واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاين: خواب آرام اصغر فرهادي روي بالش ايراني / گزارش اختصاصي خبرآنلاين از بازگشت سينماگر اسكاري به كشور + عكس
سينما - از صبح شايع شده بود فرهادي جمعه شب به ايران باز مي گردد ولي هيچكس خبر را تاييد نمي كرد. با يكي دوتا از دوستان مطلع تماس گرفتم و اصل ماجرا تاييد شد.
كيوان كثيريان: الان درست دو ساعت از لحظه اي كه اصغر فرهادي در ميان ازدحام جمعيت و فريادهاي «فرهادي دوستت داريم» سوار ليموزين سفيد رنگي شد و فرودگاه امام را ترك كرد مي گذرد. حالا ساعت پنج صبح است و بعيد نيست خوابي سنگين و البته شيرين، برنده جايزه بهترين فيلم خارجي اسكار 2012 را درربوده باشد. او ماه هاست سر بر بالش ايراني نگذاشته است.
از صبح شايع شده بود كه فرهادي امشب به ايران باز مي گردد ولي هيچكس خبر را تاييد نمي كرد. با يكي دوتا از دوستان مطلع تماس گرفتم و اصل ماجرا تاييد شد. اما درباره ساعت نشستن پرواز 723 ايران اير پاريس- تهران، روايت ها متفاوت بود؛ از 22.45 تا 23.55 جمعه شب، 19 اسفند. هرچه بود به رغم خلاء اطلاع رساني رسمي، نبايد برنده اسكار تنها مي ماند. مگر چندبار در تاريخ اين مملكت برنده اسكار به وطن برمي گردد.
با سه دوست و همكار گازش را گرفتيم به سمت فرودگاه امام. در نخستين لحظات ورودمان، چند تا از همكاران را كه درسالن انتظار ديديم معلوم شد حداقل، همكاران رسانه اي اهميت اين لحظه تاريخي را خوب دريافته اند. در فرودگاه از حميدرضا قرباني و مريم نراقي، دستياران فرهادي شنيديم كه پرواز همان ساعت 23.55 مي نشيند، گرچه قرار بوده 22.45 فرود بيايد. تعجبي هم نداشت. تاخير، نمك پرواز است. مدت هاست كه پرواز بي نمك، مزه نكرده ايم.
يكنفر جلويمان را مي گيرد و مي پرسد درست است كه هواپيماي فرهادي با تاخير مي نشيند، جواب مثبت ما را كه مي شنود، اضافه مي كند از هفت غروب كه وارد ايران شده تا حالا – كه 11 شب است- فرودگاه را ترك نكرده و منتظر مانده تا در استقبال از فرهادي حاضر باشد. علي علايي احساساتي مي شود، سه بار به او مي گويد؛ درود بر شما.
احمد ميرعلايي مديرعامل فارابي هم آنجاست. همكارانش نجاريان و امير اسفندياري و گودرزي و بقيه هم همينطور. آن ها قول استقبال را داده بودند و حالا به قولشان عمل كردند. دارند هماهنگ مي كنند كه فرهادي از در وي آي پي وارد سالن انتظار شود. ميرعلايي در زمان ورود فرهادي به كشور بعد از گرفتن خرس هاي برلين هم به استقبالش رفته بود. كار امشب اش هم قابل تحسين است. او به نسبت بقيه مدير باهوش تري است.
ميگويند ديشب كه تيم استقلال از سفر برگشته اينجا غلغله بوده ولي حالا… حالا خيلي خلوت است. مردم چه تقصيري دارند؟ كسي اطلاع رساني نكرده. از كجا بدانند؟ تازه، مظلوميت فرهنگ در اين سرزمين كه چيز تازه اي نيست.
همكاران مطبوعاتي هم يكي يكي سر مي رسند. اطلاعات به سرعت ردوبدل مي شود. قرباني خبر جديد مي آورد. پرواز، نمكش اضافه شده. ساعت 1.10 بامداد، هواپيماي حامل فرهادي به زمين مي نشيند. كلي وقت، اضافه مي آيد عده اي مي روند شام بخورند، بعضي ها هم با معركه گيري هاي نامتناسب و بيجاي بهروز وثوقي راد – همان ليدر تيم فوتبال استيل آذين- كه معلوم نبود كدام شيرپاك خورده اي از اختتاميه تصوير سال او را همراه آورده، سر خودشان را گرم مي كنند. شعارهاي ورزشي او كه به جاي نام فوتباليست ها اسم فرهادي را جايگزين كرده و با صداي نخراشيده اش به سبك تماشاگران فوتبال فرياد مي زند، توجه بعضي ها را به خود جلب كرده است. او قصد كرده به عشق علي پروين، فرهادي را روي دوشش بگيرد!
هرچه حضور رسانه اي ها پررنگ است، هنرمندان به طرز عجيبي غايبند، امير اثباتي، طراح صحنه و عضو هيات مديره خانه سينما، حسين زندباف، تدوينگر و سيف الله صمديان تنها چهره هاي غير رسانه اي حاضر هستند و البته هادي مرزبان كه لحظاتي آمد، سلام و عليكي با دو سه خبرنگار كرد و رد شد. آخرهاي كار هم كه شريفي نيا پيدايش شد. راستي همكاران و هم صنفان فرهادي كجا بودند؟
ساعت هرچه به يك بامداد نزديك مي شود، جمعيت فشرده تر مي شود. عكاس ها جلوي در وي آي پي تجمع كرده اند. كلي از مسافران فرودگاه هم به اهل رسانه اضافه مي شوند. مثل هميشه موبايل هاي مردم به كار مي افتد و همينطوري فيلم و عكس مي گيرند، براي چه؟ معلوم نيست.
همان ساعت يك و ده دقيقه بلندگوي سالن خبر مي دهد كه پرواز پاريس نشست و ولوله اي درجمعيت مي افتد. كم كم جمعيت در وي آي پي را باز مي كنند و وارد مسيري مي شوند كه اصغر فرهادي در محاصره بروبچه هاي فارابي دارد پيش مي آيد. همه چيز به يكباره از كنترل خارج مي شود. ازدحام و فشار جمعيت كاسه كوزه عكاسان را هم به هم ريخته است. فرهادي را به يكي از اتاق ها منتقل مي كنند. پريسا بخت آور و سارينا فرهادي و سعيد فرهادي هم پشت در مانده اند. آنها را مي فرستند داخل اتاق. من و علي علايي را هم. فرهادي ما را كه مي بيند مثل هميشه گرم و راحت و دوستانه برخورد مي كند. خيالم راحت مي شود. شكرخدا، هيچ فرقي با روزهاي بي اسكاري اش ندارد!
فرهادي روي مبلي دونفره، ميان اسفندياري و ميرعلايي نشسته و آماده است به سوالات پاسخ دهد. ده پانزده نفر از خبرنگاران هم وارد مي شوند، ريكوردرها بهكار مي افتد و رگبارسوالات، شروع مي شود.
درباره احساسش در زمان جايزه گرفتن مي پرسند و او مي گويد كه احساس را نمي شود گفت، درباره حرف هايي كه روي سن تالار كداك تياتر زد سوال مي كنند و او مي گويد چيزهايي را گفته كه احساس مي كرده در اين مقطع به سود كشور و مردم ايران است. درباره شايعه مهاجرتش كه سوال مي شود به شدت تكذيب مي كند و مي گويد هرگز مهاجرت نكرده و نمي كند و تا آخر عمر در ايران خواهد ماند. او دوري اش از ايران را يك سفر كاري براي ساخت فيلمي عنوان ميكند كه قرار بود پيش از «جدايي نادر از سيمين» بسازد.
درباره بازيگران فيلم بعدي اش، فرهادي تمام نام هايي كه مطرح مي شود، به خصوص آنجلينا جولي را در حد شايعه مي خواند و مي گويد كه هيچ چيز قطعي نشده. وقتي درباره قصه فيلم بعدي مي پرسند فرهادي به طنز ميگويد؛ شما كه بيشتر داريد درباره فيلم آينده سوال مي كنيد تا فيلم گذشته.
يكي درباره برخورد مسوولان ايراني با او پس از دريافت جايزه مي پرسد، فرهادي با لبخندي تلخ از جواب دادن طفره مي رود؛ «امشب شب خوبيه، بياييد خرابش نكنيم».
خبرنگار ديگري نظر او را درباره بايكوت خبر اسكار گرفتن او در تلويزيون ايران پرسيد، پاسخ فرهادي اين بود: «نه من به تلويزيون ايران نيازي دارم و نه آنها به من. اين را هر دومان مي دانيم. مردم ما خودشان هرچه را كه بايد، مي دانند». حرف كه به تلويزيون كشيد، يكي پرسيد اين خبر كه قرار است فيلم «جدايي…» در ايام نوروز از تلويزيون ايران پخش شود، صحت دارد يا نه. فرهادي غافلگيرانه اين خبر را كذب دانست و تاكيد كرد كه هيچ صحبتي با اونشده و اين اتفاق نخواهد افتاد.
وقتي خبرنگاري با ذوق وشوق از موقعيت تازه فرهادي ياد كرد وگفت بعد از اين جايزه همه تهيه كنندگان بزرگ دنيا به دنبال كار كردن با شما هستند و پرسيد كه با اين جايگاه جديد چه مي كنيد، پاسخ داد «هيچ تهيه كننده اي دنبال من نيست و يا اگر هست خبرش به من نرسيده.» يكي ديگر درباره تعطيلي خانه سينما پرسيد و فرهادي بي درنگ و درحالي كه اخم هايش را در هم كشيد جواب داد: «خانه سينما بايد باز شود و باز مي شود و راهي جز اين نيست».
خبرنگاري از شيوه ورود بدون اطلاع رساني فرهادي به كشورانتقاد كرد و فرهادي گفت كه قرار بوده سه شنبه وارد ايران شود ولي به دليل آنكه برخي خبردار شده اند، سفرش را لغو كرده و امشب هم گمان مي كرده همه بي خبرند و فقط دو سه نفر از بستگانش به استقبالش مي آيند و بس! او دربرابرسوال من كه پرسيدم در عصر ارتباطات چطور چنين فكري كرده و توقع داشته اهل رسانه از اين اتفاق مهم بي خبر بمانند، فقط لبخند زد. با يادآوري من كه اسكارشما متعلق به خودتان نيست ومال مردم سرزمين تان است، پس مردم حق دارند شما را ببينند، گفت كه اين ها را قبول دارد ولي دليلش شخصي است، نمي خواهد مزاحم كسي باشد و از اين تشريفات و استقبال ها معذب مي شود. وقتي ادامه دادم؛ ولي همين حالا بسياري از مردم پشت همين در منتظر شما هستند، گفت: «پس بريم پيش مردم». در پشتي اتاق باز شد و فرهادي رفت ميان مردم و موج مردمي كه از ديدنش به وجد آمده بودند، او را با خود برد. دستهاي خيلي ها هم بالا بود با موبايل هايي كه فيلم و عكس مي گرفت از اين لحظه تاريخي.
فرهادي را به سرعت سوار ليموزين سفيدرنگي كردند و او درميان شعارهاي فرهادي دوستت داريم و سرود گهربار اي ايران، فرودگاه را ترك كرد. اين رفتن آن قدر شتابزده بود كه همسر و فرزند فرهادي از همراهي با او جا ماندند.
اما اين پايان كار نبود، گرچه ساعت از 2.5 گذشته بود. عكاسان خبري به شدت از بي نظمي برنامه، از مسوولان فارابي شكايت داشتند چون نتوانسته بودند عكس هاي مناسبي از فرهادي بگيرند. اين بگومگوها بالا گرفت و عكاسان به شدت معترض بودند. آنها مي خواستند ماشين حامل فرهادي برگردد تا آنها عكس هايشان را بگيرند.
از عكاسان اصرار و از فارابي چي ها انكار. اما عاقبت حرف عكاس ها با محوريت ساتيار امامي به كرسي نشست و اتومبيل فرهادي كه به عوارضي هم رسيده بود، سروته كرد تا كسي امشب ناراضي به خانه نرود. فرهادي برگشت و باز هم درميان ازدحام، از پله برقي پايين رفت تا براي عكاسان آن پايين دست تكان دهد و از پله برقي مجاور بالا آمد تا عكاسان بالا را راضي كند.
فرهادي چند دقيقه اي در محوطه بيرون فرودگاه درحالي كه جمعيت دوره اش كرده بودند ومن صدايش را نمي شنيدم براي مردم حرف زد. هرچه گفت به شدت تشويق شد و بازهم با فريادهاي «خوش آمدي» و «دوستت داريم» از زبان مردمي كه بارها از آنان به نيكي ياد كرده بود، بدرقه شد.
فرهادي اين باركه سوار ليموزين شد، ساعت از 3 بامداد گذشته بود، براي علاقه مندانش دست تكان داد و رفت. رفت تا با شادي اي كه با مردم سرزمينش تقسيم كرد، دلخوش باشد.
يك ساعت بعد در دفتر ساتيار، عكس ها را مرور مي كرديم كه يكهو در ميان جمعيت، چهره آشناي فريدون صديقي را ديديم. او هم در ميان استقبال كنندگان بود. با چهره اي كه از شعف مي درخشيد. فريدون صديقي به گمان من و براي من، خودش يك پا اصغر فرهادي است. دنياي اعتبار است در روزنامه نگاري. من هميشه به هم شغل بودن با او افتخار كرده ام. او هم از آن دست نخبه هايي است كه بلد نيستيم قدرشان را بدانيم. مثل همين اصغر فرهادي.
الان درست چهار ساعت از لحظه اي كه اصغر فرهادي سوار آن ليموزين سفيد رنگ شد و فرودگاه امام را ترك كرد مي گذرد. حالا ساعت هفت صبح است و بي شك خوابي سنگين و البته شيرين، برنده جايزه بهترين فيلم خارجي اسكار 2012 را درربوده است. او ماه هاست سر بر بالش ايراني نگذاشته. مطمئنم فرهادي دارد خواب آرامي را تجربه مي كند، حتي آرامتر از هشتم اسفند؛ شبي كه جايزه اسكار را به خانه برد.
5719
يکشنبه|ا|21|ا|اسفند|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاين]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 169]