاي آقاي دكتر شهميرزادي كه يكي از ديرينه شناسان معروف كشور هستند و همچنين آثاري كه در ۱۶ سال اخير در آسياي مركزي و كشورهاي شرقي منتشر شده اند، اثبات مي كنند كه يك فرهنگ و تمدن چند هزارساله از دوران باستان در همه رشته هاي علوم، فنون، هنر، اخلاق، اديان و حتي رسومات اجتماعي، مردم اتحاديه را به يكديگر مرتبط مي كند.
اگر شما به نقشه جغرافيا از شمال آفريقا تا آسياي مركزي نگاه كنيد، ملاحظه مي كنيد كه تعداد زيادي كشور به اصطلاح مستقل در اين منطقه وجود دارند. مرزهايي كه اين كشورها را از يكديگر جدا مي كنند، مربوط به ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال اخير مي شوند و اين مرزها همگي سياسي و نظامي اند و مرز فرهنگي، هنري، ديني يا زباني نيستند. همگي اين مرزها مصنوعي هستند و استعمار سرمايه داري آنها را ايجاد كرده است و بعد هم يك هويت كاذب سياسي در اين كشورها به وجود آمده كه ربطي هم به تاريخ، فرهنگ، زبان و دين اين مناطق ندارد. بر اين اساس يك ناسيوناليسم نژادي تبليغ شده است. اين مرزهاي كاذب را كاملابه طور مدلل مي توان نشان داد كه كدامين افراد يا شركت ها و يا دولت هاي خارجي و به چه دلايلي رسم كرده اند تا ما را از يكديگر جدا كنند.
پس از به وجود آمدن اين مرزها، مستشرقاني كه آمدند و در مورد شرق كار كردند، اين مرزها را به دوران باستان منتقل كردند (كه البته كار فوق العاده غلطي بود، چون اين مرزها در دوران باستان وجود نداشت) و بر آن اساس تلاش كردند براي هر كدام از اين كشورها تاريخي بنگارند؛ مثلابنويسند ۳۰۰۰ سال پاكستان، ۵۰۰۰ سال اردن. ما مي دانيم پاكستان پس از جنگ دوم جهاني تشكيل شد و تا جنگ اول جهاني هم سوريه و اردني وجود نداشت و همگي جزو حكومت عثماني بودند.
استعمار پس از ايجاد يك ناسيوناليسم نژادي غلط، فرضيه هاي نژادي را مطرح كرد. مثلا مي گويند نژاد آريا، نژاد سامي و نژاد ترك. اولا ما مي دانيم كه از نظر زيست شناسي تنها يك نژاد انساني وجود دارد. از آن گذشته هيچ كتيبه اي را نمي يابيد كه در آن از قوم سامي نامي برده شده باشد. اين لفظ از زبان شناسي وارد جامعه شناسي شد و اختراعي است كه بعدا معلوم شد اصلامبناي غلطي دارد. ولي متاسفانه وارد جامعه شناسي و تاريخ نگاري شد و امروزه عده زيادي از اقوام سامي صحبت مي كنند يا لفظ آريا كه به كار برده شده، اصلا به نژاد مربوط نمي شود. اگر شما به نوشته هاي هرودوت مراجعه كنيد، وقتي راجع به لشكركشي خشايارشاه صحبت مي كند، از تعدادي از اقوام نام مي برد كه يكي از آنها نيز آرياست. بعد اين را آورده اند و به عنوان يك نژاد مطرح كرده اند، در حالي كه ما اصلانژادي با نام آريا نداريم. من در كتاب اخير خودم از اتحاديه مردم شرق صحبت كرده ام، يعني روي سخنم با مردم شرق است.
زيرا در ۱۵۰ سال اخير در اين كشورهاي شرقي، دولت هايي بر سر كار آمدند و طبقاتي حاكم شدند كه با امپرياليسم همكاري مي كنند و خودشان موجب تشديد برخوردها هستند. اگر ما بتوانيم احساس تعلق به فرهنگ شرق را در اين منطقه وسيع بيدار كنيم، ديگر جنبش هاي نژادي ناسيوناليستي به جايي نخواهد رسيد، جنگ هاي داخلي وجود نخواهد داشت و ديگر لازم نيست مردم شرق براي كشتن يكديگر از كشورهاي خارجي اسلحه بخرند.
شما در اين كتاب سعي كرده ايد نظريه هاي نژادي را ابطال كنيد و اين موضوع اولي است كه اين كتاب دنبال مي كند. مطلب بعدي اين است كه شما شرق را به عنوان يك مفهوم فرهنگي در كتاب خود مدنظر قرار داده ايد و كوشيده ايد با معرفي اين مفاهيم فرهنگي زمينه هاي كنار گذاشتن اختلافات در ميان اقوام شرقي را فراهم كنيد. همان طور كه اشاره كرديد، مفاهيم و نظريه هاي نژادي در ۱۵۰ سال اخير در راستاي اهداف سرمايه داري مطرح شده است. پرسش من اين است كه نقش و تاثير منابع ترجمه اي در جهت القاي مفاهيم نژادي تا چه اندازه موثر بوده است؟
درخصوص رد فرضيه هاي نادرست نژادي كتابي با عنوان نادرستي فرضيه هاي نژادي از نشريه اطلاعات منتشر شده است كه محصول نزديك به ۴ سال تحقيقات من بود. در آن كتاب با امكاناتي كه از نظر علمي در دانشگاه آلمان داشتم، تلاش كردم بررسي كنم كه اولين بار اين الفاظ را چه كسي، كي و كجا و به چه منظوري به كار برده است. بنابراين منابعي كه در آن كتاب استفاده كردم، منابع دست اولي هستند. وقتي به اين منابع دسترسي پيدا كردم، متوجه شدم تصوراتي كه عنوان مي شوند مطلقا جنبه علمي ندارند و كاملا نادرست اند. به همين دليل هم آن كتاب تهيه شد. متاسفانه فرهنگ ما در حال حاضر بشدت يك فرهنگ ترجمه اي است و ما به جاي آن كه به خودمان زحمت بدهيم و تاريخ مبارزات اجتماعي ايران و شرق را كه تركيبي از يكديگر هستند بشناسيم، كوشش مي كنيم اطلاعات را از طريق ترجمه كتاب هاي خارجي به دست بياوريم و به منابع رجوع نمي كنيم.
باستان شناسي در ايران كه الان به طور عمده منتشر مي شود يك باستان شناسي سياسي است؛ زيرا عده اي حفار كه نام خود را باستان شناس گذاشته اند آمده اند و همان فرضيه هاي نژادي را به اشكال مختلف به عنوان كشفيات باستان شناسي در تاليفات خود منعكس مي كنند و ما آنها را ترجمه مي كنيم و تحويل روشنفكران ايران مي دهيم. متاسفانه اين كاري است كه در ۱۵۰ سال اخير در ايران انجام شده و با كمال تاسف هنوز هم ادامه دارد. ما خودمان را با تاريخ اجتماعي ايران به آن شكل كه واقعيت دارد مشغول نكرده ايم، بلكه ترجمه مي كنيم و ترجمه ها هم به طور عمده نادرست و آلوده به اغراض سياسي است كه يكي از آن اغراض مهم، تبليغ فرضيه هاي نژادي است. مثلادر مورد كتيبه بيستون، ترجمه فارسي اي كه در ايران پخش شد به نقل از داريوش آمده: «من از نژاد آريا هستم.»
من با چند نفر از همكاران در اروپا كه به خط ميخي آشنايي دارند مكاتبه كردم و از آنها پرسيدم كه به نظر شما معني اين كلمه چيست؟ آنها به من پاسخ دادند كه اين كلمه حداكثر به معني طايفه و خاندان است و به هيچ وجه معني نژاد از آن استنباط نمي شود. حال شما ملاحظه كنيد اين دو چقدر با يكديگر متفاوتند كه سلطاني بگويد من از فلان طايفه ام يا بگويد من از فلان نژادم. ملاحظه مي كنيد كه ترجمه هاي ما تا چه حد در جهت اغراض سياسي به غلط دست برده شده اند..
شما در كتاب هاي مختلف تان بيان كرده ايد كه فرهنگ غرب بر اصل تفاخر نژادي تاكيد دارد و شما به دنبال رد فرضيه هاي نژادي هستيد. آيا مباحثي كه شما در كتاب اتحاديه مردم شرق مطرح مي كنيد به نوعي همان تفاخر نژادي را دامن نمي زند؟
خير. بحث من به هيچ وجه تفاخر نيست، زيرا وقتي مساله تفاخر مطرح مي شود به هيچ وجه نمي توان با منطق و استدلال سر و كار داشت. من اصلانمي خواهم بگويم كه در گذشته بجز فرهنگ شرق، چيز ديگري وجود نداشت؛ بلكه حقيقت اين است كه فرهنگ شرق به صورت يك تركيب است و در اين تركيب بيشتر اقوام و ملل به اشكال مختلف شركت كرده اند و خود فرهنگ شرق نيز بخشي از فرهنگ جهاني است و در اين قضيه هيچ ترديدي نيست.فرهنگهايي هم كه در داخل فرهنگ شرق قرار ميگيرند همچون ايراني، ترك و عرب جزيي از فرهنگ شرق محسوب ميشوند. صحبت من فقط اين است كه بياييم و فرهنگ جهان را بر حسب واقعيت ها بشناسيم و به كسي اجازه تفاخر بي مورد ندهيم و خودمان هم دچار اين بيماري نشويم.
ما مي توانيم از يك فرهنگ جهاني صحبت كنيم و در اين فرهنگ جهاني به موقعيت فرهنگ شرق بپردازيم؛ ولي پاره اي از نكات را نمي توان فراموش كرد، مثلاشما در قاره اروپا كتيبه يا سنگ نوشته هاي قديمي تر از ۸۰۰ سال نمي يابيد، اما در شرق عمر اين كتيبه ها به ۸۰۰۰ سال مي رسد. زماني كه در شرق و در مناطقي مانند ايران، هند و بين النهرين، فرهنگ در حال اعتلابود، اروپا باتلاق محسوب مي شد و چيزي نداشت، متاسفانه بر اثر تفكر اروپاي مركزي اين قسمت انكار مي شود. من مي خواهم بگويم كه نبايد بخشي از تاريخ جهان را منكر شد.
اغلب مستشرقين مي آيند و براي اقوام مختلف ، خاستگاه تعيين مي كنند و مي گويند مثلافلان قوم از فلان جا آمد، اما اين حرف غلط است زيرا هر نقطه اي از جهان را كه به عنوان خاستگاه بشر يا قومي خاص معرفي بكنيم اين پرسش مطرح مي شود كه آيا خلقت در آن نقطه صورت گرفته است كه مسلما كسي نمي تواند با دليل، چنين مساله اي را اثبات كند. بنابراين مساله خاستگاه اوليه تبليغي است كه در راستاي اغراض سياسي انجام مي شود. بنابراين من معتقدم طرح اين گونه مباحث، مقدمه اي است براي شناخت فرهنگ بشري تا در آن چارچوب فرهنگ جهان را به همان گونه اي كه هست نشان دهيم. به عنوان مثال ديگر از تقلب هايي كه در تاريخ انجام شده مي توان به مساله اختراع خط اشاره كرد خط را نمي توان اختراع كرد، زيرا خط دنباله نقاشي هاي روي ديوار كوهستان هاست و اين مساله كه مي گويند خط در فلان جا اختراع شده ،جعلي است. يا مثلاناحيه اي به نام زومر (سومر) كه در تاريخ از آن ياد مي شود وجود نداشته است، اما از آن به عنوان مركز تمدن اختراع خط ياد مي شود.
اين نقطه ساخته و پرداخته جعلي مستشرقين غربي است و ما متاسفانه چون ترجمه مي كنيم و منابع ترجمه اي را مورد مطالعه قرار مي دهيم از هر كس سوال كنيم راجع به سومر صحبت مي كند.
ما امروز وظيفه داريم دروغ هايي را كه به عنوان باستان شناسي تحويل جامعه مي شود، تصفيه كنيم و بايد نقش تمام اقوام جهان از جمله اقوام شرقي را در تكوين فرهنگ جهان نشان دهيم و اثبات كنيم كه در اينجا صحبت از تركيب هاست نه از برتري ها. بنابراين عقده حقارتي كه حدود صدها سال است به ما تحميل شده يك ملعبه سياسي است.
ملاحظه كنيد كشورهاي استعمارگر با مباحثي كه مطرح مي كنند چگونه جريان هاي پان را به راه انداخته اند و براي ترويج آن تلاش مي كنند. نتيجه اين پان ها چيزي جز جنگ ها و خونريزي ها ميان اقوام خويشاوند نيست. ما اگر مرزهاي فعلي را از نظر دور كنيم و آنها را به دوران باستان منتقل نكنيم با جامعه اي در دوران باستان برخورد مي كنيم كه همه با يكديگر مراوده داشتند و اين مساله در دوران اسلام تشديد شد.
در حال حاضر اين كشورها را مرزهاي سياسي و نظامي از يكديگر جدا مي كند و شما به هر كجا بخواهيد برويد بايد ويزا بگيريد. اگر ما به اسامي شهر ها در كشورهاي مختلف نگاه كنيم مي توانيم به نوعي ارتباط برسيم. به عنوان مثال بغ يك كلمه فارسي و به معناي خداست و بغداد به معني جايي است كه خدا آن را بنا كرده و يك كلمه فارسي است و شهري است كه پايتخت ساسانيان بود، اما بعدها آمدند و دور آن مرز كشيدند و كشور عراق را ايجاد كردند. اين مرزهاي مصنوعي به نظر من ساخته و پرداخته امپرياليسم و همچنين طبقات حاكم فاسد داخلي است.
نام كتاب شما (اتحاديه مردم شرق) اين ذهنيت را در مخاطب ايجاد مي كند كه مردم غرب از عناصر تمدني برخوردارند كه با عناصر تمدني مردم شرق تفاوت دارد. چرا شما نام كتابتان را اتحاديه انساني نگذاشته ايد؟
اگر نظريه پردازان غربي حاضر باشند به جاي تبليغ ناسيوناليسم غربي از اتحاديه انساني صحبت كنند من هم حاضرم اين كار را بكنم؛ ولي مي بينيم كه اين طور نيست و هنوز مفسران غربي تلاش مي كنند براي خود حساب جداگانه اي باز كنند. من حاضرم جهاني فكر كنم، اما به يك شرط. اين كه مرزها برداشته شود و ويزا گرفتن در كل دنيا لغو شود. به نظر من صحبت از اتحاديه انساني در صورتي ممكن است كه همان طور كه يك كارگر فرانسوي براحتي مي تواند در يك كشور آفريقايي كار كند يك كارگر آفريقايي نيز به همان راحتي بتواند در پاريس كار كند. اما چرا در حال حاضر يك كارگر اروپايي يا آمريكايي براي خودش اين حق را قائل است كه در تمام دنيا كار كند، اما وقتي يك كارگر آفريقايي براي كار كردن قصد دارد به اروپا برود او را لب مرز به درون آب مي اندازند و غرق مي كنند. صحبت من اين است كه به حق حيات بشر و به تاريخ جهان برگرديم و آن را آنچنان كه هست مطرح كنيم.
فرهنگ شرق از چه شاخصه هايي برخوردار است كه مردم اين سرزمين بتوانند با استناد به آن شاخصه ها، اتحاديه تشكيل دهند؟
اگر در فرهنگ شرق به دوران باستان برگرديم با دو شرق سر و كار داريم. يكي شرقي كه حكمرانان و سلاطين كشورهاي باستاني در هر دوره اي طرفدار آن بودند و تلاش مي كردند براي حفظ منافع طبقاتي خود با لشكركشي و خونريزي و فتوحات، آن را تقويت كنند.
اما يك فرهنگ شرق ديگر نيز از همان دوران باستان قابل مشاهده است كه از ابتدا با ظلم و ستم مخالف بود و طرفدار آزادي و برادري و برابري بود. يكي از برجستگي هاي اين تفكر را مزدك در دوره ساسانيان مطرح مي كرد يا مثلادر نوشته هاي ابن خلدون مي توانيم نمونه هاي اين فرهنگ شرقي را ملاحظه كنيم. من در تلاشم اين بخش از فرهنگ شرق را دوباره به منصه آگاه اتحاديه مردم شرق بياورم. اما اين كار بسيار مشكلي است، زيرا ما هنوز هم در كشور خودمان تاريخ مبارزات اجتماعي را نمي دانيم، در حالي كه تاريخ سلاطين و جنگ ها را بخوبي مي شناسيم. شما اگر كتاب هاي تاريخ را ورق بزنيد، پر از جنگ ها و فتوحات است، در حالي كه دوران صلح و مراودات بسيار طولاني تر از دوران جنگ ها بوده است. همين مسائل باعث ايجاد نوعي خصومت در ميان نسل هاي جديد است و اين خصومتي است كه از دوران باستان به امروز سرايت مي كند.
ما بايد اين سوال را مطرح كنيم كه اگر پدر و پدربزرگ هاي ما به هر دليلي با يكديگر نزاع داشته اند، آيا نوه هاي ما نيز بايد با يكديگر نزاع كنند و آيا خصومت قرون را بايد به آيندگان منتقل كرد؟ بسياري از سربازاني كه در جنگ ها شركت مي كنند، نمي دانند براي چه مي جنگند و فقط قرباني تبليغات مي شوند. طبقات حاكم فاسد در جهت اهداف خود آنچنان افكار جامعه را خراب مي كنند كه آنها حاضر مي شوند بدون آگاهي كامل به ديگري حمله كنند. مثلايك دهقان پابرهنه بدبخت عراقي كه در جريان جنگ تحميلي به ايران حمله مي كرد تنها تحت تاثير تبليغات قرار گرفته بود يا به زور مجبور به اين كار شده بود و اصلانمي دانست مشكل ايران و عراق چيست. حال آيا ما اين مساله را بايد ادامه دهيم؟
اين تزوير و فريبكاري امپرياليسم است كه تلاش مي كند اين خصومت ها ادامه يابد و اين در حالي است كه الان در اروپا همه كشورها يكپارچه شده اند و خصومت هاي گذشته را كه چندان دور هم نيست فراموش كرده اند. الان در كتاب هاي آلماني كلمه اي از ژرمنيسم نمي يابيد و ۴۰ سال است آنها ناسيوناليسم را از كتاب هايشان حذف كرده اند. آنها الان بر اين باورند كه ابتدا همگي اروپايي اند و بعد به كشور خود تعلق دارند.
ما اگر بتوانيم اتحاديه مردم شرق را محقق كنيم، خواهيم توانست امپرياليسم را خلع سلاح كنيم و طرح هاي آمريكا براي خاورميانه را نابود خواهيم كرد. همچنين اگر احساس تعلق به يك اتحاديه بزرگ را زنده كنيم، مي توانيم يك واحد اقتصادي بزرگ تشكيل دهيم و به تعاملات اقتصادي خودمان رونق دهيم. كوشش من بيدار كردن اين بخش از فرهنگ شرق است. البته كتاب اتحاديه مردم شرق به عنوان آغاز راه است و من در زمينه مسائل مطرح شده در اين كتاب حاضرم با هر مستشرقي كه تمايل داشته باشد به مناظره بنشينم.
اگر اتحاديه مردم شرق را يك واقعيت محقق شده در نظر بگيريم، هويت ملي چه جايگاهي پيدا مي كند؟
براي پاسخ به اين سوال بايد ديد كه از كلمه ملي چه برداشتي مي كنيم. يك وقت كلمه ملي را به فرضيه هاي نژادي محدود مي كنيم كه در اين صورت قابل دفاع نيست، اما يك وقت كلمه ملي را به فرهنگي كه در منطقه اي بين گروهي از انسان ها جريان داشته تلقي مي كنيم. تنوع فرهنگي و كوشش در راستاي نشان دادن اشتراكات فرهنگ ها نعمتي است و حتي وجود تفاوت هاي فرهنگي نيز به شرطي كه به منازعات و تفاخرهاي غلط منجر نشود يكي از جلوه هاي زيبا و سازنده فرهنگ بشري است. بنابراين هر گروه انساني در هر واحد جغرافيايي كه زندگي مي كند، مي تواند از اختصاصاتي كه در يك حركت تاريخي به دست آورده است در رابطه با ديگران با تفاهم كامل استفاده كند. همان طور كه در يك خانواده وجود اختلاف جسمي و رفتاري بين پدر، مادر و اولاد و به خاطر احساس تعلق به يك خانواده موجب ايجاد لطف و محبت مي شود، اگر ما هم جامعه جهاني را يك خانواده تلقي كنيم، با وجود اختلاف ها و تفاوت ها براساس يك اشتراك انساني مي توانند با تفاهم كامل در كنار يكديگر زندگي كنيم.
تقلب در بيان تاريخ
من در كتاب اتحاديه مردم شرق با استفاده از آمار و مدارك و مستندات نشان داده ام كه اين منطقه واقعا از نظر فرهنگي يك واحد بزرگ است. من ابتدا قصد تهيه اين كتاب را نداشتم و مي خواستم كتابي در زمينه وقايع دوران هخامنشي بنويسم. در آن زمان من در آلمان در دانشگاه محل تدريسم، صاحب كرسي بودم و براي اساتيد صاحب كرسي اين امكان فراهم بود كه هر كتابي را مي خواهند سفارش بدهند و دانشگاه آن كتاب را از هر جاي ممكن تهيه و در اختيار آن استاد قرار مي دهد. بنابراين از طرف دانشگاه مكاتبه كرديم و فهرست كتاب هاي مربوط به شرق كه بالغ بر چندين هزار جلد كتاب مي شد، براي من آمد. بعد شروع به مطالعه سيستماتيك اين كتاب ها كرديم. همان طور كه گفتم، قصد داشتم راجع به هخامنشيان مطلب جمع آوري كنم، اما با تناقضات فراوان در كتاب هاي مختلف روبه رو شدم.
به گزارش سايت خبري الف،مثلا مشاهده كردم از شخصي در يك كتاب به عنوان سلطان منطقه اي نام برده شده است و از همان شخص در كتابي ديگر به عنوان سلطان منطقه اي ديگر و در زماني ديگر ياد شده است، اما چون براي افراد عادي كمتر اين امكان وجود دارد كه همه اين كتاب ها را در كنار يكديگر داشته باشند و جدا جدا آنها را مطالعه مي كنند به اين تناقضات پي نمي برند. من بعد از يك سال و نيم كه اين كتاب ها را بالاو پايين كردم، تقلب هاي فراوان مشاهده كردم و متوجه شدم هر كسي به خواست خودش هر طور كه خواسته تاريخ را نوشته است. بنابراين من بعد از مطالعه و تطبيق فراوان دريافتم كه با يك فرهنگ واحد سر و كار داريم و منابعي كه در كتاب اتحاديه مردم شرق نام برده ام، تنها بخش كوچكي از منابعي هستند كه مورد مطالعه من قرار گرفتند.
كد مطلب : 151660
سه|ا|شنبه|ا|22|ا|فروردين|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 87]
-
گوناگون
پربازدیدترینها