واضح آرشیو وب فارسی:شبكه خبر دانشجو: فرازي از وصيت نامه شهيد حسين چلويان: انقلاب ما الگوي خوبي براي ملتهاي جهان است
شهيد حسين چلويان در فرازي از وصيتنامه خود آورده است: خداوند شكوه و عزت و قدرتي به ملت ايران داده است و انقلاب ما الگوي خوبي براي ملتهاي جهان شد.
گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»، حسين فرزند ابراهيم چلويان در هشتم شهريور هزار و سيصد و سي و نه در روستاي بيابانك از توابع سمنان در خانواده اي معتقد و مذهبي متولد شد.
سه خواهر و چهار برادر داشت از سن كودكي به نماز علاقه داشت و به آن اهميت مي داد و جايي كه او بود كسي حق نداشت غيبت و بدگويي كند امر به معروف ونهي از منكر را وظيفه اش مي دانست و علاقه زيادي به خواندن دعاي كميل و دعاهاي ديگر داشت.
در زمان انقلاب در راهپيمايي ها وتظاهرات شركت داشت براي درس خواندن به سمنان آمده بود كه به عضويت سپاه در آمد چند سالي مدام به جبهه اعزام مي شد و مسئوليت هاي مختلفي برعهده اش بود سرانجام در 23 دي ماه 65 در عمليات كربلاي 5 به شهادت رسيد و پيكر پاكش در گلزار شهداي بيابانك آرام گرفت.
مادر شهيد حسين چلويان در باره اش مي گويد: روزهاي دوشنبه و پنجشنبه برايم يادآور خاطرات اوست بهش مي گفتم: حسين جان بيا غذا بخور سرد مي شه
مي گفت: مي خورم به وقتش
مي گفتم: پس كي ؟ الان وقت ناهاره
مي گفت: مادر جان اذان كه بشه روزه ام را افطار مي كنم.
يكي از دوستانش در باره اش مي گويد: در ميدان هفت تير سمنان در يك اتاق اجاره اي زندگي مي كرد خانواده اش در بيابانك بودند و امكانات زندگي آن موقع خيلي كم بود؛ تازه كنار خيابان ها را چراغ گازي نصب كرده بودند كه روشنايي زيادي داشت.
حسين براي درس خواندن زير چراغ بر خيابان مي رفت يك بار ديدمش گفتم: مي توني تا اين وقت شب بيدار بموني و درس بخوني
گفت: آره خيلي خوبه هم روشنايي توي خيابان زياده هم هوا خنكه
بعد از آن هر شب با او زير چراغ برق درس مي خوندم.
اگر افرادي مخالف انقلاب بودند با برخورد منطقي و زبان خوش عقيده افراد را تغيير مي داد.
فرمانده پايگاه بسيج بيابانك بود جوانان را با اخلاق و رفتارش جذب پايگاه مي كرد، بچه ها آنقدر به او علاقه مند شدند كه دلشان مي خواست در بيشتر كارها همراهش باشند در اين كارش هميشه موفق بود جوانان را در پايگاه براي رفتن به جبهه آماده مي كرد.
يكي از همرزمانش خاطره اي از اخلاق خوبش تعريف مي كند: به شوخي گفتم: «حسين جان سفارش كن اگر شهيد شدي انگشترت رو بدن به من خيلي قشنگه»
به دستش نگاهي كرد و با لبخند گفت: اين انگشتر رو ميگي
گفتم: آره، آن را از دستش درآورد و به من داد انگشتر را گرفتم و گفتم: حسين جان شرمنده كردي حالا
ديگه مجبورم من به جاي تو باشم و تو هم به جاي من.
گفت: هه! من جاي تو باشم؟ جون من بگو تو اينجا جز سر به سر گذاشتن بچه ها چه كار ديگه اي مي كني؟
ابرو در هم كشيدم و گفتم: اي بابا خدا بده شانس مگه شادكردن دل مؤمن عبادت نيست؟
خنديد و گفت: شوخي كردم حالا به خودت نگير راستي احمد انگشتر من چقدر برازنده دستته
بوسيدمش و از او تشكر كردم.
درفرازهايي از وصيت نامه اين شهيد گرانقدر آمده است: حمد و سپاس خدايي را كه مرا آفريد و روحم را از ناپاكي و كشيده شدن به وادي كفر و نفاق و عصيان محفوظ داشت.
در طول تاريخ شايد نتوان يافت كه خداوند متعال به ملتي عظمت، قدرت ايمان، شكوه و عزتي داده باشد كه به ملت ايران اين شايستگي را عطا كرده است.
انقلاب ما الگوي خوبي براي ملت هاي جهان شد تا از اين طريقت الهي استفاده كنند. نمي توان شكر اين نعمت الهي را به جاي آورد؛ مگر با حركت در صراط مستقيم و مطيع ولي امر خود بودن كه شايسته ترين طريق و عاقلانه ترين وجه انتخاب است.
عزيزانم راه شهادت را با آگاهي و شناخت انتخاب كردم جاي هيچ گونه شك و ترديدي نيست كه همه شهداي گرانقدر اين گونه بودند.
اميدوارم جسم و جانم را كه امانت الهي است به نحو احسن و آن طوري كه مورد رضايش است به او بازگردانم!
يکشنبه|ا|20|ا|فروردين|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبكه خبر دانشجو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 508]