تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 11 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):اگر نزد خداوند عبادتى بهتر از شكرگزارى در همه حال بود كه بندگان مخلصش با آن عبادتش ك...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803363587




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

می خواهیم مردها بدانند


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: زنان دوست دارند مردان بدانند برای زن ها عشق بر هر چیز مقدم است.این مقاله را با اعتراض از جانب زنی که دوستش دارید و زنی که شما را دوست دارد شروع می کنم:ما زن ها دوست داریم مردها ما را درک کنند. و به خوبی بفهمند که چرا این طور هستیم و چنین خواسته هایی داریم.هنگامی که ما را درک نمی کنید. آن گاه سر خورده و مأیوس می شویم. اما حقیقتی که وجود داردـ و اعتراف نیز همین است ـ که گاهی اوقات ما خودمان نیز به خوبی خود را درک نمی کنیم.برای نمونه، چرا چنین است که در یک لحظه زنی بسیار قوی و تواناست و در لحظه ی بعد بسیار ضعیف و شکننده به نظر می رسد؟چه چیزی موجب می شود که وقتی حال ما خوب است، الهه ی قوی و نیرومند باشیم، و هنگامی که خوشحال نیستیم، همچون دختربچه ی کوچک و ترسیده، عاجز باشیم؟چرا می توانیم مشوقی خوب، حمایتگری قوی، پشتیبانی با وفا و مشاوری دوراندیش برای دیگران باشیم، اما نمی توانیم همین کارها را همیشه در حق خودمان انجام دهیم؟ چرا و چگونه است که از عهده ی مسئولیت های بسیاری به خوبی برمی آییم، اما لحظه ای بعد آن مسئولیت ها بر روی دوش ما سنگینی می کنند و از شدت عجز و ناتوانی خود را پنهان می کنیم؟ قابلیت و توانایی عشق ورزیدن درما از کجا می آید؟چرا به راحتی می توانیم از خود و نیازهایمان به نفع دیگران چشم پوشی کنیم؟چرا اینگونه به نظر می رسد که بیش از مردان به وقت، توجه، تسلی خاطر و آرامش نیاز داریم؟چرا همین گونه هستیم؟ما زن ها می دانیم که مردها این سؤالات را درباره ی ما از خودشان می پرسند.چه اعتراف بکنیم و چه نکنیم، خود ما نیز پاسخ این پرسش ها را به درستی نمی دانیم. خبر خوبی که در این رابطه وجود دارد این است که در نهایت ناشناخته بودن شان این دلایل وجود دارند و این که در واقع برای احساسات و رفتارها ما توضیحی وجود دارد.این پاسخ ها در مقالات بعدی بیان شده است و برای این نوشته شده اند که هم برای زن ها و هم برای مردهاـ هر دوـ روشنگر باشند و اسرار طبیعت ما زن ها و دل و جان و فکرمان و نیز خواسته ها و نیازهای ما را فاش سازند.بگذارید لحظه ای شما را با خود به اعماق قلب یک زن ببرم و از طریق چند داستان زیر نبردی را که خودمان نیز در درک خودمان با آن رو به رو هستیم، برایتان شرح دهم.می دانید مردی که دوستش دارید روزهای سختی را در زندگی خود پشت سر می گذارد و تصمیمات مهمی که باید در رابطه با شغلش بگیرد او را نگران کرده است.این اواخر عصبی و ناآرام شده است و شما شدیداً دوست دارید که به او کمک کنید. یک شب سر میز شام موضوع را پیش می کشید و نظر خود را درباره ی نگرانی ها و چالش هایش با او در میان می گذارید و پیشنهادهایی برای حل مشکل او ارائه می دهید. همین که شروع به صحبت می کنید، نگاهی اخمو بر روی صورت او نقش می بندد که با هر پیشنهاد و توصیه ی جدی شما اخمهایش بدتر و بدتر می شوند.به ناگهان احساس می کنید که ناراحت شده است و از شما فاصله می گیرد. با نگرانی از او می پرسید: «عزیزم، موضوع چیست؟»با سردی پاسخ می دهد که:«می خواهم ـ این موضوع را خودم حل کنم. به نصیحت های تو نیازی ندارم»شماتوضیح می دهید که:«اما من فقط می خواستم به تو کمک کنم.»پاسخ می دهد: «چرا نمی گذاری خودم به روش خودم آن را فیصله دهم. مگر به من اعتماد نداری؟» کاملاً پیداست که عصبانی شده است. می گوید:«از این که مثل رئیس ها با من رفتار می کنی، بیزارم» این را می گوید و اتاق را ترک می کند.در حالی که شوهرتان از اتاق خارج می شود همانجا خشکتان می زند و چشمانتان از اشک پر می شود. می خواهید به دنبال او بروید اما درست نمی دانید چگونه احساسات تان را بیان کنید. شما فقط می خواستید از او حمایت کنید. اما تلاشهایتان اوضاع را بدتر هم کرد. احساس شکست می کنید. از خود می پرسید:«آیا او درست می گوید: آیا من به راستی کنترل گر هستم؟»تعطیلاتی طولانی در پیش دارید و می خواهید آن را با نامزدتان بگذرانید. امیدوار بودید که او هم چیزی بگوید. اما آن این کار را نکرده است.نگران می شوید. یک شب در حین مکالمه ای تلفنی موضوع را پیش می کشید، «آیا درباره ی تعطیلات فکر کرده ای؟»پاسخ می دهد:«راستش، هنوز نه»ادامه می دهید:«خب، من امیدوار بودم با هم باشیم یا شاید با هم جایی بریم.»به ناگهان او ساکت می شود و بعد از چند لحظه با صدایی سرد و بی تفاوت می گوید: «بگذار ببینیم چه می شود.»پیش خودتان فکر می کنید: «ببینیم چه می شود؟» منظورش چیست؟کمی مضطرب می شوید. با صدایی لرزان می پرسید: «نمی خواهی تعطیلات را با من باشی؟»با ناراحتی و غرولند جواب می دهد: «البته که می خواهم با تو باشم. اما لزومی ندارد همه چیز از پیش برنامه ریزی شده باشد. آیا نمی توانی کمی خودانگیخته باشی؟ تو همه اش دل واپسی!»نمی دانید به او چه پاسخ دهید. تنها چیزی که می دانید این است که دوست داشتید مطمئن بودید که تعطیلات را حتماً با هم خواهید گذراند.این موضوع را هم با او درمیان گذاشته اید، اما اتفاقی نیافتاد. مکالمه پایان می پذیرد و همین که گوشی را قطع می کنید، دردی توی سینه ی خود احساس می کنید که به این سادگی از بین نمی رود. از خود می پرسید:«آیا او درست می گوید. آیا من بیش از حد دل واپس هستم؟»شوهرتان به یک سفر شغلی رفته است. هنگامی که در فرودگاه شهر مقصد پیاده می شود،به شما تلفن می زند تا بگوید به سلامت رسیده است و این که شام را به همراه یکی از مشتریانش در یک رستوران صرف خواهد کرد. شب هنگام خواب و در حالی که در بستر دراز کشیده اید، منتظر تلفن می شوید تا به صدا درآید.اما خبری نمی شود. چندین بار به هتل او زنگ می زنید اما او را پیدا نمی کنید. برای او پیغام می گذارید و منتظر می شوید و باز هم منتظر می شوید، اما او به شما زنگ نمی زند.حال ساعت دو بعد از نیمه شب شده است و شما به طرزی وحشتناک عصبی و نگران شده اید. از خود می پرسید: «کجاست؟ چرا زنگ نمی زند؟ چه چیزی مانع شده است تا به شما شب به خیر بگوید؟» سرانجام با ناراحتی خوابتان می برد.صبح روز بعد همچنان منتظرید تا بلکه خبری بشود. اما این اتفاق نمی افتد. سعی می کنید برایش عذر و بهانه بتراشید.اما به سختی می توانید خود را قانع کنید. به خود می گویید: «اگر به راستی دیشب خیلی خسته بود، می توانست امروز صبح زنگ بزند» ساعت ها می گذرند و نگرانی شما تبدیل به بدبینی می شود.بدترین فکرها به سراغ تان می آید. پیش خودتان فکر می کنید «شاید اتفاقی افتاده باشد. شاید مریض شده است. شاید هم از دست من در می رود» سپس بدترین فکر ممکن به سراغ تان می آید «نکند با زن دیگری باشد» نهایتاً غروب زنگ می زند. در نهایت تعجب، طوری صحبت می کند که گویی هیچ اتفاقی نیافتاده است. با صدایی عصبی و ناراحت می گویید: «چرا دیشب یا امروز صبح به من زنگ نزدی؟ خیلی نگران شده بودم.»پاسخ می دهد: «همین که رسیدم از فرودگاه به تو زنگ زدم. بعد از شام هم به قدری خسته بودم که بی هوش شدم.» صدایش نشان می دهد از این که شما ناراحت شده اید، گیج شده است. ادامه می دهد: «امروز صبح هم که به فکر جلسات مهمی بودم که داشتم. بعدش هم مجبور بودم که همه اش از اینجا به اونجا بروم. می دونستم بالاخره امروز به ات زنگ می زنم.»سعی می کنید به او توضیح دهید که چرا آن قدر ناراحت شده بودید. اما موفق نمی شوید این کار را درست انجام دهید. می ترسید مستأصل و کنترل گر جلوه کنید. شوهرتان به صحبت های شما گوش می کند. از جواب های او می فهمید که ناراحت شده است به تندی می گوید: «آیا باید هر پنج دقیقه یک بار زنگ بزنم و بگویم که دارم چکار می کنم؟» چرا باید فقط برای بیست و چهار ساعت زنگ نزدن این قدر از هم بپاشی؟»مکالمه چندان دوستانه تمام نمی شود و هنگامی که گوشی را قطع می کنید، احساس بسیار بدی دارید. تنها کاری که خواسته بودید بکنید این بوده است که به او بگویید چقدر دلتان برای او تنگ شده بود. چرا او نتوانست درک کند که شما چه قدر ناراحت شده بودید. آیا این غیرمنطقی بود که پس از چند بار که زنگ زده بودید و برایش پیغام گذاشتید، نگران شده باشید؟ آیا می تواند این گفته ی او که:«من مشکل دارم» صحت داشته باشد؟ از خود می پرسید: «آیا واقعاً من زیاده خواه و پرتوقع هستم؟»اغلب زن ها با داستان ها و احساسات مربوط با آن ارتباط برقرار می کنند، زیرا همگی کم و بیش اتفاقات فوق را تجربه کرده اند.ما زن ها از خود می پرسیم آیا حق با ماست یا این که اتهامات همسرمان صحت دارد. از خود می پرسیم آیا نیازهایمان موجه و منطقی است و یا زیادی و افراطی؟ از خود می پرسیم:«آیا من طبیعی هستم؟»فکر می کنم پاسخ مردها پس از خواندن این داستان ها بسیار متفاوت باشد. پاسخ هایی از قبیل:«این سه مورد دقیقاً همان مواردی بودند که عکس العمل زن ها در آن ها اضافی و نامعقول بوده اند و مرد را عصبی می کند» حق با شماست. این موارد، نمونه های از اعمال و رفتارهای زنانه ای است که اغلب مردها آن را درک نمی کنند، لذا، آن را جزو رفتارهای نامطلوب و غیرموجه زنانه دسته بندی می کنند.ساده است. هنگامی که چیزی را درست درک نمی کنیم. محکومش کنیم. بدون چشم بصیرت و درک عمیق ممکن است بسیاری از خصوصیات و ویژگی های منحصر به فرد و زیبای مؤنث و زنانه در نظر مردان زشت یا حتی بد جلوه کنند. حتی برای خود ما زن ها.اما چنانچه رازهای پنهان طبیعت زنانه را درست درک کنیم آنچه به ظاهر گیج کننده و غیرقابل پذیرش می نماید، روشن، واضح و زیبا خواهد شد.هنگامی که می خواستم خود را آماده ی نوشتن این مقاله بکنم هدفم واضح و روشن بود. به دنبال چندین حقیقت اساسی و زیربنایی در خصوص هویت و طبیعت زن ها بودم که در درک احساسات و رفتار زنانه به خود ما زن ها و نیز مردهایی که دوست شان داریم، کمک کند.در تحقیقاتم از زن ها می پرسیدم:«دوست دارید مرد زندگی تان چه چیزی از اعماق وجود شما را عمیقاً درک کند و بفهمد؟»«دوست دارید چه چیزی از طبیعت مؤنث و زنانه ی خود را برای مرد زندگی تان توضیح دهید که برایشان بسیار مهم و اساسی هستند؟ و فکر می کنید کدامیک از ویژگی های شما با مردها تفاوت بسیار دارد؟در مقالات بعدی سعی کرده ام روشن کنم که ما زن ها که هستیم و چرا همین طور هستیم که هستیم و این که دوست داریم مردها چه چیزهایی را درباره ی عشق ورزیدن به ما بدانند.چند مقاله اول به این پرداخته شده است که مهمترین ویژگی ها و اولویت های زن ها چه هستند، دلایل بسیاری از رفتارها، احساسات و گفته های ما زن ها ریشه در این سه ویژگی مهم زنانه دارند. آن سه ویژگی این ها هستند. سه ویژگی مهم زنانه:1-برای زن ها عشق بر هر چیز مقدم است.2-زن ها توان آفرینش دارند.3-ارتباط زن ها با زمان ارتباطی مقدس است.در مقالات آینده به سه نیاز عمده و پنهان زن ها پرداخته می شود. این سه نیاز پاسخ قطعی و همیشگی به این سؤال مردهاست که:«آیا می توانم کاری کنم تا او را از گله و شکایت باز دارم وخوشحالش کنم؟»(بله، می توانید!) و بالاخره مقاله آخربه هفت افسانه ای می پردازد که مردها آن ها را باور کرده اند ولی همگی نیز غلط هستند!قسمت اول: برای زن ها عشق بر هرچیز مقدم استچندماه پیش یکی از دوستان قدیمی که مدت ها بود او را ندیده بودم. به من تلفن زد و گفت مدت شش ماه است که در رابطه ی جدیدی وارد شده است. برایان در طول زندگی خود روابط زیادی داشت اما هیچ وقت به طور جدی با کسی درگیر نشده بود. لذا این خبر از جانب او خبر مهمی محسوب می شد. از او پرسیدم که اوضاع از چه قرار است و او پاسخ داد همه چیز عالی است. اما نگرانی های کوچکی درباره ی نامزدش داشت. از او پرسیدم «از چه نگران هستی؟»پاسخ داد:«خب، لوری واقعاً فوق العاده است. خیلی شیرین و مهربان. اما می ترسم مشکلی داشته باشد. منظورم مشکلات روحی و روانی است. به همین خاطر به تو زنگ زدم تا نظر تو را هم بشنوم.»به او گفتم:«چه کار می کند که فکر می کنی ممکن است مشکل روانی داشته باشد؟»گفت: «اول از همه این که به من می گوید هر بیست و چهار ساعت شبانه روز را به من فکر می کند. هر روز به محل کارم زنگ می زند تا به من بگوید چقدر دلش برای من تنگ شده است. از هفته ها پیش برای هر دویمان برنامه ریزی می کند تا بتوانیم باهم باشیم. مدام درباره ی خودمان و روابطمان صحبت می کند. بعد هم هفته ی گذشته به من گفت: ارتباطش با من مهترین مسئله زندگی اوست!»از او پرسیدم: «و تو چه نتیجه گیری هایی از این صحبت ها داری؟»سعی کردم متوجه نشود که خنده ام گرفته است.گفت:«خب، من فکر می کنم، آنطور که او به من فکر می کند، باید عصبی بوده و تشویش زیادی داشته باشد.»با خنده ای به او گفتم: «نه عزیزم، او عاشق شده است»دوستم برایان مرد خوبی است. اما بالاخره یک مرد است. او تجربه ی زیادی در رابطه با روابط دراز مدت نداشت و آن گونه که لوری به او عشق می ورزید برایش ناآشنا و حتی ناسالم و مشکل دار بود. او اولین راز در این باره را که «زن ها که هستند؟» نمی دانست: «دنیای زن، دنیای عشق است». عشق ورزیدن، فداکاری کردن و محترم شمردن روابط صمیمی و نزدیک طبیعت ماست.آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:«برای زن ها عشق از هر چیز مهمتر و بر همه چیز مقدم است.»منظورم از این گفته این نیست که زن ها خودآگاهانه انتخاب کرده اند که عشق مهمترین اولویت زندگی شان باشد، بلکه عشق فی الواقع مهمترین اولویت زندگی ماست. ما از قبل تصمیم نگرفته ایم که دل و جان ما بر مرد زندگی مان متمرکز باشد. بلکه طبیعتاً، ذاتاً و فطرتاً این طور هستیم. ما انتخاب نکرده ایم و از قبل تصمیم نگرفته ایم که مدام به این فکر کنیم که چگونه به او نزدیک تر شویم، بلکه این کار را ناخودآگاه می کنیم. ما تصمیم نگرفته ایم که عشق مهمتر باشد. ولی خب هست!کیک عشقدر زیر تمثیلی آمده است که به خوبی نشانگر ذهنیت و احساسات ما زن ها نسبت به عشق می باشد. من آن را کیک عشق نامیده ام:دو دایره را تصور کنید. اولی نشانگر دایره ی خودآگاهی یک مرد و دومی نشانگر خودآگاهی یک زن است. حال تصور کنید که برشی از هر دو دایره حذف شده باشد درست مثل یک برش کیک. در حدود یک دهم کل دایره. در دایره ی مختص به مرد، برش حذف شده درصد خودآگاهی او از تمرکز و اولویت او بر روی عشق و روابط صمیمی است.مابقی یا به عبارتی نه دهم باقی مانده تمرکز و اولویت او بر روی کار،شغل، علایق، پروژه ها و دیگر فعالیت های اوست.این درحالی است که در دایره ی مربوط به زن، وضع دقیقاً نقطه ی مقابل دایره ی مرد است. بدین معنا که برش نازک تمرکز او بر روی کار، علایق و پروژه هاست و نه دهم باقی مانده تمرکز او برعشق، زندگی خانوادگی و روابط او.گرچه کمی اغراق آمیز به نظر می رسد، اما حتماً متوجه منظور من شده اید.هر بار که در سمینارهایم کیک عشق را برای حاضران رسم می کنم، زن ها و مردها همگی می خندند. می پرسید چرا؟ زیرا همه به طرزی غریزی می دانیم که این موضوع صحت دارد، و همانگونه که بعداً نیز خواهیم دید، این مطلب منشأ بسیاری از مشکلات موجود در میان زن و مرد را توضیح می دهد.نکته زیر را همواره به یاد داشته باشید، کیک عشق نشانگر مدت زمانی نیست که صرف عشق یا دیگر فعالیت های خود می کنیم، بلکه صرفاً تصویری است ذهنی از میزان درون گرایی ما زن ها. برای نمونه ممکن است زن شاغل باشدـ حال چه در داخل و چه در خارج از خانه، و به همین تعداد ساعاتی که شوهرش سر کار است او نیز مشغول شغل خود باشد.بنابراین تمثیل کیک عشق به این معنا نیست که او یک دهم وقت خود را صرف کارش کرده است و بقیه را صرف خرید لباس خواب های زنانه؛ نوشتن شعرهای عاشقانه، و خیالبافی در باره ی شوهرش می کند. اما می توانید شرط ببندید هنگامی که بر سر کار خود است بیشتر از آن که شوهرش به او فکر می کند. او به شوهرش فکر می کند و هر روزه وقوف و آگاهی بیشتری نسبت به تغییرات ریتم روابطشان دارد و در مقایسه با شوهرش بیشتر خواهان ارتباط و نزدیکی و صمیمیت است.گاهی اوقات هنگامی که تمثیل کیک عشق را برای زن ها به کار می برم، کاملاً آن را درک نمی کنند. اما هنگامی که برای آنان توضیح می دهم که عشق شامل رسیدگی به بچه ها نیز می شود، فوراً با آن ارتباط برقرار می کنند. مادرهای مجرد این نکته را به خوبی می فهمند. زیرا ممکن است با کسی ارتباط نداشته باشند، اما قسمت اعظم وقت آن ها هنوز صرف عشق و توجه به فرزندانشان می شود. حتی بسیاری از زنان متأهل نیز چنین بیان می کنند که قسمت اعظم کیک عشق آنان به روابط روزمره شان با فرزندان اختصاص دارد تا با شوهرشان. این که آیا الگو سالم و درست است یا خیر، موضوع دیگری است اما نکته ای که وجود دارد این است که خودآگاهی، افکار و احساسات زن ها به طرزی طبیعی و غریزی همگی روی عشق متمرکز هستند.سفری به افکار زن هاهمواره گفته ام که چنانچه مردها تنها یک روز را در سر زنی که عاشق است سپری می کردند، از این که ما زن ها چه قدر به مرد زندگی مان فکر می کنیم و چقدر به آن ها توجه داریم، حیرت زده می شدند.تمرینی وجود دارد که گاهی اوقات آن را به زوج هایی توصیه می کنم که برای مشاروه نزد من می آیند. این تمرین به مردها کمک می کند تا این نکته را که عشق برای زن ها بر هر چیز مقدم است درک کنند و تصویر ذهنی واضحی از کیک عشق را به دست دهند.تمرین بدین قرار است که از زن می خواهم گزارش دقیقه به دقیقه افکار خود را در طول یک روز و با شرح موقعیت مربوط ثبت کند.سپس آن را به نامزد/همسرش نشان دهد.بدون استثناء همواره مردها از این حقیقت که ذهن و فکر نامزد/همسرشان چقدر مشغول آنها بوده است حیرت زده می شوند. شاید محتویات و موضوعات افکار برای زن های متأهل با زن هایی که بچه دارند متفاوت باشد اما فرکانس و تواتر افکار تا حد زیادی مشابه است. این در حالی است که واکنش مردهادر مواجهه با این فهرست کاملاً متفاوت است.بعضی از آنان فکر می کنند که من با این فهرست با آن ها شوخی می کنم. و نمی توانند آن را باور کنند. برای از زن ها، عشق تم ثابت و همیشگی زندگی شان است. می توان گفت بزرگترین قطعه ی کیک زندگی شان به عشق اختصاص یافته است.این به آن معنا نیست که زن ها به شغل یا دیگر نواحی زندگی شان فکر نمی کند.هرگز این طور نیست، آنها شغلی فعال و برنامه کاری شلوغ و پرمسئولیتی دارند.برای تمامی زن ها داستان تنها از این قرار است که وقتی دررابطه ای صمیمی است دنیا را از پشت عینک عشق می بیند.گویی عینکی بر چشم دارد که لنزهای آن عشق به شوهرند و ادراک او از جهان از طریق این لنزهای عشق صورت می گیرد. از دید او یک گزارش تلویزیونی تنها یک گزارش نیست. بلکه موضوعی است که او بتواند بعدها در آن باره با شوهرش صحبت کند. یک ترانه پخش شده از رادیو تنها یک ترانه نیست، بلکه چیزی است که خاطرات او با مرد زندگی اش را زنده می کند. از دید او تمشک فقط تمشک نیست، بلکه میوه ای است که نامزدش دوست دارد. خطاب به مردها: لطفاً به یاد داشته باشید که این فرآیند چنان برای زن ها طبیعی است و چنان به صورت بخشی از طبیعت آن ها درآمده است که در واقع خودشان از آن آگاه نیستند. به طور معمول این افکار به طرزی ناخودآگاه و خودکار در سرزن ها شناور هستند.اصولاً این طریقی است که آنها روابطشان را می بینند و رفتاری است که بدون فکر ازآنها سر می زند و منعکس کننده ی این اولویت زن ها در رابطه با عشق و زندگی است.مردها و زن ها به دو طریق کاملاً متفاوت عشق می وزند.بعد از سال ها تحقیق و تجربه ی شخصی به این نتیجه رسیده ام که مرد و زن به دو طریق متفاوت عشق را تجربه می کنند.برای اغلب زنها عشق واقعیتی بی انقطاع و ممتد است.توجهی مستمر و مداوم که هیچ گاه ناپدید نمی شود، حتی مواقعی که مشغول کار یا انجام وظایفی هستیم که ظاهراً هیچ گونه ارتباطی با عشق ندارند.از طرف دیگر برای اغلب مردها، عشق کلاسه شده و تفکیک شده است. گویی دیداری است با بخشی از وجودشان آن هم گهگاهی و با تعیین وقت قبلی.زن ها نیاز ندارند به وضعیت احساسی تغییر وضعیت بدهند، بلکه همیشه یا اکثر اوقات از پیش درآن هستند.حال چه آن را ابراز کنند و چه نکنند، برعکس مردها می بایست ، عامدانه و به طرزی ارادی به این مد درآیند.بیایید مجدداً به داستان برایان، که فکر می کرد احتمالاً نامزدش مشکلات روانی داشته باشد، برگردیم. این تفاوت مردها و زن ها به خوبی توضیح می دهد که چرا توجه و تمرکز زن به عشق از نظر برایان و بسیاری از مردهای دیگر اضافی و غیرطبیعی است.برایان هرگز نمی تواند تصور کند که به اندازه ی لوری روی رابطه اش تمرکز داشته باشد.چنانچه بخواهد چنین کند باید بقیه ی زندگی خود را فراموش کند تا فقط به لوری بپردازد.از نظر او این کار زیادی، نامتعادل، غیرضروری و حتی وسواس گونه است. لذا فرض را بر این می گذارد که چنانچه لوری این گونه به او عشق می ورزد، پس لابد تلاش زیادی را صرف کرده است. بنابراین حتماً او غیرطبیعی و نامتعادل است.بسیاری از مردها مرتکب این اشتباه می شوند.آن ها این حالت را در زنان مشاهده می کنند و نمی توانند آن را درک کنند. پیش خودشان چنین فکر می کنند که: «چنانچه از اینجا مانده بودم و از آن جا رانده، کار و زندگی هم نداشتم. آن وقت چنین احساسات و رفتاری می داشتم!»سپس نیز به این نتیجه می رسند که نامزد/همسرشان از این جا مانده و از آن جا رانده، بی کار و درمانده است که چنین عشق می ورزد و مدام به او فکر می کند.گرچه زن ها می دانند که این موضوع حقیقت ندارد. در واقع لوری هیچ تلاشی نمی کند، او عاشق است. و توجه و تمرکز او بر روی برایان مانند نفس کشیدن برایش طبیعی و خودکار است.او حتی در آن باره فکر هم نمی کند.بلکه فقط برایش اتفاق می افتد.تمثیل کیک عشق، نگرش مردانه و زنانه به عشق را به خوبی به تصویر می کشد. در زیر تمثیل دیگری نیز آورده ام که نشانگر نحوه ی عملکرد مردها و زن ها در روابطشان است.فرض کنید دایره ی خودآگاهی مرد و زن را خانه هایی در نظر بگیریم که هر یک اتاق هایی دارند که به موضوعات مختلف اختصاص داده شده باشند، اتاق کار، اتاق تفریح و استراحت، اتاق بدن و ...برای اغلب زن ها هر یک از اتاق ها اتاق عشق نیز هست.حتی چنانچه به عملکردهای دیگری غیر از عشق اختصاص داده شده باشند. گویی که تمامی فضای ذهنی او مختص عشق است:خانه ی عشق!گرچه برای مردها تنها یک اتاق عشق در خانه ی فکر و ذهن شان وجود دارد. بنابراین چنانچه قرار باشد به عشق بپردازد. باید اتاق های دیگر را ترک کند. تمثیل اتاق عشق بیان کننده ی پدیده ای است که در روابط خود به کرات آن را تجربه کرده ام و می دانم که زن های دیگر هم همینطورند:در کنار همسرم هستم و می خواهم به گونه ای رمانتیک با او ارتباط برقرار کنم، اما او پاسخی نمی دهد می دانم مرا دوست دارد.اما نمی توانم درک کنم که چرا از من فاصله می گیرد.وقتی از او می پرسم که آیا اتفاقی افتاده است، پاسخ می دهد:«نه، هیچ اتفاقی نیافتاده است» به تدریج احساس ناراحتی و سرخوردگی می کنم زیرا سعی دارم با او رابطه ی احساسی برقرار کنم اما او همکاری نمی کند.اتفاقی که در اینجا می افتد بدین قرار است که من در خانه ی عشق خود هستم که پر از اتاق های عشق است و در این بین سعی می کنم با همسرم ارتباط عاطفی و صمیمی برقرار کنم، اما فکر او مشغول پروژه ای است که باید کامل کند. شاید او در اتاق استراحت خود است و مشغول تماشای تلویزیون یا گردش در اینترنت است. ناگهان خواسته ی من این است که با او ارتباط احساسی برقرار کنم که مستلزم آن است که او به اتاق عشق نقل مکان کند تا بتواند در آنجا با من باشد. اما او نمی خواهد به اتاق عشق بیاد زیرا در اتاقی دیگر از ذهنش کار دارد.البته، چنانچه مفهوم اتاق عشق را درک نکنم دلیل این را درک نخواهم کرد که چرا در آن لحظه همسرم به لحاظ احساسی در دسترس نیست و چنان به نظر خواهد رسید که او مرا پس زده است. بدترین قسمت داستان این است که چون همسرم در اتاق عشق خود حضور ندارد، تلاش من مبنی بر ارتباط احساسی با او، به او این احساس را خواهد داد که دارم او را کنترل می کنم یا به او می گویم چه کار بکند یا چکار نکند.بنابراین هنگامی که از همسرم می پرسم:«چه اتفاقی افتاده است؟» او این سؤال مرا چنین ترجمه و تعبیر می کند که به او گفته ام:«چرا در اتاق عشق نیستی؟ چرا همین الآن همه چیز را ول نمی کنی و به اتاق عشق نمی آیی تا بتوانیم کمی آنجا با هم رمانتیک باشیم؟» این موضوع توضیح دهنده ی انواع پاسخ های مختلفی است که ازمردها می گیریم:پاسخ هایی از قبیل:ناراحتی جزئی و خفیف، بی حوصلگی و بالاخره هم عصبانیت و قهر کردن.در چنین مواقعی که سعی داریم لحظاتی رمانتیک خلق کنیم و به او عشق بورزیم، آنچه عملاً اتفاق می افتد این است که او احساس می کند سعی داریم او را از یک ناحیه ی خودآگاهی بیرون ببریم و به زور او را به اتاق عشق بکشانیم!!اخیراً با همسرم به تعطیلات کوتاهی رفتیم و اوقات بسیار خوب و رمانتیکی داشتیم.روزی که قرار بود برگردیم بسیار احساس نزدیکی می کردیم. در این باره صحبت کردیم که چقدر به ما خوش گذشته است. چند ساعت بعد به فرودگاه رفتیم تا به شهر خودمان برگردیم. بعد از این که چمدان هایمان را تحویل دادیم احساس کردم شوهرم کمی در خودش فرو رفته است و از من فاصله گرفته و دیگر مانند آن روز صبح پیش از این که به راه بیافتیم به من پاسخ نمی دهد.از او پرسیدم: «آیا اتفاقی افتاده است؟»پاسخ داد: «نه.» من مطمئن بودم که چیزی تغییر کرده است. گرچه نمی دانستم که چه چیزی. کمی مضطرب و نگران شدم. مگر چه اتفاقی افتاده بود؟ از او پرسیدم که مبادا در پرواز اولمان حالش بد شده باشد. یا شاید هم انتظار برای پرواز بعدی حالش را بد کرده بود. اما هر چه بیشتر تلاش می کردم تا اورا به حرف بیاورم از من دورتر و دورتر می شد. هنگامی که نهایتاً شب به خانه رسیدیم احساس خیلی بدی داشتم.روز بعد، همه چیز مجدداً خوب و عالی بود. اما من هنوز گیج بودم. مگردیروز چه اتفاقی افتاده بود که چنان احساس بدی را میان ما تولید کرد؟ سپس ناگهان متوجه موضوع شدم. هنگامی که با همسرم در تعطیلات و در هتل بودیم تمام مدت او در اتاق عشق ذهنش بود. چرا که هیچ کار یا مسئولیتی نداشت. لذا توانسته بود به راحتی به آن بخش از ذهن خود برود. جایی که بتواند احساسی رمانتیک باشد. سپس در راه برگشت به خانه بدون این که متوجه آن شده باشم اتاق عشق را ترک گفته بود و به اتاق مسافرت نقل مکان کرده بود. جایی که بتواند به تاکسی گرفتن، کارهای مربوط به فرودگاه از جمله بلیط و تحویل چمدان ها و صف های طولانی، پیدا کردن درب های خروج و سالن های انتظار و... بپردازد.من نیز مانند او به جزئیات سفر توجه داشتم و به آن اتاق نیز رفته بودم اما از آنجایی که زن بودم همچنان در اتاق عشق نیز بودم. و در همان حال که منتظر پرواز بعدی بودیم همچنان با او درباره ی کارهای رمانتیکی که در سفر کرده بودیم صحبت می کردم و سعی داشتم فضای احساسی سفر را همچنان حفظ کنم غافل از این که او ساعت ها پیش اتاق عشق را ترک گفته بود! تعجبی نیست که احساس ترک شدگی و تنهایی می کردم. او دیگر در اتاق عشق همراهم نبود. کاملاً طبیعی بود که احساس ناراحتی کند زیرا من به این تمایل او مبنی بر تغییر وضعیت احساسی احترامی نگذاشته بودم. آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:هنگامی که زنی سعی در برقراری ارتباط احساسی با شما دارد، ممکن است متوجه نباشد که شما در اتاق عشق ذهنی خود نیستید. راه حل:هنگامی که نامزد/همسر شما در اتاق عشق ذهنی شما به دنبال شما می گردد و شما در آن جا حضور ندارید یا سعی می کند تا درآن اتاق حضور به هم رسانید با ملایمت به اطلاع او برسانید که در اتاق دیگری هستید.هنگامی که زنی در اتاق عشق ذهن شما را می زند دوست دارد شما را آن جا پیدا کند. هنگامی که اتاق را خالی می بیند سر درگم می شود و می رنجد. گویی که او را بی اطلاع جا گذاشته اید و از آن جا رفته اید. هنگامی که گیج شده است و از شما می پرسد:«آیا اتفاقی افتاده است؟» به خود یادآوری کنید که احتمالاً در اتاق عشق نیستید در حالی که او در اتاق عشق خود است. او برای آن که شما آن جا نیستید شما راسرزنش نکرده است یا از شما انتقاد نمی کند. او تنها سعی دارد با شما ارتباط برقرار کند. اما شما را آنجا پیدا نمی کند.در این گونه مواقع یکی از این دو را انتخاب کنید:1-می توانید سریعاً سری کوتاه به اتاق عشق بزنید و در صورت امکان یک دقیقه در وضعیت احساسی قرار بگیرید و او را در آغوش بگیرید یا جمله ای محبت آمیز به او بگویید.2-می توانید به او اطلاع دهید که فعلاً در اتاق دیگری هستید، و مثلاً مشغول فکر کردن به کار خود یا رانندگی یا کار با کامپیوتر خود هستید و این که بعداً او را در اتاق عشق ملاقات خواهید کرد.این راه حل را به بسیاری از زوج ها توصیه کرده ام و آن ها نتایج فوق العاده را گزارش داده اند.اخیراً مردی به من گفت که روشی سریع از ارتباط کلامی به زنش را به کار می برد که به آنان امکان داده است در اسرع وقت به اطلاع یکدیگر برسانند در کدام وضعیت احساسی قرار دارند. هنگامی که زن تلاش می کند ارتباط احساسی ـ عاطفی برقرار کند همسرش از او می پرسد: «عزیزم، آیا الان در اتاق عشق هستی؟» تا آنکه زن پاسخ مثبت می دهد و می گوید «بله» و از قضا مرد در اتاق عشق حضور ندارد لذا با مهربانی می گوید: «اما من الان در اتاق عشق نیستم، از این که سری به این جا زدی از تو متشکرم. بعداً به تو ملحق می شوم!»این تنها چیزی است که زن نیاز دارد بشنود: این که شوهرش تلاش او مبنی بر ارتباط احساسی و نزدیکی را قدر دانسته است و چنانچه فعلاً آن گونه پاسخ نمی دهد که مطلوب اوست، به این دلیل نیست که اتفاقی افتاده یا از چیزی ناراحت است. بلکه تنها از آن روست که در اتاق دیگری مشغول کار دیگری است.چرا برای زن ها عشق برهرچیز مقدم استآیا تا به حال متوجه تفاوت های مردها و زن ها در ارتباط باعشق شده اید؟ این تفاوت ها از ارزشهای متفاوت مردها و زنها ناشی می شوند.احساس ارزش شخصی زنان به این بستگی دارد که چقدر در عشق ورزیدن و ارتباط برقرار کردن موفق بوده اند.این درحالی است که احساس ارزشمند بودن در مردان به میزان موفقیت ها و دست یابی های آن ها بستگی دارد.این تفاوت مردها و زن ها از کجا می آید؟ این تفاوت ها به دلایل اجتماعی و فرهنگی برمی گردند که خود مربوط به هزاران هزار سال پیش می باشند. به زبانی ساده می توان گفت که در زمان های بسیار دور قدر و منزلت و ارزش یک مرد به توانایی او در شکار کردن و فراهم آوردن غذا برای خانواده و قبیله اش و نیز توانایی او در دفاع از خود و خانواده اش و همچنین جایگاه او در قبیله و اجتماع کوچکش بستگی داشت.موفقیت یا شکست او در انجام این امور به معنای مرگ و زندگی او و خانواده اش بود. حتی امروزه نیز ارزش شغلی مرد در اجتماع تا حد زیادی به توانایی او در پول درآوردن، موفقیت های شغلی او و جایگاه یا پست و مقام او و نیز توانایی و مهارت های او در شکار خانه ی بزرگتر، ماشین بهتر، لباس بهتر و...بستگی دارد.ارزش زن در زمان های گذشته به فاکتورهای کاملاً متفاوتی بستگی داشت.توانایی او در مراقبت و مواظبت از مرد و بچه ها، توانایی های او در ارضای جنسی و احساسی ـ عاطفی مرد و علاقه مند نگه داشتن مرد به ادامه ی کارو تلاش و شکار برای زن و خانواده اش، توانایی او در کنار آمدن با خانواده و نزدیکان و بستگان مرد و دیگر اعضای گروه، قبیله یا اجتماع موفقیت یا شکست زن در اجرای موفقیت آمیز این امور نیز به معنای مرگ و زندگی او بود.زن هایی که به هردلیل در راضی نگه داشتن مرد و جلب علاقه ی او موفق ظاهر نمی شدند.، چاره ای نداشتند که به تنهایی از خودشان مراقبت و محافظت کنند و چه بسا که نسل شان منقرض می شد. حال روشن شد که چرا برای زن ها عشق بر هرچیز مقدم است. ما زن ها این کار را هزاران سال است که انجام داده ایم.زندگی یا مرگ ما همواره به این قابلیت ما بستگی داشته است. ما آموخته ایم که همواره نسبت به زندگی و عشق خود هشیار و خودآگاه باشیم و بیشترین تلاش خود را به خرج دهیم تا مطمئن باشیم که همه چیز رو به راه است و این که مشکل یا خطری وجود ندارد و همسرمان همچنان به ما علاقه مند است. بنابراین هنگامی که همه چیز در روابطمان خوب و عادی است حال ماخوب است و احساس خوبی نسبت به خودمان داریم. هنگامی که وضعیت غیرعادی است احساس ناامنی می کنیم.این موضوع بیان کننده ی حقیقت و رازی است در رابطه با ما زن ها: صرف نظر از این که اوضاع کاری و یا شغلی ما، پروژه هایمان و علایقمان چقدر هم خوب پیش می رود، اما چنانچه مشکلی در رابطه ی صمیمی مان به وجود آمده باشد احساس بدبختی می کنیم. ممکن است روزخوبی را در دفتر کار خود پشت سر گذاشته باشیم، اما چنانچه اوضاع خانه یا روابط احساسی مان خیلی مساعد نباشد، آن روز برای ما روز بدی است. حتی لازم نیست مشکل بزرگی باشد. ممکن است شب پیش تنها بگو مگویی جزئی با همسرمان داشته ایم. اما همین یکی کافی است تا به رغم تمامی موفقیت های آن روز قلبمان به درد آید و ناراحت باشیم.اعتراف می کنم همین حالت را بارها و بارها در زندگی و روابط خودم تجربه کرده ام. ممکن است روز بسیار هیجان انگیزی را پشت سر گذاشته یا برنامه تلویزیونی بسیار موفقی را اجرا کرده یا کتاب جدیدی چاپ کرده یا سمینار موفقی را در حضور هزاران نفر راهبری کرده باشم، اما چنانچه کوچکترین ناهماهنگی وناسازگاری با همسرم احساس کرده باشم، به سختی می توانم از موفقیت های آن روز لذت ببرم.چرا؟ زیرا من نیز مانند بسیاری از زنان دیگر هویت خود را توسط آن بخش بزرگتر از کیک عشق خود که همان محتویات دل وجانم باشد تعریف کرده ام. در حقیقت چنانچه کوچکترین خدشه ای در ارتباط من با همسرم به وجود آمده باشد، حتی تشویق تماشاچیان یا حضار و شنوندگان سمینار یا فروش بالای کتابهایم نیز هرگز نمی توانند ناراحتی و اندوهم را برطرف سازند. تجربه ی اغلب مردها دقیقاً نقطه ی مقابل ماست.چنانچه زندگی عشقی آنان عالی و بی عیب و نقص باشد اما روز بدی را در سر کار گذرانده باشند به سختی می توانند احساس خوبی داشته باشند. می پرسید چرا؟ زیرا مردها هویت خود را توسط قسمت اعظم کیک عشق خود تعریف می کنند که به موفقیت های شغلی آنها و استانداردهای شخصی آنان از مردی که باید باشند، اختصاص دارد.یکی از دشوارترین درسهایی که به عنوان یک زن درباره ی عشق آموخته ام این که هرگز نباید تنها برای آن که مرد آنگونه به ما پاسخ نمی دهد که مطلوب ماست، رفتار او را بد تعبیر کرد.وقتی چنین به نظر می رسد که مردی توجه، محبت، وقت یا تمرکز کافی برای ما صرف نمی کند، زن ها فوراً چنین برداشت می کنند که باید اتفاقی افتاده باشد. در این گونه مواقع ما زن ها پیش خودمان فکر می کنیم که:اگر خود من چنین رفتاری داشتم، معنایش این بود که از دست او عصبانی هستم یا او را دوست ندارم یا صرفاً برایم اهمیت ندارد.»آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:گاهی اوقات زن ها فرض را بر این می گذارند که عدم تمرکز و توجه شما مردها به رابطه به این معناست که ما را دوست ندارید، یا به آن اندازه که ما به شما اهمیت می دهیم، شما به ما اهمیت نمی دهید. به همین دلیل هنگامی که شما ما را در اولویت قرار نمی دهید، ناراحت می شویم و می رنجیم چرا که دوست داریم ببینیم شما نیز به اندازه ی ما به رابطه تان متعهد و پای بند هستید و این که به همان اندازه که شما برای ما ارزشمند هستید، ما نیز برای شما ارزشمند و گرامی هستیم.قبول دارم که ما زن ها باید این نکته را به یاد داشته باشیم که مردها با ما تفاوت دارند و این که آنها تعهد و پای بندی خود را به عشق درست مانند ما نشان نمی دهند، اما شما مردها می توانید در این رابطه به ما کمک کنید.خواهید پرسید، چگونه؟ پاسخ ما این است:نخست با درک این که هنگامی که ظاهراً به ما اهمیت نمی دهید، یا ما را به حساب نمی آورید، یا برای رابطه با ما ارزش قائل نیستید، سرخورده، نگران یا عصبانی می شویم و سپس با قضاوت نکردن و زیر سؤال نبردن مابه دلیل این گونه عکس العمل های احساسی مان. چگونه اطلاعات فوق را در رابطه تان به کار ببرید و این که چرا باید این کار را بکنید.این نکته را بارها و بارهای در سرتاسر این مقاله تکرار کرده ام. در این جا روی سخنم با مردهاست:هربار که دلیل ناراحتی همسرتان را درک نمی کنید، خودآگاه یاناخودآگاه باعث می شوید رفتارها و احساسات نامطلوبی را که از آن بیزارید، در همسرتان تشدید و تکرار می کنید. به عبارت دیگر ممکن است همسرتان در ابتدا احساس ناامنی نداشته باشد و فقط به روش خود و مانند تمامی زن های دیگر عشق را در اولویت قرار می داده است، اما سپس رفتاری از شما سرزده است که مانند آژیر خطری موجب احساس ناامنی او شده است.ظرف سالها کار و مشاوره به هزاران زن، و در تحقیقات و مصاحبه هایی که برای نوشتن این مقاله انجام داده ام، این نکته جزو یکی از ضروری ترین و مهمترین نکته هایی بود که زن ها دوست داشتند که ای کاش مردها می دانستند. آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:هنگامی که تلاش نمی کنید تا زن خود را درک کنید، به رفتارهای نامطلوبی از جانب او دامن می زنید که تحملش را ندارید.زنی را که شوهرش به هنگام سفر به او تلفن نکرده بود، به یاد دارید؟ او نمی توانست درک کند چرا همسرش ناراحت است و او را متهم کرده بود احساس ناامنی دارد که این قدر نیاز دارد همیشه با او صحبت کند. خب، دلیل ناراحتی او این بود که تصور می کرد چنانچه خودش در موقعیت همسرش بود و به سفر رفته ولی به او تلفن نزده بود به این معنا بود که عمداً از او دوری می کند و این که حتماً مسئله و مشکلی بین آنها پیش آمده است. از آنجا که زن حتماً به شوهرش زنگ می زد، تلفن نزدن شوهرش را به حساب این گذاشته بود که احساساتش برای شوهرش اهمیتی ندارند. شوهر او این قاعده را درک نمی کرد. تنها چیزی که می دید، این بود که همسرش ناراحت است و این موجب می شد احساسات بدی که فعلاً آمادگی آنها را نداشت به سراغش بیایند.این که زنش را ناراحت کرده است. این که زنش توقعاتی از او دارد که احساس آزادی و استقلال را از او سلب می کند، و این که ناگهان مسئله و مشکلی بین آن ها پیش آمده است به جای آن که سعی کند دلیل ناراحتی همسرش را درک کند یا از این که او را ناخواسته ناراحت کرده است احساس پشیمانی کند، زنش را سرزنش می کرد که چرا ناراحت شده است. گویی به همسرش می گوید: «تو به این دلیل ناراحت هستی که مشکل داری نه به این دلیل که من کاری کرده ام که تو را ناراحت کرده است.»زن نیز این پیام را به روشنی دریافت کرده است. نتیجه چه می شود؟ این که زن حالش حتی بدتر نیز می شود و همان احساس ناامنی که شوهر او را به آن متهم کرده بود در او نیز تولید می شود.هرچه مرد کمتر به احساسات او صحه گذاشته و آن ها را به پرتوقع بودن و احساس ناامنی او نسبت می دهد، زن رنجیده تر و ناراحت تر می شود. مردان عزیز!این داستان تصویر ایده آلی است از این که چرا باید دانسته ها و آموخته های خود از این مقاله را به کار ببندید، آیا جالب نیست چنانچه بتوانید با برخوردی متفاوت با مکالمات و موقعیت های پیش آمده با همسرتان از بسیاری از ناراحتی ها و لحظات اضطراب آمیز و نامطلوب در روابطتان جلوگیری کنید؟ چنانچه برخی از توصیه های ارائه شده در قسمت بعدی را به کار ببندید از پاسخ همسر خود متعجب خواهید شد.در زیر خلاصه ای از مهمترین نکته ها و مطالبی که تا اینجا مطالعه کردید، آورده شده است.مردان عزیز! به یاد داشته باشید این همان قسمتی است که اطلاعات مورد نیاز شما برای بهبود روابط با نامزد/همسرتان ارائه شده است.و خانم های عزیز!این همان بخش از این مقاله است که باید به نامزد/ همسرتان نشان دهید حتی چنانچه نخواسته باشد که ادامه مقالات را بخواند.هنگامی که زن ها عشق را بر هر چیز مقدم می دانند چه می کنند:*وقت و ارزش بیشتری را صرف روابط شان می کنند.*دوست دارند با مرد زندگی شان صحبت کنند،با او باشند و روی ارتباطشان و حفظ و ادامه ی آن کار کنند.*دوست دارند برنامه ریزی کنند و لحظاتی خاص و به یاد ماندنی خلق کنند.*هر چه در توان دارند می کنند تا رابطه را صمیمی تر، نزدیکتر و ماندگارتر کنند.سوءبرداشت مردها از این ویژگی زن ها:*مردها فکر می کنند که ما زن ها مستقل و خودکفا نیستیم.*فکر می کنند پرتوقع و زیاده خواه هستیم .*فکر می کنند به تشویش و دل واپسی مبتلا هستیم.*فکر می کنند با این توقع از آن ها که وقت و توجه خود را به ما بدهند، ما می خواهیم آن ها را کنترل کنیم. آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:زن ها به عشق به عنوان شغل شان می نگرند به همین دلیل است که دوست داریم همواره روی آن کار کنیم زیرا چنانچه اوضاع در روابطمان خوب پیش نرود، احساس می کنیم کارمان را خوب انجام نداده ایم.بنابراین هنگامی که سعی می کنیم با شما درباره ی «ما» صحبت کنیم، یا از شما می خواهیم برای این که با هم باشیم برنامه ریزی کنید یا هنگامی که به نظر می رسد زیاده از حد به شما فکر می کنیم، به این دلیل نیست که پرتوقع هستیم یا نگرانیم یا می خواهیم شما را کنترل کنیم، بلکه به این دلیل است که می خواهیم بهترین رابطه ی ممکن را خلق کنیم و ارزشمندترین سرمایه گذاری خود را بهبود و ارتقاء ببخشیم وکاری را انجام دهیم که قلبمان می گوید شغل ماست: این که عشق را مهمتر از هر چیز دیگری بدانیم. زن ها دوست دارند مردها چه کار کنند:دوست داریم از این که توجه، انرژی و وقت خود را صرف رابطه مان با شما می کنیم از ما تشکر کنید، نه این که از ما به دلیل تمرکزمان بر روی رابطه با شما انتقاد کنید.دوست داریم از خودگذشتگی و فداکاری ما را خصوصیات و ویژگی های ارزشمند و زیبا بدانید نه این که فکر کنید، مشکل عصبی و روانی داریم.دوست داریم وقتی برای با شما بودن برنامه ریزی می کنیم به خودتان یادآوری کنید که شما را دوست داریم، نه این که می خواهیم شما و وقت شما را کنترل کنیم.2-هنگامی که زن ها عشق را بر هر چیز مقدم می دانند چه می کنند:*دوست دارند همیشه بر روی رابطه شان کار کنند.*دوست دارند به طور مستمر و مداوم همه چیز را بهتر کنند، و نزدیک تر و صمیمی تر شوند.*دوست داریم از مشکلات آگاه شویم و آن ها را برطرف کنیم.*هنگامی که حدس می زنیم مرد زندگی مان از ما خوشحال نیست، سعی می کنیم از احساسات او باخبر شویم. سوءبرداشت مردها:*فکر می کنید که ما وسواسی هستیم، اشتغال ذهنی فوق العاده دارم و نمی توانیم آرامش داشته باشیم و اوضاع را به حال خود رها کنیم.*فکر می کنید بیش از حد احساساتی هستیم و بیش از حد از خود واکنش نشان می دهیم.*فکر می کنید از شما انتقاد می کنیم و می گوییم مرد زیاد خوبی نیستید.*فکر می کنید سعی داریم شما را کنترل کنیم و به شما دستور دهیم که باید کارها را چگونه انجام دهید.آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:زن ها مدافعان و نگهبانان سرسخت عشق هستند.ااز آن جا که عشق مهمترین بخش از زندگی ما زن هاست، لذا احساس مسؤلیت می کنیم از آن نگهبانی می کنیم.به همین دلیل همواره سرگرم ارزیابی آن هستیم تا مطمئن شویم مشکلی پیش نیامده است و چنانچه مسائل و موضوعات حل و فصل نشده ای وجود دارند در آن باره صحبت کنیم تا مبادا به طور ناگهانی آن ها به مشکلات لاینحلی تبدیل شوند.میزان انرژی و وقت که ما زن ها صرف رابطه مان می کنیم، نشانگر میزان تعهد ما به عشق، مرد زندگی مان و با ارزش ترین دارایی و سرمایه گذاری بر روی زندگی ما است. ما زن ها مجهز به قوی ترین سیستم های رادار به منظور شناسایی و ردیابی تنش های روحی و احساسی در دیگران و به ویژه مرد زندگی مان هستیم. گویی همیشه مشغول دیده بانی هستیم تا مبادا چیزی تمامیت رابطه مان را تهدید نکند، چه از بیرون و چه از درون.لذا هنگامی که می پرسیم «اتفاقی افتاده است؟»یا پیشنهاد می کنیم تا درباره ی مشکل صحبت کنیم به این دلیل نیست که می خواهیم اوضاع را به هم بریزیم یا بعد از ظهر خوب شما را به جهنم تبدیل کنیم یا این که عصبی و مبتلا به پارانویا و بدبینی هستیم یا واکنش هایمان افراطی است. بلکه از آن روست که احساس می کنیم مسئله ای بین ما پیش آمده است یا چیزی ذهن شما را به خود مشغول کرده است. در این گونه مواقع دوست داریم مطمئن شویم که هیچ چیز از دید ما پنهان نمانده است که بتوان ب�




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11381]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن