واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: نوروز، پرچم فرهنگ ايراني
وقتي صحبت از نوروز ميشود، همه ميخواهند از ريشههاي آن سخن بگويند. البته حق دارند. تا سنتي ريشه دار نباشد چنين پايدار و فراگير نميشود! اما در جايي گفته بودم كه نوروز سُنت نيست! فرهنگ است! نوروز نقاشي و رنگ آميزي است، هنر است! نوروز موسيقي و تازگي و جواني و عشق و دوستي است. نوروز نماد پيروزي نيكي بر بدي است. تعادل بهاري است. اكنون نيز ميگويم، شايد تخفيف بدهم كه نوروز «فقط» سنت نيست!
***
اما باز ميگويم سنت قدري جنبه اعتقادي دارد، جوهر ايماني دارد، نوروز از اين رنگها ندارد.در واقع خوشامد گويي به نوزايي روزگار است. تبعيت از طبيعت است! به اعتقادات افزوده يا از آن كاسته نميشود، اما اعتقادات را، براي شگونش، براي شادماني اش، يا به هر دليل دروني و شخصي به آن ميآميزند و شريكش ميكنند. شمعي ميافروزند، شعري يا دعايي چاشني آن ميكنند، تا عزيزتر و محترمترش دارند. رسمي است كه در آن هيچ زياني نيست. گويي از زمانهاي دور پيروزي نيكي را بر بدي، راستي را بر دروغ، آشتي را بر قهر، پاكي را بر پلشتي، گرمي را بر سردي، سبزي را بر خشكي و لبخند را بر اندوه نويد ميدهد. پس خوب است! بالاتر از سنت،يا سنتهاي ديگر است!
درست است كه سابقهاي ديرينه دارد كه آن را استوارتر ميكند، اما اكنون به خودي خود يك نهاد است! به خودي خود، فارغ از هر گذشته و پيشينهاي حضور دارد، گويي روحي زنده است. و اكنون دارد رنگي منطقهاي و جهاني مييابد! از حيطه فرهنگي ايران يعني آسياي مركزي و قفقاز و آسياي غربي فراتر ميرود. سران كشورهاي آن سوي درياها تبريك ميگويند، و مهاجران ايراني و منطقهاي آن را در جهان پخش ميكنند.
همچون سنتهايي آييني نيست كه مستلزم تحمل رنج و رياضتي به اميد دريافت پاداشي آن جهاني باشد. بر سر آن سودا نميشود! نه نازايان را بارور ميكند، نه دوزخيان را نويد بهشت ميدهد و نه رنج و دردي به اميدي شدني يا ناشدني روا ميدارد! هنر گونه و مانند هنرهاي ديگر است. مانند كتاب و گزارشي از خوبيها و فرزانگيهاي پيشينيان است، نه بازتاب چالشها و خشمها، هفت سين نمادينش نيز جز شادي و اميد و خرمي و اميد پيامي ندارد.
نوروز آرش كمانگير فرهنگ ايراني است! و ايران نماد گسترهاي فرهنگي است فراتر از مرزهاي سياسي. گستره آن تا جايي است كه تير اين آرش خود را به آنجا رساند! در درازاي تاريخ بارها شده است كه فرمانروايان گوناگون، ايراني و غير?ايراني، در يك زمان بر گوشه و كنار ايران فرهنگي حاكم بودهاند، اما بر مردماني حكم ميراندهاند كه ايراني بودند! خواه ترك و توراني و عرب، خواه تاجيك و ازبك و سيستاني، خواه فارس و گيلك و كُرد و كرماني!
ايران آنان را جذب و مجذوب خود كرده است! از نيكولاي اُولجايتو، نوه هولاكوخان و نبيره چنگيز، كه تكرار نامهايشان رعشهآور است، سلطان محمد خدابنده را ميسازد و آن گنبد و بارگاه مجلل سلطانيه را به يادگار بر جاي مينهد! و از قلتمش سلجوقي و حاكم ايالت قونيه نواده اش كيكاووس و قباد و فرامز را ميسازد كه حاميان و ميزبانان مولاناي بلخي بودند!، كيمياي اين استحاله و تبديل، پروراندن اين زيبايي و ملايمت از آن خشونت، بر آوردن اين گُل از آن مردابها، اين معجزه و شاهكاري است كه از سياست و شمشير بر نميآيد! از فرهنگي پير، غني، لطيف، گسترده، و اثرگذار بر ميآيد كه فرهنگ ايراني نام دارد و نوروز تجلي بي زيان و اميد بخش و پرچم آن است.
برخي از اينكه نوروز مدعياني يافته است و ديگراني نيز آن را متعلق و روز ملي خود ميدانند نگرانند، گويي چيزي را از آنان ربوده باشند! اگر صدها ميليون ساكنان اين گستره فرهنگي از غرب چين تا شرق اروپا خواهان آنند كه نوروز به نمادي جهاني تبديل شود براي اين است كه ميخواهند آييني كه فقط نماد و پرورنده پاكي و دوستي و نرمش و آشتي و سازگاري و اعتدال و زيبايي و نيكي است و با هيچ دين و مسلكي سر ناسازگاري و ستيز ندارد جهاني و جهانگير باشد! بگذار نوروز هديهاي از فرهنگ ايران به جهانيان و براي همه جهان باشد! تا همگان آن را ارج نهند تا نيكي و دوستي و مهر و آشتي را پاس دارند.
شنبه|ا|27|ا|اسفند|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 98]